سنخ شناسی روایت شفاهی(2)

هم‌روایی؛ روایت جمعی در روایت مبنایی

مرتضی نورایی

25 تیر 1398


چرخش پاشنه تاریخ شفاهی از منظر نخبه‌گرایی به پیکره امور قاعده اجتماعی؛ از سربازان و نیروی پیاده ‌گرفته تا کارگران و کارمندان در دستگاه‌های اجرایی ‌ـ اداری و زنان کارگر در کارخانه‌ها، می‌تواند ‌شفاهی‌نگاری را وارد عرصه ذاتی خود کرده و اسباب توسعه و روزآمدسازی آن را در ایران فراهم آورد.

از سوی دیگر قاعده اجتماعی شامل طیفی وسیع از جماعاتی است که کمتر به امور ثانویه زندگی و ‌فرهنگیات آن می‌توانند رسیدگی کنند و پیوسته درگیر امور جاری و ساری آن هستند. به نظر می‌رسد ‌بخشی از بودجه‌ها باید صرف جهان‌های گم‌شده، اما بارور و اثرگذار آنها شود. در عین حال باید گفت که ‌تا اندازه‌ای این کار از جهت به نتیجه رسیدن، به‌ویژه در زمینه مستندسازی دچار مشکل و اشکال است. از ‌سویی زندگی روزانه و مشغله‌های آنان جایی برای ثبت‌نگاری خود نداشته و هرچه هست «تا آنجا که به ‌خاطر آید» است.

تجربه مصاحبه با این افراد نشان می‌دهد که در عرصه زمانی پیوسته دچار اختلال و ‌کاستی بوده و حتی انتساب وقایع به مکان‌های درست آن نیز غیر دقیق است. بنابراین جهت چرخش ‌رویکرد موجود از نخبه‌نگاری و اسطوره‌پروری به «مردم معمولی» و دوری از آسیب‌های آن باید ‌راهکاری اثربخش انتخاب نمود. در این میان فصل مصاحبه به عنوان پایه اصلی تاریخ شفاهی می‌تواند مدّ ‌نظر این چرخش باشد. نوع مصاحبه می‌تواند در طبقه دیگری اسباب آسیب‌گریزی گردد: مصاحبه جمعی.‌

از آنجا که مستندات، برای مثال برای کارگران و سربازان و یا نیروهای پیاده اندک است، بهتر است تلاش ‌شود در یک گفت‌وگوی جمعی از ابتدا دست به تولید «روایت جمعی» بر اساس «تجربه جمعی» زد و ‌میزان اعتبار روایت را ارتقا بخشید. در این صورت همراه و همزاد نتیجه مصاحبه «تواتر در خبر» که ‌اسباب اعتبارمندی روایت تاریخی است کم و بیش فراهم می‌گردد.

باز تجربه نشان می‌دهد در مصاحبه ‌هم‌زمان با چند نفر(مصاحبه جمعی) در باب موضوع واحد و یا حتی متنوع، فرصت تصحیح فراهم شده و ‌هر یک شکاف‌های گفت‌وگوی یکدیگر را با یادآوری زوایای مغفول «فی‌المجلس» کامل کرده و مورد ‌تأیید و یا تنقید حاضران  قرار می‌دهند. این که احتمال تبانی در روایت جمعی پیش بیاید اندک است. اگر ‌چه در جوّ احساسی گفت‌وگوی جمعی ممکن است «هم‌تأییدی» تا حدود زیادی قابل کنترل باشد.

نتیجه مصاحبه جمعی در واقع روایت‌های متقاطعی است که در سامانه هم‌روایی شکل واحدی به خود ‌می‌گیرد. در اینجا به نظر می‌رسد برآیند روایت شرکت‌کنندگان درواقع روایتی است که مصاحبه‌گر خالق ‌آن است. به بیان دیگر: این مصاحبه‌گر است که در مسیر پرسش‌گری خود از راویان، به روایت مبنایی ‌می‌رسد که با ارجاعات خود به هم‌روایی آنها، آن را مستند می‌سازد. این روایت مبنایی، قرائت تاریخی ‌ـ‌ ‌ادبی مصاحبه‌گر (یا تدوین‌گر) از همه صحنه‌های گفت‌وگوست. این سازوکار در واقع از بریده‌نگاری از ‌روایت‌های متعدد، متواتر و منقطع جلوگیری کرده و با خواننده رابطه مناسب برقرار می‌کند. ضمن این که ‌خالق متن مسیر تاریخ شفاهی را طی کرده و از تولید خاطره شفاهی دور و به دامان تاریخ شفاهی متصل ‌می‌شود. جهت شفاف‌سازی امر هم‌روایی در تاریخ شفاهی چند مطلب ذیل قابل توجه به نظر می‌رسد:‌

ـ روایت جمعی می‌تواند برآیند گفت‌وگوی مصاحبه‌گر با چند نفر، یا چند نفر مصاحبه‌کننده با چند نفر ‌راوی باشد. این روش از نوع کار‌های گسترده شفاهی‌نگاران دهه هفتاد میلادی است. بنابراین دارای ریشه ‌و شجره‌نامه مقبولی میان شفاهی‌کاران است. به‌ویژه این سازوکار و نتایج آن در مورد زنان و کارگران بسیار ‌مرسوم و مقبول بوده است. چه بهتراست که واردین به این روش در ایران از کارهای متقدمین و مبتکرین ‌تاریخ شفاهی در سطح جهانی آگاهی داشته باشند و بی‌جهت چنین رویه حسنه‌ای را تخطئه نکنند.‌

ـ فرایند مذاکرات و گفت‌وگو‌ها، و یا به بیان دیگر استخراج مصاحبه جمعی در واقع مسیری فنی است که ‌لاجرم نیاز به مهارت‌های ویژه‌ای دارد که مصاحبه‌گر/ مصاحبه‌گران باید به آن مسلح باشند. در واقع مهندسی چنین ‌جلسه‌ای سنگین بوده و نیاز به توزیع مناسب پرسش‌ها و زمان از یک طرف و از سوی دیگر رعایت ‌عدالت میان حضار است که مبادا کسی از آنها به حاشیه رانده شود. ضمن این که با توجه به فرایند ‌مصاحبه، پرسش‌ها باید همه‌کس فهم و در سطح عمومی شرکت‌کنندگان باشد. افزون بر این حتی ‌چگونگی نشستن نیز خود نیاز به توجه خاصی دارد که کسی در عین حضور دچار غیبت نگردد.‌

ـ در واقع جمع‌بندی هم‌روایی کار آسانی نیست، چراکه هم پرهزینه است و هم پرمشغله. گردآوردن ‌افراد مطلع در مکانی خاص مانند جایی که به‌واقع «مکان موضوع» باشد از یک سو، و از سوی دیگر ‌تمهیدات تیمی برای مذاکره فعال، همه می‌تواند افزون بر همه زمان‌بر هم باشد. شاید این‌طور تلقی شود ‌که مگر ارزش بازاِنگاری تاریخ چقدر است؟ ارزش‌گذاری برای این نوع کار‌ها سخت است، چرا که کار ‌گران‌سنگ همیشه ماندگار است. اما کو قدرشناس چنین کار‌هایی؟ به عنوان مورّخ باید گفت که زمان و ‌زمانه همیشه قدرشناس کار‌های اصیل و اثر بخش بوده‌اند: قدری باید آینده‌نگر بود. البته این آینده‌نگری ‌فردی نیست بلکه نوعی خردجمعی بوده و نیاز به سرمایه‌گذاری همگانی نیز دارد. بیشتر این که برای بخش ‌اعظمی از این نوع تحقیقات، چنان که رسم جهانی است، بی‌شک دولت‌ها یا نهاد‌های ماندگار حکومتی ‌باید سرمایه‌گذار اصلی باشند، چرا که معمولاً پژوهش‌های این‌چنینی جزو طرح‌های بنیادی و تحقیقات بلند‌مدت به حساب می‌آیند. به همین دلیل هم بخش خصوصی و هم برنامه‌ریزان امور توسعه‌ای هزینه چنین ‌طرح‌هایی را برنمی‌تابند: عمر مسئولیت و مدیریت کوتاه است.[1]

سنخ‌شناسی روایت شفاهی(1)

اصفهان

‌21 تیر 1398‌

 


[1]  یادداشت دکتر مرتضی نورایی، استاد گروه تاریخ دانشگاه اصفهان و رئیس انجمن تاریخ محلی ایرانیان که با عنوان «سنخ‌شناسی روایت شفاهی(2): هم‌روایی؛‌ روایت جمعی در روایت مبنایی» برای انجمن تاریخ شفاهی ایران ارسال و در نشانی @oralhistoryOHA منتشر شده است.

 



 
تعداد بازدید: 4556


نظر شما


25 تير 1398   14:58:48
محمدمهدی عبدالله‌زاده
ایدۀ جالبی است که برخی بدان جامۀ عمل پوشانده‌اند و بس سزاوار است که اقلاً یک تیم زیر نظر یک استاد تشکیل شده و اجرای یک موضوع تاریخ‌شفاهی را با این الگو عملی نمایند تا در عمل و با استفاده از خروجی این نوع برنامه‌ریزی و اجرای آن بتوان این مدل را مورد ارزیابی قرار داد و با برطرف کردن نقاط ضعف احتمالی از این الگو استفاده کرد.
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.