وقتی مصاحبه پایان می‌یابد(1)

نجات تاریخ شفاهی از دخمه آرشیوها

نویسنده: لیندا شاپس[1]
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

15 اسفند 1394


چکیده: مطلب پیش رو، در دنباله مقاله همین نویسنده که در جلد چهل و یکم از شماره دوم نشریه «نقد تاریخ شفاهی-Oral History Review»، منتشر شده است، بدین سخن می‌پردازد که تاریخ شفاهی را نباید پس از انجام مصاحبه و سپردن نوار و فیلم و متن آن به آرشیوها، موضوعی تمام‌شده فرض کرد. زیرا مصاحبه‌های مذکور می‌توانند در زندگی اجتماعی دوران معاصر ما بسیار ارزشمند و البته مفید فایده باشند. محور بحث ما جنبه‌های اخلاقیِ دخیل در انتقال مصاحبه‌ها از دخمه آرشیو به حوزه عمومی در قالب مشخصی به نام «نشر» است.

 

کلیدواژه‌ها: ویرایش و تدوین تاریخ شفاهی، جنبه‌های اخلاقی، تاریخ عمومی، نشر/ انتشار تاریخ شفاهی


یک سال پیش، وجیزه‌ای به نشریه «نقد تاریخ شفاهی» دادم و در آن نوشتم که درک مسیر فکری تاریخ شفاهی به شیوه مرسوم و متداول یعنی حرکت از سند به متن، رویه چندان درستی نیست و مخصوصاً تحمیل ناشیانه نظریه بر روایت‌های تاریخی را موردانتقاد قرار دادم.[2] البته بحث خودم نیز چندان پخته نبود؛ با این وجود، پیشنهاد کردم که ستون‌های کار تاریخ شفاهی را در خودِ روایت‌ها بنا کنیم و از همان مبدأ برای تبیین و تشریح معانی‌شان راه بیفتیم و به مرحله بعدی برویم. البته نه به این معنا که برای روایت‌ها یا «داستان‌‌ها»ی بی‌واسطه، امتیازی قائل شویم.

●‌‌ به همان اندازه‌ای که به راوی‌مان احترام می‌گذاریم، یکدستی و انسجام پژوهش را نیز محترم بشماریم و بین آن دو تعادل و توازن برقرار کنیم

طی دوازده سال و اندی همکاری‌ام در تصحیح سلسله ‌مطالعات تاریخ شفاهیِ انتشارات بین‌المللی پالگریو مک‌میلان، نوشته‌‌های فراوانی را خوانده بودم. باید اعتراف کنم که در نظراتم تلویحاً دلخوری‌ام را از آن نوشته‌ها منعکس می‌کردم؛ نوشته‌هایی که آراء و اندیشه‌های نظریِ اصطلاحاً مُسَلَم و بدیهی را به زور به مصاحبه‌های موجود خورانده بودند، در حالی که نظریه‌های مذکور غالباً با زبانی مطنطن و مغلق بیان می‌شدند و روایت‌های کاملاً آکنده از اطلاعات، متفکرانه، و گویا اساساً در برابر چنین نظریه‌های سنگینی عددی به شمار نمی‌آمدند. اما نظرات من بر اعتقاد دیگری نیز بنا شده بود که حساسیت کمتری در آن وجود داشت و بیش از هر چیز برآمده از جذابیت‌های تاریخ شفاهی برای من بود؛ اعتقاد به اینکه تاریخ شفاهی، فراتر از ضبط مصاحبه و سپردن آن به آرشیو برای استفاده آیندگان، پدیده بسیار مهمی برای دنیاست و هم‌اکنون ارزش فوق‌العاده‌ای دارد یا می‌تواند داشته باشد. پال تامسون (Paul Thompson) بیش از سه دهه پیش با تکیه بر این گزاره که «تمام تاریخ نهایتاً وابسته به غرض و هدف اجتماعی‌اش است» دست به نگارش اثر بی‌نظیر خود موسوم به «صدای گذشته: تاریخ شفاهی»[3] زد. «استیون های» (Steven High) در سال 2014 راجع به پروژه چندلایه‌ای موسوم به «پروژه داستان‌های زندگی اهالی مونترئال»[4] که با مشارکت و همکاری دانشگاه کونکوردیا و چند تشکل اجتماعی دیگر به اجرا درآمده بود، مطالبی نوشت. وی در این باره می‌گوید: «لازم نیست مشارکت دانشگاه و جامعه از ضبط مصاحبه آغاز و در همان‌جا نیز پایان پذیرد.» آنچه که نگاه من به تاریخ را روح و جلا می‌دهد، چنین دیدگاه‌هایی است.[5]

و در این نوشتار به مسائلی که در یکی از قالب‌های تاریخ شفاهی بدان‌ها برمی‌خوریم، می‌پردازم؛ یعنی مسائلی که «با ضبط مصاحبه به پایان نمی‌رسند». قالب مذکور از مبدأ آرشیو حرکت می‌کند و به عرصه عمومی می‌رانَد. این حرکت با مَرکَبِ «نشر» تحقق می‌یابد. وقتی چیزی منتشر می‌شود در واقع به میان مردم آمده است. مقصود من از نشر/ انتشار عموماً مکتوباتی در قد و قامت کتاب است که از آبشخور تاریخ شفاهی سیراب می‌شوند نه متن‌های پیاده‌شده‌ای که هر چند ویراسته و پیراسته‌اند اما بدون هدف و غرض مشخصی در اختیار مردم قرار گرفته‌اند. مقاله کوتاه حاضر را با اعتراف به این موضوع می‌نویسم که معرفی تاریخ شفاهی به مردم تنها با نشر مکتوب صورت نمی‌گیرد. من برای سایر روش‌هایی که مورخان شفاهی در زمانه کنونی با توسل به آنها تاریخ شفاهی را به دنیا عرضه می‌کنند، احترام فوق‌العاده زیادی قائلم. روش‌هایی مانند تولیدات رادیویی، اجراهای هنری، قصه‌گویی دیجیتالی، و خدمات موظفیِ هنرمندان که تنها چند نمونه از شیوه‌های کاربردیِ «پروژه داستان‌های زندگی اهالی مونترئال» می‌باشند. و اذعان دارم که روش‌های مذکور در قیاس با رسانه نشر که لاجرم معنای اراده‌شده در بخش «گفتاری» تاریخ شفاهی را از آن می‌گیرد، چه بسا کارآمدتر باشند. با این وجود، امیدوارم ارتباط این مقاله با مقاله قبلی‌ام دست کم این پیام را برساند که هنوز ذره‌ای از اهمیت وجه سندی مصاحبه‌ها کاسته نشده است. درک عناصری که غالباً آنها را نادیده می‌گیرند، نادرست معرفی می‌کنند و یا سرکوب‌شان می‌کنند از طریق همین تکیه‌گاه‌های سندی برای مردم ممکن می‌شود که یکی از دلایل اهمیت آثار مکتوب است. و باز به خاطر مرجعیت خاص صدای اول شخص نیز چنین وجهی اهمیت دارد، زیرا مردم در قیاس با اثری که کارش صرفاً روایت است و چیزی برای نشان دادن ندارد، غالباً چیزهای بیشتر و بهتری «دستگیرشان می‌شود». اما تکیه‌گاه سندیِ تاریخ شفاهی به هر میزان هم که اهمیت داشته باشد، خود به خود زبان به سخن نمی‌گشاید و خود را کتره‌ای معرفی نمی‌کند. خواننده‌ای که می‌خواهد معنا و ارزش تاریخ شفاهی را کامل‌تر بفهمد باید صدای تفسیر ما را نیز بشنود. لذا در سطور بعدی، خواهم نوشت که صدای راویان و صدای مورخان، پدیدآورندگان، و مفسران از چه طرقی در آثار منتشر شده به بهترین وجه ممکن با هم تعامل می‌کنند و به بعضی از پیچیدگی‌های اخلاقی این تعامل اشاره خواهم کرد.

●‌ ارائه گزارش‌های شخصی مختلف از رویدادها با تکیه بر دیدگاه‌های مختلف همراه با نشانه‌‌گذاری‌هایی که اشتباهات واقعی و تفسیرهای متفاوت را مشخص می‌سازند، توجه خواننده باوجدان را به ویژگی‌های تاریخ شفاهی جلب می‌کند

سخنم را با مقوله‌ای ‌آغاز می‌کنم که شاید تعبیر «اشتباهات، چیزهای من‌درآوردی (جعلیات، اختراعات، برسازی‌ها)، و اسطوره‌ها» برای معرفی آن کفایت کند. در مقاله پیشین گفتم که عبارت فوق در واقع اقتباسی است از مقاله وزین و روشنگر «مرگ لوئیجی تراستولی: خاطره و رویداد» نوشته آلِساندرو پورتلی. قصد وی از اطلاق چنین تعبیری، تأکید بر ارزش تاریخ شفاهی به عنوان محصول هنری خاطره است؛ اما عبارت فوق را غالباً مثل رنگ و لعابی بر سیمای مصاحبه مالیده‌اند تا از سختیِ یک وظیفه بسیار مهم شانه خالی کنند؛ کدام وظیفه؟ اشتباه در بیان حقایق، معرفی نادرست و حتی دروغ قطعاً تأثیر نامطلوبی بر خاطره دارد. شناسایی و تشریح چگونگی وقوع این تأثیر، همان وظیفه‌ای است که نادیده‌اش می‌گیرند.[6]می‌دانیم که حافظه انسان غالباً دچار خطاهایی می‌شود و نمی‌توان همیشه بدان اتکاء کرد، ضمن آنکه راویان نیز گاهی‌وقت‌ها چند رویداد را به هم گره می‌زنند و در یادآوری نام‌ها، تاریخ رویدادها، و تقویم‌واره آنها به اشتباه می‌افتند. و نیز می‌دانیم که عادتاً داستان‌های‌شان را به‌گونه‌ای دستکاری می‌کنند که پاسخگوی نیازهای عاطفی و زیبایی‌شناختی‌شان باشد. به عقیده من، منطقی است که بپذیریم بسیاری از مصاحبه‌ها-شاید اکثرشان- آکنده از اشتباهات و تفاسیری هستند که با دیگر شواهد موجود نمی‌خوانند، بی‌دقتی‌های در آنها دیده می‌شود، و یا عموماً «از مرحله پرت هستند-off». شکی نیست که ما نباید اطلاعات نادرست یا بازنمایی‌های غلط را به دیگران منتقل سازیم. لذا، با فرض اینکه ما مصاحبه‌ها را با سایر شواهد به شکل چندجانبه مورد مقایسه قرار می‌دهیم، تناقضات موجود بین شواهد و گفته‌های راویان را در آثار منتشره‌ شده‌مان چگونه مدیریت می‌کنیم؟

برای پاسخ به این پرسش، ابتدا از چهار مصاحبه طولانی که بعضی از همقطارانم گرفته بودند و برای چاپ در مُجلدی حاوی رساله‌های مرتبط با موضوع اسباب وپیامدهای آشوب‌های مدنی در شهر بالتیمور ایالت مریلند، از زیر نظر من گذشتند، نمونه‌هایی ارائه می‌دهم. آشوب‌های مذکور به دنبال ترور مارتین لوترکینگ، رهبر حقوق مدنی، در سال 1964 به وقوع پیوستند.[7]مصاحبه‌ها در سال 2006 و 2007 انجام شده و لذا گزارش‌های گذشته‌نگر بودند؛ راویان، شورش‌های مدنی 1968 و دورانی را به یاد می‌آوردند که در بالتیمور قوانین تبعیض و تفکیک نژادی حاکم بود و پیامدهای آشوب‌های مذکور برای شهرشان را مورد ارزیابی قرار می‌دادند. یکی از زنان سیاه‌پوستی که فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی خود در حوزه حقوق مدنی را حدود پنجاه سال پیش یعنی در دوران دانشجویی‌اش به یاد می‌آورد، در یادآوری بعضی از جزئیات دچار اشتباه شده بود، مثلاً سال تأسیس گروه حقوق مدنی محلی و نام فروشگاهی که دانشجویان معترض در آنجا قوانین تفکیک نژادی را با موفقیت زیر پا گذاشتند؛ وی حتی وقایعی را به هم ربط می‌داد که در تاریخ‌های متفاوتی رخ داده بودند. راوی سفیدپوست دیگری نام پارکی را در منطقه‌شان برد و مدعی شد که «منحصراً به سفیدپوستان» تعلق داشته است، در صورتی که نظام تفکیک نژادی پیچیده‌تری حکمفرما بوده است.

از آنجایی که مصاحبه‌‌ها دقیقاً به خاطر اول شخص بودن روایت‌ها در کتاب‌ها گنجانده شدند، نمی‌توانستم مفصلاً به مسائل و موضوعات خاطره در تاریخ شفاهی بپردازم. و چون این ارجاعات و اشاراتِ غیر دقیق، در تار و پود داستان‌های مخصوص هر روایت تنیده شده بودند، حذف آنها نیز برایم ممکن نبود، زیرا جزئیات اساسی از قلم می‌افتاد و انسجام و یکدستی روایت از بین می‌رفت. لذا در هر دو مورد، با استناد به آثار تحقیقاتی و علمی جدید، از حذف آن غلط‌ها منصرف شدم، اما در پاورقی‌ها تصحیح‌شان کردم. همچنین در مورد اول متذکر شدم که بیان چنین اطلاعات غیر دقیقی در تاریخ شفاهی غالباً اتفاق می‌افتد و راوی مجموعاً «روند عمومی وقایع را به درستی شرح می‌دهد»؛ و در مورد دوم، با عنایت به گستره تفکیک نژادی در بالتیمور در آن زمان، خاطرات راوی از پارکی که «منحصراً به سفیدپوستان» تعلق داشت احتمالاً بازتاب درستی از تصورات و تجربه‌های اوست.[8]

●‌ بیان اطلاعات غیر دقیق در تاریخ شفاهی غالباً اتفاق می‌افتد و راوی مجموعاً روند عمومی وقایع را به درستی شرح می‌دهد

چنین اشتباهاتی تقریباً بی‌اهمیت هستند، ولی از بقیه نمی‌شد اغماض کرد. یکی از راویان که داروخانه والدینش به دست جمعیتی خشمگین غارت و به آتش کشیده شده بود، همان حرف بی‌‌پایه و اساس شایع در میان مردم را تکرار می‌کرد که محرک شورش‌‌های مدنی کسی نیست جز فتنه‌گران بیرونی. شخص دیگری که وقوع آشوب‌ها در تعمیق درک او از نابرابری‌های نژادی در شهرش بسیار مؤثر واقع شده بود، با اطمینان می‌گفت که تلاش دستگاه‌‌های مجری قانون برای توقف تخریب‌ها و خرابکاری‌ها به هیچ وجه جواب نداده، و شدت خشم سیاه‌پوستان به قدری است که «هیچ قدرتی در این کشور... قادر به آرام کردن آن نیست.» اکثر بررسی‌های انجام‌شده بعد از پایان شورش‌‌‌ها بر این نکته دست می‌گذاشتند که علت اصلی شعله‌ور شدن اعتراضات، سابقه طولانی‌مدت بی‌عدالتی‌ها در این منطقه بوده است، و تأکید می‌کنند که پلیس و رهبران مدنی با اتخاذ رویکردهای مختلف می‌توانستند بحران را مدیریت کرده و از شدت تخریب‌ها بکاهند. شخصاً خیلی تقلا کردم تا مبادا در برابر این راویان صادق و دلسوز، آدمی خودبرتربین جلوه کنم؛ از این رو، اظهارات‌شان را انعکاس دادم ولی با لحن بی‌طرفانه یک مورخ سعی کردم در پاورقی‌ها شواهدی در نقض حرف‌‌های آنها نیز بگنجانم. با وجود این، چون مصاحبه‌‌ها در چارچوب و بستر یک تفسیر جامع و فراگیر مورد استفاده قرار نمی‌گرفتند، من نیز در مورد علت احتمالی تفسیرهای غلط راویان از وقایع گذشته، نظری نیفزودم. به هر حال، ارائه گزارش‌های شخصی مختلف از رویدادها با تکیه بر دیدگاه‌های مختلف همراه با نشانه‌‌گذاری‌هایی که اشتباهات واقعی و تفسیرهای متفاوت را مشخص می‌سازند، توجه خواننده باوجدان را به ویژگی‌های تاریخ شفاهی و نحوه استفاده مورخان از شواهد و اسناد، جلب می‌کند.[9]

با وجودی که چشم‌انداز این راویان از وقایع، چشم‌انداز محدودی بود، اما از روی عمد تفاسیر غلط ارائه نمی‌دادند. البته این ااتفاق در مورد داستان زندگی یکی از فعالان کارگری به نام جولیا روتیلا (Julia Ruuttila)، که سَندی پولیشاک (Sandy Polishuk) سال‌ها پیش با او مصاحبه کرده بود، صدق نمی‌کرد. پولیشاک مصاحبه‌های او را به شکل روایتی خود- زیست‌نگارانه تنظیم و با نام «وفاداری به اتحادیه: تاریخ شفاهی زندگی و روزگار جولیا روتیلا» منتشر ساخت. روتیلا در مصاحبه‌اش مدعی شده بود که یک رگ سیاه‌پوستی نیز دارد، زیرا مادربزرگ پدری‌اش بَرده بوده و بعد از جنگ‌های داخلی آمریکا با ارباب سفیدپوست سابقش ازدواج کرده بود. پولیشاک هم داستان او را دربست قبول کرده بود، اما وقتی من دست‌نویس او را خواندم به شک افتادم؛ ازدواجِ مورد ادعای این زن در ایالت اوهایو با توجه به سابقه قانون ممنوعیت ازدواج‌های بین نژادی در آن زمان به من نهیب زد که احتمالاً واقعه به درستی بازنمایی نشده است. لذا، پولیشاک سوابق نسب‌شناختی را بررسی کرد و کذب ادعای آن زن به اثبات رسید. سابقه خاندان پدربزرگ او تا پیش از جنگ‌های داخلی آمریکا از هیچ بَرده‌ای نام نمی‌بَرَد، و در سابقه ازدواج اجداد او مادربزرگ سیاه‌پوست ثبت نشده است. پولیشاک معتقد بود که باید «به جولیا اجازه دهیم حرف‌هایش را آن‌طور که می‌خواهد، بزند». به همین دلیل نیز ادعای او را در زندگینامه‌اش حذف نکرد، ولی در مقدمه آن کتاب و در تیتر یکی از فصول آن توضیح داد که روتیلا، این زن مبارز مترقی و متعهد: «مایل است نامش با مظلومان، قربانیان، و رنج‌دیدگان تداعی شود»، ضمن آنکه وی «با توسل به ادعای سیاه‌پوست بودن، فرصتی برای معرفی نژادپرستی به دیگران به دست می‌آورد.» در اینجا خاطره من‌درآوردی و در واقع برساخته روتیلا به پولیشاک کمک کرد تا از اعتقادات سیاسی و رویکرد نسبتاً تحریک‌آمیز و جنجالی او اطلاعات دقیق‌تر و عمیق‌تری کسب کند. و چون پولیشاک داستان زندگی روتیلا را در قالب یک روایت تاریخی مدون عرضه کرد، تبیین معنای اشتباه عمدی او در مقدمه کتابش کار بجا و درستی بود.[10]

ویراستار و مؤلف چنین مطالبی با اتخاذ دو تصمیم فوق- یعنی درج اشتباهات و برساخته‌‌های مصاحبه‌شونده در متن و افزودن نکات تصحیحی به آن در قسمت‌‌های تکمیلی و پاورقی‌ها - به یک موضوع اخلاقی در اصول تاریخ شفاهی دامن می‌زند، موضوعی که با عرضه عمومی مصاحبه‌ها اهمیت مضاعفی می‌یابد؛ به قول کتابچه «اصول و بهترین رویه‌ها» چاپ انجمن تاریخ شفاهی: «یعنی به همان اندازه‌ای که به راوی‌مان احترام می‌گذاریم، یکدستی و انسجام پژوهش را نیز محترم بشماریم و بین آن دو تعادل و توازن برقرار کنیم.»[11]مع‌ذلک، دو تصمیم مذکور در واقع حقایق را به سبکی کمابیش ساده و نسبتاً صریح تصحیح می‌کنند که همیشه هم چنین اتفاقی نمی‌افتد. چه بسا راویان، خواسته یا ناخواسته، حقایقی را فاش سازند که خودشان یا دیگران را به زحمت انداخته، لطمه‌ای وارد سازد یا نظر دیگران را از آنها برگردانَد. وقتی فرم انتشار مصاحبه‌‌ای که مصاحبه‌شونده امضاء کرده است حذف یا مسکوت گذاشتن چنین اطلاعات دردسرسازی را الزامی نمی‌کند، ولی ما مجبوریم در انتشار آنها مدتی درنگ کنیم، چه وظیفه‌ای بر دوش ماست؟[12]

●‌ معرفی تاریخ شفاهی به مردم تنها با نشر مکتوب صورت نمی‌گیرد، سایر روش‌هایی که در زمانه کنونی با توسل به آنها تاریخ شفاهی را به دنیا عرضه می‌کنند، روش‌هایی مانند تولیدات رادیویی، اجراهای هنری و قصه‌گویی دیجیتالی هستند

برای ورود به این مسئله، بار دیگر مثالی را از پروژه «بالتیمور 1968» و مصاحبه با مرد سفیدپوستی انتخاب کرده‌ام که در یک محله فقیر‌نشین سفیدپوست زندگی می‌‌کرد. مصاحبه او که هیچ شرط و شروط یا قید و بندی برایش نگذاشته بود، توصیف‌گر بافت زندگی روزمره مردم محله است، خصوصاً فرهنگ کافه‌ها و شراب‌خواریِ بسیاری از مردان، از جمله اعضای خانواده خودش. همچنین قواعد و نگرش‌های اجتماعیِ مُقَومِ تز تفکیک نژادی در محله او و پیوندهای وحدت‌بخش سفیدپوستان را که آن قوانین را به اجرا درمی‌آورد، در توصیفات او بیان شده‌‌اند. من در نسخه منتشرشده مصاحبه او شرح اِعمال قوانین تفکیک نژادی در کافه‌های محلی و آیین‌های میگساری جمعه و شنبه را مو به مو بیان کرده‌ام. حتی شرح نسبتاً غلوآمیز او از مادرش که «مرکز پخش شایعه»[13] در جامعه بود را حذف نکردم. در این جامعه سعی می‌شد کنترل اجتماعی خصوصاً در مورد منع جدی امتزاج نژادی رعایت شود. با وجود این، قسمت تقریباً مطولی درباره دردرسرهایی که عموی الکلی‌شان به واسطه زندگی در خانه آنها به وجود آورده بود را حذف نمودم. در هر دو نمونه نخست، متوجه شدم که این داستان‌ها بستر اصلی محور مصاحبه یعنی تأثیر آشوب‌های نژادی سال 1968 بر محله و راوی را معلوم می‌دارند. اما به نظرم آمد که مطالب و محتوای نمونه دوم، از موضوع مصاحبه ما فاصله گرفته و صرفاً جنبه شخصی دارد. لذا کوشیدم بین احترام به راوی و احترام به انسجام تاریخی، نوعی موازنه و تعادل برقرار سازم. مع‌ذلک، بر خلاف مثال‌های بالا که پولیشاک و من نقد و دیدگاه‌مان را با افزودن نظر ویراستار مستقیماً بیان کردیم، در اینجا صدای من در لفافه بیان می‌شود و هر چند به روشنی نوشته‌ام که مصاحبه‌های مذکور «ویراسته» هستند، اما خواننده نمی‌تواند حذف و اضافات من را پیدا کند.

با این وصف، تصمیم من در اینجا چالش اخلاقی خاصی به وجود نمی‌آورد. اما اگر مطلب مورد بحث را نتوان بدین بهانه که عنصر لازمی برای داستان روایت‌شده نیست، به سادگی کنار گذاشت، چه اتفاقی می‌افتد؟ ناهمخوانی در تفسیر به چه سرنوشتی دچار می‌شود؟ بیش از سی سال پیش، شخصی به نام جِرِمی برِچِر (Jeremy Brecher) با نقد کتابی که نویسنده‌اش از الفاظ راویان مذکر برای نگارش یک تحلیل انتقادی تند از قدرت جنسیت‌محور در محیط کار استفاده کرده بود، سؤالاتی به میان آورد که در زمانه کنونی نیز هنوز ذهن انسان را درگیر می‌‌کند:

«قرارداد ضمنی ما با راویان‌مان چه ماهیتی دارد، و چه قید و بندهایی بر نحوه معرفی چنین اشخاصی باید بگذارد؟ فرضاً مصاحبه‌شوندگان ما از بلایی که قرار است بر سر مطالب و گفته‌های‌شان بیاوریم، مطلع شوند؛ آن وقت عواقب اخلاقی عدم همکاری آنها چه خواهد بود؟ از سوی دیگر، وقتی ظاهراً تصویر راویان‌مان را آن‌طور که خودشان آرزو دارند، بدون نقد و انتقاد انعکاس می‌دهیم، فهم عمومی از آنها را با چه اعوجاجاتی مواجه می‌سازیم؟»[14]

ادامه دارد...

 

[1]-Linda Shopes

[2]-Linda Shopes-

«کشفیات و غفلت‌ها: تامل عمیق در سنت سندی و تحول نگاه نظری در تاریخ شفاهی

-Insights and Oversights: Reflections on the Documentary Tradition and the Theoretical Turn in Oral History»،

شماره 2، جلد 41 نشریه «نقد تاریخ شفاهی»، (تابستان و پاییز 2014): صفحه 268-257. مقاله حاضر و قبلی برگرفته از سخنان ایراد شده در همایش «تاریخ شفاهی: مفاهیم، شیوه‌ها، و سیر پژوهشی در بافت جهان عرب» است که با حمایت مرکز تحقیقات و خط‌مشی‌‌شناسی عربی- شعبة لبنان در بیروت به تاریخ 14 فوریه 2014- برگزار و در صورت‌جلسة همایش نیز افزوده شده است. نگاه کنید به

Linda Shpoes, "Six Decades of Oral History: Reflections and Continuing Issues," in Oral History Concepts, Methods, and Fields of Research in the Arab Space, Book 1: Methods and Tools (Beirut: Arab Center for Research and Policy Studies, 2015), chapter 1.   بخش‌هایی از این مقاله را در همایش «Off the Record: Unspoken Negotiations in the Practice of Oral History» که با حمایت مرکز تاریخ شفاهی و قصه‌گویی دیجیتالی دانشگاه مونترئال کانادا در آوریل 2011 برگزار شد، نیز مورد استفاده قرار داده‌ایم.  

[3]-The Voice of the Past: Oral History

[4]-Montreal Life Stories project

[5]-Paul Thompson, The Voice of the Past: Oral History, 2nd ed. (London: Oxford University Press, 1978), 1; Steven High, Oral History at the Crossroads: Sharing Life Stories of Survival and Displacement (Vancouver: UBC Press, 2014).

[6]-Alesandro Portelli, "The Death of Luigi Trastulli: Memory and the Event," in the Death of Luigi Trastulli and Other Stories: Form and Meaning in Oral History (Albany: State University of New York Press, 1990), 2.

[7]-Jessica L. Elfenbein, Thomas L. Hollowak, and Elizabeth M. Nix, eds., Baltimore '68: Riots and Rebirth in an American City (Philadelphia: Temple University Press, 2011).

[8]- "Jewell Chambers Oral History" and "Thomas Carney Oral History," Baltimore '68, 27, 36n2, 88, 99-100n2.

[9]-"Thomas Carney Oral History" and "The Pats Family Oral History," Baltimore '68, 95, 101-102n16, 149, 153n3.

[10]-Sandy Polishuk, Sticking To the Union: An Oral History of the Life and Times of Julia Ruuttila (New York: Palgrave Macmillan, 2013), 12-13, 17-18.  

خاطرنشان می‌سازیم که خانم روتیلا پیش از برملا شدن این جعل تاریخی او از دنیا رفته بود، و به همین دلیل نیز پولیشاک نتوانست در این باره با او بیشتر صحبت کند.

[11]-Oral History Association, "Principles and Best Practices" (adopted October, 2009), http://www.oralhistory.org/about/ptinciples-and-practices/.

[12]-با توجه به قرار دادن مصاحبه‌ها در اینترنت، خانم مری لارسون (Mary Larson) این موضوع را بررسی می‌کند، هر چند برای آن راه حلی ارائه نمی‌دهد.

"Steering Clear of the Rocks: A Look at the Current State of Oral History, Ethics in the Digital Age," Oral History Review 40, no. 1 (Winter/Spring 2013): 47-8.                                                                                                                                                                                                   

[13]-gossip central

[14]-Jeremy Brecher, review of Brothers: Male Dominance and Technological Change by Cynthia Cockburn, International Journal of Oral History 5, no. 3 (November 1984): 196.



 
تعداد بازدید: 7246


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 126

من در خرمشهر اسیر شدم. شب حمله تمام نیروهای ما با وحشت و اضطراب در بندرِ این شهر مچاله شدند. از ترس و وحشت، رمق حرکت کردن نداشتند و منتظر رسیدنِ نیروهای شما بودند. حدود دو شبانه‌روز هیچ غذا و جیره‌ای نداشتیم. نیروهای شما که آمدند دسته‌دسته افراد به اسارت آنان در آمدند و من هم با پشت سر گذاشتن حوادث بسیار عجیب و حیرت‌آور سوار کامیون شدم و از شهر ویران شده خرمشهر خداحافظی کردم.