یک عکس و سه خاطره
جعفر گلشن روغنی
10 شهریور 1400
چگونه پس از ۱۵ سال ممنوعیت، نخستین بار عکس امام خمینی(ره) در مطبوعات ایران منتشر شد؟
پس از آنکه مخالفت امام خمینی با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و اصلاحات مورد نظر حکومت پهلوی با عنوان انقلاب سفید و رفراندوم ششم بهمن۱۳۴۱ علنی شد، تقابلهای شدید ایشان با شخص شاه و حاکمیت پهلوی، بازداشت ایشان را در سحرگاه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در پی داشت. حکومت پهلوی چاره در آن دید تا به مقابله مستقیم با امام خمینی که از شهرت، محبوبیت و اقبال بسیار نزد مردم ایران برخوردار شده بود، بپردازد. مشخص بود که نهادهای سیاسی، امنیتی و انتظامی حکومت تلاش خواهند کرد از هرگونه انتشار اخبار و تصاویر امام خمینی در نشریات جلوگیری کنند؛ ممنوعیت انتشار عکس ایشان در روزنامهها و مجلات به خصوص روزنامههای کثیرالانتشار کیهان و اطلاعات در دستور کار قرار گرفت و دیگر به هیچ نشریهای اجازه انتشار عکسی از ایشان داده نشد. با تبعید امام خمینی به بورسا(ی) ترکیه در آبان ۱۳۴۳ و سپس نجف، این سانسور تشدید شد تا حدی که به مدت ۱۵ سال خبری از انتشار عکس امام در مطبوعات نبود تا این که در اقدامی خاص و معنادار، نخستین بار روزنامه کیهان در نیمتای بالای صفحه اول خود در ۷ شهریور ۱۳۵۷ عکسی از امام منتشر کرد و نوشت: «مذاکره برای بازگشت حضرت آیتاللهالعظمی خمینی». اینچنین بایکوت خبری امام درهم شکست.
کسانی که بعدازظهر 7 شهریور به سراغ دکههای روزنامهفروشی رفته بودند تا یکی از دو روزنامه کثیرالانتشار را خریداری کنند، با صحنه عجیبی مواجه شدند و آن انتشار عکسی از امام خمینی پس از حدود 15 سال در یکی از روزنامههای رسمی کشور بود. این خبر آنچنان مهم بود که در همان ساعات اولیه تمامی نسخههای روزنامه به فروش رفت و به چاپ دوم رسید.
در قسمت پایینی این تیتر بسیار درشت، با تیتر کوچکتری نوشته شد: «گزارشهای غیررسمی حاکی است: هیأتی از طرف دولت، عازم نجف شد.» و باز در تیتر دیگری چاپ شد: «هیأت اعزامی میکوشد نظر موافق آیتاللهالعظمی خمینی را برای بازگشت جلب کند.» هر چند خبر منتشر شده صحت نداشت و برداشت اشتباه خبرنگار کیهان از اقدام دولت وقت پهلوی بود، اما چاپ عکس امام تابو را شکست. اقدام روزنامه کیهان واکنشهای بسیاری درپی داشت: از جمله پرویز راجی آخرین سفیر پهلوی در لندن؛ سه روز بعد در ۱۰ شهریور ماه در یادداشتهای روزانهاش با عنوان «خدمتگزار تخت طاووس» نوشت: «مطبوعات چاپ تهران به خاطر دو اقدام جدید و غیر منتظره توجه عموم را به خود جلب کردهاند، یکی چاپ عکس بزرگی از خمینی در صفحه اول است که او را «حضرت آیتاللهالعظمی» لقب دادند و چنین کاری برای اولین بار است که انجام میشود و دیگری...»(صفحه ۲۵۱)
از چگونگی تهیه و انتشار عکس امام خمینی در روزنامه کیهان و واکنشهای سران حکومت پهلوی و مردم انقلابی و دیگر مخاطبان نسبت به آن، سه خاطره و روایت دست اول در اختیار داریم که با اتکا به آنها، میتوانیم از چند و چون ماجرا آگاه شویم:
1. موریو اونو Morio ono استاد و مدیر مؤسسه فرهنگ خاوری دانشگاه تویو ژاپن که تا پیش از سال 1357، بارها به ایران سفر کرده بود، از جمله کسانی است که انتشار عکس امام در روزنامه کیهان آن روز را به خاطر داشته و در لابهلای خاطراتش، در کتاب «سال 1357 در ایران بودم» بازگو کرده است. به نوشته او: «در روز سهشنبه 29 اوت (7 شهریور) دو روزنامه بزرگ عصر، کیهان و اطلاعات، گزارش بلندبالای دست اولی درباره آیتالله خمینی که به عراق تبعید شده بود، منتشر کردند. دیدم که روزنامه کیهان با تیتر بزرگ در بالای صفحه اول خود نوشته بود: «مذاکره برای بازگشت حضرت آیتاللهالعظمی خمینی» و افزوده بود که هنوز در اینباره اعلام رسمی نشده، اما هیأتی از سوی دولت اعزام شده است. این روزنامه برای نخستینبار تصویر بزرگی از آیتالله خمینی چاپ کرده بود. تا آن زمان آیتالله خمینی برای مردم چهرهای آشنا بود اما انتشار تصویر وی مجاز نبود. در این روز به ناگاه نام و تصویر آیتالله خمینی برابر نظر همه روزنامهخوانها آمد. حکومت شاه گزارش اعزام هیأتی برای ملاقات با آیتالله خمینی را تأیید نکرد اما در این که میکوشید با آیتالله تماس بگیرد و به مصالحهای برسد جرأت انکار نداشت. این وضعیت میرساند که حکومت شاه ناگزیر شده است دیگربار نزد ملت اعتراف کند که آیتالله خمینی کانون جنبش ضدحکومتی بوده است. نخستینبار بود که تصویر آیتالله خمینی را میدیدم. این صفحه روزنامه، این احساس را برایم ایجاد کرد که کسی که تا آن زمان در سایه پنهان بود، چهره نموده است و از وی انتظاری بیاندازه داریم. قیام 15 خرداد را به یاد میآورم که 15 سال پیش روی داد. به احتمال، به همین علت بود که درباره گزارش چاپ شده با تیتر درشت آن روز و تصویر چهرهای که نخستینبار دیدم در یادداشت آن روز چیزی ننوشتم چون گیج و سردرگُم شده بودم». (ص 61 و 62).
2. محمد بلوری از اعضای اصلی هیأت تحریریه روزنامه کیهان در خاطراتش با عنوان «خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» منتشره از سوی نشر نی، چگونگی چاپ عکس امام خمینی در روزنامه کیهان را این چنین بیان میکند: «یکی از روزهایی که احساس میکردیم قدرت جهنمی ساواک رو به کاهش است، هنگام ظهر من و رحمان هاتفی و هوشنگ اسدی، دقایقی فرصت پیدا کردیم چند دقیقه نهار ] ناهار [ بخوریم و نفسی تازه کنیم. رحمان گفت: فرصت مناسبی است که عکسی از آقای خمینی چاپ کنیم. گفتم هرچه زودتر باید این کار را بکنیم. هوشنگ در تأیید حرف من گفت: تا بچههای روزنامه اطلاعات پیشدستی نکردهاند باید بجنبیم. رحمان گفت: در آرشیو روزنامه عکسی از آقای خمینی نداریم باید جای دیگری پیداش کنیم.گفتم: باید خبرنگاری را به قم بفرستیم، در آن شهر پیدا میکنیم. آن روز در تهران با شخصیتهای بسیاری تماس گرفتیم ولی موفق به یافتن عکس از رهبر انقلاب نشدیم. به محمد دهقانی که از معاونان دبیر سرویس خبرهای شهرستانها بود مأموریت دادم به قم برود و در این شهر عکسی از آیتالله خمینی پیدا کند. امیدوار بودیم دهقانی با مراجعه به آقایان روحانی موفق به یافتن عکس شود. همان روز مبلغی از حسابداری روزنامه گرفتم و به عنوان خرج سفر در اختیار دهقانی گذاشتم و گفتم به سرعت راه بیفت اگر این سفر یک هفته طول بکشد اشکالی ندارد. همراه با عکاس روزنامه در یکی از هتلها اقامت کن تا بتوانی این عکس را به دست بیاوری و آن وقت به سرعت خودت را برسان تهران. در ضمن مراقب باش خبرنگاران روزنامه اطلاعات در قم متوجه این مأموریت تو نشوند چون میترسم پیشدستی کنند و تو از تهیه عکس غافل بمانی. در ضمن اگر در این مدت برای هزینه اقامت در قم به پول بیشتری نیاز داشتی از نماینده کیهان میتوانی بگیری. همان دهقانی و یکی از عکاسان روانه قم شدند و ما در تحریریه با بیم و امید در انتظار ماندیم تا خبر خوشی برسد. جالب اینکه تا آن زمان اعضای تحریریه همچون تودههای مردمی، مشتاق دیدن عکسی از آیتالله خمینی بودند. من در زمان وفات آیتالله بروجردی که برای تهیه گزارش از مراسم سوگواری مردم به قم رفته بودم، برای گفتوگو با آقایان آیتاللهها به دیدنشان رفتم و به توصیه روحانیون به دیدن آیتالله خمینی هم در بیتشان رفتم و گفتوگوی مختصری با ایشان انجام دادم. با گذشت ۵ روز از محمد دهقانی و عکاس همراهش دست خالی به تحریریه برگشتند و خبر دادند با وجود جستوجوهای بسیار و مراجعه به روحانیون و اشخاص مختلف نتوانستند عکسی از آیتالله خمینی پیدا کنند. این مسئله خیلی برای ما تعجبآور بود تا اینکه در هفتمین[بلوری به خطا هشتمین نوشته است] روز شهریور 1357 رحمان هاتفی فکری به خاطرش رسید و برای حل مشکلمان به سراغ محمد خوانساری دبیر سرویس اقتصادی کیهان رفت. چون فکر میکرد او فرزند آیتالله سید احمد خوانساری است و امکان دارد کمکمان کند. محمد خوانساری میگوید: «حوالی ظهر مشغول کار روزانه بودم که رحمان هاتفی آهسته و نجوا کنان در گوشم گفت: امکان چاپ عکس آقای خمینی وجود دارد. پاسخ دادم خب چاپ کنید به هر بهانهای تردید چرا؟ رحمان گفت عکس آقای خمینی را در آرشیو نداریم گویا قبلاً از سوی مقامات از دسترس تحریریه خارج شده است. نیمخیز شدم و گفتم: در خانهمان داریم و راه افتادم و نمیدانم چطور به منزلمان رسیدم. عکس آیتالله خمینی را از کتاب نهضت دو ماهه روحانیون نوشته علی دوانی با کمی بیدقتی جدا کردم. در این کتاب عکس همه مراجع که در قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی دخالت کرده و به شاه و نخست وزیر نامه نوشته بودند چاپ شده بود. عکس را با دستهای لرزان از هیجان، در داخل روزنامه غلاف کردم و با شتاب به طرف روزنامه کیهان راندم. از میدان فردوسی که سرازیر شدم دیدم ماشینهای خط روبرو، چراغ و بوقهای ممتد میزنند و من نمیدانستم چرا؟ وقتی وارد محوطه کیهان شدم حدود یک بعد از ظهر بود و دیدم تاجیک راننده مؤسسه به طرف اتومبیل ما میآید و میخندد. نگاه کردم و دیدم هر دو چرخ عقب ماشین پنچر شده بود و من از هیجانی که داشتم متوجه نشده بودم. عکس را برداشتم و در ماشینخانه تحویل رحمان هاتفی دادم و آن عکس اختصاصی نخستین عکس آیتالله خمینی بود که در روزنامههای کشور چاپ میشد». این عکس که در اندازه بزرگی در صفحه اول کیهان منتشر میشد هیجانی در جامعه به وجود آورد و میلیونها ایرانی که برای اولین بار عکسی از رهبر انقلاب اسلامی را میدیدند در خیابانها به سوی دکههای روزنامهفروشی و فروشندگان دورهگرد هجوم میآوردند و گاهی روزنامه را از هم میقاپیدند. با گذشت یک ساعت موجی از مردم که نسخهای از روزنامه گیرشان نیامده بود به سوی مؤسسه راه افتادند. در محوطه روزنامه و سراسر کوچه اتابک (شهید شاهچراغی امروز) جمعیت فشردهای گرد هم آمدند تا نسخهای از کیهان به دستشان برسد، اما روزنامهای پیدا نمیشد، تا اینکه ماشین چاپ مؤسسه دوباره و سهباره به غرش درآمد و دستههای روزنامه که از تسمه نقاله ماشین بیرون میآمدند روزنامه فروشها هجوم میآوردند تا آنها را به ترک موتورشان ببندند و به سرعت روانه شهر شوند. از عصر آن روز تا پاسی از شب ماشین روتاتیو کیهان همچنان به غرش ادامه داد و تیراژ در چند چاپ به بیش از یک میلیون رسید. با وجود این، کیهان نایاب بود و مردم که مشتاق دیدن عکس آیتالله خمینی بودند حتی حاضر میشدند نسخهای از روزنامه را در بازار آزاد به چند برابر قیمت بخرند. جالب اینکه آن روز عصر وقتی روزنامه اطلاعات را برایمان آوردند، دیدیم از چاپ عکس آقای خمینی غافل ماندهاند، اما چند ساعت بعد (ساعت ۴ بعدازظهر) کپی عکس کیهان را در صفحه اول منتشر کردند. ما عقیده داشتیم با چاپ عکس آیتالله خمینی در کیهان و بازنشر آن در خبرگزاریهای سراسر جهان قدرت ساواک فروریخته، روند مبارزات مردمی شتاب بیشتری گرفته و مجالس وعظ و خطابه روحانیون آن رو به فزونی گذاشته است. از سوی دیگر مردم به روزنامهها که تنها شبکه خبری غیر دولتی بودند اعتماد بیشتری پیدا میکردند و روز به روز بر تیراژ روزنامهها افزوده میشد و به این ترتیب مردم عادی که در جریان وقایع قرار میگرفتند به تجزیه و تحلیل مسائل و رویدادهای سیاسی میپرداختند و حتی در این مورد جلوتر از روشنفکران موضع میگرفتند».(ص ۴۶۲ تا ۴۶۴)
3. مصطفی مصباحزاده از بانیان و مدیرمسئول و صاحبامتیاز وقت روزنامه کیهان، در پاییز 1376 در پاسخ به سؤالات مکتوب صدرالدین الهی و نقش کیهان در سیاستهای زمانه سخن گفت. الهی از او پرسید: «پادشاه که به قول خودتان سرمایه تأسیس کیهان را تأمین کرده بود، دربرابر روش کیهان در سالهای آخر چه نظری به شما و کیهان داشت؟ به عنوان نمونه پس از چاپ عکس تمامصفحه آیتالله خمینی در کیهان، شما با چه عکسالعملی از طرف ایشان و یا دولت و نظامیان مواجه شدید؟» مصباحزاده در پاسخ اینچنین نوشت: «در مورد چاپ عکس آیتالله خمینی، خودتان بهتر میدانید که وقتی خبر مهم باشد با عکس چاپ میشود. نمیدانم به چه علتی در این مورد غفلت شده بود، شاید به دلیل اشاره مقامات امنیتی، که کیهان از ابتدا خبرهای مربوط به آیتالله خمینی را بدون عکس چاپ میکرد. در عین حال خودمان متوجه بودیم که بزودی باید به شکلی این عکس را چاپ بکنیم که این غفلت را جبران کرده باشیم و این که دیگر مردم برای دیدن عکس آیتالله به ماه نگاه نکنند. ولی برای اینکه دردسر کمتری داشته باشیم با روزنامه اطلاعات قرار گذاشتیم که هر وقت بخواهیم عکس را چاپ کنیم با هم این کار را بکنیم».
مصباحزاده در ادامه مینویسد: «تصور میکنم روز نهم یا دهم شهریور ۵۷ ماه بود که کیهان به دستم رسید و دیدم عکس آیتالله، نه تمام صفحه ولی بزرگ و با آب و تاب، چاپ شده است. با خودم گفتم چه شده، چه اتفاقی افتاده که این عکس چاپ شده است؟ من آن روز تا ساعت ۲ بعدازظهر در کیهان بودم و کسی صحبت از چاپ عکس نمیکرد. به کیهان رفتم و دیدم قضیه از این قرار است؛ در آن روزها شایعات بسیار بود. یکی از این شایعهها که هر روز زیادتر میشد این بود که دولت [جعفر شریفامامی] با آیتالله خمینی مشغول مذاکره است که ایشان به ایران برگردند. همزمان با این شایعه روزی یک هواپیما به بغداد میرود و شایعه این بود که هواپیما به بغداد رفته است که آیتالله خمینی را به تهران بیاورد. خبرنگار کیهان[ناصر خدابنده] آن روز به نخستوزیری میرود که در خصوص این شایعه خبری بدست آورد. بعدازظهر دیر وقت نخستوزیر به دفترش میآید. در سرسرای نخستوزیری خبرنگار ما، شریفامامیِ نخستوزیر را میبیند و سؤال میکند که «آیا این خبر درست است که امروز یک هواپیما به بغداد رفته تا آیتالله خمینی را به تهران بیاورد؟» نخستوزیر جوابی نمیدهد و تبسم میکند. خبرنگار کیهان این تبسم نخستوزیر را پاسخ مثبت تلقی میکند و سراسیمه به کیهان میرود و خبر اختصاصی خودش را میدهد. کیهان هم به تصور اینکه خبر اختصاصی بدست آورده است آن را با آب و تاب چاپ میکند و آن سر و صدای بیسابقه را به راه میاندازد و از هول حلیم توی دیگ میافتد. آنچه از این خبر درست بود فقط این بود که آن روز هواپیمایی به بغداد رفته؛ ولی نه برای آوردن آیتالله خمینی ولی برای آوردن "آشوری" نامی که به اتهام آتش زدن سینما رکس آبادان دستگیر شده بود. در این تردید ندارم که شاهنشاه از دیدن آن شماره کیهان بسیار ناراحت شدند. من سعی کردم حقیقت را همان طور که اتفاق افتاده بود به عرض برسانم ولی نمیدانم ایشان باور فرمودند یا نه. دولت و نظامیان هر دو بسیار ناراحت و عصبانی بودند، من همیشه بار این مسئولیت را به دوش کشیدهام و خواهم کشید، ولی نکتهای را که به عنوان نتیجهگیری اصلی از این بحث میخواهم یادآور شوم این است که راه کیهان از روز اول انتشار روزنامه در طول سالها در جریان رستاخیز ملی و بعد از آن همان راه سرمقاله اول ما بود. ما ایران را برای ایرانی میخواستیم. ایران آباد، آزاد و متکی به خود را آرزو میکردیم». («مصاحبه: در کیهان خاطرات»، نشریه ایراننامه، شماره62 و 63، بهار و تابستان1377، ص355-357.
تعداد بازدید: 4356
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125
- خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زینالدین
- خاطرات حبیبالله بوربور
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- خاطرات حسین نجات
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3