نشست نقد کتاب «کاش این گلوله شلیک نمیشد»
تنظیم: سایت تاریخ شفاهی
19 تیر 1403
نشست نقد و بررسی کتاب «کاش این گلوله شلیک نمیشد» اثر آقای اصغر کاظمی، دوشنبه چهارم تیر 1403 به همت مرکز مطالعات فرهنگ و هنر ادبیات پایداری حوزه هنری برگزار شد. طبق برنامه مقرر بود با حضور مجری برنامه آقای حسین جودوی و منتقدان آقایان سردار سعید محمدعلی و حجتالاسلام سعید فخرزاده، کتاب نقد و بررسی شود اما به دلیل عدم حضور سردار محمدعلی، حجتالاسلام فخرزاده به تنهایی و برخی از حضار از جمله جعفر گلشن روغنی، درباره قوتها و کاستیهای کتاب سخن گفتند.
از مؤلف کتاب، پیش از این چند کتاب به نامهای: خرمشهر در اسناد ارتش عراق، قله 1904، بَمو، دسته یک منتشر شده است و کتاب کاش این گلوله شلیک نمیشد، آخرین اثر منتشر شده اوست. در ابتدای جلسه اصغر کاظمی از چگونگی پدید آمدن و شکل گرفتن اثرش اینچنین سخن گفت: «مهمترین مسئله در مستندنگاری، کار گروهی است. این کتاب در حقیقت کار فردی نیست؛ کاری جمعی در دفتر ادبیات و هنر مقاومت است. شخصی مثل من بعید است بتواند یک کتاب مستندنگاری را با اسناد قرارگاهی، اسناد نظامی و اسناد پزشکی به تنهایی انجام دهد. مهم این است که این کار به صورت گروهی انجام شده است و تکتک افرادی که در گروه تحقیق بودند در تولید این کتاب فعالیت داشتهاند. آیا این کتاب خوب است یا نه؟ به درد مردم خواهد خورد یا نه؟ مطلب دیگری است. در واقع این کتاب حاصل یک کار گروهی شیرین بود که چند سال به طول انجامید. درباره تفاوت سوژه این کتاب با کتابهایی که تا به حال در حوزه جنگ دیدهام باید بگویم که در این کتاب اثرات و نتایج انفجار و ترکشهای یک گلوله توپ را گفتهایم. این کار چند سال طول کشید زیرا باید میدانستیم که این ترکشها به چه کسانی اصابت کرده است.» او با اشاره به این که خودش در هنگام اصابت گلوله در فاصلهای نه چندان دور و حدود 700-800 متر جلوتر حضور داشته و صدای آن را نیز از پشت سرش شنیده است افزود: «چندین ماه طول کشید تا برای انجام این پژوهش، همرزمان و دوستان خودمان را که در آن انفجار زخمی شده بودند یا این که شاهد نزدیک آن ماجرا بودهاند پیدا کنیم تا از مشاهداتشان مطلع شویم». سپس از مشکلات بسیارِ یافتن آنها سخن گفت و اشارهای به نفر چهارم (داوود سرلک) کرد که در آنجا زخمی میشود و چون فقط دوماه بود به گردان انصار آمده بود، کسی چندان اطلاعی از او نداشت تا این که از طریق بنیاد شهید توانستیم رد او را به دست بیاوریم. بدین ترتیب در نخستین اقدام، اسامی شهدا و مجروحین واقعه را احصا کردیم و آنگاه به دنبال نشانی و آدرسی از آنها یا نزدیکانشان رفتیم. آقای کاظمی در باب سختیهای یافتن اسامی و آدرس آنها، از گمنام بودن نیروهای داوطلب سخن گفت: «چقدر این نیروها گمنامند و من را شیفتهشان میکند که در گمنامی آمدند و رفتند و البته بزرگترین شیرینی کار هم یافتن این افراد گمنام بود». به عنوان نمونه او از یافتن نام نفر پنجم یاد میکند که پس از 9 ماه جستجو توسط افراد گردان انصار، سرانجام به آن رسیدند که نام او محمدتقی قسیمی بود که البته باعث شادی بسیاری از بازماندگان امروز گردان انصار شد.
سپس افزود: «عمده مسئله این نیروهای داوطلب، دل کندن از علایقشان بود. این 7 نفری که در این واقعه میبینیم، بیشترشان نیروی داوطلب بودند. آنها بعد از مجروحیت هم، سختیها را تحمل کردند و بلافاصله آمدند به منطقه جنگی و دست از جبهه، انقلاب و فداکاریشان برنداشتند.»
در ادامه، مجری نشست از نویسنده پرسید: «شما سابقه حضور در جبهه و رزم دارید و تا جایی که من میدانم در گردان انصار هم شرکت داشتید. صدای گلولههای زیادی شنیدهاید، چرا این گلوله را انتخاب کردهاید؟» کاظمی پاسخ داد: «داستان این کتاب مفصل است. یکی از جانبازان این حادثه به نام آقای حمیدرضا عسگریان (نفر ششم) خاطراتش را برای انتشار به دفتر آورد. تلاش کردم خاطرات ایشان مستقل چاپ شود. دو سه مرتبه بازنویسی شد، اما مدیران تشخیص دادند چون این کتاب مشابه زیادی دارد، برای فروش آن به مشکل برخواهیم خورد. لذا باید سوژه نوآوری شود و نمیتوان خاطرات او را به همین شکل منتشر کرد. چون بخشی از خاطرات او به مسئله این انفجار اختصاص داشت، واقعه شلیک گلوله و پیامدهایش برایم مسئله شد و ذهن من و دوستانم را به خود مشغول کرد که در یک انفجار چند نفر به زمین میافتند و درگیر آن میشوند. درنتیجه این توجهات، پس از آنکه دفتر به این تصمیم رسید که نمیتواند خاطرات خودنگاشت او را چاپ کند، بهتر آن است که این واقعه را زیر ذرهبین پژوهش جامع قرار دهیم. بدین ترتیب این موضوع شکل گرفت و مسئله کتاب پژوهشی حاضر هویت پیدا کرد. آقای کاظمی تأکید کرد که اگر حتی یک نفر از این هفت نفر پیدا نمیشدند، محتوای این کتاب شکل نمیگرفت.
آقای فخرزاده در مقام منتقد و بررسیکننده کتاب این گونه سخنانش را آغاز کرد: «این کتاب حدود 600 صفحه دارد که یکی از آثارِ در گونه مستندِ آقای کاظمی است. او نه داستاننویس و نه خاطرهگو و نه خاطرهنویس است. سبک او بیشتر این است که به یک موضوع توجه میکند و آن موضوع را به طور دقیق با تمام جزئیات ثبت میکند. در واقع به آن مستندنگار میگویند. در این کتاب از خاطرات آقای عسگریان ایده میگیرد. پس حاج اصغر تصمیم میگیرد درباره ابعاد اینکه یک گلوله چگونه شلیک شده، تحقیقاتش را آغاز کند و کار بسیار گستردهای درپیش میگیرد. جایی که این اتفاق میافتد عملیات بیتالمقدس2 در غرب کشور به قصد نزدیک شدن به سلیمانیه عراق است.» او با ذکر علت تصمیمگیری برای انجام این عملیات و زمان آن در زمستان و سرمای سخت غرب کشور افزود: من به این منطقه رفتهام و از آن مسیری که گلوله شلیک شده، رد شدهام که مسیر بسیار سختی است. کوهستان بلندی است که بچهها به زور توانسته بودند جادهای در دل این کوه بکنند که پیاده رفتن در این مسیر صعب و گلی و شیب تند، بسیار مشکل و طاقتفرسا بود. حالا حاج اصغر مینویسد این دوستان پیاده میرفتند. البته این مسیر و ارتفاعات از دید دشمن دور بود و نسبت به آن اِشراف نداشت و با محاسباتی که کرده بودند به صورت کور توپ شلیک میکردند و گاهی هم همچون این گلوله، به جاده میخورد و تلفات برجای میگذاشت. آقای فخرزاده با توصیف شرایط منطقه و عملیات، از عدم توجه و پرداختن آقای کاظمی به بیان این مسائل و بهخصوص توصیف عملیات، بر کتاب نقد وارد میکند.
سپس درباره عدم هدفگزاری دقیق در تولید محتوا گفت: ابتدا حاج اصغر با تحقیقات بسیار افراد را پیدا کرد. از سازمانهای مختلف مانند بنیاد شهید، مرکز اسناد دفاع مقدس سپاه، بچههای لشکر 27 محمد رسولالله و مخابرات و غیره کمک گرفت و به عدد 7 رسید که سه نفر شهید و 4 نفر مجروح شدند. در این جا معلوم نیست حاج اصغر به دنبال چه چیزی است. اگر ترسیم و تبیین خودِ حادثه مهم است چرا سراغ اسناد و مدارک میروند که 50 درصد از این کتاب اسناد و مدارک است. اگر هم بحث این است که ما آن حادثه را از منظر اتفاق بررسی کنیم، چه شیب گلولهای که خورده، شهدا و مجروحان چگونه به عقب حمل شدند و... پس چرا سراغ خانواده شهدا میروند و افراد را وادار میکنند از خودشان بگویند. از کودکی، تولد، شرکت در عملیاتها، انگیزه رفتن به جنگ و کاوش در گذشته آنها. پس میشود نتیجه گرفت هدفشان این بود که این اتفاق را بهانه کرده تا به احوال یک سری از آدمها بپردازند. یعنی گلوله را هدف کردند که به احوال افراد گردان انصار بپردازند. زیرا خود آقای کاظمی از بچههای گردان انصار در جنگ بود. اگر قرار بود به زندگی افراد نپردازیم باید به سرعت از زندگی افراد میگذشتیم. در این صورت این همه اسناد و مدارک چه لزومی داشت؟ درست است که در مستندسازی یک سری اسناد و مدارک لازم است و در این کتاب انبوهی از اسناد و مدارک (در اشکال مختلف) آورده شده اما آیا لازم بود با توجه به اهمیت کار، این حجم از اسناد را در کتاب بیاورند؟ چه ارتباط منطقی پیدا میکند با آنچه ما در کتاب گفتیم؟ آیا نیاز داشتیم این همه سند بیاوریم؟ چون هر چقدر کتاب حجمش بیشتر شود، قیمتش بالاتر میرود.
او ادامه داد: نکته دیگر اینکه چون در مورد این عملیات سخن میگوید، ایشان اطلاعات جغرافیایی آن منطقه را بهصورت مختصر ارائه میکند که من خودم با وجود آنکه منطقه را رفتهام، تصور منطقه برایم سخت بود. از اینرو اگر نتوانستید جغرافیای آن منطقه را درست ترسیم کنید، چه لزومی داشت آنقدر به جغرافیا بپردازید؟ پس بهتر بود از آن عبور میکردید و به بیان ماجرا بپردازید. ولی اگر آن جغرافیا برایتان مهم بود میتوانستید خیلی بهتر و زیباتر به جغرافیای منطقه بپردازید تا مخاطب خصوصیات آنجا را کاملاً متوجه شود. حدس من این است که چون آقای کاظمی رابطه عاطفی با گردان انصار دارند؛ اگر برایشان ممکن باشد تمام اتفاقات گردان انصار را به بهانههای مختلف در قالب کتاب منتشر خواهند کرد . پس کتاب حاضر یک علقه شخصی بوده که به احوال بچههای گردان انصار بپردازند و فقط بهانهشان این گلوله بوده است. لذا قطعاً از منظر نویسنده این کتاب، کار ارزشمندیست ولی سؤال این است که لزوماً این کتاب چه هدفی را دنبال میکند؟ آیا اهدافی را که در ذهن نویسنده برای مخاطب عموم مردم بوده، توانسته است تبیین کند؟ اینها سؤالاتیست که باید نویسنده به آن پاسخ بدهد. ضمناً در ذهن مخاطب سؤالاتی هم ایجاد میشود مانند جغرافیای منطقه که توضیح داده نشده و این همه سؤالاتی است که یک مقدار ابهام ایجاد کرده و چون مخاطب یک رابطه عاطفی با تکتک افراد برقرار میکند، نمیفهمد که هدف از تدوین کتاب چه چیزی بوده است. یعنی پایان قصهای وجود نداشته و قصه با پیداشدن آن افراد و جزئیات راجع به آن تمام میشود.»
آقای جودَوی از آقای کاظمی خواست تا پیش از پاسخ دادن به سؤالات آقای فخرزاده درباره سابقه مستندنگاری سخن بگوید.
آقای کاظمی گفت: «از نگارش کتاب خرمشهر در اسناد ارتش عراق به مستندنگاری علاقهمند شدم و از نظر خودم بهترین کتابم است و بسیار برایم لذتبخش است که این کتاب چاپ شد. کتاب درباره غارت و تخریب خرمشهر است. مستندنگاری را با کتاب اسناد خرمشهر در دفتر هنر و مقاومت شروع کردم و در ادامه کتاب بمو و بعد دیگر آثار. اهمیت مستندنگاری بر کسی پوشیده نیست. واقعیت این است که کمتر میخواستم به گردان انصار بپردازم. اما نمیدانستم پیدا کردن بچههای بسیجی این قدر سخت است. در این کتاب مطلبی نبود که من در مورد گردان انصار و خودِ عملیات بیتالمقدس 2 بگویم. یعنی برای من عملیات بیتالمقدس 2 اصلاً مهم نبود. مهم این بود که احوال یک گلوله از 36 میلیون گلوله روشن شود که چگونه فرود آمد و چه تلفاتی برجای گذاشت. بعد در مورد اسناد که آقای فخرزاده میگویند، من بیشتر اسناد پزشکی را که اکثراً مربوط به ترکش خوردن رزمندگان از اصابت این گلوله توپ بوده آوردهام. این که این انفجار ترکشهایش چه سیری را در زندگی یک جانباز دارد مهم بوده است. اگر این اسناد پزشکی نبود کسی باور نمیکرد محمدتقی قسیمی دراثر جراحات وارده و قطع شدن مکرر بخشهایی از پای مجروحش، پس از دو سال عملهای جراحی در اثر عفونت استخوان به شهادت برسد و در قطعه اموات عادی دفن شود، هرچند که از شدت جراحات به شهادت رسید. یا این که اسناد پزشکی آورده شده از جانباز دیگر این ماجرا به نام عبدالله خدایی که 150 بار عمل جراحی کرده است، سخن میگوید که به واسطه همراهی دکتر جلیل عربخردمند مشاور پزشکی کتاب، باورپذیر میشود که بر بدن او این تعداد عمل جراحی انجام شده است و دیگر اسناد در مورد سایر مجروحین. بنابراین محتوای کتاب ربطی به ترکش گلولههای توپ در این واقعه دارد. اولین جملهای که در این کتاب خوانده میشود این است که 36 میلیون توپ در این 8 سال جنگ شلیک شده است. مطلبی که پشت جلد نوشتم نشاندهنده عمومیت این کتاب است و سعی کردم این کتاب، عام باشد و مختص به هیچ عملیات خاصی نیست.»
در ادامه آقای فخرزاده گفت: «در این کتاب مخاطب با مقداری پراکندگی در موضوع روبهرو است. اگر از نظر پزشکی به آن نگاه میشد باید یک تیم پزشکی آن را منتشر میکرد. یکی از کارهایی که آقای کاظمی انجام داده این است که همه متن را به قلم خود آورده است که باید از نظر فنی درباره آن بحث شود. آیا از نظر ویرایش بهتر بود به سبک و نگاه خاطرهگویان و مصاحبهشوندگان هم توجه شود یا خیر، تا زیبایی کار را نشان بدهد. این کتاب را یک کتاب سردرگم میدانم که نمیتواند مخاطب عام پیدا کند. ایشان جزئیات زیادی راجع به محورهایی گردآوری کرده که بعدها میتواند به عنوان مطالعات حوزههای علوم اجتماعی و حتی ادبی مورد توجه قرار بگیرد. قطعاً به عنوان منابع، منبع خوبی است اما به عنوان کتاب عموعی نه و از آن استفاده نمیشود.»
مجری نشست اظهار داشت: «من این کتاب را خواندهام و فکر کردم مخاطب آن چه کسی میتواند باشد؟ به نظر من برای مستندسازها مفید است و پیشنهاد میکنم که به دست سیاستمدارها، فرماندهان نظامی و فرماندهانی که برای این کشور تصمیم میگیرند برسد که در لحظات مهم با عنایت به مصائب جنگ به ویژه اثرات شلیک گلوله توپ بر افراد و مردم، تصمیم بگیرند آیا جنگی رخ بدهد یا خیر. به نظر آقای جودَوی این کتاب دو دسته مخاطب میتواند داشته باشد 1. سیاستمداران و نظامیان 2. آیندگان. چون هنوز در فضای سالهای دفاع مقدس هستیم و انگار مهم بودن این کتاب را حس نمیکنیم.
جعفر گلشن روغنی از حضار جلسه چندین نکته در باب قوتها و کاستیهای کتاب مطرح و پرسشهایی چند بدین ترتیب مطرح کرد: «من سی سال است که کار پژوهش تاریخی انجام میدهم. سعی میکنم در کارهایم عقلانیت قوت بگیرد و با مسائل به صورت دانشی برخورد کنم، اما ناگزیر احساس هم در وجود انسان هست. حسن بزرگ این کتاب این است که از لحاظ تاریخنویسی کار بسیار ارزشمندی است و واقعاً در وقایع تاریخنویسی ایران تا حال ندیدهام کسی کتابی با چنین موضوعی نوشته باشد، چه در تاریخ معاصر ایران و چه در تاریخ گذشته ایران. بنابراین کاملاً بکر و ارزشمند است. از نظر احساسی هم محتوای کتاب من را درگیر کرد به نحوی که در جاهایی از متن کتاب واقعاً به گریه افتادم. واقعاً مخاطبش بودم و لذت بردم و دانش و دادههای بسیار به دست آوردم. دادههای بسیار ارزشمندی که برای عرصههای مختلف پژوهش در حوزه جنگ، چه جامعهشناختی چه روانشناختی چه اجتماعی، فرهنگی و حتی تاریخی برای این سرزمین میماند. از این جهت کتاب بسیار ارزشمندیست. از این رو تولید و انتشار این پژوهش در حوزه هنری کار شایستهایست و حوزه هنری علاوه بر انتشار خاطرات سالهای دفاع مقدس باید متکفل تولید و انتشار اینگونه کارهای پژوهشی در زمینه دفاع مقدس نیز باشد. بهخصوص بدان جهت که تعدادی از افراد گردان انصارالرسول از زیرمجموعههای لشکر 27 محمد رسولالله در مرکز مطالعات مشغول به فعالیت هستند. از اینرو با وجود این عزیزان همچون آقای اصغر کاظمی، آقای نادعلی و آقای داود امیریان با حضورشان در جنگ و مشاهدات و شنیدههایشان جمعی متخصص از گردان در حوزه هنری شکل دادهاند که میتوانند در مورد خیلی از جنبههای آن گردان حرف بزنند. پس فکر میکنم تولید چنین آثاری با وجود این افراد برای حوزه هنری بسیار ارزشمند خواهد بود. او با زیبا و عالی خواندن نام کتاب و طرح این پرسش که چطور این نام به ذهن آقای کاظمی رسیده و آن را انتخاب کردهاست، نکات زیر را مطرح کرد.
- در کل کتاب 600 صفحهای، حدوداً 10 غلط تایپی وجود دارد.
- در بعضی از پانویسها هیچ توضیح اضافهای به خواننده داده نمیشود. از جمله زیرنویس توضیحیِ صفحه 21 در مورد ماووت عراق. ای کاش درباره ماووت در آن شرایط جنگی با مخاطب سخن گفته میشد.
- ضمن این که به طور کلی آوردن عکسها و جانمایی آنها در کتاب عالیست و بر درک و حس نزدیک مخاطب میافزاید، البته در برخی جایها، تصاویری آوردهاید که اشتباه هستند. همچون عکس شهید ایوب سلگی در صفحه 76 که به نظر ناصحیح است و صفحه 136 که عکس بدون مناسبت در این صفحه منتشر شده است.
- در این کتاب به اشتباه چندبار از واژه و عبارت «آزادسازی» برای شهرهای عراق استفاده شده است. از جمله آزادسای فاو در صفحههای 89 و195 و آزادسازی ماووت عراق در صفحه 411. به نظر میرسد استفاده از این عبارت غلط است زیرا این مناطق متعلق به دشمن و عراقیها بوده است. پس آزادسازی مفهومی ندارد. آزادسازی خرمشهر کاملاً درست است زیرا این شهر مال ایران بوده و از سوی عراقیها اشغال شده و بعد ما مجدداً آن را پس گرفتیم و آزادسازی صورت گرفت. در کار پژوهشی در مورد جنگ باید از عبارتهای دقیق و درست استفاده کنیم.
- در صفحات 211 و 112 عبارت « ظروف یکبار مصرف» آمده است. سؤال این است که مگر ما در جنگ ظروف یکبار مصرف داشتیم. شما رزمندگان عزیز به ما کمک کنید و پاسخ بدهید و وجود و استفاده آن را برایمان توصیف کنید.
- ابتدای کتاب در صفحه شناسنامه نام آقای محمدصادق فیض به عنوان ویراستار آمده است اما در پانویس صفحه 240 از آقای محمد مهدی عقابی به عنوان ویراستار یاد شده است. کدام یک به تمام معنا ویراستار این متن هستند؟
- توضیح آورده شده با عنوان «گرده رش» در صفحههای 82 و 83 در لابهلای توضیحات مربوط به احوال نفر دوم آمده است. به نظر میرسد بهتر و درستتر این بود که در ابتدای کتاب و هنگام توضیح جغرافیایی منطقه آورده میشد.
- در صفحه 202 سخن از فروش موز در دهه شصت شمسی رفته است، آیا در دهه 1360شمسی در تهران موز و فروش آن را داشتیم؟
- یک ششم کتاب متعلق به خاطرات آقای عسگریان است که ضمن تمجید از محتوای خاطرات ایشان، به نظر میرسد جای این حجم از خاطرات در این کتاب نبود.
آقای کاظمی بدون توضیح و پاسخ به نکات مطرح شده، یکی از مهمترین انتقادات برکتابش را اینچنین برشمرد: « بزرگترین انتقادی که شاید به من کردند گفتند شما در این جا گفتید گلوله توپ 155 فرانسوی. خبرگان نظامی و نظامیها میگویند شما از کجا میدانید که گلوله توپ 155 میلیمتری فرانسوی بود؟ ما با توجه به چیدن شواهد و قرائن در کنار هم به این نتیجه رسیدهایم و نوشتهایم توپ 155 میلیمتری فرانسوی. البته درکل سعی کردیم خطاها را کم کنیم اما خطاهای احتمالی هم در متن هست. برای من محل انفجار گلوله بیشترین اهمیت را داشته است از اینرو مطلب «گرده رش» را در ابتدای کتاب نیاوردم. چون در سرفصل اول، مطالب کلی بود که باید میگفتم و بعد میرسیدم به جزئیات.»
آقای فتحالله نادعلی از پیشکسوتان گردان انصارالرسول توضیحاتی اینچنین دادند: «به نظر میرسد هم مجموعه حوزه هنری و هم سازمانهایی که در ارتباط با نشر و تبیین دفاع مقدس وظیفهمند هستند، وظیفهشان فقط این نیست که دفاع مقدس را براساس مخاطبسنجی منتشر کنند. در مورد دفاع مقدس مجموعهای از بخشهاست که ما وظیفه داریم همهی این بخشها را بگوییم. تازه اگر بتوانیم تمام این بخشهای جنگ را بگوییم و وقتی کنار هم قرار بگیرند چهره و پرده ظاهری جنگ ترسیم خواهد شد. به غیر از پرده ظاهری جنگ، پرده باطنی جنگ چهره دیگری از جنگ است، که اتفاقاً پیامرسان و مهم است و در حوزه انسانی ما را امیدوار میکند. بر این اساس کتاب آقای کاظمی در مورد این «گلوله سرگردان» توانسته است پرده پنهان جنگ را به تصویر بکشد و بگوید با انفجار این گلوله چه اتفاقاتی برای رزمندگان افتاده است و از این قبیل احوالات طی جنگ چه چیزهایی وجود داشته و چه حالات روحی و ذهنی و فکری بر حاضران وارد کرده است. درنتیجه پردههای ابهام در جنگ اتفاقاً باید گفته شود و به آیندگان انتقال داده شود که حاج اصغر توانستند این را انتقال دهند.
آقای نادعلی در بخش پایانی سخنانش در تأیید استفاده ظروف یکبارمصرف در جبههها سخن گفت.
داوود امیریان نیز در جلسه حاضر بود و گفت: «کار آقای کاظمی بسیار ارزشمند است و برای ایشان خیلی جزئیات اهمیت دارد و بدان توجه میکند. کار ایشان در ژانر مستندنگاری است و و در دنیا هم کارهای مستندنگاری وجود دارد و خیلی جذابیت دارد.»
آقای حمید قاسمی از رزمندگان گردان علیاکبر نیز گفت: « اسناد موجود در این کتاب به گونهای کار را باورپذیر کرده است. درست است که به حجم کتاب اضافه کرده، اما به همان اندازه به اعتبارش هم افزوده است. از این جهت شاید آن اسناد در دراز مدت خیلی ارزشمند باشند. نسل بعدی با خواندن این کتاب به واقعی بودن آن لحظاتی که در این کتاب ثبت شده است، پی میبرند.»
حجتالاسلام سعید فخرزاده در بخش دوم سخنانش گفت: «ما نمیگوییم این کتاب را چاپ نکنیم. میگوییم چه کار کنیم بهتر شود. انگیزه ما این است که کار را خیلی بهتر ارائه بدهیم. باید هدفمان از این کتاب مشخص شود. در این کتاب به سبب روایت مصائب وارد شده بر جانبازان و خانواده شهدای واقعه انفجار توپ، غم و غمناکی از رزمندگان را میبینم. اما همه میدانیم که جبهه ترکیبی از شادی و غم بود و سرتاسر جبهه غم و اندوه نبوده است. وقتی میگویم مخاطبان کتاب را مشخص کنیم برای این است تا بتوانیم بر آن اساس محتوای کتابمان را هم مشخص کنیم. این کتاب برای مخاطب عام حداقل 50 و60 درصد قابل فهم نیست. ولی به عنوان یک کار تحقیقاتی پژوهشی مستندی یک کتاب منبع است. ما اگر بدانیم چه موضوع و چه هدفی را دنبال میکنیم بعد از این همه زحمات میتوانستیم یک منبع خیلی روانتر، جذابتر و چه بسا گستردهتر داشته باشیم».
مجری در پایان از آقای کاظمی پرسید: «در این کتاب اسناد پزشکی زیادی چاپ شده است. برای اولین بار است که در حوزه دفاع مقدس این همه سند پزشکی میبینم و توضیحات میدهد. آیا برای مخاطب کشش دارد که آن را مطالعه کند؟ و بتواند آن رویداد را متوجه شود؟ در پاسخ آقای کاظمی گفت اگر ما اسناد پزشکی را ارائه نمیکردیم کسی باور نمیکرد برای مجروح نفر پنجم 150 مرتبه عمل جراحی انجام شده است ولی اسناد پزشکی است که این را باورپذیر کرده است.»
در جمعبندی، حجتالاسلام سعید فخرزاده گفت: «وقتی یک کتاب را مینویسیم قرار نیست به همه سؤالاتی که درباره یک موضوع یا موضوعات است جواب داده شود بلکه سعی میکنیم به سؤالات خاص جواب بدهیم.»
مجری نشست با تأکید بر این نکته که روایت احوال رزمندگان عادی در این کتاب و نه فرماندهان، از نکات قابل توجه این اثر است، بر لزوم ترجمه این دست آثار به زبانهای دیگر تأکید کرد تا خوانندگان آنها بهخصوص دولتمردان بفهمند که با تولید و فروش سلاحهای محتلف چه بلاهایی بر سر انسانها در جنگها آوردهاند. در این میان بیان نتیجه فروش سلاحهای شیمیایی به رژیم صدام و آسیبدیدن بسیار رزمندگان ایرانی از آنها لازم است. آقای جعفر گلشن نیز از وسعت اقیانوسیِ کارهای نشده و موضوعات پژوهش نشده در حوزه دفاع مقدس یاد کرد و به چند بخش جالب و جذاب و مهم کتاب همچون نحوه شهادت چند تن از رزمندگان یا نوع خوراک و شیوه توزیع عذا و سایر خوراکیها در جنگ، اشاره کرد.
تعداد بازدید: 801
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3