بر شانه های دکتر مجتهدی



برای دبیرستان البرز که اکنون آن را دبیرستان ماندگار می‌نامند

هفته پیش، وقتی با خبر شدم به مناسبت روز معلم، محسن کاظمی، نویسنده و پژوهشگر شناخته شده انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در دبیرستان البرز برای دبیران و اساتید این مدرسه سخنرانی دارد؛ برآن شدم تا همراه وی شوم تا ضمن تهیه گزارش، خاطرات دور گذشته خود را مرور کنم. خاطراتی که در اوج جنگ تحمیلی و در زیر موشک باران‌های تهران برای من و بسیاری از دانش‌آموزان رقم خورد. چه حس غریبی بود که با صدای آژیر و اعلام وضعیت قرمز به زیر نیمکت‌ها و زیرزمین های مدرسه پناه می‌بردیم. هنوز هم که از کنار میدان فردوسی می‌گذرم، با دیدن ساختمانی که مورد اصابت موشک قرار گرفت، وحشت و اضطراب دوران نوجوانی به چشمانم می‌دود که دل‌آشوب از خود و هم‌کلاسی‌ها می‌پرسیدم چه فاجعه‌ای رخ می‌داد اگر فقط چند صد متر این‌طرف‌تر موشک فرود می‌آمد؟؟!!

عصری وارد کوچه البرز شدیم. چشمانم بر در و دیوار ساختمان‌های پیرامون مدرسه دودو می‌زند. با دیدن آقای شعبانی نگهبان پیر مدرسه ذوق‌زده به کاظمی معرفی‌اش می‌کنم: «این آقای شعبانی بیش از 35 سال است که این‌جاست و هنوز...» از بوی پراکنده بهار در فضای سرسبز مدرسه سرمست می‌شوم. خرامان خرامان به سوی محل مراسم پیش می‌رویم. هنوز قرآن تلاوت می‌شود. در مقابل سن (در واقع پلکان ورودی ساختمان کهنسال مرکزی) جایی برای نشستن می‌یابیم.

گرچه وجودم در میان جمع است، اما ذهنم در آسمان خاطرات گذشته و تاریخ مدرسه در پرواز است. از پنجره‌ی ذهن و خیال به تماشای تصاویر یکایک دبیران فیزیک، جبر وآنالیز، ریاضیات جدید، شیمی و هم‌کلاسی‌هایم؛ محمدکاظم کاظمی پور، علیرضا کشاورز جود، حامد کبیری، خسرو کبیری، اسماعیل محسنی، علیرضا محمودی و... نشسته‌ام. فصل امتحانات را از کتاب خاطرات ورق می‌زنم، درحالی که با بچه‌ها در فضای مشجر مدرسه قدم می‌زنیم، بحث می‌کنیم که احتمال آمدن چه سؤالاتی در درس حساب و دیفرانسیل است... وقتی اعلام می‌کنند: «وقت تمام است» نگرانی تمام وجودم را فرا می‌گیرد من هنوز پاسخ سؤال آخر را کامل ننوشته‌ام... چقدر به ما سخت می گرفتند...

«به‌نظرت، توصیه بکنم که کتاب خاطرات دکتر مجتهدی را بخوانند؟» پرسش کاظمی بود که رشته‌ی خیالم را پاره و به میان جمع پرتابم کرد. می‌گویم چرا که نه! اصلاً معلم و دانش‌آموز این مدرسه ندانند که دکتر مجتهدی کِه بوده و چه کرده یک عیب و نقص است. یکی از دبیران در حال سخنرانی است، و به نوشته‌ای از روحانی مدرسه در سردرِ مدرسه اشاره می‌کند که «تربیت باید قرآنی باشد».

خب، از کاظمی می‌خواهند که برای سخنرانی پشت تریبون قرار بگیرد. هنگام آمدن به مدرسه برایم گفت که از مدرسه با وی تماس گرفته و از خط و خطوط سیاسی مدرسه برایش گفته و هشدار داده‌اند که فقط در چارچوب روز معلم صحبت کند! این موضوع سخت ناراحتش کرده و می‌گفت من یک پژوهشگر تاریخم و مرا چه به موضوعات سیاسی؟! او این حرف‌ها و چارچوب‌ها را نسبت به خود توهین می‌دانست؛ می‌گفت اگر نبود احترام به مقام معلم و قولی که از پیش داده‌ام هرگز به چنین برنامه‌ای پا نمی‌گذاشتم. گفت بنا داشتم از وقایع اعتصاب معلمین در اردیبهشت 1340 و حمله مأموران رژیم شاه به معلمان معترض در روز 12 اردیبهشت صحبت کنم. در اثر این حمله معلمی به نام ابوالحسن خانعلی در اثر اصابت گلوله جان‌باخت و همین موضوع باعث سقوط دولت شریف‌امامی و به روی کار آمدن دولت امینی شد، و محمد درخشش به وزارت فرهنگ رسید. اما...

حالا منتظرم ببینم کاظمی با این قید و بند از چه صحبت خواهد کرد. تبریکی به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) و فرا رسیدن روز معلم گفت و وارد بحث شد. از جریان مبارزه با رژیم پهلوی گفت که معلمان و دانش‌آموزان در آن نقشی اثر گذار داشتند. این‌که وقتی اعضای حزب‌ملل اسلامی دستگیر شدند 27 نفر آنان معلم و دانش‌آموز بودند. از میان هم‌ایشان است احمد احمد، معلمی که به جهت فعالیت‌های مبارزاتی سه‌بار دستگیر و به زندان شد، و سختی‌ها و شکنجه‌های بسیاری را تحمل کرد. از دیگر معلمانی که به زیرساخت‌های فکری و اندیشه‌ای توجه داشت، می‌توان به محمود هاشمیان اشاره کرد. معلم مدرسه علوی در سال 1340. کسی که به دلیل شک و شبهه در خصوص حقوقی که از دولت می‌گرفت یک سال پیش (1339) به دیدار آیت‌الله‌العظمی بروجردی رفت. آیت‌الله دریافت حقوق از دولت را بلااشکال می‌داند اما مشروط به این‌که در هر ساعت درسی، پنج دقیقه‌ی آن را به مباحث خداشناسی بپردازد. هاشمیان از آن پس در پایان هر کلاس ریاضی چنین می‌کند و از این روست که دریچه‌های رحمت و معرفت به‌سوی او باز می‌شود. هاشمیان ریشه مشکلات کشور را فرهنگی می‌دید و حل آن را در گرو ترویج کتاب و کتاب‌خوانی و افزایش علم و آگاهی می‌دانست. او پنجاه سال در مدارس و دانشگاه تدریس کرد و در تمام این مدت یک‌سوم از حقوقش را صرف خرید کتاب و توزیع آن در مکان‌‌های عمومی مانند مساجد، هیئت‌ها، مدارس، اتوبوس‌ها و... کرد و در هر مناسبتی به اطرافیان خود کتاب هدیه می‌داد. اولین کتابی که خرید و توزیع فراگیر کرد کتاب زینب قهرمان کربلا نوشته دکتر عایشه بنت‌الشاطی بود، که وی برکت کار خود را از چنین آغازی می‌داند. روش و سبک ترویج کتاب آقای هاشمیان امروزه تحت عنوان «book crossing» (کتاب در گردش) به شکل یک کمپین کتاب‌خوانی در اروپا و آمریکا شکل گرفته و سیستم یافته است. روشی که از آن به «کتابت را جا بگذار» هم یاد می‌شود. کاظمی در قسمت دیگری از سخنانش به روش معلم مرحوم حسن نیّرزاده که به شیوه خاصی به کلاس‌اولی‌ها درس می‌آموخت اشاره کرد. روشی که بعدها آقای فردوس حاجیان شبیه آن را در کار تعلیم خود پی گرفت. سخن پایانی کاظمی چنین بود: «من خشنودم از این‌که در چنین مدرسه‌ای که تاریخی نزدیک به یک قرن دارد هستم. شما حتما تاریخ این مدرسه را بهتر از من می‌دانید. ولی اگر اطلاعی ندارید به شما توصیه می‌کنم خاطرات دکتر مجتهدی را که در ایران منتشر شده است، بخوانید.»

نمی‌دانم در کلام پایانی کاظمی چه سحری بود که کارگزاران جلسه را به‌هم ریخت. آقای دارابی (روحانی حاضر در جلسه) به‌شدت غیض کرد و برآشفت و خشمگین خود را به بالای سن رساند و خطاب کرد: «ای آقای پژوهشگر شما نمی‌دانید این آدم (مجتهدی) وابسته به رژیم شاه بود؟! این آدم با پیروزی انقلاب به کشور فرانسه گریخت و با یک زن فرانسوی و مسیحی ازدواج کرد! روحانی حاضر که به‌شدت از ذکر نام دکتر مجتهدی به‌خشم درآمده بود خطاب به کاظمی گفت کسی جرئت نکرده بود که اسم رضاشاه را در این مدرسه بیاورد، اما پیارسال فلان مسئول این کار را کرد و حال امروز نام این مفسد در این جا برده شد...» من که از این اتفاق شوکه شده بودم، خیلی دلم می‌خواست که او دلایل مفسد و خائن بودن دکتر مجتهدی را ذکر کند اما جز سخنان فوق و شبیه به آن که یک‌سری کلیات بود چیزی نگفت.

کاظمی که از بی‌حرمتی نسبت به‌خود ناراحت و رنجیده بود درصدد ترک جلسه برآمد. اما با اصرار من و دو‌ـ سه معلم دیگر در جلسه باقی ماند. پیش ما نشست و گفت من از بابت توهین به‌خود ناراحت نیستم. ناراحتم از این‌که نمی‌توانم به‌عنوان یک پژوهشگر در جمعی علمی و در میان دبیران نابغه این کشور حتی یک کتاب را توصیه بکنم. دائم از من می‌پرسید مگر من ارزش‌گذاری و مثبت و منفی و بد و خوب کردم که این روحانی چنین برآشفت؟! من به حال این مرز و بوم متأسفم که در یکی از بهترین و بنام‌ترین مدارس و کانون‌های علم‌آموزی چنین رفتارهای غیر منطقی صورت می‌گیرد! می‌گفت: وای بر ما که قرار است فرزندانمان در چنین فضاهایی تعلیم و تربیت یابند!

جلسه رسمی با این اتفاق نامیمون و اهدای هدایایی به معلمین به آخر رسید، اما برخوردهای پایانی برخی دبیران و انجمن اولیا و مربیان که به دیدن کاظمی آمده و ضمن ابراز تأسف از این نوع مهمان‌نوازی از او دلجویی می‌کردند باعث آرامش وی گردید.

به خانه برگشتم و برنگشتم، برنگشتم چرا که تمام فکر و ذکرم در مدرسه البرز ماند و برخورد غیرمنطقی که در حق یکی از دلسوزترین پژوهشگران این سرزمین روی داد. این آن مدرسه‌ای نبود که من می‌شناختم، مدرسه‌ای که قدردان خدمت‌گزاران خود بود. نه! این آن مدرسه نیست. تأسفی که به کاظمی دست‌داده بود حالا خوره فکر و جان من شده است. وقتی به تاریخ این مدرسه و خدمات دکتر مجتهدی می‌اندیشم و درکنار این اتفاقات قرار می‌گیرم غرق در اندوه می‌شوم.

مگر دکتر مجتهدی که بود و چه کرد؟...

دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی بعد از اخذ دیپلم متوسطه در سال 1310 راهی اروپا شد. در فرانسه ابتدا به دانشگاه لیل و بعد سوربون رفت و سه دیپلم عالی فوق لیسانس در آنالیز عالی - مکانیک مایعات - آئرودینامیک و هیدرودینامیک عالی (قسمت ریاضی) دریافت کرد. و با ارائه رساله‌ی «حل برخی مسائل مکانیک مایعات» موفق به اخذ دکتری شد. او در دوره دانشجویی (نه بعد از انقلاب و فرار!) با یک دختر فرانسوی به نام آتنا ازدواج کرد.

ادامه زندگی‌نامه او به نقل از سایت صدا و سیمای مرکز گیلان به شرح زیر است:

«در 26 شهریور 1317 به همراه همسر فرانسوی خود به ایران بازگشت و در همان سال با سمت دانشیار ریاضی در دانشکده علوم و دانشسرای عالی به تدریس پرداخت. پس از پایان خدمت نظام وظیفه (با درجه افسری) از اول مهرماه 1320 به دانشکده فنی تهران انتقال یافت و تدریس قسمت‌های مختلف ریاضیات این دانشکده را بر عهده گرفت و هم‌چنان صاحب کرسی درس آنالیز ریاضی بود.

دکتر مجتهدی در مرداد 1323 به سمت ریاست و اداره دبیرستان البرز برگزیده شد و تا اوایل سال 58 در این سمت باقی بود. او طی 35 سال هزاران دانش آموز برجسته را تربیت کرد و استعدادهای بسیاری را شکوفا نمود. شایستگی فوق‌العاده او در مدیریت موجب شد که دبیرستان البرز دراغلب کشورهای جهان به ویژه کشورهای اروپایی و آمریکا به عنوان یکی از بهترین سازمان‌های آموزشی ایران شناخته شود. دکتر مجتهدی چنان به کار تعلیم و تربیت جوانان شایسته دل بسته بود که در هر پست و مقامی ریاست دبیرستان البرز را رها نکرد. او همزمان با حضورش در دانشکده فنی در دانشسرای‌عالی، هنر سرای‌عالی، دانشکده افسری و نیروی هوایی، دانشگاه صنعتی و دانشگاه ملی سابق (شهید بهشتی) به تدریس ریاضیات مشغول بود.

دکتر مجتهدی علی‌رغم امکاناتی که برایش وجود داشت پیشنهادهای متعددی برای پذیرش منصب‌های بالای حکومتی یا سرپرستی دانشجویان مقیم اروپا را نپذیرفت و ترجیح داد که در ایران بماند و به خدمت بپردازد. پروندة استخدامی استاد مجتهدی شامل مقام‌های برجسته‌ای است، وی علاوه بر ریاست و مدیریت طولانی دبیرستان البرز، سرپرستی محصلین ایرانی در فرانسه (1339)، ریاست دانشگاه شیراز (1340)، ریاست دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر)، نیابت تولیت دانشگاه شریف از سال 1344 تا 1346، ریاست دانشگاه شهید بهشتی از سال 1346 تا 1347 را بر عهده داشت. به پاس خدمات ارزشمند این استاد فاضل از طرف وزرای فرهنگ و نخست وزیران وقت، تقدیر نامه‌های متعدد به وی اعطا شد و با تصویب شورای عالی فرهنگ به دریافت نشان درجه اول فرهنگ نائل گردید. وی همچنین به اعتبار تجربه، مهارت و تسلط خود در علوم ریاضی، نشان علمی «Legrade De Commaneus Des palmes Academques» را از وزارت فرهنگ فرانسه دریافت کرد و در سال 1955 به عضویت انجمن ریاضی‏دانان فرانسه مفتخر گردید.

یکی از افتخارات و خدمات ارزنده استاد، موفقیت او در تأسیس دانشگاه صنعتی شریف است؛ که پس از تدوین اساسنامه دانشگاه و انتخاب هیأت امنا از شخصیت‌های برجسته کشور، احداث ساختمان‌ها، کارگاه‌ها و آزمایشگاه‌های مجهز، انتخاب و دعوت استادان ممتاز و شایسته از اول مهرماه سال 1345 افتتاح گردید و در حال حاضر یکی از مهمترین و معتبرترین مراکز علمی و دانشگاهی کشور است.

دکتر مجتهدی پس از سال‌ها تدریس در دانشگاه‌های مختلف در سال 1350 پس از ارتقاء به رتبه ده استادی به درخواست خود بازنشسته شد، اما پس از بازنشستگی مشاغل حساس و مهمی را به عهده گرفت. وی با توجه به تجربیات گرانبهای خود در دانش ریاضی و سوابق درخشان تحصیلی، کتب و آثار ارزنده و معتبری در زمینه ریاضی تألیف کرد. بسیاری از تألیفات او جزء کتاب‌های درسی دورة متوسطه و دوره‌های عالی قرار گرفت. جبر و آنالیز، مکانیک اجسام جامد و سیال، حساب جامع و فاضل، آنالیز، آنالیز عالی از تألیفات دانشگاهی اوست.»

باید توجه کرد که دکتر مجتهدی هیچ گاه از کشور نگریخت و تا اوایل سال 1358 هم به ریاست خود در مدرسه البرز ادامه داد. اما بعد از مهندس بازرگان رئیس دولت موقت خواست فرد دیگری را جایگزینش کند، «تا وی بتواند برای معالجه چشمش به خارج کشور برود. دکتر مجتهدی پس از عمل چشم در ژنو به ایران بازگشت، اما در سال 61 مجدداً برای معالجه نوه‌اش که از بدو تولد دچار عارضه قلبی بود به خارج کشور رفت. در این ایام دکتر مجتهدی خود نیز دچار نارسایی قلبی شد و چند بار سکته قلبی را پشت سر گذاشت و سرانجام در سال 1376 در شهر نیس دار دنیا را وداع گفت.» مجتهدی وصیت کرده بود تا پیکر او را در زادگاهش به خاک بسپارند. اما با مخالفت آتنا (همسر فرانسوی‌اش) در همان‌ شهردفن شد. آن‌چه که دکتر را رنجور و در 89 سالگی عقربه زندگی‌اش را متوقف کرد، مرگ دخترش بر اثر ابتلا به سرطان بود.

دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران (به مدیریت و مسئولیت آقای عباس سلیمی نمین) در بخش تلخیص و بررسی کتب تاریخی، گزیده‌ای از کتاب «خاطرات دکتر محمدعلی مجتهدی» را به نقد کشیده است. در پایان این نقد آورده است:

«هرچند برخی معتقدند علت برخورد قوی وی (مجتهدی) با مردان محمدرضا پهلوی همچون شریف‌امامی، ریاضی، علم و... علاوه بر نازل بودن سطح دانش آنان، عضویت رئیس مدرسه البرز در فراماسونری فرانسه بود و درواقع با برخورداری از چنین پشتوانه‌ای وی می‌توانسته این‌چنین با قدرت در برابر مفاسد درباریان بایستد، اما به نظر نمی‌رسد این استدلال چندان جامعیت داشته باشد؛ زیرا حتی با این فرض آقای مجتهدی می‌توانست در صورت تمایل وارد زد وبندهای سیاسی و اقتصادی شود و منافع شخصی خود را بیشتر تأمین کند، در حالی که آقای مجتهدی با هر پشتوانه‌ای که داشت خود را از روابط حاکم بر مناسبات رایج اقتصادی، سیاسی و... دور نگه‌داشت و به طور چشمگیری از این پشتوانه به منظور تقویت شیوه مدیریتی خود بهره جست و همواره تلاش کرد تا در سلک یک شخصیت علمی و دانشگاهی محفوظ بماند

گفتنی است، دانشگاه صنعتی شریف به پاس خدمات دکتر مجتهدی کتابخانه دانشگاه را به‌نام وی نام‌گذاری کرده است. از مدرسه البرز هم اکنون به «دبیرستان ماندگار البرز» یاد می‌شود، درحالی که ذکر نام دکتر مجتهدی در آن ممنوع است، این سؤال بزرگ در ذهنم نقش می‌بندد، که این مدرسه چه روند و روالی را در مسیر تاریخ پیموده که ماندگار شده است؟ می‌پرسم، با حذف تاریخ و بخشی از هویت فرهنگی، برای خود چه شناسنامه‌ای دست‌وپا خواهیم کرد؟!

خدا را شکر می‌کنم که هنوز بزرگانی از سر صدق و انصاف برای شناخت خادم از خائن در این مرز و بوم تلاش می‌کنند، و قدر خدمت‌گزاران را می‌دانند، چنانکه در مهر 1387 «چهار نهاد علمی - کانون فارغ‏التحصیلا‌ن دبیرستان البرز، دانشگاه صنعتی شریف، دانشکده فنی دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی امیرکبیر - در آخرین روزهای ماه مهر، صدمین سالروز تولد دکتر محمدعلی مجتهدی‌گیلا‌نی را در تالا‌ر شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران گرامی داشتند. در این مراسم غلا‌معلی حدادعادل رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس، علینقی مشایخی، لطف‌الله مکرمی، بهزاد اشتری و همایون خرم سخنرانی کردند.

در ابتدای این بزرگداشت غلا‌معلی حدادعادل ضمن تجلیل از مقام علمی دکتر مجتهدی گفت: «ما در ایران با مساله مدیریت آموزشی روبه‌رو هستیم. هیچ کشوری به تحول مثبت و پایدار نمی‌رسد مگر دارای مدیریتی صحیح در همه سطوح آموزشی باشد. ارزنده‌ترین خدمت دکتر مجتهدی این بود که تنها به کار علمی نپرداخت، بلکه مدیریت را با علم ترکیب کرد. افراد شاخصی همانند دکتر مجتهدی هم بودند که فقط و فقط تدریس می‌کردند، اما دکتر مجتهدی نگاه ملی داشت؛ همزمان که در دانشگاه تدریس می‌کرد، اداره دبیرستان را هم برعهده داشت؛ این همزمانی از بینشی صحیح حکایت می‌کرد. وی دبیرستان را پایه دانشگاه می‌دانست و نظر به این امر تنها به استادی دانشگاه اکتفا نکرد، بلکه مدیریت یک دبیرستان باسابقه و بزرگ را هم برعهده داشت؛ مدرسه‌ای که هنوز در ایران همتایی ندارد.»

رئیس سابق مجلس شورای اسلا‌می همچنین یادآور شد: «مجتهدی از عالی‌ترین دبیران پایتخت دعوت کرد و در عین حال سختگیری پدرانه‌ای برای تربیت عالی دانش‌آموزان در پیش گرفت. نتیجه این نوع مدیریت این بود که 20 سال بعد، زمانی که تصمیم بر این شد دانشگاه دولتی تاسیس شود، از او خواستند دانش‌آموزان خود را جمع کند تا در یک کارزار علمی، پایه دانشگاهی بزرگ را بنا نهد. در واقع بذری را که در البرز افشانده بود در دانشگاه صنعتی درو کرد. او دانشگاهی تاسیس کرد که امروز چرخ صنعت ما به دست فارغ‏التحصیلا‌ن آن دانشگاه می‌چرخد.»

حدادعادل افزود: «بعد از انقلا‌ب کمتر کابینه و دولتی داشته‌ایم که اعضای آن از فارغ‌التحصیلا‌ن دانشگاه صنعتی‌شریف نباشند. دست‌کم در سطح معاونت وزیر افراد زیادی از فارغ‌التحصیلا‌ن این دانشگاه به کار مشغول بوده‌اند. چنین دانشگاهی که چندین هزار دانشجو می‌پذیرد، سرمایه‌ای برای کشور است. این درسی است که ما باید از مجتهدی بیاموزیم.»

او در پایان سخنان خود گفت: «ما به این مرد خدمتگزار و مردان شبیه به او احترام می‌گذاریم. اگر امروز می‌توانیم انرژی هسته‌ای داشته باشیم مدیون زحمات این فرهیختگان هستیم. اگر تلا‌ش جوانان ما به ثمر رسیده بدین علت است که آنها روی شانه‌های افرادی ایستاده‌اند که در گذشته خود را برای این کشور فدا کرده‌اند

برگزاری این مراسم در تالار شهید چمران مرا به یاد خاطره‌ای از شهید چمران که یکی از شاگردان دکتر مجتهدی بود انداخت:

«مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند. خواستش و به‌ش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی که مدیر آن جاست صحبت کند. البرز دبیرستان خوبی بود،ولی شهریه می گرفت. دکتر چند سؤال ازش پرسید. بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند. هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت «پسر جان تو قبولی. شهریه هم لازم نیست بدهی.»(۱)

وقتی از سرِ درد به تماشای فیلمی شامل گوشه‌هایی از سخنرانی شنیدنی دکتر مجتهدی در بهار سال ۱۳۶۷ در برابر گروهی از دانش آموختگان ایرانی در لس‌آنجلس آمریکا نگریستم و گوش دادم اشک در چشمانم حلقه زد:

«خانم‌ها و آقایان محترم! فرزندان عزیزم! از این همه محبت که لیاقتش را ندارم، سپاس‌گزارم.... ثروت مملکت نفت نیست، ثروت مملکت مس نیست، ثروت مملکت طلا نیست، ثروت مملکت مغزهایی است، برجسته و خدمت‌گزار و فداکار. ثروت مملکت جوان‌های مملکت هستند.... شما هریک باید به‌نوبه خودتان به ایران عزیز به وطن عزیزمان خدمت کنید. آرزوی من خدمت شما به مملکت‌تان است. مملکت‌تان به وجودتان احتیاج دارد. به [این‌که] کی مملکت را اداره می‌کند، کاری ندارم. من از اول سیاسی نبودم و نیستم، ایده‌آلم در مدرسه البرز این بود که با تربیت مغزهای جوان، این مملکت نجات یابد. با حزب و دسته [سیاسی] نمی‌توان مملکت را نجات داد، فقط با راستی و درستی، با حقیقت، بدون غل‌وغش. این کار معلمین شما بود.... یک وصیتی دارم: به بچه‌های‌تان فارسی یاد دهید، بچه‌های شما باید فارسی یاد بگیرند، شما مال ایرانید. دلم می‌خواهد مملکتم با دست شما آباد گردد

سردبیر


۱- کتاب چمران / رهی رسولی فر / انتشارات روایت فتح



 
تعداد بازدید: 4763


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»