خاطرات عبدالله سعادت
دکتر عبدالله سعادت، امدادگر و از مدافعان خرمشهر، مهمان صدوشصتمین برنامه شب خاطره بود. او درباره آغاز امدادرسانی خود در مسجد جامع خرمشهر خاطره گفت. او گفت: به ورودی گوشه مسجد سمت راست رفتم. شخصی به نام برادر خلیلی پرسید چه کاری بلدی؟ گفتم تکنسین داروسازی خواندم. گفت متأسفانه همین یک قلم جنس را نیاز نداریم. این روایت را ببینیم.خاطرات سیدرحیم میریان
مرحوم سیدرحیم میریان، یکی از خادمان امام خمینی(ره)، مهمان صدوچهلونهمین برنامه شب خاطره (خرداد 1385) بود. او درباره تصمیم به عمل جراحی و ارتحال امام خمینی(ره) خاطره گفت. این روایت را ببینیم.خاطرات سیدرحیم میریان
مرحوم سیدرحیم میریان، یکی از خادمان امام خمینی(ره)، مهمان صدوچهلونهمین برنامه شب خاطره (خرداد 1385) بود. او درباره بیماری امام خمینی(ره) و ماجرای خبر کردن پزشک خاطره گفت. او گفت: وقتی پزشک آمد و داشتم آستین امام را بالا میزدم، گفت که هر کاری پایانی دارد... این روایت را ببینیم.خاطرات عبدالله سعادت
دکتر عبدالله سعادت، امدادگر و از مدافعان خرمشهر، مهمان صدوشصتمین برنامه شب خاطره بود. او درباره آمدنش از بهبهان به اهواز خاطره گفت. او گفت: با کت و شلوار سفید و پیراهن یقه آهاری و کیف سامسونت عازم تهران بودیم که یک اتفاقاتی در اهواز افتاد و با مینیبوس به خرمشهر رفتم. گفتم از خرمشهر به تهران میروم. نزدیک مسجد جامع پیاده شدم. خمپاره زدند... مجسم کنید با کت و شلوار در منطقه جنگی...خاطرات سیده زهرا حسینی
سیده زهرا حسینی، امدادگر دوران دفاع مقدس و راوی کتاب دا، مهمان صدوهشتادونهمین برنامه شب خاطره بود. او درباره چگونگی به دست آوردن اسلحه در خرمشهر و شهادت دوستانش خاطره گفت. او گفت نزدیک مسجد جامع زیر پایم لرزید و پیکر شهناز حاجیشاه و شهناز محمدی که محافظ اسلحهها بودند، را تحویل خانواده آنها دادیم. این روایت را ببینیم.خاطرات معصومه رامهرمزی
معصومه رامهرمزی، امدادگر دوران دفاع مقدس و نویسنده کتاب «یکشنبه آخر» و «بر بال ملائک» مهمان صدوشصتمین برنامه شب خاطره بود. او درباره ساختن سنگر در نزدیک خانه خاطره گفت. او گفت ما سه خواهر بودیم و یک برادر که میخواستیم در شهر بمانیم. به اصرار، خانوده را متقاعد کردیم که در شهر بمانیم. تصمیم گرفتیم از آبادان به خرمشهر برویم و وارد گروه غذارسانی به رزمندههای خرمشهر شدیم. این روایت را ببینیم.خاطرات رضا سلطانی
رضا سلطانی، مهمان صدوچهلوهشتمین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1385) بود. او درباره شهید علی صیاد شیرازی، سرلشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران خاطره گفت. او گفت یک بار کفشهای شهید صیاد شیرازی نبود و از من سراغش را گرفت... این روایت را ببینیم.خاطرات محمدرضا گلشنی
محمدرضا گلشنی، رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان صدوهشتادوپنجمین برنامه شب خاطره (شهریور 1388) بود. او درباره شبهای قدر ماه رمضان و پنهانی بیدار ماندن در دوران اسارت خاطره گفت. او گفت ما پتو را روی سرمان میکشیدیم و یواشکی العفو میگفتیم. قدر این شبهای قدر که آزادانه الاهی العفو میگویید را بدانید. این روایت را ببینیم.خاطرات محمدرضا اسلاملو
محمدرضا اسلاملو، کارگردان و مستندساز دوران دفاع مقدس، مهمان صدوچهلوهشتمین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1388) بود. او درباره شهید سید مرتضی آوینی خاطره گفت. او گفت رفتم متنی که آماده کرده بود، را بخوانم چون گفته بودند ممکن است تُن صدا خوب باشد؛ اما حس و حالِ پشت صدا مهم است. دو سه بار خواندم و میگفت اینطور نیست. گفتم خودت بخوان. خواند و عجب صدایی داشت. چون با تمام جان نوشته بود و با تمام جانش میخواند. این روایت را ببینیم.خاطرات محمدرضا گلشنی
محمدرضا گلشنی، رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان صدوهشتادوپنجمین برنامه شب خاطره (شهریور 1388) بود. او درباره ماه رمضان و افطار دوران اسارت خاطره گفت. او گفت از نانهایی که به ما میدادند حلیم و شکلات درست میکردیم. این روایت را ببینیم....
16
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 4
هر کس که میتوانست خودش را به پنجره رساند و سرش را بیرون کرد تا هوای تازه استنشاق کند. شیشه دستم را پاره کرده بود. یکی از بچهها گفت که بروم پانسمان کنم. گفتم: ـ آنها آنجا منتظر هستند، پام برسه کتک میخورم. یکی از بچهها که اسلحه را از دستم گرفته بود، پرسید: ـ دستت چه شده؟ با تردید گفتم: ـ شیشه رفته، پاره شده.






