چهره سال هنر انقلاب



نوزدهم فروردین 1394 جشن روز هنر انقلاب اسلامی به همت حوزه هنری در محل تالار سوره حوزه هنری برگزار شد و در فصل پایانی این جشن از چهره برگزیده هنر انقلاب اسلامی در سالی که گذشت چنین یاد شد: «مرتضی سرهنگی، از بنیانگذاران ادبیات پایداری ایران و ایجاد کننده یک حرکت عظیم، الهام بخش و برانگیزاننده انقلاب اسلامی در زمینه مقاومت و انقلاب اسلامی، ادبیاتی که به تعبیر مقام معظم رهبری کشور را از ادبیات وارداتی بی نیاز کرد به عنوان چهره سال هنر انقلاب اسلامی معرفی و نشان هنر انقلاب اسلامی و 22 سکه بهار آزادی و هزینه یک سفر مطالعاتی به او اهدا می‌شود.»

 

آن گاه مرتضی سرهنگی پشت تریبون ایستاد و چنین گفت:

«بسم الله الرحمن الرحیم. یک همکلاسی داشتم اسمش اصغر خانی بود، در دبیرستان کنار هم می‌نشستیم. اصغر در کودتای نوژه شهید شد، در غسالخانة بهشت‌زهرا من با یکی از بچه‌ها اصغر رو شستیم، خب همکلاس‌مان بود. وقتی درِ خانة اصغر می‌رفتم، برادرش دم در می‌آمد، یک برادر کوچک‌تر داشت اسمش محرم بود، بهش می‌گفتم محرم برو به اصغر بگو بیاد. می‌رفت اصغر رو صدا می‌کرد، اصغر می‌آمد می‌رفتیم دنبال یللّی تللّی. محرم در عملیات خیبر شهید شد. بزرگ شده بود، پاسدار شده بود، وقتی شهید شد محرم را هم خودم دفن کردم با همان لباس پاسداری؛ خواهرش بالا سر قبر ایستاده بود گفت: «آقا مرتضی، این پوتین‌های داداشم رو دربیار اذیت می‌شه، کمربندش رو باز کن اذیت می‌شه داداشم.» یک روز صبح آمدم بیام سر کار، دیدم محل یه خورده به هم ریخته، پرسیدم چی شده؟ گفتند آقای راستگو شهید شده. آقای راستگو یک عاقله مردی بود 8-7 سر عائله داشت. تعمیرکار اتوبوس شرکت واحد بود، از طرف شرکت واحد رفته بود که ماشین‌های جبهه رو تعمیر کند. ترکش توی قلبش خورده بود عین یک کنسرو باز شده بود، این هم من با یکی از بچه‌ها به اسم هوشنگ گذاشتیم توی قبر؛ اون موقع‌ها با 8-7 سر عائله عاقله مرد بود، ما هم بچه بودیم، جوان بودیم، مادرش هم با اینها زندگی می‌کرد. مادرش هی به من اصرار می‌کرد یک مو از محاسن پسرم به من بده که من این رو یادگار نگه دارم. وقتی بچه‌های محل شَت و شیل از عملیات رمضان برگشتند، گفتند که کریم نوذری اسیر شده. خب کریم اسیر شد موند، مادر کریم هیچ جا نرفت، نه عروسی رفت، نه بازار رفت، نه خونة همسایه‌ها رفت، همه‌اش به ترکی می‌گفت: «کریم گَلَر، بالام گَلَر، قاپونوندالُندا قالار» کریمم می‌آد می‌مونه پشت در؛ جایی نرفت. بعداً بچه‌ها گفتند کریم پودر شد، منتها ما گفتیم کریم اسیر شده که مادرش یک آرامش و امیدی داشته باشد. خدا یک لطفی کرد دست من را گذاشت تو دست آقای بهبودی، بعد گذاشت تو دست حوزة هنری، بعد گذاشت تو دست این مدیرهای بامعرفت و جوانمرد و این اتفاق برای ادبیات جنگ افتاد. هم مادر کریم، هم اصغر، هم آقای راستگو، اینها کسانی هستند که تاریخ رسمی جنگ هیچ وقت از اینها اسم نخواهد برد. جنگ‌های دفاعی ذاتش مردمی است،کاری که حوزة هنری داره می‌کنه نقش مردم رو در جنگ داره نشون می‌ده و این به نظر من برای حوزة هنری افتخار بزرگی است. برای ما که زیر پای بچه‌ها رو جارو می‌کنیم، خب این هم افتخار دیگری است. والسلام.»


گزارش این جشن را می‌توانید در نشانی‌های زیر بخوانید:

 

تجلیل از 18 هنرمند شاخص انقلاب اسلامی و دفاع مقدس

مومنی شریف: چهره سال هنر انقلاب از بین 60 شخصیت انتخاب شد

مرتضی سرهنگی به عنوان چهره سال هنر انقلاب اسلامی معرفی شد

خاموشی: هنرمندان انقلاب با اطاعت از رهبری حرکت کنند / انقلاب بدون شعار مبارزه با طاغوت تهی می شود

در نشانی‌های زیر نیز می توانید گزارش‌های تصویری این مراسم را ببینید:

http://www.hhnews.ir/fa/news/18565
http://www.hhnews.ir/fa/news/18566



 
تعداد بازدید: 5883


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.