نظریه تاریخ شفاهی (60)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

14 مهر 1394


خاطرات جمعی یا مردم‌پسند خاصیت ایستا ندارند. با توجه به الحاق صدای خاموشان و حاشیه‌نشینان جامعه شرایطی به وجود آمده که امکان مشاهده تغییر و تحول در تفسیرهای غالب را فراهم ساخته است. درست در همین‌جاست که تاریخ شفاهی می‌تواند به میدان بیاید و در کشمکشی که بر سر خاطره جریان دارد، نقش ایفا کند. اگر یادتان باشد قبلاً از رویدادی به نام «زمستان نارضایتی» سخن گفتیم که از سال 1978 تا 1979 انگلستان را درنوردید و این کشور را فلج کرد. وضعیت مذکور که به واسطة اعتراضات صنفی در بخش صنعت حاکم شده بود در ذهن خیلی‌ها حک شده و خاطرات متنوعی را در حافظة مردم آن دوران جای داده است. خانم تارا مارتین که چندی پیش به بررسی خاطرات راویان آن واقعه پرداخته بود نحوة انعکاس وقایع مذکور در رسانه‌ها و تفسیرهای سیاسی آن دوران و تأثیر آنها در شکل‌گیری خاطرات جمعی را تبیین نموده به این نتیجة ملموس می‌رسد که:«گویی همه آنان دست در یک خزانة واحد کرده و خاطرات‌شان از وقایع سال 85-1974 را از آن بیرون می‌کشند زیرا ترجیع‌بند همه‌آنان روزهای تلخ و یأس‌آور سوسیالیسم است».[1]در حالی که در مصاحبه‌های او با فعالان کارگری آشوب‌های اقتصادی و سیاسی آن سال‌ها خاطراتی به شکل یک رگة ناپیدا را می‌توان دید که وی نام «خاطرات زیرپوستی»[2] را بر آنها می‌گذارد؛ خاطراتی که با معانی منتسب به آن دوران در گفتمان عمومی تضاد دارند. ضد خاطرات فردی به ویژه خاطرات زنانی که در اتحادیه‌های کارگری فعالیت می‌کردند، از دنیایی سخن می‌گوید که قبلاً در انحصار «مردان» بوده و پیشرفت زنان را رقم زده است.

بازنمایی تاریخ جنبش آزادی زنان در بریتانیا در دهه 1970 نیز به سرنوشت مشابهی دچار شده است: تصویر غالبی که رسانه‌ها از این جنبش اشاعه داده‌اند هیاهوی زنان «پاچه‌ورمالیدة»[3] مردستیز خشمگین است، در حالی که چهره‌های شاخص فمینیسم در خاطرات مکتوب خود داستان‌های حماسی از آن تعریف کرده‌اند. روایت سومی هم که اخیراً باب شده خاطرات فمینیست‌های معمولی از مبارزات‌شان در خانواده و منطقه زندگی‌شان را بیان می‌کند.[4]دعوایی که در این حوزه بر سر خاطره به راه افتاده بیش از آنکه روایت رویدادها را مد نظر داشته باشد روی معنا تمرکز کرده است. رسانه‌ها حتی امروز هم جنبش آزادی زنان را مترادف نوعی زن‌سالاری بنیادستیزانة «زننده» به تصویر می‌کشند. این نوع بازنمایی اساساً نسبتی با هیچ‌یک از انواع و اقسام خاطره ندارد. شاخص‌ترین فعالان سابق این جنبش با تکیه بر چنین خاطراتی برای روایت خود از وقایع آن سال‌ها تأئید می‌گیرند. خاطراتی مانند گردهمایی‌های عمومی، همایش‌ها، آثار منتشره و کشمکش‌های ایدئولوژیکی و سیاسی که گاهی حتی دنیا را به لرزه درمی‌آورد. تودة هواداران این جنبش نیز خاطراتی شخصی از وقایع شهر و روستای‌شان دارند که ممکن است با روایت رواج‌یافته توسط رسانه‌ها و چهره‌های شاخص گذشته در تضاد باشد و تجربه‌هایی کاملاً شخصی از ارتباط فکری و عملی آنان با جنبش زنان را به ما منتقل کند. در چنین وضعیتی «خاطرات جمعی» به سطح هژمونیک نمی‌رسند؛ از طرفی اعضای عادی این جنبش به واسطة امکانی که پژوهشگران زمان ما برای آنها فراهم ساخته‌اند صدای‌شان را به گوش دیگران می‌رسانند، لذا خاطرات جنبش زنان از این ناحیه لطمه می‌بیند.

خاطرات جمعی غالباً به «خاطرات عمومی»[5]تبدیل می‌شوند. مراد از این اصطلاح نحوة یادآوری عمومی رویدادها یا تجربیات است (که گاهی توسط دولت‌ها و گاهی نیز توسط رسانه‌ها صورت می‌گیرد)، و منجر به تقویت یا تحکیم روایت خاصی از گذشته می‌شود. ورود به این مرحله به معنای تشدید تنش بین خاطرة فردی و خاطرة جمعی است. در اینجا بزرگداشت «روز آنزاک» در استرالیا را مثال می‌آوریم که روز ملی تجلیل از رشادت‌های سربازان استرالیایی در جنگ جهانی دوم است. «سنگرکنان»[6] لقبی بود که روی این سربازان گذاشته بودند؛ اما تجربه تامسون نشان داد که یادآوری عمومی هر چند ممکن است احساس غرور را در بعضی‌ها دامن بزند اما کسانی مانند فرِد فارال را نیز می‌تواند دچار عذاب وجدان کند.[7]در انگلستان روزی را به نام «یکشنبة پاسداشت»[8] که یک مراسم ملی برای تجلیل از جنگ‌های گذشته است، اختصاص داده‌اند. انسان‌های لایق تجلیل همان‌هایی هستند که ملاک‌های‌شان در این مراسم معرفی می‌شود. زنان سرباز که در نیروی زمینی خدمت می‌کردند و گروهی موسوم به «پسران بیوین»[9] که در جنگ جهانی دوم به کار در معادن گمارده شده بودند، از این ملاک‌ها حذف شده‌اند، لذا دو گروه فوق هیچ معیار یا چارچوب مثبتی برای نقل خاطرات‌شان از سال‌های جنگ نداشتند.[10]البته گویا این رویه به تازگی تغییر کرده است. بر سر سربازان کارائیبی که برای انگلستان جنگیدند نیز همین بلا آمده است. باورش مشکل بود که مردم انگلیس از جانفشانی‌های آنها خبر نداشتند.[11]ادبیات رسمی عمومی حاکم بر کشور و آنچه که میان مردم در انگلستان رواج داشت تأثیر قدرتمندی در شکل دادن به اقاریر شفاهی سایر گروه‌ها داشته است. سامرفیلد و پنیستون‌بِرد در پروژة تاریخ شفاهی نیروهای دفاع شهری انگلستان در جنگ جهانی دوم این تأثیر را مشاهده کرده و به ما نشان داده‌اند. مردان فعال در این نیرو تحت تأثیر ادبیات مذکور، در کلام‌شان روی همبستگی ملی بسیار تکیه می‌کردند و اظهار می‌داشتند که لازم بود همه مردم «شرکت در جنگ را وظیفة خود بدانند».[12]اما رسانه‌ها هم در بازنمایی‌های خود از فعالیت نیروهای دفاع شهری بیکار ننشسته و روایت خود را بیان می‌کردند که یک نمونه‌اش سریال مشهور تلویزیونی «ارتش پدر»[13] است. سریال مذکور در قالب طنز و شوخی به مقوله دفاع شهری پرداخته است. بعضی از راویان پروژة سامرفیلد و پنیستون-بِرد معتقد بودند که سریال «ارتش پدر» «فرصت یادآوری را به طور کل از بین می‌برد» و بعضی دیگر معتقد بودند که «چارچوب خوبی برای یادآوری به آنان داده است».[14]

 

[1]-T. Martin, ‘Memory, Gender and Class: Counter-Memories of the Winter of Discontent’, unpublished paper presented at conference on Modern British History, University of Strathclyde, 2008.

[2]-subterranean memory

[3]-bra-burner

[4]-Examples of feminist memoirs include S. Rowbotham, Promise of a Dream: Remembering the Sixties (London, 2000); M. Roberts, Paper Houses: A Memoir of the 70s and Beyond (London, 2007). Oral History research on rank-and-file feminists has been conducted under the auspices of The Women’s Liberation Research Network at the Women’s Library in London.

[5]-public memory

[6]-diggers

[7]-Thompson, ‘Anzac Memories’.

[8]-Remembrance Sunday

[9]-Bevin Boys-جوانانی که در سال‌های جنگ جهانی دوم دوران خدمت سربازی‌شان را به اختیار خود یا به انتخاب مسئولان رده بالای کشور در معادن زغال‌سنگ انگلستان می‌گذراندند. این طرح از نام ارنست بیوین، سیاستمدار انگلیسی و وزیر جنگ وقت این کشور اقتباس شده است.

[10]-See www.wartimememories.co.uk/bevinboys.html (accessed 27 October 2009).

[11]-M. Phillips and T. Phillips, Windrush: The Irresistible Rise of Multi-racial Britain (London, 1998).

[12]-P. Summerfield and C. Peniston-Bird, Contesting Home Defence: Men, Women and the Home Guard in the Second World War (Manchester, 2007), Chapter 7; here pp. 232-4.

[13]-Dad’s Army

[14]-A. Confino, ‘Collective Memory and Cultural History: Problems of Method’, The American Historical Review, 102 (5) (1997): 1386-403; here p. 1387.



 
تعداد بازدید: 4499


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125

دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپی‌جی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سی‌وسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همان‌جا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانه‌اش در کوچه‌ای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی می‌کرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همان‌جا در گودالی دفن کردند.