نگاهی به کتاب «روایت رندان تشنه‌لب»

تاریخ شفاهی بسیجی جانباز حاج جعفر باقری

فریدون حیدری مُلک‌میان

04 مهر 1400


کتاب «روایت رندان تشنه‌لب» که کار مصاحبه و تدوین آن را دکتر جلال کاویانی برای اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان غربی به انجام رسانده، چاپ اول آن در تهران و در 1399 در 380 صفحه و شمارگان 500 نسخه با قیمت 400000 ریال منتشر و راهی بازار کتاب شده است.

حاج جعفر باقری در«روایت رندان تشنه‌لب» طی چهار فصل مفصل، خاطرات خود از دوران کودکی تا حضورش در جبهه جنگ تحمیلی را با ذکر جزئیات خواندنی بازمی‌گوید و عنوان آن را با رجوع به دیوان حافظ از بیت «رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس / گویی ولی‌شناسان رفتند از ولایت» اقتباس می‌کند تا همچنان که خود در دستنوشته ابتدای کتاب تأکید می‌کند، اثری ماندگار برای نسل‌های آینده باشد.

کتاب با مقدمه سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس آغاز می‌شود که در آن از تاریخ شفاهی همچون روشی تازه برای گردآوری خاطرات و روایت‌های شفاهی رخدادهای تاریخی یاد می‌شود و اینکه چگونه محتوای تاریخ شفاهی از طریق فرایند مصاحبه به دست می‌آید که شامل مشاهدات و تجربه‌های تاریخی اشخاص یا نقل‌قول‌های آنان از دیگر حاضران در صحنه تاریخ است. در ادامه، به مشکلات تدوین تاریخ شفاهی پرداخته می‌شود و مرور زمان را تهدیدی برای گردآوری منابع شفاهی تاریخ دفاع مقدس و تدوین آن می‌شمارد.

بعد از مقدمه، نوبت پیشگفتار به قلم جلال کاویانی می رسد که پس از معرفی بخش‌های چندگانه کتاب، ابراز امیدواری می‌کند که کتاب حاضر منبعی باشد برای ذهن‌های جست‌وجوگری که برای یافتن پاسخ این‌گونه پرسش‌ها به تکاپو افتاده‌اند تا به رموزی همچون امداد و نصرت‌های الهی، ایمان، مقاومت، ایثار، شجاعت و ... دست یابند.

ساختار کتاب اگرچه بر مبنای مصاحبه شکل گرفته و همه چیز در قالب پرسش و پاسخ ارائه می‌شود، با این حال، با همان روایت خطی معمول پیش می‌رود و به شرح و بازگویی جزئیات هر دوره از زندگی حاج جعفر باقری از زبان خود او پرداخته می‌شود.

فصل اول به طور عمده به دوران کودکی اختصاص دارد که حاج جعفر ضمن معرفی خود و خانواده‌اش و اشاره به محیط زندگی و علایقش به سه دوره تحصیلی (ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان) و دیگر اتفاقات آن دوران می‌پردازد.

فصل دوم با ورود به جریان انقلاب همراه است. حدود 14 یا 15 سال دارد که در جریان مسائل انقلاب قرار می‌گیرد و وقتی وارد این جریان می‌شود پیوسته شب و روز در مسجد محل حضور دارد. در همین مساجد که کانون‌های انقلاب بود انقلابی‌ها سخنرانی می‌کردند و مأموران شاه و گارد و ساواک با توسل به زور باتوم و اسلحه و گاز اشک‌آور از حضور و تجمع مردم جلوگیری می‌کردند. او می‌کوشد در همه تجمع‌ها و راهپیمایی‌ها حضور داشته باشد که این حضور تا زمان پیروزی انقلاب ادامه پیدا می‌کند.

فصل سوم روایت مبارزه با ضد انقلاب است. نخست از درگیری‌های مسلحانه با اشراری همچون عناصر دمکرات و کومله سخن به میان می‌آید، سپس به مقابله با گروه خلق مسلمان در آذربایجان اشاره می‌شود که هوادارانش بحث تجزیه را علناً مطرح می‌کردند و بعد از آن نیز بحث درگیری‌ها و ترورها در منطقه مطرح می‌شود.

فصل چهارم که تقریباً نیمی از حجم کتاب را در بر می‌گیرد، عمدتاً به شرکت حاج جعفر باقری در جنگ تحمیلی و حضور در جبهه‌ها اختصاص می‌یابد. سال 60 در بسیج دانشجویی ثبت‌نام می‌کند و پس از آموزش و البته مدت‌ها انتظار و بی‌تابی  سرانجام به منطقه گیلان‌غرب و به عملیات مطلع‌الفجر اعزام می‌شود. بدین ترتیب، از اولین اعزام و شرکت در مراحل سه‌گانه عملیات بیت‌المقدس گرفته تا مجروحیت و عمل‌های جراحی، و سپس شرکت در عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر 1 و 2، عملیات خیبر، عملیات لیله‌القدر، و در نهایت عملیات کربلای 10 و عملیات‌های متفرقه دیگر مستقیماً به حضور وی در جبهه‌های جنگ تحمیلی ارتباط پیدا می‌کند. البته در این میان و طی این دوران اتفاقات دیگری نیز رخ داده که با توجه به اهمیتشان در همین فصل به آن‌ها اشاره شده است. به عنوان مثال: تشکیل هیئت رزمندگان در سال 1361، بمباران ارومیه در سال‌های 65 و 66، تشییع جنازه شهدای خیبر در اردیبهشت 1363، اعزام مادر حاج جعفر به جبهه در سال 1363، مهندسی قرارگاه حمزه، مربیگری شنا در تربیت بدنی سپاه، شهادت مهدی باکری، بمباران سال 1365، شهادت برادر کوچک‌ترش و سفر حج.

تقریباً 45 صفحه پایانی کتاب اختصاص دارد به منابع، مدارک و تصاویر و فهرست اعلام که هر کدام در حد ضرورت، مفید به نظر می رسد.

اما آنچه که هنگام مرور مطالب این کتاب تا حدودی به ذوق می‌زند و تأسف خواننده را برمی‌انگیزد، به ویرایش متن مربوط می‌شود. به عنوان مثال، در همان نخستین صفحه از متن مصاحبه آمده است:

«... خواهر کوچک‌تری داشتیم که متولد 1350 بودند و متأسفانه سر زایمان فوت کردند. هم‌شیره‌ام دو دختر داشت و در حین تولد پسرش، فوت می‌کنند، دخترانش ازدواج کرده‌اند ولی پسرش هم‌اکنون مشغول تحصیل هستند.»

با توجه به اینکه راوی از خواهرش بزرگ‌تر است (هفت سال)، الزامی ندارد که برای خواهر کوچک‌تر از خودش فعل جمع به کار ببرد و البته بهتر و حتی صمیمی‌تر است که از فعل مفرد استفاده شود. از این گذشته اگر هم قرار باشد از فعل جمع در مورد کسی استفاده کنیم ضروری است همه افعال یک‌‌دست باشند. در حالی که در این عبارت یک‌دستی فعل‌ها رعایت نشده است. همچنان که مشاهده می‌شود  فعل‌های «بودند»، «فوت کردند»، «داشت»، «فوت می‌کنند» همه مربوط به خواهر است که سه فعل به صورت جمع آمده و یک فعل به شکل مفرد. در ادامه همین عبارت حتی برای پسرش نیز فعل جمع به کار رفته است که بهتر بود مفرد باشد. یک نکته دیگر هم اینکه کلمه همشیره معمولاً به صورت سرِهم نوشته می‌شود. بنابراین شکل درست‌تر این عبارت می‌تواند چنین باشد:

«... خواهر کوچک‌تری داشتیم که متولد 1350 بود و متأسفانه سر زایمان فوت کرد. همشیره‌ام دو دختر داشت و در حین تولد پسرش، فوت می‌کند. دخترانش ازدواج کرده‌اند ولی پسرش هم‌اکنون مشغول تحصیل است.»

متأسفانه مثال‌هایی از این دست در کتاب «روایت رندان تشنه‌لب» کم نیست و با وجودی که در صفحه شناسنامه حتی اسم ویراستار هم ذکر شده اما نتیجه کار چنان است که گویی گفت‌وگوها تقریباً به همان شکلی که انجام گرفته مستقیماً در کتاب آمده است.



 
تعداد بازدید: 3135


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.