نظریه تاریخ شفاهی (27)

نویسنده: لین آبرامز | مترجم: علی فتحعلی آشتیانی


نظریه تاریخ شفاهی-۲۷
نویسنده: لین آبرامز
Lynn Abrams
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی


شارلوت لیند تأثیرگذارترین نظریه‌پرداز در حوزة داستان زندگی است، لذا ذکر تعریف او از داستان زندگی در اینجا خالی از لطف نیست:
«داستان زندگی از تمام ماجراها و اجزاء گفتمانیِ مربوط به آنها مانند توضیحات، تاریخ وقوع رویدادها و عناصر پیونددهنده آنها تشکیل شده که فرد در طول سال‌های عمر خود و با نگاه به دو ملاک زیر بیان می‌کند:
1-ماجراها و اجزاء گفتمانیِ مربوط به آنها در داستان زندگی غالباً یک نکتة بسیار مهم و شاخص را دربارة گویندة داستان مورد ارزیابی قرار می‌دهند و با کلیت دنیا کاری ندارند.
2-ماجراها و اجزاء گفتمانیِ مربوط به آنها خاصیت گزارش‌پذیری گسترده‌ای دارند؛ یعنی نقل‌پذیرند و در یک دورة زمانی طولانی می‌توان آنها را بارها و بارها تعریف نمود.»(1)
پس می‌بینیم که خلاقیت و سیالیت در داستان زندگی موج می‌زند؛ شاید حقایق تاریخ زندگی را در داستان زندگی هم بتوان مشاهده کرد اما انتقال حقایق مذکور به داستان زندگی قطعاً با هدف متفاوتی صورت می‌گیرد. داستان زندگی می‌خواهد مطلب یا نکته مهمی را دربارة راوی به مخاطبش بگوید. راوی در این نوع روایت به شنونده می‌گوید «من را اینگونه که برایت توصیف می‌کنم، ببین و بشناس و من را از روی حقایق یا رویدادهای داستان زندگی‌ام قضاوت نکن.» داستان زندگی در عین حال فراگیرتر و درونی‌تر از تاریخ زندگی است و دست و پایش به خودآگاهی انسان، «خود» و نحوة توصیف یا معرفی آن «خود» گره خورده و ندرتاً پیش می‌آید که ایستا یا لایتغیر باشد. خاصیت داستان زندگی این است که ما دائماً در آن تجدید نظر می‌کنیم. مثلاً فردی که طلاق دردناکی را از سر گذرانده ممکن است ماجرای رویداد مذکور را در داستان زندگی‌اش بگنجاند اما نه از این حیث که رویداد مهمی در زندگی‌اش به شمار می‌آید؛ درکی که او از زندگی خود دارد و تفسیری که از آن در ذهنش ساخته است چنین تجربه‌ای را برجسته و مهم جلوه می‌دهد، زیرا بر خودشناسی او مؤثر واقع شده و مسیر زندگی‌اش را پس از آن رویداد تغییر داده است. به اعتقاد خانم لیند، حضور این رویداد در داستان زندگی صرفاً بدین خاطر نیست که نکته‌ای اخلاقی را دربارة گوینده‌اش بیان می‌کند (مثلاً در تلقی راوی، ذکر ماجرای طلاق در داستان زندگی‌اش تصویر مثبتی از او در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند) بلکه می‌توان آن را در چارچوب خزانة بسیار بزرگی از ماجراها و داستان‌ها گذاشت و بارها و بارها نقل کرد تا یک کل واحد کامل ساخته شود (روایت طلاق به فرد امکان می‌دهد تا دربارة رابطه‌اش با فرزندان، تغییر شغل بعد از آن واقعه و رویدادهای دیگری سخن بگوید). پس رویداد شاخص زندگی-طلاق در این مورد خاص-خاصیت ارزیابی‌کننده و گزارش‌پذیر دارد. لیند در ادامة اظهاراتش دربارة داستان زندگی می‌گوید:
«داستان زندگی صرفاً شامل مجموعه‌ای از ماجراها، توضیحات و غیره نیست؛ بلکه روابط حاکم بر همه آنها را نیز در خود جای داده است. پس هر گاه ماجرای تازه‌ای به خزانة داستان زندگی افزوده می‌شود، باید به نحوی با درونمایة ماجراهای قبلی نیز پیوند بخورد... بدین معنا که ماجراهای قبلی دائماً باید مورد بازبینی و تجدید نظر قرار گیرند تا درک و شناخت کنونی ما از معنای زندگی‌مان قابلیت بیان و توصیف داشته باشد.»(2)
به اعتقاد لیند، بازبینی مداوم داستان زندگی و بازگویی آن در واقع شیوه‌ای است که ما بدان وسیله یک حس پایدار و مطمئن از خویشتن خویش به دست می‌آوریم و «خود» درونی‌مان را با دنیای بیرون‌مان هماهنگ می‌کنیم. این صورت‌بندی در نگاه مورخان شفاهی بلافاصله با نظریة اطمینان خاطر انطباق می‌یابد؛ طبق این نظریه، فرد داستان زندگی‌اش را با گفتمان‌های عمومی جامعه هماهنگ می‌کند تا بدین وسیله یک حس مطمئن و آرامش‌بخش از خودش ایجاد نماید. (در فصل چهارم مشروحاً بدین موضوع خواهیم پرداخت.)
مفهوم انسجام در سخن لیند مشخصاً به خاصیت متن یا روایت از نوع داستان زندگی اشاره می‌کند. به اعتقاد وی، تک‌تک اجزاء داستان در وهلة نخست باید با یکدیگر و با کلیت متن/داستان ارتباط منطقی داشته باشند (یعنی از مشتی حکایت‌های پراکنده تشکیل نشده باشد)؛ و در وهله بعد نیز داستان باید با متون هم‌جنس خود انطباق‌پذیر باشد (هر چند تحقق این شرط در هر فرهنگی متفاوت است). روایت داستان زندگی مانند قصه پریان یا تراژدی باید از ساختار مشخصی برخوردار باشد. ما می‌دانیم که چنین داستانی باید چه شکل و ظاهری داشته باشد اما این را صرفاً از روی مؤلفه‌‌های درونی‌اش نمی‌گوییم (مثلاً داستان‌‌های پریان غالباً با عبارت «یکی بود، یکی نبود» آغاز می‌شود، به نبرد خیر و شر می‌پردازد، پیامی اخلاقی می‌دهد و غیره)؛ بلکه چنین روایتی اصولاً به متون دیگری از ژانر یا جنس خود شباهت دارد (مثل قصة هنسل و گرتل و کدو قلقله‌زن).
انسجام در «داستان زندگی» عموماً با تبعیت از اصول علیت و پیوستگی تحقق می‌یابد-یعنی تابع الگوی زمان‌شناختی است و هر رویداد یا تجربه با سایر رویدادها و تجربه‌ها پیوند منطقی دارد.(3) اما تحقق انسجام در چنین گزارشی مشروط به تحقق شرط دیگری است که لیند از آن به «نظام‌های انسجام‌بخش»(4) یاد کرده و بعضی‌ها نیز نام «گفتمان» را به آن اطلاق می‌کنند.(5) نظام‌های مذکور در واقع نظام‌های اندیشه‌ای هستند-وی در میان نظام‌های انسجام‌بخشی که مصاحبه‌شوندگان خودش به کار برده بودند از روانشناسی، نجوم و فمینیسم نام می‌برَد-که می‌توان از آنها برای منسجم کردن گزارش یا فهماندن آن به مخاطبان استفاده نمود. مردم در هر فرهنگی از نظام‌‌های انسجام‌بخش متفاوتی کمک می‌گیرند. از این رو شخصی به نام رونالد واکر که طی تحقیقی دربارة گفتمان مذهبی و بازنمایی‌های «خود» در دهه 1970 با وی مصاحبه شد، داستان زندگی‌اش را به شکلی تعریف کرد که با ارجاعات مداوم، صریح و تلویحی به نظام عقیدتی مذهب پروتستانی انجیلی در اوایل قرن بیستم به آن انسجام بخشید. دو قطعه منتخب از داستان زندگی او مقصود ما را به خوبی تبیین می‌نماید:
«سؤال-آیا برای والدین شما موضوع خاصی وجود داشت که از نظر آنها برای تربیت شما مهم تلقی شود؟
جواب-بله، مذهب سختگیر ما به هیچ وجه دروغگویی را نمی‌بخشد، و متأسفانه من چند بار این گناه نابخشودنی را مرتکب شدم. می‌گویند هر کسی به صورت شما سیلی زد، گونة دیگرتان را هم جلو بیاورید تا به شما سیلی بزند. چنین کاری را پسندیده می‌دانند. دوست داشتند من به کلیسای مذهب متدویست بروم که البته نرفتم.
هنوز خیلی کوچک بودم که پسِ گردنم را گرفتند و گفتند «اینجا رو امضاء کن». قول دادم که تا آخر عمرم الکل مصرف نکنم، و بزرگ که شدم به خودم گفتم که امضای آن تعهد از روی اجبار بوده. من اصلاً مخالف نوشیدن مشروبات الکلی نیستم و برایم مهم نیست که بگویم آن تعهدنامه را از روی اجبار امضاء کردم در حالی که چیزی از آن نمی‌فهمیدم.»(6)


1 -Linde, Life Stories, p. 21.
2 -Linde, Life Stories, p. 25.
3 -Linde, Life Stories, p. 221.
4 -coherence systems
5 -توجه داشته باشید که خانم لیند تعریف فوکویی گفتمان را قبول ندارد زیرا آن را دقیق نمی‌داند. Linde, Life Stories, pp. 223-4 .
6 -Edwardians Project, Transcript 2000intl 42, available online at https://www.esds.ac.uk/qualidata/online/explore/interview.asp?Id=2000intl42&keylen=Ronald+walker&check#607 (accessed 2 February 2010). See also C. G. Brown, The Death of Christian Britain (London, 2001), pp. 118-22.



 
تعداد بازدید: 3445


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»