زیتون سرخ (9)
گفت و گو و تدوين: سيدقاسمياحسيني
زیتون سرخ(۹)
خاطراتناهيديوسفيان
گفت و گو و تدوين: سيدقاسمياحسيني
انــتــشـاراتسـورهمــهــر(وابسـتهبـهحـوزههنـري)
دفتـرادبيات و هنر مقـــاومت
نقل و چاپ نوشتهها منوط به اجازه رسمي از ناشر است.
پدرم كه راننده همان قطار بود، آمد. با گريه گفتم: «مأمور نگذاشت بروم بستني کيم بخرم.» پدرم گفت: «كار خوبي كرد! ميرفتي پايين و گم ميشدي. من تو را ميشناسم!»
در تهران نيز پدرم مرا سوار قطار كرد و به تبريز فرستاد. اين بار در كوپه تنها نبودم. اگرچه آرزوي خريد كيم در آن سفر به دلم ماند اما آن سال تابستان را در تبريز نزد خالهام سپري كردم و خيلي هم به من خوش گذشت.
***
فصل چهارم
از سال سوم دبستان شروع كردم به مطالعه كتابهاي غير درسي. مشترك مجله كيهان بچهها شدم! هر هفته اين مجله را به دست ميآوردم و تمام مطالب آن را با شور و شوق كودكانه ميخواندم. از داستانهاي خارجي و كاريكاتورهاي آن خيلي لذت ميبردم. چون قدرت خريد كيهان بچهها را نداشتم آن را كرايه ميكردم. در شهر اراك يك دكه روزنامهفروشي بود كه مجلاتي چون كيهان بچهها، زن روز، فردوسي، روشنفكر، سخن و... را شبي يك قران (ريال) كرايه ميداد. من به خاطر آنكه پول زيادي ندهم، فقط يك شب مجله را نگاه ميداشتم و در همان يك شب همه مطالب آن را ميخواندم. پوران هم مجله زن روز كرايه ميكرد و من اين مجله را هم ميخواندم.
كمي بعد كه عادت به خواندن و مطالعه كردن پيدا كردم، شروع كردم به كتاب خواندن. همسايهاي داشتيم به نام آقاي شهرياري. مردي باوقار، فاضل و اهل كتاب و مطالعه بود. در خانهاش انواع كتابها يافت ميشد؛ از رمانهاي نويسندگان روسي و فرانسوي تا داستانهاي ايراني صادق هدايت و صادق چوبك. بچههاي آقاي شهرياري هيچكدام اهل مطالعه و كتاب نبودند. من و پوران نزد آقاي شهرياري ميرفتيم و التماس ميكرديم تا به ما كتاب بدهد. اوايل براي ما اهميتي قائل نميشد و به ما كتاب نميداد؛ اما كمي بعد وقتي ديد اهل مطالعه مجله و روزنامه هستيم، دلش براي ما سوخت و اجازه داد از كتابهاي كتابخانهاش استفاده كنيم. آقاي شهرياري مرد جاافتادهاي بود. برخي كتابها را به ما معرفي ميكرد.
خوب به ياد دارم اولين كتابي كه خواندم گوهر دانش نام داشت. كتابي بود درباره زندگي دانشمندان بزرگ جهان و از بخشهاي كوچكي تشكيل شده بود. من اين كتاب را با اشتياق خواندم و از مطالب آن بسيار لذت بردم. زندگي مردان بزرگ علم و دانش براي من از همان روزگار جذابيت خاصي پيدا كرد. تا سالهاي زيادي آن كتاب را داشتم و بعدها گم شد. اغلب كتابها تاريخي، شعر و رمان بودند. به تاريخ و شعر علاقه چنداني نداشتم. اغلب رمان ميخواندم. در سالهاي چهارم تا ششم دبستان، كتابهاي زيادي از كتابخانه آقاي شهرياري را خواندم. آثاري چون جنگ و صلح تولستوي، بينوايان ويكتور هوگو، بر باد رفته مارگاريت ميچل، دزيره آن ماري سلينکو، بابا لنگدراز جين وبستر و آثار پليسي و ترسناك نويسندگاني چون جورج سيمنون، آگاتا كريستي و... عاشق كتابهاي پليسي و حادثهاي بودم. برخي اوقات كتابهاي عادي نويسندگاني چون م.ر. اعتمادي، پرويز قاضيسعيد، حسينعلي مستعان و جواد فاضل را هم ميخواندم.
ميان كتابهاي آقاي شهرياري كتابي بود با نام خارجي انگيزاسيون يا تفتيش عقايد در قرون وسطي. كتاب كلمات دشوار خارجي زيادي داشت. اين كتاب درباره وضع دانشمندان اروپا در قرون وسطي و مخالفت كليسا و كشيشها با علوم جديد بود. داستان محاكمة گاليله نيز آمده بود. با وجودي كه كلمات كتاب خيلي سنگين بود، من با علاقه اين كتاب را خواندم و تحت تأثير آن قرار گرفتم. آنقدر از اين كتاب خوشم آمد كه آن را از كتابخانه آقاي شهرياري كِش رفتم و نزد خودم نگاه داشتم. كتاب كهنهاي بود.
تعداد بازدید: 5599