خاطرات عبدالرسول نصیری
05 شهریور 1403
عبدالرسول نصیری، بسیجی دوران دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستونهمین برنامه شب خاطره (آبان 1391) بود. او درباره یکی از رزمندگان آبادان خاطره گفت. او گفت: «فردی داشتیم به نام محمد که از بچههای آبادان و عربزبان بود که شهید شد. هیکل درشت و قد بلندی داشت. اما کارهایی که انجام میداد به هیکلش نمیخورد. بدنش نرم بود. روی سینه میخوابید و دو پا را 180 درجه میآورد روی شانه و مثل عقرب به نظر میرسید. او نیروی شناسایی بود و برای شناسایی به خاک عراق میرفت. قرآن را حفظ کرده بود؛ قرآنِ جیبی با خط ریز در نور ماه. در حالیکه وقتی وارد خاک عراق میشوی برای شناسایی باید دو چشم هم قرض کنی تا به سیم گیر نکنی. آنها نیروهای شناسایی را زنده میگرفتند.»
در ادامه، این روایت را ببینیم.
تاکنون 359 برنامه شب خاطره دفاع مقدس از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده 5 مهر 1403برگزار میشود.
تعداد بازدید: 1150








آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 7
سه ـ چهار روز از عملیات گذشت. بچهها از سمت راست کوه بالا کشیده بودند. ارتفاعات شیلر در حال فروپاشی بود. من چند بار با یکی از رانندههای آمبولانس زیر خیمه آتش دشمن نشستیم و زیارت عاشورا خواندیم، در حالی که خشم خمپارهها در اطرافمان شعله میکشید. یک بار که آمدند و آمبولانس خواستند، فهمیدم این بار جنازه شهید «حاجیپور» را باید ببریم. حاجیپور فرمانده تیپ عمار بود. شجاعت او را از زبان بچهها زیاد شنیده بودم. حاجیپور با موتور میرفته که زده بودندش.






