واکاوی مرز خیال و حقیقت در خاطرهنگاری؛ از ناکجاآباد تا آرمانشهر
حسن بهشتیپور
11 آبان 1404
چکیده
در هر جامعهای، گذشته تنها در اسناد و وقایع نیست، بلکه در حافظهها، روایتها و خیال جمعی مردم استمرار مییابد. آنچه به نام «خاطره» یا «تاریخ شفاهی» ثبت میشود، اغلب آمیزهای از واقعیت و بازآفرینی ذهنی است. این مقاله با تکیه بر مفهوم خیال در فلسفۀ تاریخ و نظریۀ حافظه، نسبت میان واقعیت تاریخی و بازنمایی خیالی را با استفاده از روش تحلیلی – توصیفی بررسی میکند. در این چارچوب، دوگانگی «ناکجاآباد» و «آرمانشهر» نه صرفاً به عنوان مفاهیم ادبی، بلکه به منزلۀ دو شیوۀ نگریستن به گذشته و آینده تحلیل میشوند؛ یکی میل به گریز از واقعیت و دیگری تلاشی برای معنا بخشیدن به آن دارد. مقاله بر این نکته تأکید دارد که در خاطرهنگاری معاصر ایران، مرز خیال و حقیقت نه حذف میشود و نه انکار، بلکه باید آن را شناخت، مدیریت کرد و به اخلاق تاریخی پیوند زد. خیالِ هدایتشده میتواند تاریخ را انسانیتر کند، همانگونه که توهمِ بیمهار میتواند آن را از حقیقت تهی سازد.
این مقاله کوششی است برای پیوند دادن اندیشه با موضوع خیال و اتوپیا با تجربۀ تاریخی و خاطرهنگاری ایرانی؛ و نیز به جای هشدار تحریف تاریخ، به پرسشی بنیادیتر میپردازد: چگونه میتوان حقیقت را در جهانی که میتواند بیپایان بازسازی شود، بازشناخت؟
کلیدواژهها: خیال، حقیقت تاریخی، خاطرهنگاری، فلسفۀ تاریخ، اتوپیا، حافظۀ جمعی
مقدمه
تاریخ، فقط روایتی از رخدادها نیست، بلکه میدان برخورد حافظه و تخیل است. هیچ مورخی نمیتواند از ذهن خویش جدا شود و هیچ راوی نمیتواند از خیال خویش بگریزد. تخیل، در کلام "پاول ریکور" نه در برابر واقعیت، بلکه در درون آن عمل میکند؛ زیرا گذشته همواره در افق ادراک انسان بازسازی میشود. به همین دلیل، هر کوششی برای نوشتن تاریخ، در حقیقت بازسازی تصویری از جهان است، نه بازتاب صرفِ آن.
در اندیشۀ ایرانی خیال جایگاهی دوگانه دارد: از سویی سرچشمۀ آفرینش و الهام است، و از سوی دیگر در غیاب خرد میتواند به توهم و تحریف بدل شود. همین دوگانگی در واژۀ «اتوپیا» نیز دیده میشود؛ واژهای که "توماس مور" از دو واژۀ یونانی ou (نه) و topos (مکان) ساخت و به «ناکجاآباد» ترجمه شد. در فارسی اما، گاه آن را «آرمانشهر» دانستهاند. در این تفاوت ترجمه، دو نگرش نهفته است: یکی میل به گریز از واقعیت، و دیگری کوشش برای ساخت آیندهای بهتر.
در خاطرهنگاری معاصر ایران _ به ویژه در روایتهای مربوط به انقلاب و دفاع مقدس _ این دو نگرش همزمان حضور دارند. برخی خاطرات به ناکجاآبادی بدل شدهاند که در آن، آرمان جای حقیقت را میگیرد؛ و برخی دیگر، با تکیه بر صداقت و درک انسانی، به آرمانشهر حقیقت نزدیک میشوند. مرز میان این دو، همان مرز میان خیال و تعهد اخلاقی است.
این مقاله در پی آن است که با نگاهی فلسفی و تحلیلی، نشان دهد چگونه در فرآیند بازگویی گذشته میتوان میان تخیل سازنده که مبتنی بر واقعیت است و توهم ویرانگر تمایز قائل شد. پرسش اصلی این است: آیا میتوان خیال را نه حذف، بلکه هدایت کرد تا به روشنتر شدن حقیقت تاریخی کمک کند؟ پاسخ این پرسش، نیازمند پیوند میان فلسفۀ تاریخ، نظریۀ حافظه و اخلاق روایت است؛ سه عرصهای که در این پژوهش به هم میرسند.
1. خیال و حقیقت در فلسفۀ تاریخ
۱-۱. خیال به مثابه نیروی سازندۀ معنا
در سنت فلسفی غرب، به ویژه پس از قرن بیستم، خیال دیگر امری مقابل واقعیت تلقی نمیشود. فیلسوفانی چون پاول ریکور[1] فرانسوی در کتاب خود تحت عنوان «حافظه، تاریخ، فراموشی»[2] که در سال 2000 میلادی به زبان فرانسه منتشر شد، مسائل مربوط به یادآوری، تاریخنگاری و فراموشی را با رویکردی هرمنوتیکی ـ پدیدارشناسانه واکاوی کرد. او نشان داد که حافظه و تخیل دو وجه از یک فرایند هستند؛ هر دو در پی بازسازی گذشتهاند، اما با دو نیت متفاوت. حافظه در پی حفظ واقعیت است، در حالی که خیال میکوشد آن را معنا کند. از نظر ریکور، تخیل بخشی از ساز و کار بازنمایی تاریخی است، نه دشمن آن.[3]
در همین راستا، هایدن وایت[4] فیلسوف آمریکایی در مقالۀ خود با عنوان «ارزش روایتمندی در بازنمایی واقعیت»، تاریخنگاری را نه بازتاب رویداد، بلکه نوعی «ساختار روایی» میداند که در آن، مورخ ناگزیر از انتخاب، تأویل و پیوند دادن رویدادهاست. این انتخابها از جنس تخیلاند، اما اگر در خدمت فهم حقیقت باشند، تحریف محسوب نمیشوند. وایت تصریح میکند: «واقعیت تنها زمانی معنا مییابد که در قالب روایت بیان شود، و روایت بدون تخیل ممکن نیست».[5]
بنابراین، خیال در تاریخنگاری نوعی ابزار تبیین است، نه فریب. آنچه خطرناک است، نه حضور خیال، بلکه غیبت صداقت و نوع به کارگیری آن است. تخیل سازنده در خدمت حقیقت است؛ تخیل ویرانگر، در خدمت توهم و منافع.
۱-۲. خیال در سنت فکری ایرانی
در اندیشۀ ایرانی، «خیال» نه تنها نیرویی ذهنی بلکه مرتبهای از هستی است. سهروردی در حکمت اشراق، عالم خیال را واسطهای میان محسوس و معقول میداند؛ جایی که معانی از قید ماده رها شده ولی هنوز به کلی انتزاعی نشدهاند.[6] در اشعار مولوی و حافظ، خیال راهی برای کشف حقیقت درونی انسان است؛ پلی میان زمین و آسمان.
البته هنگامی که این نیرو از هدایت خرد دور میماند، به «وهم» یا «توهم» تبدیل میشود. تفاوت خیال با توهم در همین است: خیال میآفریند تا معنا ببخشد، ولی توهم میسازد تا بگریزد. در عرصۀ خاطرهنگاری نیز، راوی میان واقعیت و خیال در نوسان است. هر خاطره در آغاز، ترکیبی از یاد و خیال است، اما هنگامی که روایتگر، آگاهانه حقیقت را فدای آرزو یا کلیشههای دستوری میکند، واقعیت به توهم تبدیل میشود.
این نگاه، میان فلسفۀ اسلامی و نظریۀ مدرن تاریخ پلی میسازد؛ همانگونه که ریکور از «تخیل بازساز» سخن میگوید، سهروردی نیز از «عالم مثال» به عنوان قلمروی یاد میکند که در آن، روح میتواند واقعیت را در صورتی تازه بازآفرینی کند. از این منظر، تخیل نه دشمن حقیقت، بلکه زبان دیگر آن است اما توهم در حق روایت و خاطره تاریخی جفا میکند.
۱-۳. بازنمایی، نه بازتاب
در تاریخنگاری سنتی، واقعیت امری بیرونی و مستقل فرض میشد که مورخ باید آن را «عیناً» بازتاب دهد. اما در نگاه نوین، تاریخ همواره نوعی بازنمایی است؛ یعنی روایتی است که در تعامل میان واقعه، راوی و مخاطب ساخته شده و این به معنای نفی واقعیت نیست، بلکه پذیرش این نکته است که حقیقت تاریخی بدون زبان و تخیل شکل نمیگیرد.
رولان بارت[7] نویسنده، منتقد و نشانهشناس برجسته فرانسوی که نظریات مهمی در باب روایت، زبان و ساختارهای فرهنگی دارد، میگوید: «هر روایتی، حتی روایتی راست، گزینش و حذف دارد»، بنابراین، مورخ همواره در حال ساختن «جهانی محتمل» از گذشته است. تخیل او در گزینش زاویۀ دید، در چینش رویدادها و در انتخاب واژهها عمل میکند. اگر این تخیل بر پایۀ اخلاق و روش باشد، روایت به حقیقت نزدیک میشود، اما اگر در خدمت اغراض سیاسی، عاطفی یا اسطورهساز قرار گیرد، واقعیت را میپوشاند.[8]
۱-۴. خیال به مثابه واسطۀ اخلاقی
از منظر اخلاق روایت، تخیل مسئولیت میآورد. همانگونه که «پاسکال» میگوید، تخیل میتواند «پادشاه دروغ» یا «ملکۀ حقیقت» باشد. تخیل اخلاقی یعنی توانایی دیدن دیگری و فهمیدن رنج او در دل روایت. تاریخ شفاهی، اگر از این توانایی تهی شود، به ثبت احساسات یکسویه یا تبلیغ رسمی بدل میشود.[9]
به بیان دیگر، تخیل اخلاقی در تاریخ یعنی کوشش برای دیدن آنچه حذف شده است؛ صدای خاموشان و تجربۀ فراموششدۀ انسانها. در اینجا تخیل، نه آفرینندۀ دروغ، بلکه کاشف حقیقت است.
2. از آرمانشهر تا ناکجاآباد - روایت ایرانی از آرمان و وهم
۲-۱. دو چهرۀ اتوپیا
واژۀ «اتوپیا» از زمان ابداعش توسط توماس مور در ۱۵۱۶ میلادی، همواره حامل دو معنا بوده است: یکی رؤیای ساختن جامعهای کامل، و دیگری میل به گریز از واقعیت. همین دوگانگی سبب شده است که اتوپیا در مرز میان تخیل و نقد بایستد. در یک سوی آن، آرمانشهر قرار دارد: جهانی ممکن و انسانیتر که در پرتو اخلاق و عقل بنا میشود؛ در سوی دیگر، ناکجاآباد است: سرزمینی موهوم که هیچگاه وجود نخواهد داشت، اما ذهن را فریب میدهد.
همانگونه که ارنست بلوخ[10] متفکر آلمانی در کتاب اصل امید[11] و روث لوویتاس[12] جامعهشناس و نظریهپرداز درکتاب مفهوم اتوپیا[13] یادآور شدهاند، اتوپیا زمانی زنده و انسانی است که در پیوند با واقعیت اجتماعی و تاریخی فهم شود، در غیر این صورت، به خیالپردازی بیثمر بدل میگردد؛ اما اتوپیا اگر به مثابه «افق امید» درک شود، میتواند موتور تحول باشد. به بیان دیگر، اتوپیا زمانی زنده است که در خدمت نقد وضعیت موجود و جستجوی حقیقت باشد، نه در خدمت فرار از آن.
۲-۲. ناکجاآباد در اندیشه و ادب ایرانی
در فرهنگ ایرانی، مفهوم ناکجاآباد پیش از آنکه ترجمهای از «Utopia» باشد، در عرفان و ادب فارسی وجود داشته است. سهروردی در غربت غربیه از سرزمینی یاد میکند که «نه اینجاست و نه آنجا»، و انسان در مسیر اشراق به آن میرسد. این «ناکجاآباد» در واقع جایی در درون انسان است؛ تمثیلی از کمال روح و حقیقت ازلی.
اما در کاربرد اجتماعی و تاریخی، ناکجاآباد معنای دیگری یافته است: دنیایی خیالی که با واقعیت تاریخی پیوند ندارد و انسان را از درک زمان و مسئولیت خویش بازمیدارد. در روزگار معاصر، این دو معنا گاه در هم آمیختهاند: ناکجاآباد عرفانی که راهی به رهایی میگشود، به ناکجاآباد سیاسی و ایدئولوژیک بدل شده که گریز از حقیقت را توجیه میکند.
در اینجا خیال از سرچشمۀ معنا جدا میشود و به ابزار توجیه بدل میگردد. هنگامی که خاطرهنگار یا مورخ به جای ثبت واقعیت، تصویری آرمانی از گذشته میسازد تا حال را توجیه کند، در واقع در قلمرو ناکجاآباد حرکت میکند.
۲-۳. آرمانشهر به مثابه افق اخلاقی
در برابر این گرایش، آرمانشهر نه نفی واقعیت، بلکه کوشش برای تعالی آن است. آرمانشهر در روایت ایرانی، ریشه در اندیشۀ عدالتخواهانۀ فارابی در آراء اهل المدینه الفاضله، خواجه نصیر در اخلاق ناصری و نظامالملک در سیاستنامه دارد. در این معنا، آرمانشهر با حقیقت پیوند دارد، نه با توهم.
در حوزۀ خاطرهنگاری نیز میتوان میان دو گونه روایت تمایز گذاشت:
روایت ناکجاآبادی، که گذشته را چنان میپردازد که هیچ خطا، تردید یا درد در آن نیست؛
و روایت آرمانشهری، که با حفظ امید و معنا، هنوز به واقعیت وفادار میماند.
آرمانشهر نه فرار از حقیقت است، نه تکرار صرف آن، بلکه تلاشی است برای یافتن معنایی اخلاقی در دل تجربۀ تاریخی.
۲-۴. مرز میان اتوپیا و تاریخ
هرگاه اتوپیا از اخلاق جدا شد، به اسطوره بدل میشود و از تاریخ میگریزد. تاریخ، بدون اتوپیا، به دفتر وقایع خشک و بیروح تبدیل میشود؛ و اتوپیا، بدون تاریخ، به رؤیایی بیپایه.
در خاطرهنگاری ایرانی، این دو عنصر همواره در تنشاند: تخیل دینی و انقلابی از یک سو، و ضرورت وفاداری به واقعیت از سوی دیگر. وظیفۀ مورخ و راوی آن است که میان این دو تعادل برقرار کند و تخیل را در خدمت حقیقت نگه دارد.
از این دیدگاه، اتوپیا را میتوان نوعی اخلاق آینده دانست: میل به بهتر شدن انسان و جامعه، نه از راه انکار گذشته، بلکه از رهگذر فهم صادقانۀ آن. چنین نگرشی همان چیزی است که میتواند خاطرهنگاری را از سطح احساسات و شعار فراتر برده و به اندیشهای انسانی و جهانشمول بدل کند.
3. اخلاق روایت و حافظۀ جمعی تاریخی
۳-۱. حافظه به مثابه مسئولیتپذیری
خاطره، بر خلاف سند، نه برای اثبات بلکه برای درک ساخته میشود. هر انسانی در روایت خود از گذشته، دست به گزینش میزند؛ آنچه را یاد میکند و آنچه را فراموش میکند، هر دو حامل معناست. موریس هالبواکس[14] جامعهشناس و فیلسوف فرانسوی در نظریۀ «حافظۀ جمعی[15]» یادآور میشود که حافظه همیشه در چارچوب گروههای اجتماعی شکل میگیرد و از ارزشها و هویتهای جمعی تغذیه میکند.[16] بنابراین، وقتی از «صدق» در خاطرهنگاری سخن میگوییم، نباید به معنای مطابقت کامل با واقعیت بیرونی در نظرش بگیریم، بلکه باید آن را نوعی «وفاداری اخلاقی» به تجربه دانست. راوی راستگو کسی است که به نیت خود وفادار است؛ کسی که میخواهد گذشته را درک کند، نه آن را در خدمت توجیه حال یا ستایش خویش به کار گیرد. در این نگاه، تاریخ شفاهی بخشی از وجدان جمعی است، نه فقط ابزار ثبت وقایع. هر تحریف در آن، در واقع خیانت به حافظۀ یک ملت است.
۳-۲. سهگانۀ اخلاق روایت
برای پاسداری از مرز خیال و حقیقت، راوی و مورخ باید به سه اصل وفادار بمانند؛ سه فضیلتی که هر تاریخ انسانی بر آن استوار است:
دقت علمی:
یعنی التزام به بررسی اسناد، مقایسۀ روایتها و بازبینی مداوم. دقت، همان وجدان پژوهش است که خیال را مهار میکند تا از حدّ توهم نگذرد.[17]
صداقت اخلاقی:
یعنی گفتن از آنچه میدانی و سکوت در برابر آنچه نمیدانی. صداقت، نقطۀ تلاقی علم و وجدان است. بدون آن، هر حقیقتی به ابزار قدرت بدل میشود.
حساسیت انسانی:
تاریخ، اگر از رنج و امید انسانها تهی شود، صرفاً تاریخ قدرتها و پیروزیها خواهد بود. حساسیت انسانی یعنی شنیدن صدای خاموشان، دیدن چهرههای فراموششده و درک عاطفی تجربههای انسانی.
این سه فضیلت، مرز روشن میان خیال اخلاقی و توهم ایدئولوژیکند. خیال اخلاقی، واقعیت را انسانی میکند؛ توهم ایدئولوژیک، انسان را ابزار روایت میسازد.
۳-۳. خطر روایتسازی و خاطرهسازی بر اساس کلیشهها
در جامعۀ ما، خاطرهنگاری گاه به میدان رقابت جناحی و سیاسی بدل میشود؛ هر گروه میکوشد گذشته را از نو بنویسد و تصویر خود را در مرکز روایت بنشاند. در این وضعیت، واقعیت قربانی مصلحت میشود.
اما همانگونه که اریک هابسبام[18]هشدار داده است: «گذشتهای که بیش از حد مورد استفاده قرار گیرد، دیگر کارکرد حافظه ندارد؛ به ابزار سیاست بدل میشود.»[19]
در برابر این خطر، باید میان «بازسازی صادقانه» و «خاطرهسازی سفارشی» تمایز قائل شد. اولی در پی فهم گذشته است، دومی در پی تثبیت قدرت. راوی آگاه، در برابر فشارهای بیرونی، از زبان خویش پاسداری میکند، زیرا میداند اگر حقیقت امروز پنهان شود، فردا به شکل دروغی بزرگتر بازمیگردد.
۳-۴. تخیل به مثابه همدلی
در نهایت، تخیل نه تنها تهدیدی برای حقیقت نیست، بلکه ابزار همدلی و فهم دیگری است. تخیل، اگر اخلاقی باشد، میتواند انسان را از محدودیتهای تجربۀ شخصی فراتر ببرد و امکان درک جمعی را فراهم کند. همانگونه که ریکور میگوید: «تخیل، حافظه را به آینده پیوند میزند».[20] یعنی ما گذشته را به یاد میآوریم تا معنایی برای اکنون و امیدی برای فردا بیابیم.
در این معنا، خاطرهنگاری صادقانه نوعی عمل اخلاقی است: آشتی میان آنچه بودهایم و آنچه میخواهیم باشیم. چنین روایتی نه برای ستایش گذشته، بلکه برای تداوم وجدان انسانی نوشته میشود.
نتیجهگیری:
میان خیال و حقیقت، مرزی باریک اما سرنوشتساز وجود دارد. خیال، اگر در خدمت معنا و اخلاق باشد، تاریخ را از سکون بیرون میآورد و به آن جان میبخشد، اما همان نیرو، اگر از وجدان و روش تهی شود، به توهمی بدل میشود که حافظه را میآلاید و واقعیت را میپوشاند.[21]
در مسیر خاطرهنگاری ایرانی، هر دو چهره را دیدهایم:
خاطراتی که با زبانی انسانی و صادق، تجربۀ رنج و امید را روایت کردهاند و چراغی برای فهم گذشته شدهاند؛ و در برابر، روایتهایی که در پی ستایش، تطهیر یا حذف بودهاند و تاریخ را به میدان اسطوره بدل کردهاند.
تمایز میان این دو نه در سبک نگارش، بلکه در نیت و روش است. راوی آرمانشهری میخواهد حقیقت را در پرتو آرزو روشن کند، در حالی که راوی ناکجاآبادی میخواهد حقیقت را در سایۀ آرزو پنهان سازد. از دیدگاه فلسفۀ تاریخ، خیال را نمیتوان حذف کرد، زیرا تخیل همان نیرویی است که امکان روایت را پدید میآورد. آنچه که باید مهار شود، توهمِ جایگزینسازی است؛ آن لحظهای که انسان خیال خود را حقیقت مطلق میپندارد. در اینجاست که اخلاق به میان میآید:
اخلاق، حافظ مرز میان آنچه میدانیم و آنچه میخواهیم بدانیم است.
بنابراین، آرمانشهر حقیقت تنها زمانی ممکن میشود که تخیل با صداقت، دقت و حساسیت انسانی پیوند بخورد. تاریخ نه باید از خیال تهی شود، نه از وجدان؛ چرا که حقیقت، همان لحظهای پدید میآید که تخیلِ انسان به خودآگاهی و مسئولیت برسد.
به بیان دیگر، گذر از ناکجاآباد توهم به آرمانشهر حقیقت، سفری است از احساس به اندیشه، از روایت شخصی به فهم جمعی، و از حافظه به آگاهی. این همان جایی است که تاریخ، نه دفتر حوادث، بلکه آیینۀ انسان میشود؛ آیینهای که در آن، گذشته همچنان نفس میکشد و آینده معنا مییابد.
[1] Paul Ricoeur. (2013-2005)
[2] «La Mémoire, l'Histoire, l'Oubli»
[3] Ricoeur, Memory, History, Forgetting, University of Chicago Press, 2004, pp. 4–5, 85–88
[4] Hayden White. (1928-2018)
[5] White, Hayden.“The Value of Narrativity in the Representation of Reality,” Critical Inquiry, Vol. 7, No. 1 (Autumn 1980), pp. 5–27
https://religion.ua.edu/wp-content/uploads/2021/10/Value-of-Narrative.pdf
[6] سهروردی، شیخ شهابالدین. (۱۳۹۷). حکمتالاشراق. تصحیح و ترجمه: سید جعفر سجادی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. (صص ۹۰-۹۳، بخش «فی تقسیمات العوالم»، الشفا ۴۵)
[7] Roland Barthes.
[8] Barthes, Roland. “Introduction to the Structural Analysis of Narratives,” New Literary History, Vol. 6, No. 2 (Winter 1975), pp. 237–272, https://www.uv.es/fores/Barthes_Structural_Narrative.pdf
[9] لئون برونسویک، پاسکال ( اندیشه ها و رسالات )، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات ابن سینا، چاپ اول، 1351. قطعه 44
Pascal, Blaise. (۱۹۶۶). Pensées. (A.J. Krailsheimer, Trans.). London: Penguin Classics. (Fragment ۴۴)
[10] Ernst Bloch, 1885–1977.
[11] Bloch, Ernst. The Principle of Hope. MIT Press, 1986, Vol. 1, pp. 3–5.
[12] Ruth Levitas.
[13] Levitas, Ruth. The Concept of Utopia. Peter Lang, 2010, pp. 1–3.
[14] Maurice Halbwachs.1925-1992
[15] mémoire collective.
[16] Maurice Halbwachs – On Collective Memory (University of Chicago Press, 1992). P.35 https://www.jstor.org/stable/2781705
[17] کمری، علیرضا، یاد مانا، تهران، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، 1381.
[18] Eric Hobsbawm.
[19] هابسبام، اریک. (۱۴۰۳). ابداع سنت. ترجمه: محمد نبوی. تهران: انتشارات بیگاه.
Hobsbawm, E. (۱۹۸۳). The Invention of Tradition. Cambridge: CUP. (p. ۲)
Hobsbawm, Eric, and Terence Ranger, eds. The Invention of Tradition. Cambridge University Press, 1983, p. 2
[20] Ricoeur, Paul. Memory, History, Forgetting. University of Chicago Press, 2004, pp. 357–359, esp. p. 358.
[21] نگارنده: برای مقابله با آفتهای خاطرات و تاریخ شفاهی پیشنهادهای خود را در مقاله« بایستهها و روششناسی تدوین تاریخ شفاهی» ارائه کردم برای اطلاع بیشتر به نشانی زیر مراجعه کنید:
تعداد بازدید: 25
آخرین مطالب
پربازدیدها
100 سؤال/3
خاطره تجربۀ شخصی و خام است، امّا تاریخ شفاهی با روشمندی، راستیآزمایی و تحلیل، آن تجربه را به منبعی معتبر برای فهم تاریخ معاصر بدل میکند. در تاریخ شفاهی، روایتها نه از زبان نخبگان بلکه از دید مردم عادی بیان میشود؛ روایتی بیواسطه، مردمی و زنده که میان تجربۀ فردی و حافظۀ جمعی پیوند برقرار میسازد.





