"پناهگاه بی‌پناه"

شهیدخبر(شهیدنیوز): این کتاب خاطرات کسانی است که در پناهگاهی برای فرار از بمباران در کرمانشاه جمع می‌شدند/ دو ماه دیگر کتاب توسط انتشارات سوره مهر به بازار نشر می‌آید.


18 آذر 1394


مهناز فتاحی، نویسنده دفاع مقدس در گفتگو با «نسیم»، درباره کتاب جدیدش که «پناهگاه بی‌پناه» نام دارد و تا دو ماه آینده از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر می شود، گفت: کتاب جدیدم عنوانش "پناهگاه بی‌پناه" است، در کرمانشاه پارکی به نام شیرین است که در کنار آن ساختمان اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس کرمانشاه واقع شده است. این مکان در طول جنگ، پناهگاهی برای مردم محرومی بود که امکان فرار از شهر بمباران شده را نداشتند. متاسفانه بیستم اسفند سال 1366 زمانی که کرمانشاه بمباران شده بود و مردم به این مکان پناه آورده بودند، پناهگاه نیز مورد هدف قرار گرفت و 78 تن از غیر نظامیان به شهادت رسیدند و 300 تن از آن‌ها نیز مجروح شدند

فتاحی ادامه داد: همواره با عبور از پارک شیرین، دو موضوع ذهن مرا مشغول می‌کرد؛ نخست تندیس فرنگیس که در این پارک قرار دارد که کتاب "فرنگیس" را برای آن نوشتم و دیگری همین پناهگاه و ماجرای تلخ آن؛ بمباران این مکان تقریبا با بمباران شیمیایی شلمچه هم‌زمان شد و به دلیل عمق فاجعه شلمچه، درباره این اتفاق تلخ اطلاع‌رسانی چندانی صورت نگرفت

این نویسنده با بیان اینکه من نوشتن دو کتاب "فرنگیس" و "پناهگاه بی‌پناه" را هم‌زمان شروع کردم گفت: نوشتن این کتاب بسیار سخت بود، بیش از سه سال برای نوشتن آن زمان گذاشتم؛ هیچ سندی درباره متنی که می خواستم بنویسم وجود نداشت؛ بسیاری از مصاحبه‌شوندگان هیچ تمایلی برای مصاحبه نداشتند زیرا بیش از 30 سال از این واقعه تلخ می‌گذشت و آن‌ها احساس می‌کردند که کسی به آن‌ها توجهی ندارد.

وی تاکید کرد: این کتاب در قالب خاطره و در سه بخش پژوهش، خاطرات بازماندگان، مستندات و عکس‌ها نوشته شده است. در بخش نخست، اولین پژوهش درباره این حادثه آورده شده است. بخش دوم از زبان 30 راوی این ماجرا روایت شده است.

فتاحی  با اشاره به خاطرات کتاب گفت: خاطرات بسیار بکر و تکان‌دهنده‌‌ای در کتاب آمده است که مخاطبان زیادی را جلب خواهد کرد، مثلا خاطره دختری به نام "گُمبی" به معنای "گم شده" ؛ دختری که خانواده‌اش گمان می‌کردند مرده اما او زنده مانده و سال‌ها گم شده بود.



 
تعداد بازدید: 3293


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»