نغمه های عشق و صلح



دفاع مقدس در رگ‌های من جریان دارد

ارکستر سمفونیک تهران به رهبری «نادر مرتضی‌پور» و خوانندگی «شهریار کهن‌زاد» سمفونی «نغمه‌های عشق و صلح» را 30 و 31 شهریور 1391 در تالار وحدت و به همت صندوق تعاون و رفاه سازمان نظام پزشکی با همکاری انجمن موسیقی ایران و با حضور جامعه پزشکی اجرا کرد.
این برنامه قطعه‌های «هوشیاری»، «امتزاج»،‌ «تولد عشق فرازمینی»، «زشت و زیبا»، «شکوه عشق»، «و جنگ همچنان باقی است»، «شاهد عینی جنگ»، «بچه‌های جهان»، ‌«هبوط»، «سالار قلب من» را با دکلمه‌خوانی و سپس آواز‌خوانی شهریار کهن‌زاد به زبان لاتین در بر داشت.

کهن‌زاد در پایان این اجرا گفت: در جبهه‌های جنگ سوسنگرد به عنوان پزشک وظیفه خدمت کرده‌ام و باید بگویم دقیقا درک می‌کنم؛ چرا که این موضوع (جنگ) را با گوشت و پوست و استخوانم لمس کرده‌ام.
دکتر شهریار کهن‌زاد، سازنده پوئم سمفونی «نغمه‌های عشق و صلح» پیش از اجرای این اثر هم گفته بود: «بنده آنقدر خوش اقبال بوده‌ام که 20 ماه به عنوان پزشک در دفاع مقدس حضور داشته باشم. حضور من در این سال‌ها ظاهری نبود بلکه تجربه پوشیدن لباس‌های ضدگاز و استفاده از ماسک‌های مختلف را داشته‌اند. اینها را می‌گویم تا بدانید با پوست و استخوانم می‌فهمم که از چه چیزی سخن می‌گوییم. من بیش از هرچیز به ایرانی و فارسی‌زبان بودنم بالیده‌ام.
اثر حاضر ترکیبی از دو پوئم سمفونی مدرن است که در یک فرمت همگن و یکنواخت شده است‌ و پیامی را برای صلح به جهانیان خواهد داشت. بخش اول این کنسرت مکمل اجرای پیشین است که به رهبری چکناواریان اجرا شده بود. این کار از بدی‌های جنگ می‌گوید و اکنون با اجرای این قطعه توسط ارکستر سمفونی و رهبری نادر مرتضی‌پور این شانس را دارم تا به تجربیات خود بیافزایم و از تالار وحدت که به نوعی هویت موسیقی ایران است، این قطعه را به دنیا عرضه کنم.
دفاع مقدس در رگ‌های من جریان دارد. در پوئم سمفونی بیان نقش بسیار مهمی دارد و دلیل اینکه از دو زبان فارسی و انگلیسی برای ارائه این اثر استفاده شده است این بوده که بتواند یک زبان بین‌المللی داشته باشد. هنگامی که می‌خواهی با یک میلیارد مخاطب ارتباط بگیری در آن لحظه اگر آن هنرمند نتواند اندیشه‌هایی که یدک می‌کشد به مخاطب خود انتقال دهد لال خواهد شد. بنابراین اینجا بهترین ابزار، استفاده از زبان بین‌الملل است چرا که اگر هنرمندی اندیشه‌ای برای انتقال دارد باید با فرمت‌های درست و واژگان به‌جا پیش برود.
با نوشتن این پوئم سمفونی و در یک رفتار بی‌ادعا خواستم وظیفه‌ام را انجام دهم. در همان سال‌های دفاع مقدس در آغوشم سربازی به نام کامبیز در کربلای 6 به شهادت رسید که این لحظه را با قطعه‌ای به نام «فصل برداشت عشق» بیان کردم. اما شما بگویید که به غیر از زبان انگلیسی با کدام زبان می‌توانستم احساساتم را برای طیف وسیع مخاطبان تبیین کنم.» چند قطعه از اشعار دکتر شهریار کهن‌زاد در سمفونی «نغمه‌های عشق و صلح» چنین بود:

AND THE WAR GOES ON
Last night I had a nightmare. Millions were running screaming and shouting.
    And right there over my head was a cloud of a mushroom;‎ in a deep dark sky. And I weeped and cried.
    I was in a sea of blood.and the guns were laud.and the bones were dust. And people losing their faces، leaving their children، horrified and scared. And the war went on…
    I saw crumbling mountains، vanishing forests and darkening blue skies.
    I drowned in a see of blood hopelessness around me there was just pain and fire.
    Right now I have this nightmare that the war goes on… and the war goes on…

    و جنگ همچنان باقی است...
کابوسی داشتم دیشب.هزاران هزار می دویدند. فریاد کشان وپر هیاهو
    در دل آسمانی تیره و تار، ابری به هیبت قارچ درست در بالای سرم بود و من زاریدم و گریستم.
    در دریایی از خون غوطه ور بودم. توپها می غریدند و استخوان ها خاک بودند.
    مردمان تهی از خویش فرزندان را رها می کردند. دهشت زده و ترسان.
    و جنگ همچنان باقی بود...
    من فروپاشی کوه ها محو جنگل ها و تیرگی آسمان آبی را دیدم.
    در دریایی از خون تهی از امید در میان آتش و درد غرق شدم و جنگ همچنان باقی بود...
   ...اینک کابوسی دارم که جنگ همچنان باقی است و جنگ همچنان باقی ا ست...

CHILDREN OF UNIVERSE
Hey you soldier، you turned the blue sky to red. Hey you soldier، you brought the living hearts to death.
    Hey you soldier ،how many lives do you take? how many times do you kill?
    The flower instead of the bullet is what we need my friend. The love instead of the hate may lead us to Heaven.
    You tell me soldier، where ‎ the peaceful waters flow? You tell me soldier، where love bearing hearts grow?
    You tell me soldier، do you really know ? do you really care?
    My waiting heart is seeing a new tomorrow;‎ Where youre standing right beside me.
    dr‎opp your gun and hold the love in your fist. Cause were the CHILDREN OF UNIVERSE.
     ‎

    بچه های جهان
ای سرباز آسمان آبی ر ا گلگون کر ده ای!
    ای سرباز بسی جان ها به نیستی کشانیده ای!
    ای سرباز چند بار کشته ای؟چند جان گرفته ای؟
    گل به جای گلوله این چیزی است که بدان نیاز داریم.عشق به جای تنفر ما را به بهشت رهنمون خواهد شد.
    به من بگو سرباز رودهای صلح کجا روانند؟
    به من بگو سرباز قلب های آکنده از مهر کجایند؟
    به من بگو سرباز آیا می دانی؟ آیا برایت مهم است؟
    گل به جای گلوله این چیزی است که بدان نیاز داریم.عشق به جای تنفر روزگار درخشان و روشنی ر ا به ارمغان خواهد آورد.
    قلب امید وارم فردای نویی را می بیند که تو در کنارم ایستاده ای.سلاحت را بر زمین نه ومهر را در مشتت بگیر.که ما همه بچه های جهان هستیم.
     ‎


EYEWITHNESS TO WAR
Im an eyewitness to war.
    Ive been watching people fall.
    In the trenches of my heart،
    Ive been grieving so hard.
    Ive been wandering so long.
    For the piece of peace to find.
    In the dark side of the war،
    Ive been watching a shining star.
    The worst thing about the war،
    is youre glad someone elses down.
    You pray to live to see your friend has crumbled down.
    The worst is to kill to live.
    No matter who، when or where.
    A shelter behind a man، is the trench you have.
    Im an eyewitness to war...

    شاهد عینی جنگ
    من شاهد عینی جنگم.
    من نظاره گر سقوط انسان ها بوده ام.
    در سنگرهای قلبم آلام فراوان کشیده ام.
    در پی اندکی صلح دیرزمانی است که سرگردانم.
    در سوی ظلمانی جنگ ستاره ای درخشان دیده ام.
    کریه ترین جنبه جنگ شادی تو در زوال دیگری است.
    دعا می کنی که بمانی تا مرگ دوستت را ببینی.
    کریه این که فارغ از کی کی و یا کجا می کشی تا زنده بمانی.
    گاه پناهی د رپس یک انسان تنها سنگری است که داری.
    من شاهد عینی جنگم...
     ‎

 

THE HERO OF MY HEART
 You are the hero of my heart.you are the hero of my soul.
    You came to bring me joy and love. You came to end the hate and fight.
    You are the love. And you are he light;‎ sparkling in the darkness of the war.

    The hero of my heart is the one who brings us love.
    The hero of my soul is the one who stops the wars.
    The hero of my heart is the one who brings us the abundance.
    The hero of my soul is the one who kills the aches and the persecutions.
    The hero of my heart is the one who brings the joy and happiness to all.

    Shine to make me warm. And shine to kill the cold. Bring your love down to earth for all Human-kind…
     ‎

    سالار قلب من
    تو سالار قلب منی. تو سالار روح منی.
    تو آمدی تا شعف و عشق را ارمغانم کنی.تو آمدی تا نزاع و تنفر را زایل سازی.
    تو خود عشقی تو خود نوری که بر ظلمت جنگ تابیده ای
    سالار قلب من کسی است که عشق را ارمغانمان خواهد ساخت. سالار روح من اوست که جنگ ها را زایل خواهد ساخت.
    سالار قلب من کسی است که فراوانی برایمان خواهد آورد. سالار روح من اوست که درد و محنت ها را زایل خواهد ساخت.
    سالار قلب من کسی است که شادی و شعف را ارمغان همگان خواهد ساخت.
    بر من بتاب و گرمایم بخش. بر من بتاب و سردی را زایل ساز.
    مهرت را بر زمین به نوع بشر ارزانی دار...


منابع: خبرگزاری‌های فارس و ایسنا
http://www.shahryarcohanzad.com/Artistic-Lyrics.html



 
تعداد بازدید: 4262


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»