آیا تاریخ شفاهی، حرفِ آدم‌های دیده‌نشده است؟

محیا حافظی

09 بهمن 1402


برخی اعتقاد دارند که تاریخ شفاهی از آن‌جایی که حرفِ آدم‌های دیده نشده است، مفید است. منظور از آدم‌های دیده‌نشده، کسانی است که هیچ سِمَت و منصبی نداشته‌اند. اگر با این دید به تاریخ شفاهی بنگریم، این ایراد گرفته می‌شود که چرا خاطرات شفاهی افراد مشهور مثل رهبران انقلاب یا فرماندهان جنگ تدوین می‌شود.

به نظر می‌رسد زمانی که گفته می‌شود تاریخ شفاهی، تاریخ افراد دیده نشده است، باید به یک نکته ویژه‌ای توجه شود. البته عمده افرادی که در رأس حکومت‌ها بوده‌اند، تاریخ‌نویس داشته‌اند و معمولاً همه موارد پیرامونی آن‌ها نوشته شده است. افرادی که مدیریت داشتند در زمان مسئولیتشان تریبون داشتند و حرف‌هایشان را بیان کرده‌اند؛ اما اگر در این میان ناگفته‌هایی وجود داشته باشد، کار مورخ شفاهی است که آن را از راوی دریافت و در قالب یک کار تاریخ شفاهی ارائه کند.

تاریخ شفاهی، تاریخی است که به صورت مکتوب گفته نشده است. در این‌جا مهم نیست فردی که با او مصاحبه می‌شود یک فرمانده و مسئول بوده یا یک نیروی عادی. این که بیان شود تاریخ شفاهی فقط و فقط تاریخ مخصوص افراد عادی یا به روایتی دیگر پابرهنه‌هاست، پایه و اساسی ندارد. باید توجه داشت خاطرات یک فرد عادی که قبلاً حرف‌هایش را بیان کرده دیگر به کار تاریخ شفاهی نخواهد آمد، به همان میزان صحبت‌های فرد مشهوری که تاکنون در جایی بیان نکرده در تاریخ شفاهی اهمیت دارد.

لزوماً نباید در کار تاریخ شفاهی خط‌کش گذاشت و عنوان کرد اگر فردی قبلاً سِمَت داشته، فرمانده یا مدیر و... بوده پس مصاحبه با او به درد تاریخ شفاهی نمی‌خورد. تشخیص لزوم مصاحبه با این فرد این است که صحبت‌هایی که دارد پیش‌تر بیان کرده یا خیر.

تاریخ شفاهی حرف‌های قشر ساکت و خاموش جامعه است؛ این قشر می‌تواند هم از میان افرادی باشد که مسئولیتی داشته‌اند و هم افراد عادی جامعه. مهم این است که مصاحبه‌شونده حرف‌هایش را در مورد موضوع مصاحبه قبلاً نه در کتابی منتشر کرده و نه در مصاحبه‌ای بیان کرده باشد.



 
تعداد بازدید: 1222


نظر شما


15 بهمن 1402   08:41:32

لطفا این مطالب سراسر غلط را منتشر نکنید، چرا که تبدیل به مبناهای غلط برای استفاده‌کنندگان می‌شود

16 بهمن 1402   17:09:34
داود دانیالی
جدی ترین بخش بی مبنا و غلط ِ این مطلب بند پایانی آن است.
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 118

بعد از شهید شدن آن پاسدار، ما به طرف نیروهای شما آمدیم ولی در همین راه میدان مین قرار داشت که فرمانده گروهان؛ سرگرد عبدالوهاب و فرمانده گردان سرهنگ ستاد علی اسماعیل عواد روی مین رفتند و به همراه چند نفر دیگر کشته شدند. به هر زحمت و مشقتی بود خودمان را به نیروهای شما رساندیم. فرمانده دسته ما ستوان بدری و معاون فرمانده گردان سرگرد عبدالکریم حمادی زنده ماندند و همراه ما اسیر شدند. در موضع شما نیروهای زیادی از شما دیدم همه ادوات و تانکهای آنها سالم بود.