تاریخ شفاهی یعنی تاریخ عصر حاضر

«زمانی بس معصوم» و تاریخ شفاهی دهه‌های 50 و 60

جنیفر هلگرن Jennifer Helgren
مترجم: ناتالی حق وردیان

01 مرداد 1394


اتوبوس کودکان در شهر نیویورک در 1977 که فضای دهه های 50 تا 70 میلادی را نشان می‏دهد.
عکس از انتونی کاتالانو Anthony Catalano از فلیکر Flickr.

اشاره: در تازه‌ترین شماره مجله تاریخ شفاهیOral History Review که در بهار امسال منتشر شد و فهرست مقالات آن در شماره 204 هفته نامه تقدیمتان شد، جنیفر هلگرن  مقاله ای داشت با عنوان «زمانی بس معصوم: روایات، خاطرات غریب و امنیت دختران در دهه‌های 50 و 60». در وبلاگ دانشگاه آکسفورد با او درباره این مقاله گفت‌وگویی صورت گرفته که ترجمه این مصاحبه همراه با چکیده مقاله و معرفی نویسنده آن در ادامه تقدیمتان می‌شود.

 

لطفاً توضیح دهید که پروژه چگونه شروع شد؟ آیا خودتان تصمیم گرفتید تا در مورد امنیت و خاطرات گذشته بنویسید یا این مسئله در جایی مطرح شد؟

این مسئله از پروژه‌ای کاملاً متفاوت ریشه گرفت. در واقع من در روگانوندا، شورای دختران کمپ فایر در یاکیما، Roganunda Council of Camp Fire Girls in Yakima واشنگتن بودم و برای مقاله‌ای در رابطه با دختران بومی آمریکا در کمپ فایر تحقیق می‌کردم که سازمانی ملی و معروف بود، تا در امریکن کوارترلی American Quarterly منتشر گردد. در این زمان، دفتر روزنامه‌ای به دستم رسید که در آن بریده جراید مربوط به مفقودی، تجاوز و قتل دختری نه ساله به نام کندی راجرز درج شده بود که آب نبات‌های کمپ فایر می‌فروخت. نمی‌توانستم این داستان را از ذهنم بیرون کنم و مشغول تحقیق در این باره شدم که کمپ فایر چگونه با این حادثه برخورد کرده است. هیچ اظهار نظر عمومی از سوی کمپ فایر در رسانه‌های عمومی نسبت به پرونده کندی راجرز وجود نداشت اما سازمان توصیه نامه‌های بسیار مفصلی توزیع کرده بود تا امنیت دختران را تأمین کند، خصوصاً آن دسته از دخترانی که در بخش فروش به خانه‌ها فعالیت می‌کردند. اگر چه برخی از منتقدان از سازمان دختران خواسته بودند تا فروش عمومی را متوقف سازد، به این مفهوم که دختران حق حضور در فضاهای عمومی را ندارند، دختران کمپ فایر هرگز دست از فروش آب نبات بر نداشتند. (علت این امر هم ضرورت تأمین منابع مالی بود و هم این که فرصتی برای دختران فراهم می‌آورد تا بیشتر در مورد تأمین منابع مالی و تبلیغات عمومی از طریق ارتباطات عمومی بیاموزند.)

با این حال می‌خواستم بدانم برداشت دختران از امنیتشان چه بود. در مصاحبه‌ای که در دهه‌ی 1980 انجام شده بود، یکی از رهبران پیشاهنگان دختر اسپوکان Spokane  از تأثیر قتل کندی بر خودش به عنوان یک کودک سخن گفته بود. هنگامی که یک روز متوجه صدای پا در پشت سرش شد و احساس کرد مردی که کندی را کشته اکنون به دنبال اوست... اوتصور می‌کرد افراد غریبه پشت درختان مخفی شده و هر لحظه ممکن است حمله کنند (اسپوکان کرونیکالSpokane Chronicle، 1985). با این حال، یافتن این اظهار نظرات در آرشیوها سخت بود بنابراین پانزده مصاحبه تاریخ شفاهی انجام دادم تا بفهمم زنان امنیت و آسیب‌پذیری دوران کودکی خود را چگونه به خاطر می‌آورند.

در مقاله، شما تناقض‌های مصاحبه را به نمایش گذاشته و نشان داده‌اید که راوی چگونه از آنها برای طرح هویت جنسیتی و قشر اجتماعی استفاده می‌کند. آیا توانستید در رابطه با این تناقض‌ها با راویان بحث و گفت‌وگو کنید؟

من اخیراً مقاله منتشر شده را برای راویان ارسال کرده‌ام. فرد دیگری که مقاله را در اختیار او هم گذاشتم توضیح متفاوتی برای حس امنیتی ارائه نمود که زنان از دوران کودکی خود به خاطر می‌آورند که مطابق با ایده‌ی من بود؛ بر این مبنا که داشتن امنیت، در میان قشر متوسط یک راهبرد است. او چنین اظهار نظر کرد که حس او از امنیت حاصل سکوت در برابر جرائم جنسی است که منطبق با ایده قشر متوسط از احترام و پاکدامنی است. در شرایط فقدان چرخه اخبار 24 ساعته – و در فرهنگی که قربانی شدن را نشانه ضعف می‌دانست – والدین با اجتناب از بحث در مورد جرائم از کودکان خود حمایت می‌کردند. به عنوان مثال، قربانیان تجاوز، به ندرت این مسئله را بازگو نموده و بیشتر حس شرم درونی داشتند. بنابراین، به کودکان هشدار می‌دادند که از غریبه ها آب نبات قبول نکنند اما آنها در ذهن خود نمی‌دانستند که علت این امر باید ترس از جرائم جنسی باشد بلکه آن را ترس از مسمومیت تلقی می‌کردند. خاطرات و احساسات گذشته لاجرم با هویت ما گره خورده‌اند.

بر اساس این مقاله، گذشته نوستالژیکی که این راویان با نشان دادن این که معصومیت و امنیت از بین رفته، به وجود آورده‌اند، انتقادی از حال است. آیا به این ترتیب، می‌توان تاریخ شفاهی نوستالژیک را تاریخ عصر حاضر دانست؟

عبارت: «تاریخ شفاهی یعنی تاریخ عصر حاضر»را می‌پسندم. مسلماً، راویان کمتر از افزایش نرخ جرائم در دهه 50 سخن گفتند و به نظر می‌رسید که اطلاعی از این امر ندارند که از دهه 90 نرخ جرائم در ایالات متحده کاهش یافته است.گرچه که مخالف این ایده هستم که نوستالژی نمایانگر آگاهی اشتباه و عدم صراحت راویانی است که خاطرات واقعی دارند، اما تصور می‌کنم که هدف نوستالژی با توجه به شرایط کنونی راوی اهمیت می‌یابد. آنها بیشتر بیانگر حال هستند تا گذشته. همان گونه که میشل بوید Michelle Boydدر نوستالژی جیم کرو Jim Crow Nostalgia گفته است، نوستالژی بهشتی برآمده از تردید، ناامیدی و بی‌کفایتی زمان حاضر است. یا شاید هم بیانگر آرزوهای راوی باشد. نوستالژی و احساسات از گذشته لاجرم با هویت ما گره خورده‌اند.

علاوه بر این، راویان بر اساس نقش و شرایط کنونی خود داستان‌هایی را از گذشته خلق می‌کنند. در یک مصاحبه، که نتوانستم آن را در مقاله جای دهم، زنی تاجر و مادری که اخیراً تنها دختر خود را راهی دانشگاه کرده بود با مقایسه تجربیات خود با تجربیات دخترش از کودکی و نوجوانی خود سخن گفت. او از آزادی خود در دهه 70 برای گشت و گذار در سانتا کروز Santa Cruz در مقایسه با سخت‌گیری خود نسبت به کودکش در قرن بیست و یکم سخن گفت. برای این راوی، مصاحبه فضایی بود تا بتواند منطق پرورش کودک را تشریح نموده، آن را زیر سؤال برده و پیامدهای آن را توجیه کند. او از صمیمیت خود با دخترش سخن گفت و توضیح داد که خود حس غریبی نسبت به مادرش در زمان جوانی داشته است. زمان مصاحبه یعنی هنگامی که راوی تلاش می‌کرد با مرحله جدیدی از زندگی خود – به عنوان مادر دختری بالغ- آشتی کند، تعاملات وی را رقم زد. بسته به دوره‌های مختلف چرخه زندگی، راویان داستان‌های شخصی عموماً عملکرد متفاوتی دارند.

تاریخ شفاهی عموماً برای پر کردن خلاءهای موجود در آرشیوهای رسمی به کار می روند اما مقاله شما به نظر نقطه مقابل آن است. مفهوم استفاده از آرشیوهای دولتی مانند آمار جرائم برای پر کردن سکوت مصاحبه‌های شما چیست؟

همان گونه که پیش‌تر گفتم، مصاحبه‌های تاریخ شفاهی از نظر من فرصتی برای افزودن صدای دختران به سوابق تاریخی بود. مطالعات در مورد دختران، به استثنای کارهای ویکی روئیز Vicki Ruiz و ربکا سی. هینز Rebecca C. Haines، شایلا تیل-استرن Shayla Thiel-Sternو شارون آر. ماتزارلاSharon R. Mazzarella، که دختران را به شیوه‌ای متفاوت در هسته مرکزی تحقیقات قرار می‌دهند، در حدی که من انتظار دارم در تاریخ شفاهی رشد نکرده‌اند. بنابراین، پا فراتر از تلاش‌های سنتی در زمینه تاریخ شفاهی گذاشتم تا خلاءها را پر کنم. وقتی مجدداً به مصاحبه‌ها گوش دادم، تازه متوجه این جنبه شدم. نه تنها خاطرات زنان از زمان کودکی چند جانبه بود– این که امنیت و آزادی گشت و گذار و احتیاط و خویشتن داری را به خاطر می‌آورند – بلکه کاملاً متضاد با گفتمان امنیت از این دوره بود. برداشت روزنامه‌ها و دفتر مطالعات فدرال (FBI) این بود که زنان در این دوره آسیب‌پذیر بودند در حالی که زنان در مصاحبه‌های خود به آسیب‌پذیری خاصی اشاره نکردند. علی رغم آمار دولتی و گزارشات رسانه‌ای که تأکید بر آسیب پذیری داشتند، زنان در آن زمان احساس امنیت می‌کردند.

به این ترتیب، تحلیل من بر این پایه استوار بود که به چه دلیل زنان احساس امنیت می‌کردند. بخشی از این حس به این دلیل بود که به عنوان دختران قشر متوسط در خانواده، جامعه محلی و سازمان‌های زنان از ساختار حمایتی برخوردار بودند. علاوه بر این، روایت امنیت در جهت ایجاد برداشتی محترم از دوران کودکی دختران قشر متوسط و تأکید بر مشکلاتی بود که راویان در جهان امروز می‌بینند. علی رغم کاهش نرخ جرائم بر اساس آمار، در جو ترس و وحشت زندگی می‌کنیم.

آیا نکته‌ای هست که در مقاله به آن نپرداخته و تمایل دارید در اینجا آن را عنوان کنید؟

علاوه بر مسائل مربوط به جنسیت و خاطراتی که همیشه برای من جالب هستند، مسئله‌ای که در مقاله مطرح شد اما کاملاً مورد توجه قرار نگرفت حس امنیت دختران از مکان‌های امن بود. من در تحقیقات گسترده‌تر خود در مورد دوران کودکی دختران آمریکایی، از سوابق سازمان دختران به عنوان منبع اصلی استفاده کردم. به هر حال، سازمان‌های دختران، نهادهای اصلی اشاعه ایده‌های مربوط به جنسیت و کودکی بودند. مصاحبه‌های من نشان می‌دهند که سازمان‌های دختران و فضاهای منحصر به آنها، فضاهایی امن یاد می‌شوند و زنان نسبت به حضور برابر در فضاهای مشترک بین دو جنس تردید دارند. اگرچه آنها از دستاوردهای فمینیست‌ها در جهت برداشتن جدایی جنسیتی در سطح مؤسسات آموزشی استقبال می‌کنند اما دوست دارند فضاهایی مانند کمپ فایر هم وجود داشته باشند که در آنها حس زن بودن خود را دنبال کنند. در حال حاضر در مورد دختران کمپ فایر تحقیق می‌کنم و به این نتیجه رسیده‌ام که حسرت داشتن سازمان‌های انحصاری دختران همانند دهه‌های قبل از 70 در میان فارغ‌التحصیلان مسن‌تر بیشتر است. در مقابل، فارغ‌التحصیلان جوان‌تر و زنانی که بر موضوع دوران گذار در دوران تحصیل کار کرده اند، بر ویژگی پیشگامی سازمان بیشتر تأکید می‌کنند.

جنیفر هلگرن: دانشیار تاریخ در دانشگان پاسیفیک در استاکتونStockton، کالیفرنیاست. او یکی از مقاله نویسان مجموعه مقاله Girlhood: A Global History (2010) و نویسنده مقالاتی چند در رابطه با دوران کودکی دختران در ایالات متحده است. از جمله:

“Native American and White Camp Fire Girls Enact Modern Girlhood, 1910–39” in the American Quarterly 66, no. 2 (June 2014): 333-360

او هم اکنون مشغول تحقیق درباره دختران و انترناسیونالیسم در دوره پس از جنگ جهانی دوم است. رساله دکتری او در 2005 در دانشگاه تحصیلات تکمیلی کلارمونت درباره دختران کمپ فایر است.

 نشانی پست الکترونیک: jhelgren@pacific.edu

 

چکیده مقاله «زمانی بس معصوم: روایات، خاطرات غریب و امنیت دختران در دهه‌های 50 و 60»:

این مقاله به تحلیل گروهی از تاریخ شفاهی گرد آمده از زنان می‌پردازد که از نژادهای مختلف بوده و دهه‌های 50 و 60 را تجربه کرده‌اند، یعنی زمانی که دغدغه‌های مربوط به جرایم در حاشیه شهرها و شهرهای آمریکا رو به رشد بود. زنان گذشتۀ خود را به خاطر می‌آورند که در زمانی بس معصوم بزرگ شده‌اند اما خاطراتشان از خشونت و آسیب‌پذیری، روایت ایده‌آل آنها از گذشته را متزلزل می‌سازد. این مقاله به بحث در این رابطه می‌پردازد که خاطرات گذشته (نوستالژی) دقیقاً برای اهداف مورد نظر مناسب هستند. این خاطرات به زنان اجازه می‌دهند تا به خوبی از زمان حال، خصوصاً از منحل شدن مؤسسات حمایتی مانند سازمان‌های دختران و جوامع کوچک و به هم گره خورده، انتقاد کنند.خاطرات گذشته روشنی بخش گفت‌وگوهای زنان در مورد هویت جنسیتی از نظر امنیت و احترام بوده و هویت خویش را در قالب گروه‌های جنسیتی و قشر اجتماعی مانند حمایت شده، محافظت شده تقسیم بندی می‌کنند.

برای دسترسی به این مقاله به لینک زیر مراجعه کنید:

http://ohr.oxfordjournals.org/content/early/2015/02/26/ohr.ohv001.abstract



 
تعداد بازدید: 4811


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 119

داشتم به آن بسیجی کوچولو نگاه می‌کردم که دیدم او از جمع دوستانش جدا شد و به طرف یک نفربر که در چند متری آنها پارک شده و دریچه آن باز بود رفت. وقتی کنار نفربر رسید دست در جیب گشادش کرد و با زحمت، نارنجکی بیرون آورد. می‌خواستم بلند شوم و داد و فریاد به راه بیندازم تا جلوی او را بگیرند ولی اصلاً قدرتِ تکان خوردن نداشتم. حیرت‌زده نگاه می‌کردم که این بسیجی کوچک چکار می‌کند. بسیجی با حوصله و دقت ضامن نارنجک را کشید و آن را از دریچه بالا داخل نفربر انداخت. با سرعت به طرف دوستان خود دوید و همه روی زمین دراز کشیدند.