نظریه تاریخ شفاهی (50)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

07 مرداد 1394


البته بعضی از مورخان شفاهی، صحت محتوا را مانند پورتلی فدای اصل نقل ماجرا نمی‌کنند. مثلاً به اعتقاد پال تامسون: چون ما می‌دانیم که تکیة صد در صد به خاطرة فردی انسان‌ها از یک رویداد امکان‌پذیر نیست (برخلاف خاطرة افراد از تجربه‌های شخصی‌شان) لذا مورخ همچنان باید صحت و سقم گفته‌های راوی را اثبات کند «و حتی پس از این اقدام نیز بر شکاکیت خود باقی بمانَد».[1]اما لازم هم نیست که مثل تامسون همیشه نگران بی‌ثباتی خاطره باشیم. آلیس هافمن[2]مورخ شفاهی با استفاده از اسناد تأئیدکننده[3] کوشید تا اتکاءپذیری خاطرات شوهرش هاوارد از عملیات‌های نظامی جنگ جهانی دوم را محک بزند زیرا می‌خواست از اعتبار و صحت یادآمده‌های او اطمینان یابد. وی دریافت که هر چند شوهرش تاریخ وقوع بعضی حوادث یا سایر جزئیات را دقیقاً به یاد نمی‌آورد، اما قادر بود تجربیاتش را به نحوی قابل اتکاء به یاد آورده و بازسازی کند «و بر استحکام اسناد مکتوب موجود بیفزاید».[4]آنان بدین نتیجه رسیدند که بعضی از خاطرات هیچ‌گاه از ذهن انسان‌ها پاک نمی‌شوند و در برابر زوال مقاومت می‌کنند لذا نام «خاطرات آرشیوی»[5]را برای آنها برگزیدند. خاطراتِ این نوع رویدادها برای صاحبش در زمان وقوع بسیار مهم تلقی می‌شده و در طول زمان بارها مرور و تثبیت می‌شوند تا همیشه آمادة یادآوری باشند.[6]پس رویدادها و تجربیاتی که در زمان وقوع‌شان مهم تلقی می‌شوند در قیاس با سایر خاطرات با صحت و دقت بیشتری به یاد انسان می‌آیند.

امروزه مورخان شفاهی دیگر مانند گذشته در برابر ماهیت منحصر به فرد منبع خودشان در موضع دفاعی نیستند و با اعتماد به نفس از آن سخن می‌گویند. هنوز هم پیش می‌آید که مورخان شفاهی مجبور باشند کاربرد منابع خاطره‌ای را به همکاران ناآشنا با تاریخ شفاهی یا مشکوک به آن توضیح دهند. اما در چنین مواقعی نیز پژوهشگران می‌توانند مدعی شوند که منبعِ خاطره‌محورِ تاریخ شفاهی دست انسان را می‌گیرد و به ژرفای تعامل بین «خود» و جامعه، گذشته و حال، تجربه‌های فردی و گزارش‌های تعمیم‌یافته از آن تجربیات رهنمون می‌سازد؛ ضمن آنکه از محتوای عاطفی نیز برخوردار است در حالی که روایت مکتوب از همان ماجرا فاقد چنین محتوایی است. برای بسیاری از موضوعات و عناوین پژوهشی در تاریخ قرن بیستم، استخراج تاریخ شفاهی بر مبنای خاطرات شخصی انسان‌ها جزءِ ارکان شناخت ما خواهد بود و با گسترش رسانه‌های ارتباطی الکترونیکی مانند ایمیل، اسناد دیجیتالی، پیامک و تلفن‌های همراه از این هم جلوتر افتاده و جایگزین اسناد مکتوب سنتی خواهند شد.

نظریه

در شکل‌گیری و بسط نظریة خاطره نیز مانند سایر چارچوب‌های نظری که در این کتاب به آنها پرداخته‌ایم، رشته‌‌های مختلفی دخالت داشته‌اند. مورخان شفاهی از ایده‌ها و دیدگاه‌های روانشناسی، تاریخ، مردم‌شناسی فرهنگی و جامعه‌شناسی به غایت سود برده‌اند، هر چند منصفانه‌تر این است که بگوییم آنان در سال‌های اخیر علاوه بر توسل به اندیشه‌های رشته‌های مذکور، خود نیز در پیِ اجرای روش اختصاصی‌شان موفق به ابداع و بسط نظریه‌های مرتبط با خاطره و یادآوری شده‌اند. هدف مورخان شفاهی تسهیل فرایند یادآوری است. آنان علاقة خاصی به قطعات نامرتبط و پراکندة تجربه ندارند. علاقة مورخان شفاهی معطوف به داستان‌هایی است که پاسخگویان‌شان می‌سازند زیرا معنایی که به دنبالش هستند در همین داستان‌ها پنهان شده است نه در شرح مستوفی از حقایق. تبیین فرایند بازیابیِ خاطره در چارچوب علم عصب‌شناسی به هیچ وجه در تخصص مورخان شفاهی نیست و حتی آگاهانه نیز به این مقوله وارد نمی‌شوند اما همین که بدانیم مردم چگونه خاطرات‌شان را به یاد می‌آورند فی‌نفسه به حل معمای روایت‌های خاطره‌ای و تجزیه و تحلیل آنها کمک می‌کند. روشن است که خاطراتِ نقل‌شده برای ما یادآمده‌های بدون ناخالصی نیستند، و مهم‌تر آنکه موقعیت متنی روایت داستان نیز در شکل‌گیری آنها مؤثر است. همین که بدانیم خاطره نیز منطبق با نظام‌های مختلفی فعالیت می‌کند متوجه می‌شویم که چرا بعضی از پاسخگویان می‌توانند خاطراتی مانند کارها و عادات روزمره را به خوبی به یاد بیاورند، اما بعضی دیگر مانند احساسات و عواطف را به یاد نمی‌آورند.

اهمیت خاطره چیزی نیست که بتوان آن را دست کم گرفت زیرا رکن اصلی هویت ما را می‌سازد؛ ما بدون خاطره اصولاً موجودیت اجتماعی نداریم. رتق و فتق امور روزمرة زندگی انسان‌ها مستلزم وجود خاطره/حافظه است. کسانی که دچار فراموشی شده‌اند سررشتة زندگی را گم می‌کنند و حتی این معضل را به زبان می‌آورند. به قول فیلسوف و رمان‌نویس معروف اومبرتو ایکو[7] اگر می‌خواهیم به خودشناسی درستی دست یابیم باید خاطرات گذشته در حافظه‌مان برقرار باشند؛ به عبارت دیگر، هویت ما منوط به خاطرات‌مان از گذشته است. در یکی از رمان‌های او به نام «شعلة مرموز ملکه لوآنا»[8] شخصیت اصلی داستان به فراموشی دچار می‌شود. وی قادر به یادآوری هویت خود نیست و گذشته‌اش در هاله‌ای از ابهام فرو رفته است، اما «خاطرة/حافظة متنی» او همچنان سالم باقی مانده و لذا وی می‌تواند بخش‌های قابل توجهی از ادبیاتی را که قبلاً خوانده کلمه به کلمه به یاد بیاورد.[9]وی در تلاش برای یادآوری گذشته‌اش متون داستانی، فکاهی‌های تصویری و مجلات را زیر و رو می‌کند، اما از این کار ثمری نمی‌بیند. خاطراتی که برای او احیا می‌شود نه خاطرات شخصی خود او بلکه خاطرات یک نسل است. از این رمان می‌آموزیم که انسان‌ها بدون خاطرات شخصی‌شان قادر نیستند به خودشناسی پایدار و رضایت‌بخشی دست یابند. پس خاطره بر گذشته و حال ما سایه می‌اندازد و «مردم زندگی‌شان را به وسیلة همین ابزار تفسیر می‌نمایند و شرایط شکل‌دهندة کیستی‌شان در گذشته، تغییراتی که در طول زمان کرده‌اند، و امید به تغییرات جدید را در طرح و قالبی نو عرضه می‌کنند».[10]به عبارت دیگر، خاطره/حافظه مانند نقشة راه انسان‌ها عمل می‌کند: مسیری را که از گذشته تا اکنون آمده‌ایم ترسیم نموده و مسیرهای مطلوب برای آینده را به ما نشان می‌دهد. البته در این مورد دیدگاه‌های ضد و نقیضی بیان شده است و بعضی نیز معتقدند که به یاد نیاوردن گذشته ضرورتاً مانعی در برابر خودشناسیِ پایدار ایجاد نمی‌کند، اما بیشتر مورخان شفاهی با دیدگاه ایکو موافقند.[11]

 

 

[1]-S. Browder, M. H. Frisch, E. F. Loftus and P. Thompson, ‘Dialogue I’, in P. Thompson et al., Memory and History: Essays on Recalling and Interpreting Experience (London, 1994), pp. 63-4.

[2]-Alice Hoffman

[3]-corroborating records

[4]-A. M. Hoffman and H. S. Hoffman, ‘Reliability and Validity in Oral History: The Case for Memory’, in Thompson et al., Memory and History, pp. 107-29.

[5]-archival memory

[6]-Hoffman and Hoffman, ‘Reliability and Validity in Oral History, p. 124.

[7]-Umberto Eco

[8]-The Mysterious Flame of Queen Loana

[9]-U. Eco, The Mysterious Flame of Queen Loana (London, 2006).

[10]-A. L. Stoler with K. Strassler, ‘Memory-Work in Java: A Cautionary Tale’, in R. Perks and A. Thompson (eds), The Oral History Reader (2nd edn, London, 2006), pp. 283-311; p. 288.

[11]-For an anecdote that suggests it is possible to assemble a workable sense of self without a foundation in the past, see R. Alter’s review of Eco’s novel at www.slate.com/is/2121402 (accessed 1 September 2009).



 
تعداد بازدید: 4772


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»