خاطرات هوشنگ صمدی

ناخدا یکم؛ هوشنگ صمدی، از تکاوران بازنشسته نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مهمان دویست و نوزدهمین برنامه شب خاطره (آذر 1390) بود. او درباره مقاومت نیروی دریایی در خرمشهر خاطره گفت: ما در دو محور اصلی با عراقی ها درگیر بودیم، یکی محور پلیس راه اهواز به خرمشهر و دیگری در محور خرمشهر به شلمچه که من همیشه در محور شلمچه بودم. 8 مهر به من خبر دادند که در پلیس راه درگیری بسیار سنگین است و دشمن با تعداد زیادی تانک در مسیر جاده خرمشهر دارد پایین می‌آید. ما هرچه سلاح ضد تانک داشتیم، همراه گروه رزمی به پلیس راه فرستادیم.

خاطرات محمدرضا نجاری

ناوسروانِ جانباز؛ محمدرضا نجاری، از بازماندگان رزم‌ناو پیکان، مهمان دویست‌ و نوزدهمین برنامه شب خاطره (آذر1390) بود. او درباره خدمت در رزم‌ناو پیکان و هم‌رزمانش خاطره گفت: خدمت در یگان شناور یکی از سخت‌ترین خدمت‌ها در نیروی دریایی است. بنده 7 آذر 1359 فقط 20 سال داشتم، زیرا بلافاصله پس از فارغ‌التحصیلی از آموزشگاه تخصصی نیروی دریایی مشغول خدمت شدم. آغاز خدمتم هم‌زمان شد با آغاز جنگ تحمیلی. بی‌تجربه بودم، اما فرمانده‌ام؛ شهید دریادار محمدابراهیم همتی، مانند پدر با میدان دادن به کنجکاوی‌های مثبتم باعث پیشرفتم شد. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات علی‌اصغر پورمحمدی

علی‌اصغر پورمحمدی، مدیر وقت شبکه سه، مهمان دویست‌ و هجدهمین برنامه شب خاطره (آبان1390) بود. او فرزند شیخ عباس پورمحمدی، از روحانیان رفسنجان و برادر ابوذر پورمحمدی تهیه‌کننده سینماست. او درباره مبارزات ایران علیه حکومت پهلوی و فیلم‌برداری در جبهه خاطره گفت: ما در تهران و اصفهان میزبان روحانیان بودیم. پدرم دو شرط داشتند برای میزبانی روحانیت؛ یکی اینکه طرفدار و مقلد امام خمینی باشند و دوم اینکه با حکومت شاه، مبارزه کنند. صدا و سیما دو مرکز داشت مرکز اهواز و آبادان.

خاطرات عبدالحسین بنادری

عبدالحسین بنادری، راوی کتاب سرباز سال‌های ابری، مهمان دویست‌ و هجدهمین برنامه شب خاطره (آبان1390) بود. او درباره حمله عراق به ناوچه گارد ساحلی ایران خاطره گفت...

خاطرات قاسم صادقی

سردار حاج قاسم صادقی، رزمنده دوران دفاع مقدس و بنیانگذار یادمان شهدای کوی ذوالفقاری آبادان، مهمان دویست‌ و هفدهمین برنامه شب خاطره (مهر 1390) بود. او درباره پوتین، فشنگ و خودکاری که در روی پوستر پشت سرش دید و بعضی اتفاقات تلخ جنگ، خاطره گفت: : اواسط عملیات کربلای 5 بود. روی خاکریز نشسته بودم. داشتم میدان مین را نگاه می‌کردم. دیدم یک لنگه پوتین آنجا افتاده است.

خاطرات آقای نعمت‌زاده

آقای نعمت‌زاده، جانشین گردان حبیب، مهمان دویست‌ و هفدهمین برنامه شب خاطره (مهر 1390) بود. او درباره عملیات آبی_خاکی خاطره گفت: عملیات آبی_خاکی را برای اولین بار تدارک دیدند. یعنی باید وارد آب می‌شدی. بعد می‌رفتیم در خاک عملیات را ادامه می‌دادیم. ما در جُفِیر مستقر بودیم. پیش‌کسوتان گردان‌ها و لشکرها هم بودند. همه لباس فرم سبز با آرم مخملی داشتیم. 313 نفر سوار شدیم. گردان امام زمانی بودیم. رفتیم در جزیره جنوبی فرود آمدیم. پشت بی‌سیم گفتند هاشم کلهر و دار و دسته‌ا‌ش پرکشیدند.

خاطرات امیرعلی حاجی‌زاده

سردار امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مهمان دویست‌ و هفدهمین برنامه شب خاطره (مهر 1390) بود. او درباره عملیات والفجر و شهید پیرانیان خاطره گفت: در عملیات والفجر 8 جانشین تیپ موشکی سپاه بودیم و برای پیگیری بعضی کارها لازم بود با فرماندهان ارتباط برقرار کنیم. به منطقه عمومی آبادان و منطقه عملیاتی فاو آمده بودیم که با شهید مهدی پیرانیان برخورد کردیم. ایشان از متخصصان موشکی بود که به کمک گردان حبیب آمده بود.

خاطرات پرویز سروری

پرویز سُروری، نماینده حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر در دوره هفتم مجلس شورای اسلامی، مهمان دویست‌ و شانزدهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1390) بود. او درباره پاسخ به سؤالات دشمن علیه کمرنگ کردن هفته دفاع مقدس صحبت کرد. سپس خاطره‌ای درباره سوریه گفت. ما در سوریه بودیم هیأتی از ایران آمده بودند. ملاقاتی با سوریه‌ای‌ها داشتند. در مرحله پیش از آن، لشکر 27 به آنجا رفته بود. شناسایی‌هایی از مواضع اسرائیلی‌ها داشت.

خاطرات سیدجواد هاشمی

سیدجواد هاشمی، نویسنده و کارگردان، مهمان دویست‌ و شانزدهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1390) بود. او درباره سفر به مکه و ماجرای عبایش خاطره گفت: پدربزرگم در سن 12 سالگی یک عبا به من هدیه داد. ایشان موقع فوت گفت در تمام اماکن متبرک دنیا این را تبرک کن. گفتم چشم. سالها پیش به مکه رفتم. عبا را چهار تا زدم و ایستادم. یاد پدربزرگم افتادم. با یک حال روحانی عبا را چسباندم به دیوار حرم الهی. دو سرباز آمدند و عبا را می‌کشیدند. یک فرشته نجات آمد و ...

خاطرات جمال شورجه

جمال شورجه، نویسنده و کارگردان، مهمان دویست‌ و شانزدهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1390) بود. او درباره ارتباط جنگ تحمیلی و سینما و انجمن اسلامی دانشجویان خاطره گفت: در آن دوره آموزش فیلم‌سازی داشتیم. تصمیم گرفتیم به درس خود ادامه بدهیم، اما به جای تفنگ، دوربین برداریم. ما هم در جبهه‌ها به صورت تئوری و عملی آموزش می‌دیدیم. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.
2
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.