نظریه تاریخ شفاهی (64)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

08 آبان 1394


طبق معمول همیشه مورخی که می‌تواند ما را از پیچ و خم‌های چنین وضعیتی به سلامت عبور دهد، آلِساندرو پورتلی است. وی قائل به همزیستی خاطرة فردی با خاطرة جمعی است و خاطرة فردی را ابزاری می‌داند که مردم عموماً روایت‌های غالب و خاطرات جمعی را با توسل به آن به چالش می‌کشند؛ یعنی خاطراتی که با اهداف خاصی اشاعه یافته‌اند. پورتلی می‌نویسد:

«همة خاطرات از جنس خاطرات جمعی نیستند زیرا در غیر این صورت برای معرفی کل یک فرهنگ فقط وجود یک شاهد کفایت می‌کند-اما قضیه این طور نیست. تک‌تک انسان‌ها خاطرات‌شان را از گروه‌های مختلفی اقتباس می‌کنند و آنها را به شیوه مخصوص به خودشان سامان می‌دهند. خاطره نیز همچون همة فعالیت‌های بشری اصولاً ماهیت «اجتماعی» دارد و می‌توان آن را «به اشتراک گذاشت»... با این وجود، تنها در قالب یادآمده‌های فردی و کنش‌های کلامی به فعلیت می‌رسد. هر گاه خاطره مذکور از فرد منتزع و منفک شد خاطرة «جمعی» تحقق یافته است[1]

پس پورتلی خاطرة فردی را «وابسته» به خاطرة جمعی نمی‌داند؛ اما به هر حال این دو با هم مرتبطند. وی به بررسی یکی دیگر از کشتارهای جنگ جهانی دوم در ایتالیا به دست اشغالگران آلمانی که منجر به مرگ 115 غیر نظامی ایتالیایی به تلافی حمله پارتیزان‌ها شده بود، می‌پردازد و با تجزیه و تحلیل خاطرات واقعة مذکور به ما نشان می‌دهد که خاطرات نقل‌شده از کشتار سیویتلا وال دی چیانا در سال 1944 در شهر توسکانی این کشور ماهیتی نامنسجم و ناهماهنگ دارد. در روایت رسمی و دولتی از این واقعه، مقاومت ایتالیا در برابر اشغالگران بزرگنمایی می‌شود و قربانیان آن را شهیدان قهرمان کشور لقب می‌دهند. خاطرات بازماندگان یا اهالی منطقه عموماً جنبه‌ای شخصی داشته و با تأکید بر فقدان برادران، پدران و شوهران حتی بیش از آنکه آلمانی‌ها را به خاطر کشتار مذکور ملامت کنند انگشت اتهام را به سمت پارتیزان‌ها نشانه می‌روند که در تضاد با آئین رسمی گرامیداشت رویداد است. اما پورتلی به ما تفهیم می‌کند که واقعیت موجود «کثرت خاطرات مختلف اما پاره‌‌پاره» است که اختلاف‌شان نه صرفاً از روایت رسمی و مردمی بلکه از عمق بستر اجتماع و سیاست برمی‌خیزد.[2]

 

رویه عملی

 

چگونه می‌توان عمیقاً به خاطره اندیشید و رویه جدیدی را در تاریخ شفاهی از دل آن بیرون کشید؟ دغدغة اصلی اصحاب تاریخ شفاهی نه خطاپذیری خاطره/حافظه بلکه کارکردهای خلاقانة آن است و در نهایت می‌خواهند بدانند که آیا پاسخگویان می‌توانند رویدادها و تجربیاتی را که برای‌شان اهمیت دارد به یاد بیاورند یا خیر. به عبارتی، صِرف خوب و شنیدنی بودن خاطرات در اولویت مورخ شفاهی نیست. باید بدانید که احتمال تغییر اهمیت موضوع برای راوی در طول زمان همیشه وجود دارد و چیستی و چگونگی یادآوری را نیز تغییر می‌دهد. والری یوو در این زمینه می‌گوید:«ما مورخان تنها با خاطراتی راحت کار می‌کنیم که قابلیت بیان در قالب کلمات و تبدیل شدن به یک موضوع قابل فهم را داشته باشند».[3]و از آن گذشته، تنها با خاطراتی که به ما گفته می‌شود می‌توانیم کار کنیم نه خاطراتی که عملاً یا ناخودآگاه کتمان می‌شوند.

مورخ در موقعیت مصاحبه، نقش روان‌کننده را بر عهده دارد؛ ما پرسش‌هایی را مطرح می‌کنیم، نشانه می‌دهیم یا تلنگر می‌زنیم و علاقه و همدردی خود را بروز می‌دهیم تا پاسخگوی ما خاطراتش را مشتاقانه از ذهنش بیرون بکشد و آنها را به زبان روایت برای مخاطب بیان کند. بعضی از پاسخگویان به سادگی در ذهن‌شان جستجو کرده و به خاطرات‌شان دست می‌یابند گویی در نقل داستان‌های خاطره‌آمیزشان با هیچ مانعی روبه‌رو نیستند و داستان‌هایی را که بارها تعریف کرده‌اند سخاوتمندانه به ما هدیه می‌دهند و بعضی‌ها را هم باید هل داد. گاهی می‌توان چگونگی جستجوی مصاحبه‌شونده در انبار خاطراتش را «دید» و «شنید»؛ چنین افرادی در واکنش به یک پرسش غیر منتظره حافظه‌شان را زیر و رو می‌کنند. در اغلب این موارد می‌بینیم که به زحمت می‌افتند و با مکث، تته‌پته و جملات بی‌سر و ته در حال تقلا برای پیدا کردن کلمات مناسب هستند. اما مورخ شفاهی در زمانه کنونی قادر است موقعیت‌های این‌چنینی را به نحو سازنده‌ای مدیریت کند. هر یک از حالات یادشده در جای خود دلالت بر معنایی دارند که قابل تجزیه و تحلیل هستندک سکوت‌ها، پراکنده‌گویی‌هایی که حاکی از فراموشی (آگاهانه یا ناخودآگاه) است، عجز از بیان خاطرات در قالب یک روایت منسجم یا نشانه‌ای که به ما می‌گوید مصاحبه‌شونده از حرف زدن دربارة موضوع یا پاسخ به سؤالی خاص اکراه دارد. رایج‌ترین واکنش در چنین وضعیتی معمولاً طفره رفتن است؛ شیوة مؤدبانه‌ای که مصاحبه‌شونده بدان وسیله به مصاحبه‌گر می‌فهماند که مایل نیست به سؤالش پاسخ بدهد. راه کشف علت این واکنش‌ها همیشه برای پژوهشگر باز نیست؛ اما می‌توان طفره رفتن را مشاهده کرد و تا حدودی دلیلش را نیز حدس زد.

مشاهدات لوئیزا پاسرینی از سکوت کارگران ایتالیایی در پاسخ به سؤالاتِ مربوط به دوران فاشیسم ایتالیا-که در تحلیل‌ها از آن به خودسانسوری تعبیر شده است-دید مورخان شفاهی را نسبت به کژتابی‌های خاطره وسعت بخشیده است:«منابع شفاهی در پاسخ به بعضی از پرسش‌های خاص سکوت می‌کنند؛ شاید ظاهراً پرگویی کنند، اما نهایتاً گره‌های بسیاری را ناگشوده باقی می‌گذارند، و مانند مجسمة ابوالهول چارة دیگری به جز تجدید نظر در نوع مسائل و تردید در عادات اندیشه‌ای کنونی برای ما باقی نمی‌گذارند.»[4]انواع و اقسام سکوت‌هایی که مورخان در روایت تاریخ شفاهی «می‌شنوند» توسط پاسرینی تشریح شده است: از سکوت‌های شخصی یا خاطرات سرکوب‌شده گرفته تا سکوت یک ملت و نوعی سکوت رسمی یا جمعی که ممکن است عواقبی برای خاطرات شخصی داشته باشد. «روما»[5]یا کولی‌های اروپا مصداق بارز سکوت یک قوم است، گروهی که از اذیت و آزار و کشتار به دست نازی‌ها در امان نماندند اما مهر سکوت بر لب زده و بر خلاف یهودیان که «بزرگداشت‌های پرشکوهی» می‌گیرند، همچنان سیاست طفره‌روی را در پیش گرفته‌اند. سکوت دولت فرانسه در موضوع سرکوب تظاهرات مخالفان جنگ الجزایر در سال 1961 که منجر به مرگ ده‌ها تن به دست پلیس شد، مثال دیگری از «تحمیل فراموشی»[6] است که دهان شاهدان عینی ماجرا را بسته است.[7]از سال 1978 تا 1985 دولت گواتمالا جنگی را با روستائیان بومی این کشور به راه انداخت که در تاریخ به سال‌های «خشونت»[8]معروف شده است. زنان بیوة گواتمالایی مقاومت خود در برابر روایت رسمی دولت از این جنگ را با سکوت به نمایش گذاشته‌اند، اما در محافل کاملاً خصوصی زنانه و به زبان و اشاراتی که بیگانگان با فرهنگ آنان قادر به درکش نیستند، از آن دوران حرف می‌زنند.[9]مشابه همین وضعیت را در سکوت دولت انگلیس در برابر حوادث یکشنبة خونین ایرلند شمالی در سال 1972 می‌بینیم که تا مدت‌ها گزارش‌های بازماندگان و خانواده‌های قربانیان را مسکوت گذاشته بود. گراهام داوسون می‌گوید: پس از انتشار کتاب مستندی در سال 1992 که داستان زندگی آسیب‌دیدگان آن حوادث را روایت می‌کرد، خانواده‌ها تجربه‌ها و خاطرات مکتوم خود را علنی کردند.[10]

 

[1]-A. Portelli, ‘The Massacre at Civitella Val Di Chiana’, in Portelli, The Battle of Valle Giulia, pp. 140-60; p. 157.

[2]-V. Yow, ‘Review’, Oral History Review, 28 (2) (2001): 151-4; p. 154.

[3]-Portelli, ‘Massacre at Civitella Val di Chiana, p. 158.

[4]-L. Passerini. ‘Work, Ideology and Consensus under Italian Fascism’, History Workshop Journal, 8 (1979): 82-108; here p. 91.

[5]-Roma

[6]-imposed amnesia

[7]-L. Passerini, ‘Memories between Silence and Oblivion’, in Hodgkin and Radstone, Memory, History, Nation, pp. 238-54; here 241-3.

[8]-La Violencia

[9]-J. Zar, ‘Remembering and Forgetting: Guatemalan War-Widows’ Forbidden Memories’, in K. L. Rogers and S. Leydesdorff (eds), Trauma: Life Stories of Survivors (New York, 2004), pp. 45-59.

[10]-G. Dawson, ‘Trauma, Place and the Politics of Memory: Bloody Sunday, Derry, 1972-2004’, History Workshop Journal, 59 (2005): 151-78, here p. 169.



 
تعداد بازدید: 3254


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»