نظریه تاریخ شفاهی (35)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی


نظریه تاریخ شفاهی-۳۵
نویسنده: لین آبرامز
Lynn Abrams
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی


پس دو عنصر در اینجا دخیلند که در مکالمه‌ای سه‌جانبه (مکالمة مصاحبه‌شونده با خود، با مصاحبه‌گر و با فرهنگ) به هم گره خورده‌اند: نخست، فرایندی که فاعل یا مصاحبه‌شونده طی آن با تکیه بر فرمول‌های گفتمانی یا هویت‌های عمومیِ مشخصِ موجود می‌تواند نسخه‌ای از «خود» را بسازد؛ و دوم، ذهنیت‌های حاضر در مصاحبة تاریخ شفاهی که زمینه‌ساز شکل‌گیری داستان خاطره‌آمیز می‌شوند. به گفتة پِنی سامرفیلد:«پس چارچوب تاریخ شفاهی باید بر تحلیل و تفسیر نیز احاطه داشته باشد، یعنی صدایی که از جانب خودش سخن می‌گوید به علاوة صداهایی که با آن صدا سخن می‌گویند».(1) راوی و مصاحبه‌گر هر دو در آفرینش داستان تاریخ شفاهی دخالت دارند؛ پس ادعای بی‌طرفی یا عینیت در اینجا از اعتبار ساقط است.
پذیرش این ادعا از دهه 1980 بدین سو تاریخ شفاهی را روز به روز از ریشه‌های علوم اجتماعی‌اش دورتر ساخته است. زمانی وانمود می‌کردند که حضور پژوهشگر در مصاحبه حضوری خنثاست اما این رویکرد علوم اجتماعی به پژوهش امروزه منسوخ شده است ضمن آنکه نظریه بالا نیز نظریه قدیمی را نقض می‌کند. عوامل اجرایی تاریخ شفاهی اکنون بر جایگاه ارزشمند ذهنیت در تولید داستان‌های خاطره‌آمیز قویاً تأکید نموده و اذعان دارند که کاوش در ژرفای ذهن راوی و استخراج خاطرات او فرایندی گفتگومحور(2) (یا تعاملی) است یعنی محصول رابطة دو انسان است که از فرمول‌ها و موضع‌گیری‌های گفتمانی متنوع و متعددی بهره می‌گیرند. چیزی به نام روایت بی‌واسطه(3) یعنی بازنمایی شفاهی ناب یا شفاف از تجربه‌های گذشته اصلاً وجود ندارد. همان‌طور که مصاحبه‌گر در ذهن خود برداشت خاصی از مصاحبه‌شونده پیدا می‌کند، مصاحبه‌شونده نیز به مخاطبانی که روی سخنش با‌ آنهاست می‌اندیشد و همین امر بر گفته‌های او تأثیر می‌گذارد؛ ضمن آنکه از قراردادهای حاکم بر نحوة انجام مصاحبة تاریخ شفاهی نیز غافل نیست. محیط مصاحبه با ضربان کلمات و تغییر آهنگ کلام، خلقیات و برنامة مصاحبه‌گر، و تعامل بین او و راوی حیات می‌یابد و داستان‌های خاطره‌آمیز در چنین محیطی پدید می‌آیند. موقعیت متنی مصاحبه نیز بر واکنش‌های راوی یعنی زبان، عواطف و لحن صدایش تأثیر می‌گذارد. تأثیرات بیرونی را هم نباید نادیده گرفت که یک نمونه‌اش فرایند پالایش وقایع سال‌های مابین تجربه‌ها و انجام مصاحبه است. در این فرایند، لایه‌های گفتمان وارد عمل شده و نحوة یادآوری و بازگویی تجربه و نقل رویدادهای روزها و ساعات منتهی به مصاحبه را شکل می‌دهند. این امر بر نوع نگاه راوی به اهمیت گذشته در زمان حال بی‌تأثیر نیست. و همین فرایند پیچیده است که تحلیل داستان‌های خاطره‌آمیز را برای مورخ جالب و مهیج می‌کند.
در دنبالة مطلب، مفاهیم نظری ذهنیت و بیناذهنیت را تبیین می‌نماییم، سپس با محوریت اندیشه‌های اطمینان خاطر و مدار فرهنگی، به سراغ برخی از مسائل ناشی از کاربرد این مفاهیم در تحلیل تاریخ شفاهی می‌رویم، و سرانجام اقداماتی را که پژوهشگر برای ادغام نظریه‌های بیناذهنیت در تفسیرهایش باید انجام دهد، بیان می‌کنیم.


نظریه
ذهنیت
تفاسیر عجیب و غریب از ذهنیت به قدری زیاد است که درک مفهوم آن را بسیار دشوار ساخته‌اند. ساده‌اش این می‌شود که از تفسیرهای ساختارگرایانه تا تفسیرهایی که بر عاملیت فرد تأکید می‌کنند بر تعریف مفهوم فوق سایه انداخته‌اند. اصل مطلب این است که ما می‌کوشیم رابطة بین حالات ذهن انسان‌های واقعی را که در دنیای واقعی نفس می‌کشند و صورت‌های فرهنگی مؤثر بر «ابراز، شکل‌گیری و ساخت آن حالات» را بفهمیم.(4) طبق درک ساختارگرایان از ذهنیت، عناصر اجتماعی یعنی ساختارهای مشهود در جامعه مانند طبقة اجتماعی، نژاد و جنسیت در شکل‌گیری خودآگاهی انسان‌ها نقش اساسی و مهمی ایفا می‌کنند. مثلاً از نظر فیلسوفی همچون پی‌یِر بوردیو،(5) انسان ساختارهای دنیای بیرون (مانند طبقة اجتماعی یا خانواده) را ملکة ذهن خود می‌کند، و این ساختارهای درونی‌شده منجر به شکل‌گیری خصلتی می‌شوند که او از آن به «عادت‌واره»(6) یاد می‌کند. عادت‌واره در واقع نوعی شیوه تفکر، و گرایش است که خود را با حدود و ثغور ساختار تنظیم و هماهنگ می‌سازد.(7) پس در اینجا برای شخص نمی‌توان نقش عاملیت قائل شد زیرا او در هر عملی که از خود بروز می‌دهد تابع عادت‌واره‌اش است که همان نیز متقابلاً از ساختارهای بیرونی تأثیر می‌پذیرد. نظریه‌پردازانی مانند آنتونی گیدِنز(8) از این همه پافشاری بر ناتوانی فاعل ناخشنودند و ضمن تأکید بر عاملیت فردی انسان‌ها معتقدند که مردم اصولاً «فاعل‌های دانا»(9) هستند و قادرند با ساختارها درگیر شده و به شیوه‌های مختلفی به آنها واکنش نشان دهند.(10)
تعاریفی که اخیراً در مورد ذهنیت مطرح شده بر سیالیت و خصلت ممکن‌الوجودی آن انگشت گذاشته‌اند. فمینیستی مانند خانم ترِزا دو لوریتیس(11) ذهنیت را امر تثبیت‌شده‌ای قلمداد نمی‌کند. وی در تعریف خود معتقد است که «تک‌تک انسان‌ها ذهنیت را در محدودة معانی و دانش موجود در فرهنگ‌شان در مقاطع مشخص تاریخی تفسیر و بازسازی می‌کنند».(12) مورخان شفاهی باید بدانند که مصاحبه‌شوندگان‌شان برای ساخت سوژه در بافت خاص مصاحبه همواره از اندیشه‌ها، مفاهیم و معانی کمک می‌گیرند اما سوژه مذکور به هیچ وجه موجود ایستا و تغییرناپذیری نیست؛ به هر حال تعریف خانم لوریتیس برای چنین مورخانی بسیار سودمند است. از آنجایی که این سوژه به متغیرهای مستقلی وابسته است در طول زمان دچار تغییر و تحول می‌شود. بافت یا بستر مصاحبه تنها یکی از آن متغیرهاست. نکته مذکور در مورد پژوهشگر نیز صادق است زیرا ذهنیت او نیز تغییر می‌کند. مثلاً در مصاحبه با افراد مختلف یا حتی در مصاحبه‌های پیگیرانه با یک فرد مشخص.
مورخی که قصد راهیابی به عمق ذهنیت انسان‌ها را دارد ابتدا باید از موضع فاعلی خویش به درستی آگاه باشد. بدین منظور باید به درون خود مراجعه نموده در آن بیندیشد و نسبت به بی‌طرفی یا عدم بی‌طرفی خود مطمئن شود و حتی یک لحظه از حضور خود در فرایند پژوهش غفلت نکند. ویکتور ترنِر، مردم‌شناس، می‌گوید:«باید با ذهنیت‌مان رابطه‌ای عینی داشته باشیم».(13) روی سخن او با بحث بازاندیشی در رشته‌های قوم‌شناسی و مردم‌شناسی بود که عموماً در شیوه‌ای به نام مشاهدة مشارکتی بر آن تأکید می‌کردند و تندترین نقدها بر عینیت نیز از همین نقطه شروع شد. تا دهه 1980 بحث بازاندیشی به چند رشته راه یافته بود و امری ضروری و سودمند به حال تحقیقات دیده می‌شد، هر چند مورخان شاید در برابر انتقاد از رویکرد عینی به تحقیقات از همه بیشتر سرسختی نشان می‌دادند. از سوی دیگر، مورخان شفاهی تغییر رویکرد از گردآوری اطلاعات به سمت تحلیل روایت‌های خاطره‌ای را آغاز کرده بودند و لذا تحلیل متون رواییِ تولیدشده در شرایط نامأنوس برای بسیاری از اصحاب حرفة تاریخ، برای آنها مشکلاتی به بار آورده بود. این مورخان شفاهی بودند که نظریه‌ها و چارچوب‌های مفهومیِ ابداعی در سایر رشته‌ها مانند ادبیات، زبان‌شناسی، روانشناسی و مردم‌شناسی را پذیرا شدند. در دهه 1990 ذهنیت به یکی از عناصر مفید و مثبت پژوهش‌های تاریخ شفاهی تبدیل شده بود. مورخان شفاهی همزمان با تلاش برای راهیابی به ژرفای تجربه‌های شخصی انسان‌ها، اندیشه در هویت خود را نیز به پژوهشگران توصیه می‌کردند. پس از آنکه مشخص شد هویت‌های ذهنی کاملاً در محیط و فضای پژوهش حضور دارند و بر نتایج کار تأثیر می‌گذارند، مورخان نفس راحتی کشیده و تفسیر داستان‌های خاطره‌آمیز را با اطمینان بیشتری انجام دادند.
البته در این اواخر نظریه‌های پساساختارگرایانه نیز بر رویکردهای مورخان به ذهنیت بی‌تأثیر نبوده است. مثلاً با تبعیت از نظریة رونالد بارتس(14) ساختارها را قیودات ایدئولوژیکی هر روزه‌ای می‌بینند که (در پرسش‌ها و مفروضات مصاحبه‌گر) باید صادقانه برملا شوند؛ لذا طبقة اجتماعی نه یک ساختار «عینی» بلکه ساختاری ذهنی است که جامعه برای نگاه به خودش وضع و علما نیز نظریه‌هایش را تأمین نموده‌اند. یا اینکه ساختارهای مذکور قادرند بر گفتمان هر روزه دربارة مفاهیم «رسمی» رفتار ایده‌آل اِعمال قدرت کنند. این نوع نگاه مورخان به ساختارها تحت تأثیر نظریة میشل فوکو(15) شکل گرفته است. اشارة ویژة فوکو به گفتمان‌های رایج دربارة رفتار «صحیح» جنسی و ساز و کار کنترل بدن زنان در قرن نوزدهم و بیستم را می‌توان مثال آورد. در این دو قرن بیش از آنکه چنین کنترلی به واسطة توصیه‌های قانونی صورت گیرد با اندیشه‌ها و نظریه‌های تنزه‌طلبانه دربارة پوشش، دانش جنسی و رفتارهای اخلاقی زنان صورت می‌گرفت که همسالان و خود زنان در اجرای جدی آن نقش مؤثری ایفا می‌کردند. بدین ترتیب فوکو به مورخ توصیه می‌کند که درونی شدن گفتمان را بفهمد و ساختارهایی را که ما بر خود تحمیل نموده‌ایم، بشناسد. به گفته ژاک دریدا،(16) عمل تفسیر گفتار و زندگی روزمره را باید همچون عمل خواندن متن فرض کنیم، مثل کاری که دانشجوی ادبیات می‌کند و فرقی هم ندارد که گفتار یا زندگی روزمره متعلق به گذشته باشد یا حال. ژاک لاکان(17) نیز ریشه و خاستگاه چنین متونی را ذهن انسان می‌داند.(18) اندیشه‌های مذکور و نظریه‌های برگرفته از فیلسوفان مدرن چنان تأثیری بر مورخان گذاشت که اساساً «خود» انسان را فاقد مرکز یا هسته به تصور درآوردند-یعنی فدقد هسته ثابت، فاقد هویت واحد و پایدار؛ آنچه که فرد به دنیا و به دیگران یا خودش نشان می‌دهد، ساعت به ساعت تغییر می‌کند. لذا مورخان شفاهی با توجه به درگیری خودآگاهی یا ذهنیت فرد با گفتمان‌های موجود در جامعه نتیجه گرفتند که «خود» محصول یک فرایند گفتگومحور است.


1 -P. Summerfield, Reconstructing Women’s Wartime Lives: Discourse and Subjectivity in Oral Histories of the Second World War (Manchester, 1998), p. 15.
2 -dialogic
3 -unmediated narrative
4 -Ortner, Anthropology and Social Theory, p. 108.
5 -Pierre Bourdieu
6 -habitus
7 -P. Bourdieu, Distinction: A Social Critique of the Judgment of Taste (London, 1984).
8 -Anthony Giddens
9 -knowing subjects
10 -Giddens cited by Ortner, Anthropology and Social Theory, p. 108.
11 -Teresa de Lauretis
12 -De Lauretis cited in H. Callaway, ‘Ethnography and Experience: Gender Implications in Fieldwork in Texts’, in J. Okley and H. Callaway (eds), Anthropology and Autobiography (London, 1992), pp. 29-49; p. 37.
13 -Turner cited in V. Yow, ‘ “Do I Like Them Too Much?” Effects of the Oral History Interview on the Interviewer and Vice Versa’, The Oral History Review, 24 (1) (1997): 55-79; here p. 63.
14 -Ronald Barthes
15 -Michel Foucault
16 -Jacques Derrida
17 -Jacques Lacan
18 -For a more extensive discussion see C. G. Brown, Postmodernism for Historians (London, 2005).



 
تعداد بازدید: 3084


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»