بازخوانی دو گزارش از مشهد بعد از یکشنبه خونین سال57


بعد از حوادث 9 و 10 دی ماه سال 1357 در مشهد، شاهد اتفاقاتی هستیم که کمتر به آن پرداخته شده است. مبارزات انقلابیون مشهد در دی ماه 57 به اوج می‏رسد. کشتار مردم در شنبه و یکشنبه نشان از آخرین حربه‏های حکومت پهلوی در این شهر است. تاکنون اسناد و گزارش‏های مختلفی راجع به این حوادث ثبت و منتشر شده است. به خصوص گزارش‏های روزشمار آقای شاکری(1) تحت عنوان انقلاب اسلامی مردم مشهد قابل توجه است. در این نوشتار به معرفی و تحلیل دوگزارش از حوادث دی ماه مشهد می‏پردازیم. در گزارش اول به بازخوانی یکشنبه خونین مشهد از دید یک روزنامه نگار و در گزارش دوم یاداشت‏های یکی از مسئولان شهری مشهد پرداخته می‏شود.

حوادث 9 و 10 دی ماه به قلم یک روزنامه نگار
سیداسماعیل آموزگار از جمله روزنامه نگاران و شاهدان وقایع دی ماه است. وی متولد سال 1296ش. و مدیر و مسئول روزنامه سیاه و سفید است. سابقه مطبوعاتی و نگاه تیزبینش به حوادث انقلاب موجب شده تا بخشی از حوادث انقلاب مشهد را یاداشت و از 21 دیماه 57 به تدریج در روزنامه آفتاب شرق با نام مستعار «ابن احمد» منتشر نماید.(2) در تشریح حوادث 9 و 10ام دی ماه نوشته است:

«روز نهم دی ماه از کلیه شهرستان‌ها خبرهای ناآرامی و زد و خورد مأمورین مخصوصاً از گناباد و سبزوار و کاشمر به مشهد می‌رسد. از ظهر امروز که تیراندازی شروع شده تا ساعت 11:30 ادامه دارد. صدای الله‏اکبر که شعار همبستگی ملی و مذهبی است از ساعت 9 تا 9:30 هر شب در شهر طنین‌انداز است. آرامش نسبی هم در این یکی دو روز مشاهده نمی‌شود. در 10 دی 1357، شخصاً برای تکمیل یادداشت‌ها از محل‌های آتش‏سوزی قبل دیدن کردم. ساعت 10 صبح مجدداً صدای مسلسل‌های سنگینی از همه جانب به گوش می‌رسد. من در خارج از منزل هستم. مردم و عده‌ای شبه مردم مونتاژ شده با بهانه اعمال قدرت برای اشغال سازمان دفاع غیرنظامی مقابل باغ نادری یورش برده‌اند و همین بهانه کافی بود که تیراندازان حکومت نظامی یزدگردی(3) مردم بی‌دفاع را به باران گلوله ببندند. حتی مردمی که به خانه آیت‌الله شیرازی(4) پناه بردند از یورش نظامیان مصون نماندند و گفته شد چهارده نفر در اخل خانه آیت‏الله شیرازی به ضرب گلوله از پای درآمدند. مقبره نادر که عده‌ای پناهنده داشت مورد هجوم سربازان قرار گرفت و قسمتی از موزه نادر تاراج شد.(5)
در خبرها آمده که روز گذشته یک طیاره ارتشی عده‌ای سربازان کلاه‏سبز دست پرودگان خسروداد؛(6) قهرمان حمله به خانه حضرت آیت‏الله شریعتمداری در قم، به مشهد آمده‌اند تا با همکاری مأموران ساواک با لباس شخصی در اتومبیل‌های سوای قوای نظامی را تقویت کنند و مردم به گلوله ببندند تا یزگزدی بتوانند بدست آنها مسئولیت قتل عام مردم را به عهده بگیرد و باز گفته آمد:

«مهاجمین نظامی قصد داشته‌اند که با حمله به خانه آیات عظام و قتل مراجع تقلید مشهد بکلی غائله را بخوابانند که خوشبختانه بیداری آیات عظام نگذاشت این خواب شوم تعبیر شود.»


هر طور بود ساعت یازده خود را به خانه رسانیدم. سربازان در تمام خیابان‌ها رگبار مسلسل‌ها را گشوده بودند و هر کس سر راه بود هدف قرار می‌گرفت. مردم بی‌دفاع به کوچه‌ها و خانه‌ها پناهنده شدند. شش نفر از مردم پریشان که سه نفر کارمند پست و تلگراف بودند به خانه خود من پناهنده شدند و به خانه‌ها و خویشان خویش با تلفن زنده بودن خود را خبر دادند. سه نفر که راه نزدیک داشتند از پس کوچه‌ها رفتند. ولی سه نفر که مجبور بودند در خیابان‌های مسیر حرکت قوای نظامی احتمالاً هدف قرار گیرند نگذاشتم از خانه خارج شوند. نان و پنیری که داشتم با آنها صرف شد.

تا ساعت 4 بعدازظهر برادر یکی از پناهندگان که طبیب بود با استفاده از آمبولانس اورژانس به خانه ما آمد و هر سه نفر باقیمانده را به عنوان بیمار برد و به خانه‌هایشان رسانید. خبر تلفات این روز شوم را تا دو هزار نفر گفته‌اند.

رادیو لندن به گفتن چند صد تن اکتفا کرد. دولت تعداد تلفات را فقط 63 نفر و بعد تا 109 نفر اعلام کرد. البته این آماری بود که بیمارستان‌ها داده بودند ولی کشته‌های خیابانی که به داخل کامیون‌های ارتش برده می‌شدند و به بهشت رضا انتقال پیدا می‌کردند.

معلوم نیست اگر رقم دوهزار فواهی مردم را قبول نکنیم همان خبر چند صد تن رادیو لندن که از قول خبرنگار خودش در مشهد به عنوان شاهد عینی است نقل کرده برای شهر مشهد خیلی زیاد است. در طول یکسال مبارزه مردم کشتاری به این سان وحشیانه دیده‌ نشد.»

با آن که این گزارش به صورت روزانه نوشته شده است ولی نویسنده در مواردی به گزارش‏های دیگر منابع اکتفا کرده است. و اطلاعات دقیق ارائه نشده و دارای محتوای ژورنالیستی است. دیگر آن که آمار صحیح از شهدای آن ایام داده نشده است. یعنی ارائه آمارهای متفاوت موجب می‏شود تا خواننده دچار تردید شود. برای خود نویسنده هنوز مشخص نیست افرادی که در تجمع جلوی باغ نادری حضور دارند انقلابیون هستند یا آن که طرفداران حکومت چون واژه «شبه مردم مونتاژ شده» به کار برده است.


گزارش رئس آتش‏نشانی مشهد از حوادث دی ماه
سیداحمد شجاعی تا پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان رئیس آتش‏نشانی مشهد فعالیت داشته است و تحولات اساسی در آتش‏نشانی و جلوگیری از حریق در شهر مشهد انجام داده . دو روز بعد از حادثه خونین ده دی مشهد مأمورین ساواک نیمه های شب با هجوم به منزل مرحوم شجاعی وی را با بهانه همکاری با مردم وانقلابیون دستگیر و بازداشت می نمایند. جریان هجوم نظامیان را اعضای خانواده اش چنین بیان می کنند.
«ساعت حدود 12 شب بود ناگهان از روی دیوار تعداد زیادی از نیروهای نظامی با لباس مخصوص و مسلح به داخل خونه ریختند. دست های بابا را بسته و با چشمان بسته با خودشان بردند. دو سه روز در بازداشت بودند و با قنداق تفنگ به پشتش زده و برخورد نا مناسبی با وی داشتند. پدرم فکر می کرد بعد از آن حوادثی که در مشهد اتفاق افتاد برای تیرباران می برند. ولی اعتصاب همکاران و مأمورین آتش‏نشانی که خواهان آزادی وی بودند موجب می شود تا ایشان را آزاد کنند.»(7)

برخورد نامناسب مأمورین نظامی با مرحوم شجاعی در گزارش معرفی شده هم آمده است وی از این رفتار چنین انتقاد کرده است: «فکر نمی کنم حتی با دشمنان در صحرای کربلا با این وضع رفتار شود.» عدم اشاره نویسنده گزارش به اسامی بازجوها و محل وموقعیت بازجویی و بازداشتگاه احتمالاً به خاطر چشمان بسته یا ملاحظات آن زمان بوده است.(8)



هرچند تاریخ دقیق نگارش این سند مشخص نیست ولی با توجه به وجود دو تاریخ که 12/10/1357 زمان دستگیری و 13دی ماه1357 روز بازجویی و سربرگ سند و محتوای آن، به نظر می‏رسد در اواخر سال 1357 یا اوایل سال 1358 یعنی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است.
محتوای این گزارش در پنج صفحه و شامل هشت سئوال اساسی است که ساواک مشهد از رئیس آتش‏نشانی وقت پرسیده است. به عقیده بازجوها و گزارش‏هایی که به آن ها رسیده است،آتش‏نشانی در اطفای حریق حوادث دی ماه کوتاهی کرده است. بنابراین با دستگیری و بازداشت رئیس آتش‏نشانی این مسئله را پیگیری می کنند. قاطعیت پاسخ های داده شده نشان از این است که گزارش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است. حوادث دی ماه مشهد به خصوص ‏آتش‏سوزی در فروشگاه ارتش و زندان مشهد و همبستگی آتش‏نشانی با انقلابیون محتوای اصلی گزارش است.
«به عرض برسد در ساعت یک بامداد مورخه 12/10/1357تعدادی از نظامیان با مسلسل از دیوارهای منزل اینجانب به داخل منزل ریخته، پس ازجستجوی کلیه نقاط منزلم اینجانب را دستگیر و با چشمان بسته به محل نامعلومی بردند. در آگاهی تا صبح محبوس سپس نیز با چشمان بسته به محل بازجوئی برده و بشرح زیر سئوال ها و جواب هایی انجام پذیرفت.»
«ساعت 4بعدازظهر مورخه13/10/1357

سوال 1. با توجه به این که وسایل آتش‏نشانی برای استفاده عموم است با وسائل آتش‏نشانی یکی از درجه داران لشکر را در میدان شاه بدار آویخته‏اند؟

اجازه خواستم قبل از جواب به این سؤال چند دقیقه صحبت نمایم که اجازه دادند. ابتدا به این نحوه توضیح دادم. از بدو حکومت نظامی، فرماندار نظامی مشهد کاری کردند که دستگاه آتش‏نشانی که در همه وقت جزو خدمتگزاران صدیق و خوب مردم بود در تمام سختی ها یاور مددکار مردم بود در حالی که به دستور فرماندار نظامی بوسیله ماشین های آتش‏نشانی آب رنگی بروی مردم پاشیده و این عمل خود باعث شد که مردم ما را دشمن خود بدانند و با ما سر جنگ داشته و اغلب با سنگ، چوب، تبر به مأمورین آتش‏نشانی حمله ور شده و خساراتی به ماشین ها و ضرباتی به مأمورین وارد کردند. هم چنین بچه های خود من و خانواده ام و مأمورین و رانندگان افسران آتش‏نشانی را تهدید نموده در آن موقع به حکم اجبار کلیه رانندگان و مأمورین آتش‏نشانی کتباً نامه یی نوشتند که ما قادر به رنگ‏پاشی به روی مردم نیستیم. دو دستگاه از ماشین های آتش‏نشانی طبق درخواست فرماندار نظامی و اجازه آقای شهردار تحویل درجه داران لشکر که برای هر ماشین چهار نفر سرباز خدمه داشت.
مردم در همان روز اول شیشه های اتومبیل ها را شکستند و لوله و سرنازل را بریده و با خود برده‏اند که باز هم رفع نواقص (صفحه2) اتومبیل ها را نموده و اخیراً هم یکی از اتومبیل های آتش‏نشانی را که در اختیار فرماندار نظامی، همه پمپ آن را شکسته و کلیه شیشه‏های آن را خرد نموده‏اند و به طور کلی در حال حاضر قابل استفاده نمی باشد که باز هم بخواهش تیمسار [ناخوانا] و جناب سرهنگ[گ] و اجازه آقای شهردار اتومبیلی کاملاً سالم تحویلشان داده و اتومبیل را به آتش‏نشانی آوردیم. و 24 سال است اینجانب و دستگاه آتش‏نشانی نسبت به لشکر همکاری صمیمانه داشته‏ام و بدفعات تعلیمات به افسران و افراد لشکر داده ام وچه در تشریفات و کلیه مراسم آنها همکاری داشته ام که متأسفانه تمام آنها را نادیده گرفته و بی جهت به خاطر گزارش های کاملاً کذب [ناخوانا] مرا آوردند که فکر نمی کنم حتی با دشمنان در صحرای کربلا با این وضع رفتار شود. پس از عذرخواهی و مقدمه شروع به پاسخگویی نمودم.

جواب سوال اول.
در شبی که چند دستگاه از خودروهای لشکر و تانک ها و فروشگاه لشکر، سینما شهر فرنگ، روابط فرهنگی ایران و انگلیس، روابط فرهنگی ایران و آمریکا ،(9) آگاهی، شرکت پپسی‏کولا و کلانتری ها را مردم به آتش کشیده بودند، ما آتش‏نشانان با تمام قوا تا سرحد امکان که مردم با ما کاری نداشتند مانند سینما شهر فرنگ و یا محل هائی که آتش زده بودند و بر اثر آن ‏آتش‏سوزی خانه های اطراف آتش گرفته بود مشغول اطفاء بودیم و مخصوصاً از زمانی که سینمای شهر فرنگ از قسمتهای فوقانی آن ‏آتش‏سوزی بود به وسیله بی‏سیم آتش‏نشانی نردبان ماشینی خواسته شد. به قرار اطلاع و گزارشی در زمانی که اتومبیل نردبان از آتش‏نشانی به طرف سینما در حرکت بوده است در حدود چندین هزار نفر با تبر و چوب در میدان شاه جلوی نردبان را گرفته و او را به داخل میدان هدایت می نمایند و یک نفر بالای ماشین رفته ونخی را به بالا وصل و بعداً ماشین را مرخص نموده اند و بعداً متوجه شده که جسدی را همان مردمی که اجتماع کرده‏اند از بالای مجسمه می کشند. در این صورت آیا یک نفر راننده می توانسته است به حرف آنها گوش نکند؟ در صورتی که همه آنها مجهز به تبر، چوب و سایر اسلحه های سرد بوده اند و برای صدق عرایضم چطور همان مردم جلو تانک را گرفته و راننده و خدمه(ص3)آن را دستگیر و حتی می کشند و خودرو ها را هم که متعلق به لشکر بوده آتش می زنند؟ در این صورت اینجانب معتقدم به هیچ وجه مسئولیتی متوجه راننده نردبان نیست. تا قضاوت شما چه باشد.


س2. چرا تانک ها و خودرو‏های لشکر و فروشگاه لشکر(10) را آتش زده بودند شما خاموش نکردید؟
ج س2.
شاید در حدود ده هزار نفر در اطراف ‏آتش‏سوزی ها بودند که عده ای با تبر، چوب و سنگ و اگر ما کوچکترین حمله به آتش می کردیم ما را هم می کشتند ما که وسیله دفاع با مردم را نداشتیم و اگر از خود لشکر پاک سازی می‏کردند ما هم می توانستیم آتش را خاموش کنیم در صورتی که از قوای نظامی حتی یک نفر هم نبود و ما چاره ئی نداشتیم.


س3. به طوری که شنیده شد از اسلحه های لشکر در اختیار شما است؟ کجاست؟
ج س 3.
در آن بحبوحه که هزاران نفر مشغول آتش زدن و بردن وسایل بودند و هر کس یک وسیله را برمی‏داشت و یا آتش می‏زد من چه قدرتی داشتم که اسلحه مردم را بگیرم. فقط در اداره آگاهی یک اسلحه (کمرشکن) دیدم جوانی می برد، صدا زدم که کجا می بری؟ گفت: می برم تحویل بدهم. گفتم: اسم شما چیست؟ گفت: اسم من حسین‏زاده و معلم هستم و بعد هر چه گشتم پیداش نکردم. بنابراین بنده هیچ گونه اسلحه ای در اختیارم نیست.

س4. چرا شما همبستگی خود را اعلام کرده اید؟
ج س 4. کلیه مأمورینم بیمه هستند و این همبستگی از طریق سندیکا کتباً اعلام کرده اند که اینجانب توسط جناب سرهنگ خوئی به عرض آقای شهردار رساندم و این موضوع از طریق شهرداری نبوده هر چند کلیه ادارات از قبیل استانداری، شهرداری، شرکت نفت، شرکت برق و سایر ادارات همبستگی خود را با جامعه روحانیت اعلام داشته اند و ما اگر هم همبستگی اعلام نمی کردیم نه مأمورین زنده می ماندند و نه زن و بچه‏ام و نه خودم و نه اتومبیل های آتش‏نشانی چون خود فرماندار نظامی از نظر متفرق کردن مردم با اتومبیل-های آتش‏نشانی (صفحه4) آبی که بروی مردم پاشیده در نتیجه باعث خشم مردم نسبت به ما شده بود ناچار برای تسکین دل مردم همبستگی اعلام کرده ایم.

س5. دستگاه آتش‏نشانی به وسیله بلندگو شعارهای ضد ملی می‏دادند؟
ج س5.بله، خودم هم روز بعد شنیدم و گزارش دادند و اما موقعیت آن شعار دادن ها بدین طریق بوده است، سه نفر زندانی تیر خورده که به دستور ریاست زندان و آیت‏الله شیرازی و آیت‏الله قمی بوسیله آمبولانس به بیمارستان حمل می شده است که بین راه چندین هزار نفر جلو ماشین ها را می گیرند و می گویند شعار بده و چون این مردم مجهز به تبر و چوب بوده و آماده برای حمله بوده اند برای این که جان خود و بیمارانش را نجات دهد ناچار شعار می دهند و عقیده دارم که اگر شعار نمی دادند هم افراد مجروح تیر خورده و هم مأمورین آتش‏نشانی را می کشتند.


س6. در مورد ‏آتش‏سوزی زندان(11) پشت درب به وسیله زندانیان آتش زده بودند از طرف فرماندار نظامی و آقای استاندار به آتش‏نشانی اطلاع شده که بروند و آتش را خاموش کنند و آتش‏نشانی جواب می دهد که بایستی از طرف آیت‏الله شیرازی و آیت‏الله قمی اطلاع نمایند، موضوع چه بوده است؟

ج س6. صحیح است.این جواب داده شده است و گوینده آتش‏نشانی نتوانسته است دقیقاً توضیح دهد که علت این کار چیست؟ به طوری که دقیقاً بررسی نموده ام و خودم هم دستور داده بودم که اگر از طرف آقایان علما و یا نماینده آنان برای یاری نیامدند اگر رفتید مردم که از میدان شاه تا زندان اجتماع کرده اند و هم چنین خود زندانیان شما را خواهند کشت مگر این که نماینده آقایان آیات عظام به مردم هشدار داده و زندانیان را هم از محوطه خارج نمایند و غیر از این امکان عملیات نبوده است. برای دلایل فوق جواب داده باشد که بایستی آقایان علما دستور دهند و بعد از اینکه آیات عظام هم دستور حرکت می دهند و فرماندار نظامی هم می‌خواهند آتش‏نشانی را تا زندان مشایعت کنند و در بین راه عده ای از مردم اتومبیل آتش‏نشانی را محاصره و ماشین و راننده وادار می نمایند که بطرف زندان نرود.(صفحه5)

س7. شما و مأمورانتان در تظاهرات شرکت داشته و شعارهای ضد ملی و برعلیه لشکر نیز می داده اید؟


ج س7. بله، ما هم مانند اعضاء و کارمندان استانداری، شهرداری، شرکت ملی نفت و گاز، بهداری، بهداشت، شرکت برق، سازمان آب و مردم و به طوری که شنیدم ششصد هزار نفر بوده اند ما هم در راهپیمایی بوده ایم و مانند سایر مردم بودیم اگر در مورد لشکر مردم شعار می داده اند اینجانب عقیده مندم چون در گذشته لشکر نحوه ای رفتار کرد که تانک‏ها اسباب بازی بچه ها شده بود حتی خود اینجانب روزی دیدم که بچه ای به لوله تانک(توپ)آویزان شده و مانند اینکه ژیمناستیک بازی می کنند و یا بروی تانک رفته و شعارهای ضد ملی می‏دادند روی این دلیل لشکر را بی اهمیت تلقی می‏کرده اند و شعارهایی را هم می-داده اند. من شخصاً شرم می‏کنم اصولاً به زبان بیاورم روزی که لشکر بروی مردم شلیک کرد و عده ای در تظاهرات [نا خوانا] تیر خورده [نا خوانا] و لشکر زمانی که دستور داشته باشد و خواسته باشد با قدرت ظاهر خواهد شد.


س8. به طوری که گزارش شده چند نفر درجه دار در آتش‏نشانی مأموریت داشته اند آنها را نخواسته و بیرون کرده اید؟

ج س 8. در روزی که مردم تظاهرات خونین به راه‏انداخته بودند و هر کجا هر افسر یا ساواکی می دیدند به طوری که شنیدم او را می کشتند از نظر اینکه عده بسیار زیادی در میدان شاه و خیابان خواجه ربیع بوده اند و اگر متوجه می‏شدند که درجه داری در آتش‏نشانی هست حتماً او را می کشتند و آتش‏نشانی را هم ممکن بود به آتش بکشند. برای این که وسیله دفاعی ما نداریم، روی این دلیل خیلی محترمانه به نامبردگان جریان را روشن نموده آنها جانشان را در خطر نیندازند و آنها هم قبول کرده و رفتند. حالا از نظر آقایان دادن این پیشنهاد گناه است یا خدمت به لشکر و افرادش [درصورتی] که آن افراد بسیار اشخاص خوب و مهربانی بودند که اسامی آنها یادم نیست.

رئیس آتش‏نشانی. شجاعی»


آنچه موجب شد تا این دو گزارش مورد بررسی قرار گیرند موضوعی است که گذرا در مطالب آقای آموزگار آمده است و چنین به نظر می‏رسد در گزارش رئیس آتش‏نشانی هم نشانه‏های از آن وجود دارد: «دیروز یک طیاره ارتشی عده‌ای سربازان کلاه سبز به مشهد آمده‌اند» زیرا بعد از حوادث 9 و 10 دی ماه ماجرا به اتمام نمی‏رسد و شاهد دستگیری و یا تعقیب تعدای از انقلابیون مشهد هستیم. نظامیانی که نیمه‏های شب به منزل رئیس آتش‏نشانی وارد شده وی را دستگیر می‏کنند. بازخوانی اسناد و مدارک به جا مانده از انقلاب اسلامی نشان می‏دهد، فضای دی ماه 1357 شهر مشهد امنیتی و توأم با خفقان بوده، تحولات صورت گرفته تا آنجاست که سپهبد عزیزی استاندار خراسان استعفا می‏دهد. از دیگر حوادث دی ماه مشهد در سال 1357 می‏توان به وقایع زیر اشاره نمود:


آزادی زندانیان سیاسی در 20 دی ماه ،(12) راه‌پیمایی بانوان با حجاب اسلامی در مشهد بر علیه کشف حجاب(13)
تذکر نمایندگان مشهد در مجلس شورای ملی درباره وقایع خونین مشهد به دولت(14) و تجمعات و راهپیمایی عظیم در این ماه هستند.




۱ - شاکری، رمضانعلی. انقلاب اسلامی مردم مشهد از آغاز تا استقرار جمهوری اسلامی بانضمام: مقدمه و متن کامل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. مشهد. امام. 1359
۲ - سید قطبی، سید مهدی. انقلاب مشهد به روایت یک روزنامه نگار بومی. ویژه نامه نقش مشهد در انقلاب اسلامی. سال چهارم. شماره 4. بهمن 1392. ص141
۳ - فرماندار نظامی مشهد و حومه در دی ماه سال 1357
۴ - آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی
۵ -روزنامه‌ی آفتاب شرق، 18/11/1357
۶ - سرلشکر منوچهر خسروداد متولد ۱۳۰۶، تهران و آخرین فرمانده هوانیروز شاهنشاهی ایران بود که پس از پیروزی انقلاب ایران در ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ اعدام شد.
۷ - مصاحبه با خانواده مرحوم سید احمد شجاعی در تاریخ13مردادماه 1390.
۸ - آذری خاکستر، غلامرضا. «آتش‏نشانی مشهد و حوادث سال 1357». ویژه نامه نقش مشهد در انقلاب اسلامی. سال دوم. شماره دوم. بهمن 1390. ص70
۹ - نویسنده کتاب فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آمریکایی ها در مشهد به این حادثه اشاره نموده است .«اگر چه به دلیل از بین رفتن کلیه ی اسناد و سوابق انجمن فرهنگی ایران و آمریکا در جریان به آتش کشیدن ساختمان این انجمن توسط مردم خشمگین انقلابی در سال 1357 ه خ/1979م وفقدان اسناد دست اول برخی منابع به بیان تقریبی در خصوص زمان تأسیس شعبه انجمن ایران و آمریکا اکتفا کرده...» رادمنش، محمد کاظم. فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آمریکایی ها در مشهد (با نگاهی به روابط ایران و آمریکا)، مشهد: سخن گستر، 1390. ص223
۱۰ - این حادثه در 9دی ماه1357 اتفاق افتاده است. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب شاکری، رمضانعلی، 1362، انقلاب اسلامی در مشهد، ص119.
۱۱ - 5/10/1357 عصر امروز خبر رسید که در زندان مشهد هفت نفر از زندانیان سیاسی به علت داشتن شرایط بد دست به تظاهراتی زده و چون از طرف مأمورین تیراندازی شده است زندانیان، درهای زندان را شکسته و آنچه نزدشان بوده آتش زده اند و این آتش به نقاط دیگر سرایت کرده و شعله های دود سراسر زندان را فراگرفته است. شاکری، رمضانعلی، انقلاب اسلامی در مشهد. ص114.
۱۲ - روزنامه خراسان. چهارشنبه 20 دی 1357
۱۳ - روزنامه خراسان. چهارشنبه 20 دی 1357
۱۴ - روزنامه خراسان. دوشنبه 25 دی 1357


غلامرضا آذری خاکستر



 
تعداد بازدید: 5389


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 93

یک‌بار از دور یک جیپ ارتشی آواره در جاده اهواز ـ آبادان نمایان شد آن را متوقف کردیم. سرنشینان آن سه نفر سرباز و سه نفر شخصی بودند. دو نفر از سربازها پایین آمدند و از ما پرسیدند «شما کی هستید و چرا جلوی ما را گرفته‌اید؟» وقتی متوجه شدند که ما عراقی هستیم و تا اینجا آمده‌ایم بهت‌زده به هم نگاه کردند. به آنها دستور دادیم به آن طرف جاده بروند تا ماشین بیاید و آنها را به بصره ببرد.