نظریه تاریخ شفاهی (65)
نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
13 آبان 1394
خاتمه
مورخان شفاهی نه روانکاو هستند و نه رواندرمانگر که بخواهند موانع مخل یادآوری انسانها را شناسایی کنند و از این طریق به راه علاج آنها برسند. به ما نیاموختهاند که بفهمیم چرا بعضی انسانها بعضی از خاطراتشان را واپس میزنند یا در مواجهه با خاطرات آزاردهندهای که به یادشان میآید واکنشی متناسب با آنها بروز میدهند. بهترین کار این است که محیط آرامی برای پاسخگو فراهم سازیم تا خاطراتش را بدون نگرانی از ذهنش فرابخواند و نشانهها یا سرنخهایی به او بدهیم که یادآوری را برایش آسانتر کند و تحقیقات ما را هم به آخر برساند. بیشتر پاسخگویان منتهای سعی خود را میکنند تا خاطراتشان را به یاد بیاورند، به خود فشار میآورند تا جزئیات را از ذهنشان بیرون بکشند. هر چند ممکن است ترتیب زمانی روایت رویدادها را به درستی رعایت نکنند، اما با این نیت که مفید واقع شوند به جلسة مصاحبه میآیند. مصاحبهگر نیز موظف است آنها را در یادآوریشان یاری برساند و سپس عوامل مؤثر در شکلگیری این یادآوریها را در تحلیلهای خود مد نظر قرار دهند. فراموش نکنیم که خاطره صرفاً یک منبع به شمار نمیآید؛ بلکه تفسیر راوی از تجربهاش است، لذا عنصری خلاق، پیچیده و سیال است.
فصل 6
روایت
مقدمه
در دهههای اخیر، لفظ «روایت» به یکی از پربسامدترین واژهها در تاریخ شفاهی تبدیل شده است. امروزه بیش از گذشته به جای مصاحبهشونده یا پاسخگو از راوی سخن میگوییم و پاسخ یا واکنش او را با لفظ «روایت» معنا میکنیم. در این فصل قصد داریم معنا، مفهوم و مقصود زبانشناسان و علمای ادب از «روایت» و «تحلیل روایت»[1] را، که واژههای پرکاربرد مورخان شفاهی هستند، روشن سازیم.
مردم تجربههایشان را به مدد روایت برای خود و دیگران قابل فهم نموده و منتقل میکنند.[2]شرح منظم و مرتب از تجربهها یا مطالبِ بینظم و نسق را «روایت» گفتهاند. به قول هایدن وایت، نظریهپرداز:«انگیزهای که اشتیاق روایت را در ما برمیانگیزد به قدری طبیعی است که تقریباً تمام گزارشهای ما از رویدادها و حوادث زندگیمان لاجرم در قالب همین پدیده ابراز میشوند، زیرا برای ترجمة «دانستن» به «گفتن» چارهای جز این راه نیست.»[3]ما به هر گونهای که تجربههای زندگیمان را به یاد بیاوریم اصل و اساس این کار در روایت بنا شده است و خودمان نیز از این قاعده مستثنی نیستیم. کسی مثل باربارا هاردی، روایت را مخلوقی فراگیر میداند:«خواب و رؤیا، خیالپردازی، یادآوری، پیشبینی، امیدواری، ناامیدی، باور، تردید، برنامهریزی، بازنگری، انتقاد، تعبیر و تفسیر، شایعهسازی، یادگیری، تنفر و عشقورزی ما انسانها به زبان روایت و به کمک این مخلوق تحقق مییابد. مگر غیر از این است که ما برای زندگی دائماً داستانهایی دربارة خود و دیگران و دربارة گذشته و آیندة فردی و اجتماعی خود و دیگران میسازیم؟»[4]پاسخگویان پرسشهای تاریخ شفاهی نیز همچون همه مردم به زبان روایت سخن میگویند، پس پژوهشگر باید با آگاهی از چنین قاعدهای به اقاریر توجه نماید.
آنچه که در تجزیه و تحلیل روایی مورد شناسایی قرار گرفته و تشریح میشود شیوة داستانسازی مردم و استفاده از آن برای تفسیر دنیایشان است. هر تجربهای که در طول شبانهروز برای ما حادث میشود لباس داستان بر قامتش میپوشانیم. بدین ترتیب، گذشتة ما «داستانمند»[5] است و خاطراتمان در بستهبندی یک روایت یا داستان عرضه میشود؛[6]داستانهایی که زندگی روزمرة ما را تشکیل میدهند. ما در دیدار با دوستان و آشنایان، مراجعه به پزشک، معاشرت با همکاران، یا هر مناسبت دیگری که فکرش را بکنید، داستان تعریف میکنیم و این داستانها در جاهای دیگری از نو مورد استفاده قرار میگیرند. داستانها در میان خانوادهها میچرخند و همچون چسبی به تحکیم روابط خانوادگی یاری میرسانند («یادت مییاد اون وقتا...؟»). برای معرفی خود به غریبهها و حشر و نشر با دوستانمان نیز به داستان پناه میبریم. روایت برای ما انسانها مثل غذای شب و روزمان است.[7]
پس روایت صرفاً محدود به محتوای داستان نیست، بلکه بیان و نقل آن را نیز شامل میشود. این توالی رویدادها یا حقایق نیست که روایت را میسازد، بلکه تأکیدها، آب و تاب دادنها، فراز و فرودهای صدا، ساختار، معترضهها، سکوتها و در مجموع آرایش و به نمایش درآوردن داستان است که روایت از درون آن بیرون میآید. ما هر روز با روایت سر و کار داریم و بیآنکه بدان بیندیشیم بر زبانمان جاری میشود؛ انتقال دانستههای ما از دنیا به دیگران و برقراری ارتباط با آنها به همین وسیله صورت میگیرد. توسل ما به روایت در زمانی صورت میگیرد که بخواهیم داستان یا ماجرایی را دربارة خود و دیگران نقل کنیم. روایتهایی که انسانها میسازند متأثر از محیط فرهنگی زندگی آنها و تنیده در آن محیط است؛ اما گاهی هم گوینده در روایت یا نقل داستانش سبکی مختص خود، خانواده یا دوستانش دارد؛ گاهیوقتها بیان روایت به زبانی ساده ممکن نیست و چه بسا حاوی معانی تو در تو و حتی رمزهایی باشد که درک آنها تنها از عهدة حلقة نزدیک شنوندگانی که چنین روایتی برایشان اهمیت دارد، برمیآید. مثلاً ممکن است تابع الگوهای زبانشناختی بوده و تلمیحاتی را در دل خود جای داده باشد که آشکارسازی معنایشان تنها با تجزیه و تحلیل میسر است. قرار نیست مورخ شفاهی در جلسة مصاحبه حتماً شیوة نقل داستان راوی را بدون ابهام بفهمد؛ در چنین مواقعی باید روایت را رمزگشایی کرد.
در رویة کنونی تاریخ شفاهی، روایتی که توسط پاسخگو تولید میشود دستاورد مطلوب مصاحبه به شمار میآید. مورخان شفاهی در دهههای گذشته پرسشهایشان را از روی پرسشنامه از مصاحبهشونده میپرسیدند و پاسخهای استانداردی را از او میطلبیدند، که این روش گاهی اوقات منجر به دریافت پاسخهای «بله» و «خیر» میشد. چنین جلسهای بیشتر به بازجویی شبیه بود تا شنیدن خاطراتی که فرد با اندیشه در خود روایت میکرد. در اینجا نمونهای از پاسخهای غیر رواییِ بریدهبریدهای[8] را که یکی از پاسخگویان پروژة تاریخ شفاهی عصر ادوارد پال تامسون به نام خانم کلارا ویلسون به او داده است، بخوانید. پاسخهایی که با حروف مورب درج شده عموماً کوتاهتر از پرسشهای مصاحبهگر هستند.
[1]-narrative analysis
[2]-S.E. Chase, ‘Taking Narrative Seriously: Consequences for Method and Theory in Interview Studies’, in Y.S. Lincoln and N.K. Denzin (eds), Turning Points in Qualitative Research (New York, 2003), pp. 273-96; p. 273.
[3]-Hayden White, ‘The Value of Narrativity in the Representation of Reality’, Critical Inquiry, 7 (1) (1980): 5-27; here p. 5.
[4]-Barbara Hardy, ‘Towards a Poetics of Fiction: An Approach through Narrative’, Novel, 2 (1) (1968): 5-14; here p. 5.
[5]-storied
[6]-For a classic study of the storied nature of modern life, seer. Finnegan, Tales of the City: A Study of Narrative and Urban Life (Cambridge, 1998).
[7]-See K.M. Langellier and R.E. Peterson, Storytelling in Everyday Life: Performing Narrative (Philadelphia, Pa., 2004), pp. 1-5.
[8]-staccato-style
تعداد بازدید: 3313