اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 142
مرتضی سرهنگی
09 فروردین 1404
روزی در منطقه شلمچه عدهای از اهالی خرمشهر را با کامیون ایفا به مقر فرمانده آوردند. در میان این عده که بیشترشان پیرزنها و پیرمردها و بچهها بودند دو پسر جوان هم دیده میشدند.
همه اسرا را از کامیون پیاده کردند و تنها آن دو جوان را به مقر فرمانده ضداطلاعات بردند. من در مقر تیپ نگهبان بودم.
دیدم یکی از افراد ضداطلاعات از آنها بازجویی میکند و به یکی از آن دو جوان که پیراهن سفید پوشیده بود میگوید: «تو پاسدار خمینی هستی. تو پاسدار خمینی هستی.» در مقابل، جوان هیچ حرفی نمیزد و آرام ایستاده بود. بعد از چند دقیقه دیدم بازجو با سرنیزه به پشت جوان میزند و میخواهد به این وسیله از او اعتراف بگیرد. جوان را آنقدر با سر نیزه زد که خون از پشت او جاری شد. اما بازجو نتوانست از او اعتراف بگیرد. جوان یک کلمه هم نمیگفت فن همانطور ساکت استوار ایستاده بود. بعد از چند دقیقه بازجو دستور داد این دو نفر جوان را به میان اسرای دیگر ببرند.
آن بیچارهها از عصر تا صبح فردای آن روز در بیابان روی خاکها و در هوای سرد، بدون پتو با زیراندازی ماندند. آن جوان زخمی هم تا صبح همانطور سر کرد. صبح با یک کامیون دیگر به بصره فرستاده شدند. یکی دو روز بعد از این حادثه دوباره یک عده از اهالی خرمشهر را به شلمچه آوردند. اینها هفت یا هشت نفر مرد بودند که چشمها و دستهایشان بسته بود و افراد مراقب آنها را لحظهای آرام نمیگذاشتند و مرتب با قنداق کلاشینکف میزدند. حتی آنها را از کامیون به پایین پرت میکردند. طوری که چند نفرشان صدمه دیدند. آنها نیز تا صبح روز بعد بدون یک لقمه غذا روی خاکها خوابیدند. صبح دوباره کامیون ایفا آمد و آنها را به بصره برد.
تا چند ماه بعد از اشغال خرمشهر تقریباً روزانه چند نفر اسیر را که بیشتر از اهالی خرمشهر بودند به مقر میآوردند و بعد از بیستوچهار ساعت توقف آنها را به بصره میبردند. در این فاصله بدترین توهینها و شکنجهها را این مردم مسلمان و مظلوم متحمل میشدند و دم برنمیآوردند. اموال این مردم مسلمان ستمدیده نیز بهطرز وحشیانهای به غارت میرفت. درباره این موضوع برای شما توضیح کافی بدهم، حتی نمیتوانم یک هزارم آنچه غارت شدهاست توصیف کنم. این برای فرماندهان هم مشکلی بود زیرا بههیچوجه قادر نبودند غارت غنایم و اموال مردم خرمشهر را مهار کنند. عده زیادی از نظامیان از راه غارت این اموال مکنتی بههم زده بودند و دیگر مایل نبودند در ارتش خدمت کنند و هر روز عدهای از این دزدان از ارتش استعفا میدادند تا بروند و با آن پولها زندگی راحتی داشته باشند.
یک مورد از این غارتگریها را برای شما تعریف میکنم. سرباز وظیفهای بود بنام علیالحمر که یک کامیون در تحویل او بود و روزانه چندینبار بین بصره و خرمشهر رفتوآمد میکرد و هر بار مقدار زیادی اثاثیه با خودش میبرد و میفروخت. او به این وسیله پول زیادی جمع کرده بود. بار آخر که او را دیدم یک گاو و یک موتورسیکلت را میبرد.
البته ستادی بنام ستاد غنایم خرمشهر به فرماندهی سرتیپ ایاد شعبان تشکیل شده بود ولی این ستاد هم قادر نبود از پراکندگی و خروج غنایم خرمشهر جلوگیری کند. افراد این ستاد با همکاری شهرداری بصره توانستند در مدت سه ماه تمام مغازههای خرمشهر را تخلیه کنند. بعد لوازم گرانقیمت خانههای خرمشهر را به غارت بردند بیشتر این غنایم در اختیار دولت صدامحسین کافر قرار گرفت.
ادامه دارد
تعداد بازدید: 79








آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 142
روزی در منطقه شلمچه عدهای از اهالی خرمشهر را با کامیون ایفا به مقر فرمانده آوردند. در میان این عده که بیشترشان پیرزنها و پیرمردها و بچهها بودند دو پسر جوان هم دیده میشدند. همه اسرا را از کامیون پیاده کردند و تنها آن دو جوان را به مقر فرمانده ضداطلاعات بردند. من در مقر تیپ نگهبان بودم.






