نظریه تاریخ شفاهی (9)

نویسنده: لین آبرامز | مترجم: علی فتحعلی آشتیانی


نظریه تاریخ شفاهی-۹
نویسنده: لین آبرامز
Lynn Abrams
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی


ضبط مصاحبه و متن پیاده‌شده
با وجودی که مورخان شفاهی در زمانة کنونی بر مسائلِ مستتر در رابطة مصاحبه‌ای واقف بوده و نکات دقیق و خردمندانه‌ای را دربارة پیچیدگی‌های دینامیک مصاحبه نوشته‌اند، اما بخش اعظم مرحلة تحلیل عمقی تنها با استفاده از فایل ضبط‌شدة مصاحبه و متن پیاده‌شدة آن انجام می‌شود. گوش کردن به نوار صوتی یا دیجیتالی مصاحبه و پیاده کردن آن روی کاغذ بسیار وقت‌گیر و پرزحمت است اما مزیت‌های گوناگونی نیز برای پژوهشگر دارد. مصاحبه‌ای که با کیفیت مطلوب ضبط شده باشد یعنی صدایی صاف، رسا و بدون اصوات مزاحم پیرامونی به ما بدهد پیاده‌سازی آن را نیز سریع و بی‌دردسر می‌کند. با عنایت به اینکه غالب پژوهشگران به دلایل موجهی ترجیح می‌دهند تحلیل تفسیری خود را به کمک متن پیاده‌شدة مصاحبه‌ها (و در مواردی همراه با فایل صوتی یا تصویری) آنها انجام دهند، لذا صحت و اصالت متن و میزان شباهت آن به اصل مصاحبة ضبط‌شده در اینجا اهمیت می‌یابد. بعضی‌ها در ابتدای ظهور تاریخ شفاهی قویاً معتقد بودند که صرفاً کافی است انسجام کلام شفاهی در مرحلة تبدیل کلام به متن رعایت شود. رافائل ساموئل(1) در مقاله‌ای به نام «خطرات متن پیاده‌شده»(2) قویاً خواستار نگارش متن دقیق و مو به موی مصاحبه می‌شود زیرا از نگاه او «نقش گردآوندة کلام شفاهی... مانند نقش بایگان و مورخ است.»(3) نادیده گرفتن ضرباهنگ‌ها و نقایص کلام شفاهی، مرتب کردن، ساماندهی، حذف تیک‌های کلامی، حذف گویش‌های خاص و تحمیل تفسیر پژوهشگر از کلمات پاسخگو را با تعبیر دیگری به جز تخریبگری(4) نمی‌توان معرفی کرد.
این دغدغه‌ها مُنبعث از تأملات طولانی در مقطعی خاص از حیات تاریخ شفاهی است که در اوایل دهه 1970 و متعاقب آن مطرح شدند که حفظ اصالت کلام شفاهی و رعایت امانتداری در نگارش متن مصاحبه به عنوان یک مهارت اساسی برای مورخان شفاهی مورد تأکید قرار گرفت و نسلی از عوامل اجرایی این رشته نیز از چنین دغدغه‌هایی تأثیر پذیرفتند. پژوهشگران می‌خواستند صدای محرومان جامعه را بشنوند و به گوش دیگران برسانند، دهان قفل‌خوردة تارانده‌شدگان را باز کنند، مصاحبه و فرایند پژوهش را با رعایت دموکراسی آغاز نموده و به سرانجام برسانند، و تحت هر شرایطی پژوهشگر خوبی باشند. این تعهد ستودنی به چنین نسلی انگیزه می‌بخشید. اکنون به عوامل اجرایی تاریخ شفاهی می‌آموزند که گفتار راوی را تا جایی که ممکن است بدون کم و کاست استنساخ کنند زیرا «امانتداری در استنساخ مصاحبه، ما را یک گام به داده‌‌های واقعی نزدیک‌تر می‌سازد، و هر گونه انحرافی در این زمینه منجر به تولید خطا و اشتباه می‌شود».(5)
متن مصاحبه‌ای که صحیح، دقیق و بی‌نقص پیاده شده باشد پیکرة مصاحبه را در برابر چشمان ذهن شما می‌نهد که یا شکیل، آهنگین و روان است و یا یک شیر بی یال و دم و اِشکم. واج‌نگاشتی که صدای راوی را از دل خطوط و سطور خود به گوش خواننده‌اش برساند و ضرباهنگ کلام، گویش(6) و خصوصیات فردی(7) او را منعکس کند گوهر بی‌قیمتی است هر چند تحقق کامل چنین آرزویی ساده نیست. تجربه شخصی من از پیاده کردن مصاحبة افرادی که لهجه غلیظ دارند و گویش‌های مختلفی را به کار می‌برند ثابت کرده است که پیاده کردن صحیح و بی‌نقص کلام چنین افرادی به ندرت از عهدة یک فرد غیر بومی برمی‌آید. مصاحبة من با خانم اَگنس لیسک از اهالی جزایر شِتلند در منتها الیه شمال اسکاتلند یکی از این نمونه‌هاست. او به لهجه غلیظ این مناطق سخن گفته است ولی متن مصاحبة او را به زبان و تلفظ معیار انگلستان نوشتم و فقط چند کلمة بومی را باقی گذاشتم. در اینجا گزیدة کوتاهی از متن را می‌خوانید. او دربارة پدرش حرف می‌زند:
«تا اون موقع، بابام دو تا مزرعه خریده بود، از پیرمرد همسایه‌مون هم مراقبت می‌کرد؛ اونم مزرعه‌اش رو به بابام سپرده بود، آخه اون وقتا هم مثل امروز باید از جایی بیرون از مزرعه پول درمی‌آوردین. مزرعه‌مون خونه‌مون بود، زندگی‌مون بود، نون سفره‌مون رو ازش درمی‌آوردیم؛ یه خورده هم شانس می‌آوردیم می‌تونستیم چند تا حیوون توش پرورش بدیم تا توی فصل پاییز بفروشیم‌شون و اجاره‌خونه و باقی هزینه‌های زندگی‌مون رو دربیاریم.»(8)
یکی از اهالی بومی جزایر که بر لهجه و گویش این منطقه تسلط داشت مصاحبه دیگری با همان زن را پیاده کرده بود. با توجه به خصوصیات آوایی و ضرباهنگ گفتار اَگنس لیسک، خواندن این متن خالی از لطف نیست. وی در پاسخ به مصاحبه‌گر که از او خواسته بود مزرعة کوچک اجدادی‌اش را توصیف کند، می‌گوید:
«اون یَه مِزرَعة کوچیک بود، حدودای دو، سه هَکتاری می‌شد. واسة مو و خونوادمون‌م خوب بید، خُب کارمون رو راه می‌نداخت. مِزرَعای آبادی توات (Twatt) خاکشون خوب بیدن، اما قِواره‌هاشون همچین کوچولو کوچولو. حالا ناشکری نکنیم، مِزرَعة ما واسة نگداری گووای (گاو) شیرده بس بید. می‌شد چند تا بِره و گوسالَه توش بزرگ کِرد و فروخت‌شون. سرت رو درد نیارُم همین چیزا دیگه. ذرت هم می‌کاشتیم، اُشکم‌مون رو سیر می‌کردا؛ خب همین طور. یَه زن خوونَه با چند تا رولَک قد و نیم‌قد زورش به این همه کار که نَمی‌رسید. مرد خوونه و اون با هم جون می‌کندن.»(9)


1 -Raphael Samuel
2 -The Perils of the Transcript
3 -R. Samuel, ‘The Perils of the Transcript’, Oral History, 1 (2) (1971): 19-22.
4 -vandalism
5 -R.O. Joyce cited in Yow, Recording Oral History, p. 317.
6 -dialect
7 -idiosyncrasies
8 -Interview with Agnes Leask by L. Abrams, 2002.
9 -Shetland Archive: 3/1/162/1: interview with Agnes Leask, 1986. A standard English transcription would read something like:”It was a croft probably about maybe twelve or fourteen acres, it was a very good croft, the Twatt crofts was very good quality, but they werenot excessively big. But it was a croft that was big enough to have like milking cows for the house and rare young beasts for sale and that sort of thing, plus their own corn for mean and such like as that. But of course a wife with a lot of young bairns couldn’t work it to the same extent as if they’d both been working.”



 
تعداد بازدید: 3077


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»