به یاد نخستین زن رانندۀ تریلی هجده چرخ

زن مشهدی، پیشگام جاده‌‏ها

غلامرضا آذری خاکستر

10 شهریور 1394


پري محمدزاده اميد به همراه رانندگان

تاریخ شفاهی به عنوان شیوه‌‌ای علمی برای بررسی یک موضوع یا پدیده می‌تواند در ابعاد مختلفی ورود پیدا کند. گاهی با بررسی زندگی و خاطرات شخصی افراد به نکات قابل توجهی برخورد می‌کنیم که برجسته‌‌سازی آن موجب می‌‌شود تا با ابعادی از حضور افراد و نقش آنها در جامعه آشنا شده و به عنوان افتخارآفرین یک محله یا شهر از آنها‌ یاد شود. محققان تاریخ شفاهی با بررسی اسناد و مدارک و مصاحبه با افرادی که در طبقات مختلف اجتماع از لحاظ شغل و کارآمدی زندگی می‌‌کنند می‌تواند به ابعادی از تاریخ اجتماعی بپردازند که تاکنون مهجور مانده است. مصاحبه‌ها‌ی تاریخ شفاهی به همراه خاطرات خود نوشت، اسناد، عکس‌ها‌ی به جا مانده در آلبوم‌ها‌ی شخصی و یا گزارش‌ها‌ی منتشر شده در مطبوعات و دیگر منابع مکتوب کمک می‌‌کند تا تحقیق جامعی در موضوع مورد نظر انجام شود.

حضور بانوان ایرانی در اجتماع را می‌توان در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد. هرچند زنان ایرانی در بخش‌ها‌ی مختلف توانایی بالایی دارند و هم‌پای مردان در عرصه‌های کار و اجتماع مطرحند، ولی در برخی موارد، شکستن سدها و قدم گذاشتن در زمینه‌ای خاص می‌تواند مورد توجه واقع شود. ضمن اینکه برخی از مشاغل توانایی‌های خاصی را می‌طلبد. گذر از سنت و ورود به مباحث جدید که نشان از توانایی آنها در ابعاد مختلف جامعه است، پس از انقلاب مشروطه به صورت جدی مطرح می‌‌شود. حضور در عرصه‌ها‌ی علم و دانش و خدمات اجتماعی موجب شده تا به مرور زمان بخش اعظمی از فعالیت‌ها‌ی جامعه توسط بانوان انجام شود.

سابقه کار با خودرو‌ها‌ی سنگین به عنوان یک شغل برای زنان در دنیا به بیش از 80سال می‌رسد، دربررسی‌ها‌ی علمی و مطالبی که در این زمینه منتشر شده است به تاریخ و ‌مشکلات زنان در ایالات متحده آمریکا پرداخته شده است. حدود 40 سال پیش زنانی که شیوه رانندگی با کامیون را بلد بودند این کار را از پدر، برادر یا همسرشان یاد گرفته بودند، اما امروزه زنان می‌توانند در کلاس‌های آموزش رانندگی با خودروهای سنگین ثبت نام کنند. کیتی لین که در جاده‌ها‌ی برون شهری تگزاس راننده یک تریلرهجده چرخ بوده است از طرز نگرش مردان نسبت به شغلش می‌‌گوید: «بسیاری از مردان از دیدن من پشت فرمان تعجب می‌‌کنند اما به این موضوع اهمیت چندانی نمی‌دهم. در مقابل، عده‌‌ای هم هر طور شده به من می‌‌فهمانند که جای من در خانه بوده و رانندگی یک شغل مردانه است. با این وجود بسیاری از زنان امروزه درشرکت‌های حمل و نقل به عنوان راننده استخدام می‌‌شوند.» او می‌افزاید: «از زمانی که لیل الیزابت، اولین ‌زن راننده کامیون در ایالات متحده در سال 1929م توانست گواهینامه پایه یک خود را دریافت کند، چند دهه می‌گذرد و امروزه حتی برخی شرکت‌ها‌ی حمل و نقل امتیاز بیشتری برای زنان راننده قائل هستند.»

بسیاری از مردم در باورشان نمی‌گنجد که یک زن بتواند از پس مشکلات رانندگی با چنین خودروهایی برآید. مشکلاتی چون رانندگی در جاده‌ها‌ی نه چندان مطلوب چهل سال پیش و حوادث جاده‌‌ای و دیگر مسائل موجب شده تا زنان وارد این وادی نشوند. رانندگی با تریلی و ماشین‌ها‌ی سنگین نیاز به شجاعت وروحیه خاص دارد. در باور بسیاری از مردم نمی‌گنجد که یک زن بتواند از پس مشکلات رانندگی با چنین خودروهایی برآید.

در واقع حضور زنانی که سنت‌شکنی نموده و با اشتغال در شغل‌‌های جدید راه سختی را پشت سرگذرانده و فضای ورود به عرصه‌ها‌ی اجتماعی هم‌نوعان‌شان را فراهم کرده‌‌اند از جهات مختلف مورد بررسی است. اینکه چه عواملی موجب می‌‌شود تا چنین افرادی دست به چین کارهایی بزنند قابل تأمل است.بررسی زندگی و افکار اولین بانوی مشهدی که راننده تریلی شده جذاب و خواندنی است.

در یکی از روزهای زمستان 1390 پس از تلاش فراوان شماره تلفن همسر اولین راننده زن تریلی ایران را پیدا کردم. پشت خط تلفن صدای مردی مسن ولی مهربانانه گفت: «بفرمایید عزیزم، ناصرخان هستم...» ناصر خوشدل پیرمردی که هیچ وقت احساس پیری نمی‌کند، سرزنده و شاد است. همه چیز را خوب می‌بیند و با روحیه وصف ناپذیر. آپارتمانش مملو از خاطرات همسفری است که دست تقدیر موجب شده سال‌ها ‌تنها بماند. به نظرم او تنها نیست مملو از خاطراتی است که متعلق به گذشته است. عصاره‌‌ای از دوستی و عشق در کلماتش نهفته است. ناصر خوشدل مردی که بارها گفته به عشق پری زنده‌ام...

خانم پری محمدزادۀ امید، 15 مرداد ماه 1318در مشهد متولد شد. پدرش حسن، برقکار و مادرش،فاطمه، خانه‌دار بود. وی دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان پرتوی مشهد در تیر ‌1333با معدل 03/12 به پایان رساند. البته درمصاحبه‌ای وی تحصیلات خود را تا سوم متوسطه دانسته است.

او چند ماه بعد از اینکه ترک تحصیل کرد، در 17 آبان1333 با آقای ناصر خوشدل نظامیان، متولد 1311محله سناباد مشهد، ازدواج کرد. پدر ناصر(رضا) مأمور زندان مشهد بود. ناصر تا کلاس چهارم ابتدایی در مدرسه‌های بدر و علمیه مشغول تحصیل بود. او بعد از آن از مدرسه فرار کرد و به برقکاری و رانندگی مشغول شد. او نحوه آشنایی با همسرش را چنین بیان می‌‌کند: «آن ایّام من سرباز بودم و در باشگاه افسران مشهد مشغول سیم‌کشی بودم. پری خانم به اتفاق دوستانش به باشگاه افسران آمده بودند.آنجا بود که زمینه آشنایی من با وی فراهم شد.»

حاصل ازدواج آقای خوشدل با خانم محمدزاده سه پسر به نام‌ها‌ی پرویز، پیروز و پیمان و سه دختر به نام‌های پروین، پروانه و پوران است.

پری محمدزاده به‌عنوان اولین راننده زن تریلی ایران، پیش از انقلاب با اخذ گواهینامۀ پایۀ یک و خرید اقساطی یک تریلی هجده‌چرخ قدم در راهی گذاشت که تا آن زمان در تاریخ اجتماعی ایران بی‌سابقه بود. «مادر شش‌فرزند و یک نوه، راننده تریلی شد»، «زنی در پشت رل یک غول هجده‌چرخه!!»، و «زنی در پشت فرمان کامیون، در جاده‌ها، در جبهه‌ها»، تیتر مصاحبه‌هایی است که به زندگینامه و خاطرات خانم پری محمدزاده پرداخته‌اند.

پری محمدزاده که حدود بیست‌سال بود در جاده‌های ایران رانندگی می‌کرد، ماجرای راننده شدنش را چنین بیان کرده است: «قبل از اینکه رانندۀ تریلی شوم، خانه‌دار بودم و همسرم نیز سیم‌کشی ساختمان می‌کرد. بعضی مواقع لباس کار می‌پوشیدم و در کارهای برقی کمکش می‌کردم. هرگز از اینکه یک زن خانه‌دار باشم احساس رضایت کامل نکردم و همیشه در این فکر بودم که می‌توانم در کنار خانه‌داری و بچه‌داری شغلی نیز در بیرون خانه داشته باشم و از نیروی انسانی خود به نفع اجتماع و اقتصاد خانواده بهره‌گیری کنم. به نظر من خانه‌نشین شدن زن یک اجبار سنتی است و به درد صد‌سال پیش می‌خورد. در جامعۀ امروز و فردا، زن خانه‌نشین گویی به همۀ تعهدات اجتماعی خود عمل نکرده است.»

شوهرم گفت: «به‌دلیل کمبود رانندۀ تریلی از کشورهای کره، ترکیه، فلیپین و سایر کشورها راننده آورده‌اند. این حرف روی من اثر گذاشت. فکر کردم چرا من و امثال من از نیروی انسانی خود در راه خدمت به جامعه یاری نگیریم. من از روی علاقه به این کار روی آوردم و هدفم نیز خدمت به جامعه بود، نه تظاهر و جلب توجه.»

وقتی با شوهرم برای گرفتن گواهینامۀ پایۀ یک ثبت نام کردیم، کم‌کم باورم شد. تمرین ما مرتب بود، شوهرم در حقیقت استاد من بود و همۀ فوت و فن‌ها را یادم می‌داد. روز امتحان دوتایی رفتیم. اول من امتحان دادم. افسر راهنمایی باورش نمی‌شد ولی وقتی امتحان گرفت، من قبول شدم. خوشحالی من بیشتر از این جهت بود که می‌دیدم یک زن هم می‌تواند در بیابان‌ها کامیون براند، فکر نمی‌کنم در دنیا کاری باشد که زن‌ها از پس آن بر نیایند. بعد نوبت امتحان شوهرم شد او که از قبولی من خیلی خوشحال شده بود، از فرط عجله یک‌جا ترمزدستی را نخواباند و در نتیجه رفوزه شد و مجبور شد یک ماه دیگر، دوباره امتحان بدهد و گواهینامه بگیرد. در حقیقت من یک‌ماه از او ارشدترم.»

«وقتی تصدیق پایه یک گرفتم، تصمیم داشتم به هر شکلی از آن استفاده کنم. چندماه بعد با مختصر پس‌انداز و قرض از دوستان، یک تریلی هجده‌چرخ به مبلغ 550 هزار تومان خریدیم و با ماهی یازده‌هزارتومان قسط شروع به کار کردیم. من وشوهرم مثل دو همکار، دوست و شریکیم. آخر هم شریک زندگی هستیم، هم شریک کامیون.»

«آرزو داشتم درس بخوانم و خلبان بشوم اما مرا زود شوهر دادند و نگذاشتند بیشتر درس بخوانم. حالا هم هر وقت طیاره‌ای در آسمان در حال پرواز می‌بینم آه می‌کشم و در دل می‌گویم کاش من پشت رل آن نشسته بودم.»

تصادف مهیب در سلفچگان قم

«از قم می‌‌آمدیم، بارآهن داشتیم. شب بود. ناصرآقا جلو می‌رفت.من جاده را پیچیدم. البته سرعتم زیاد بود. با 90 یا 100 می‌آمدم. ناگهان دیدم یک سیاهی وسط جاده است. نور بالا انداختم. کامیونی لاستیک ترکانده و راننده‌اش بدون هیچ علامت و نشانه‌‌ای آن را رها کرده و رفته بود. فرمان را دادم دست چپ، از روبه‌رو یک مینی‌‌بوس با سرعت می‌آمد. چراغ زدم. توجه نکرد  و آمد. دادم سمت راست که از جاده بروم بیرون. گود بود. مطمئن بودم که تیر آهن می‌‌آید و گردنم را می‌زند، چاره‌‌ای نبود، روبه‌رو با آن مینی‌‌بوس شاخ به شاخ می‌شدم، خدای نکرده ده بیست تا می‌‌مردند.چشم‌ها را بستم و گفتم:«یا علی!» و کوبیدم به کامیون و بیهوش شدم. ماشین داغون شد...»

«پری، تنها زن ایرانی است که رانندۀ یک تریلی هجده چرخ است و کار او این است که به بنادر خلیج فارس می‌رود و هربار 24 تن بار می‌زند و به مقصد می‌رساند. وی در ارتباط با کار و محل زندگی‌اش نوشته است: «محل زندگی من خرمشهر است ولی به اقتضای کاری که دارم به چهار گوشه ایران سفر کرده‌ام و به این ترتیب شناختی کامل از آب و هوا و نحوه زندگی مردم شهرهای مختلف وطنم به دست آورده‌ام. برخلاف تصور عده‌ای من یک زن هستم با تمام حساسیت‌ها‌، ظرافت‌‌ها و غریزه‌های زنانه و رک و راست بگویم، با زنان مردنما و خشن هم اصلاً میانۀ خوبی ندارم و رانندگی تریلی هم نتوانسته خواص زن بودن مرا تغییر بدهد. خیلی زن‌ها هستند که گلدوزی و خیاطی می‌کنند، ولی ظرافت ندارند. پس صرفاً یک شغل خاص نمی‌تواند طبیعت یک انسان را دگرگون کند.»

«سعی می‌کنیم همه‌جا با هم باشیم، این طور راحت‌تریم، ولی گاهی امکان‌پذیر نیست. من خودم تا‌به‌حال دو بار تنها از تهران بار زده به مشهد برده‌ام. ترسی ندارد؛ تا به‌حال مسئله‌ای پیش نیامده، همه‌جا ما را می‌شناسند؛ همه جا امن و امان است. از طرفی، سال‌هاست که ما دیگر شب‌ها نمی‌رانیم: صبح بعد از نماز به راه می‌افتیم، یکسره می‌تازیم تا ظهر. یک ساعت ناهار خوردن و استراحت، تا غروب. آن وقت نزدیک پاسگاهی، یا جای محفوظی نگه می‌داریم. من غذایی درست می‌کنم. ناصرآقا ماشین‌ها را بازدید می‌کند و می‌خوابیم.»

خانم محمدزاده پس از گرفتن گواهینامه، همراه همسرش به خرمشهر کوچ کرد.

 

روزنامۀ وطن امروز هم در گزارشی از حضور زنان به‌عنوان رانندگان خودروهای سنگین چنین یاد کرده است: «نخستین زن ایرانی که به طور رسمی رانندگی تریلی را تجربه کرده است. پری محمدزاده، متولد 1318 در مشهد است. همسر او ناصر خوشدل هم از رانندگان تریلی بود و همپا و همراه پری در سفر زندگی و جاده. به گفته پری خانم، همسرش در اصل معلمش نیز بود و به اذعان خودش، شاگرد از او جلو زد. او دربارۀ برخورد جامعه با پشت فرمان تریلی نشستنش می‌گوید: «بارها دیده‌ام که مردها وقتی پشت رل تریلی مرا می‌بینند از تشویق و تحسینم خودداری نمی‌کنند و این نشان می‌دهد، جامعه به زنان زحمتکش و فعال به چشم احترام می‌نگرد.»

او یکی از خاطراتش از سال‌های ابتدایی کار را برای مجله زن‌روز چنین تعریف کرده است:«یادم می‌آید در نخستین روزهایی که به رانندگی تریلی مشغول شده بودم، در یک پمپ بنزین نزدیک شهر میانه پیاده شدم تا سوخت بزنم. دو مرد که آنهاهم ‌می‌خواستند بنزین بزنند نگاهی به من انداختند. یکی از آنها به دیگری گفت: «نه بابا این ایرونی نیست. زن ایرونی جرات تریلی سوار شدن نداره. معلوم نیست مال کدوم کشوره شاید آلمانی باشد.» از شنیدن این حرف‌ها ناراحت شدم و گفتم: «من یک زن ایرانی هستم. فکر می‌کنید زن ایرانی از نظر شعور و شهامت و نیرو از زن اروپایی کمتره؟ خواهرانت را دست‌کم نگیر برادر!»

وی خاطراتی نیز از حضورش در جبهه‌ها در زمان جنگ تحمیلی دارد: «ما ده مرتبه تا به حال با هم در جبهه بوده‌ایم. چند ماه کار درمیان بمباران و گلوله و راکت. در هویزه، خرمشهر و جاهای دیگر جبهه و همه‌جا با هم بوده‌ایم. مقدار زیادی بار برای ارتش و سپاه حمل کرده‌ایم. مواد منفجره و آتش‌زا. من در جبهه دوشادوش برادرهای همکارم بوده‌ام، نه یک‌بار، بلکه به دفعات. در حمل‌ونقل مواد جنگی هم هیچ‌وقت زن و مرد مطرح نبود.»

او برای ترانزیت حمل بار به خارج از کشوراقدام ‌کرد که متأسفانه با مخالفت ادارۀ گذرنامه مواجه شد. این درخواست را شرکت حمل و نقل بین‌‌المللی ایران کانتینر در ششم بهمن 1364برای وی مطرح کرد که نتیجه بخش نبود. وی جریان را چنین بیان کرده است: «ازپارسال که بعضی همکارانمان، در خط ترانزیت به کار افتادند، رفتند ترکیه بار زدند و آمدند، ما هم به فکر افتادیم. قراردادی بستیم و رفتیم برای گرفتن گذرنامه. بعد از مدتی گذرنامۀ همسرم را دادند، ولی گذرنامۀ من صادر نشد و مسئولان گذرنامه گفتند: «باید از بالا برای سفر یک رانندۀ زن در جمهوری اسلامی اجازه گرفت. درنهایت گفتند: «این با شئونات جمهوری اسلامی موافق نیست و گذرنامه ندادند.»

‌خانم محمدزاده در تاریخ چهارم آذرماه   1375 بر اثر ابتلا به سرطان دار فانی را وداع کرد و درآرامگاه ابدی‌اش در جوار مقبرۀ خواجه‌ربیع مشهد دفن شد.



 
تعداد بازدید: 8872


نظر شما


24 بهمن 1394   12:14:58
حسین

باسلام بنده یک مرتبه ایشان را در اصفهان شاهپور جدید دیدم خداوند رحمتشان کند من هم راننده هستم


02 اسفند 1394   07:04:36
علی
منم چندر روز پیش همسر این خانم در مشهد دیدم جویایی احوالش شدم خیلی سر زنده بود وگواهینامه همسرش در جیبش بود خیلی اهل دل بود

02 اسفند 1394   23:08:27
حسین
بنده عمو ناصر رو هروز صبح میبینم و اگه یه روز دیرتر ببینمش حالم ناجور میشه واقعا خاطرات قشنگی دارن میشه گفت بیشتر کسبه منطقه قاسم اباد مشهد عمو ناصر میشناسن

20 اسفند 1394   11:26:50
حسین صالحی
رانندگان زحمتکش وعزیزکه دربین مانیستندروح انها راباذکرصلوات وفاتحه شادکنیم

20 بهمن 1395   01:17:00
فرهاد روانشاد
ناصرخان چندبار سوار اتوبوس واحد بنده شده اند. همانطور که دوستان هم ذکر کردند ایشان خیلی مرد سرزنده و شادی هستند و همیشه در کلامشان از پری یاد میکنند و عکس ها و گواهینامه اش را همراه دارند. گاهی داخل اتوبوس عکس یادگاری میگیریم. براشون آرزوی عمر طولانی و سلامتی دارم

04 تير 1398   01:22:39
سعید
سعید جعفرلو با سلام ناصر خان هرزگاهی سوار اتوبوس بنده میشوند ایشان همیشه با اتوبوس کل مشهدو میچرخند و به نظر من همه کاپیتان ناصرو میشناسند ایشان خیلی سرزنده و شاد هستند و همیشه و هر جا از خانمش و پری و خاطراتشون حرف میزنند من که انرژی میگیرم وقتی سوار ماشین بنده میشوند انشالله که سلامت باشند هر کجا که هستند ....

10 آبان 1398   01:54:07
حسین
با این عکس خاطراتم زنده شد بی اختیار گریم گرفت۰۰فک کنم حدود ۳۵ سال پیش بود با پدرم خدا بیامرز که عضو قدیم ترابری وایت تهران بود جلو درب گاراژ کاوه ایستاده بودیم که این خانوم وشوهرش با دوتا تریلی لبه دار انترناش با دماغ ایستادن و با پدرم که رفیق بودن احوال پرسی کردن من با تعجب نگاه میکردم از پدرم پرسیدم ایشون کی هستن؟ گفت پری مشهدی ۰۰ فک کنم دو تا بچه همراهشون بود یه دختر ویه پسر ۰۰۰ماشین پری خانوم پنچر شده بود خودش استین بالا زد لاستیک رو در اورد مثل مردا پک زد رینگ سه تیکه رو در اورد وپنجری گرفت وچرخ رو زد جا ومن خیلی خوشم اومد دستاش عین مردا بود یادمه خیلی هم کم حرف بود سر ظهر بود اومدن تو مغازه ما وکمی استراحت کردن ورفتن بعد از اون یکی دوبار دیگه دیدمشون ۰۰ایشون وهمسرش با پدرم خیلی رفیق بودن ۰۰این مقاله رو که داشتم میخوندم نوشته سال ۱۳۷۵ فوت کردن خیلی ناراحت شدم دقیقن تو همون سال پدرم تصادف کردن وفوت کردن۰۰ rrروحشان شاد ویادشان گرامی
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.