خاطرات غلامرضا شیرالی


05 تیر 1403


غلامرضا شیرالی، رزمنده آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌ و بیست‌وششمین برنامه شب خاطره (مرداد 1391) بود. او درباره چگونگی به جبهه رفتن و اسیر شدن خود با زبان طنز و لهجه اهوازی خاطره گفت. او گفت وقتی به جبهه می‌رفتم 13 سال داشتم. شناسنامه‌ام را با تیغ دستکاری کردم. دفعه اول، متولد 1347 بودم و نوشتم 1350؛ نمی‌دانستم باید سال تولدم را کم کنم. تنبیه شدم و... دفعه بعد یادم رفت همان سال تولد را به حروف هم تغییر بدهم. باز هم موفق نشدم...

او ادامه داد: خلاصه به جبهه رفتم. کمک‌امدادگر شدم. یک بار از وسط عراقی‌ها رد شدم. چون نمی‌دانستم عراقی هستند، اسیر نشدم. با برانکارد زخمی‌ها را برمی‌گرداندم. بالاخره در عملیات کربلای 4 اسیر شدم.

در ادامه، این روایت را ببینیم.

تاکنون 356 برنامه شب خاطره دفاع مقدس از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده 7 تیر 1403 برگزار می‌شود.

آرشیو

 



 
تعداد بازدید: 96


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 103

چهار نفر از سربازان مجروح شما را به یگان بهداری آوردند. آنها را تحویل گرفتم. هر چهار نفر جوان بودند. سنشان بین نوزده و بیست بود. همه ریش داشتند. زخمهای سه نفرشان جزیی بود. آنها را بخیه و پانسمان کردم. سرباز دیگر استخوان پایش شکسته بود و احتیاج به مداوای بیشتری داشت. طی چند روزی که حمله نیروهای شما ادامه داشت اینها اولین اسرای مجروحی بودند که به بهداری می‌آوردند. تا آن موقع هیچ سرباز ایرانی را ندیده بودم و از نزدیک این‌طور با آنها تماس نداشتم.