شهرت تاریخی ولتر در ایران و شناخت ایرانیان



دکتر کریم مجتهدی، عضو گروه تاریخ پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: یکی از نخستین کتاب‌های اروپایی که در ایران به فارسی ترجمه شده، کتابی از «فرانسوا ولتر» است. این کتاب در زمان فتحعلی شاه قاجار و هنگام جنگ‌های ایران و روس، به دستور عباس میرزا ترجمه شده است.


به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، دکتر کریم مجتهدی، عضو گروه تاریخ پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی، در نشستی با علاقه‌مندان تاریخ به ارایه اهمیت و ضروت تاریخ و تاریخ‌نویسی پرداخت. 

مجتهدی در سالن اجتماعات پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی گفت:
 کتاب ولتر «تاریخ شارل دوازدهم» نام دارد. عباس میرزا می‌خواست ترجمه فارسی این کتاب را به دست ایرانیان بدهد تا آن‌ها بدانند که «شارل» چگونه جنگیده و از میهنش دفاع کرده است. یک نسخه از این کتاب که در زمان محمد شاه قاجار چاپ سنگی شده است، در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است. 

وی افزود: من این کتاب را بررسی کرده‌ام و مقاله‌ای هم درباره‌اش نوشته‌ام که «شهرت تاریخی ولتر در ایران» نام دارد. ولتر در این کتاب، حتی از شاه سلطان حسین صفوی هم یاد می‌کند. این نشان می‌دهد که او تا کجاها جست‌وجوی تاریخی کرده است. به هر حال ولتر در برابر دیدگاه منتسکیو موضع گرفت. 

ولتر می‌گوید که تاریخ مجموعه‌ای از حوادث و رخدادهای پریشانی است که جهت عقلی ندارد. گاهی این حوادث پراکنده، به قهرمان تاریخی کمک می‌کند تا جان خود را فدا کند و خدمتی به مملکت خود انجام بدهد. ولتر تاریخ را چیزی می‌داند که افراد می‌سازند، یعنی آن‌هایی که اراده می‌کنند و مختارند. این نظر ولتر است. 

نویسنده کتاب «فلسفه تاریخ» افزود: در اروپا در مقابل نگاه تجربی محض کسی چون «بیکن» و نگاه مکانیکی «دکارت»، جریانی هم بوجود آمد که «ویکو» ایتالیایی و «هدر» آلمانی، از چهره‌های برجسته آن بشمار می‌روند. هر دو آن‌ها ادعا می‌کنند که تاریخ را نمی‌شود بصورت مکانیکی تبیین کرد، چون در تاریخ، روحیه قوی وجود دارد. 

ویکو می‌گوید که حقیقت روح ایتالیایی را باید در سروده‌های باستانی او جست‌وجو کرد. این نگاه، به روحیه نیرومند شخصیت‌های تاریخی می‌نگرد. 

آیا تاریخ، علم است؟
اکنون پرسشی پیش می‌آید که بالاخره تاریخ را باید علم دانست یا خیر؟ سوال اصلی این است. آن‌هایی که تاریخ را علم نمی‌دانند، می‌گویند که در هر علم تجربی، مانند فیزیک، کلیت را می‌بینیم که به قانون تبدیل شده است اما در تاریخ چنین چیزی نیست. دوم این که علم باید «عینیت» داشته باشد و واقعی باشد، در حالی که تاریخ چنین نیست. 

نویسنده کتاب «فلسفه نقادی کانت» خاطرنشان کرد: سوم این که در علوم باید «علیت» باشد، که باز تاریخ علیت ندارد. دیگر آن که در طبیعت، علوم به صورت متحدالشکل رخ می‌دهند و موجودیت دارند اما موجودیتی در تاریخ سراغ نداریم. البته این سخنان و ایرادها، جواب دارد. 

نخست بگویم که کلیت شاید بدان صورت که در فیزیک و شیمی هست، در تاریخ نباشد، ولی تاریخ از جامعه‌شناسی تغذیه می‌کند و این دو علم، همراه هم‌اند. تاریخ، علم محض انسانی است. قوانینی که در جامعه‌شناسی هست در تاریخ هم کاربرد دارد. 

درباره عینیت نیز می‌توان گفت که عینیت، خاصیت ذهن و مساله‌ای ذهنی است. محسوس بودن با عینیت تفاوت دارد. چنین چیزی در تاریخ وجود دارد و علیت را در تاریخ می‌توان دید. چون عوامل با هم رابطه دارند. تنها، قانون است که در تاریخ وجود ندارد. 

دکتر کریم مجتهدی استاد فلسفه دانشگاه تهران است. او سهم به‌سزایی در رشد پژوهش‌های فلسفی در ایران داشته است. «فلسفه نقادی کانت»، «فلسفه در آلمان»، «فلسفه و تجدد»، «فلسفه در قرون وسطی»، «فلسفه تاریخ»، «دکارت و فلسفه او»، «فلسفه و غرب»، «فلسفه و فرهنگ»، «آشنایی ایرانیان با فلسفه‌های جدید غرب»، «نگاهی به فلسفه‌های جدید و معاصر در جهان غرب» و... از جمله آثار اوست. 

وی تاکنون سه کتاب درباره هگل، فیلسوف نامدار آلمانی منتشر کرده است. «درباره هگل و فلسفه او» در سال 1370، «پدیدارشناسی روح از منظر هگل» در سال 1371 و «منطق از نظرگاه هگل» در سال 1377، عنوان سه کتابی است که تا به امروز به همت این استاد فلسفه منتشر شده‏اند. کتاب چهارم وی در باب هگل نیز با عنوان «افکار هگل» نیز به تازگی سوی انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است.


خبرنگار : آناهید خزیر



 
تعداد بازدید: 7064


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.