یک تیم سه نفره حرف های بیکاران آمریکا را مستند می کنند!



گیبسون (DW Gibson) در فرم درخواست خود برای تحصیل در مدرسه عالی روزنامه‏نگاری دانشگاه معتبر کلمبیا در نیویورک نوشت که می خواهد دومین استادز ترکل(Studs Terkel) باشد که به خاطر کتاب تاریخ شفاهی خود درباره مشکلات اشتغال دروان رکود اقتصادی، با عنوان «کار(Working)»* برنده جایزه پولیتزر شد.

امروز گیبسون کار مشابهی را انجام می دهد ولی با کمی تفاوت.

«بیکاران (No Working)» عنوان کتابی است که وی بر اساس سفر جاده ای خود به نقاط مختلف کشور آنرا می نویسد. همراه او در این سفر دوست دوران کودکی اش ام جی سیبر(MJ Sieber) است که یک شرکت نمایشی در سیاتل را اداره می کند. آنها با همدیگر مشغول ساخت یک فیلم مشترک دربارۀ افرادی هستند که در طول سفر با آنها آشنا میشوند و در اثر رکود اقتصادی بزرگ اخیر در آمریکا بیکار شده اند.
بخشی از این کار را یک دوست مشترک و نویسنده به نام مالری اویدون(Mallery Avidon) انجام می دهد. اویدون تا به حال شعرهایی به سبک هایکوهای ژاپنی درباره کسانی که در کالیفرنیا یا نوادا با آنها آشنا شده سروده است. یکی از سروده های او چنین است: «چشمان ساندرا پژمرد/ یک هفته آگهی برای پرستار خانگی/ او 56 ساله است.»

«ثبت تجربه آدم ها از اخراج شدن» توصیفی است که ناشر گیبسون قبل از شروع مأموریت او در سفر هفت هفته ای اش استفاده کرد؛ سفری که در روز 19 ژوئن با ترافیک محله اورنج کانتی کالیفرنیا آغاز شد. گروه گیبسون در این سفر پس از توقف های برنامه ریزی شده در فرسنو Fresno و رینو Reno (در شرق ایالت کالیفرنیا) و پیمودن یک جاده فرعی به شهر معادن سنگ گچ امپایرEmpire در بیابان های نوادا Nevada که در حال تبدیل شدن به شهر ارواح است، عصر روز دوشنبه به سالت لیک سیتی Salt Lake City رسیدند.

شماری ازموضوعات تا به حال نمود پیدا کرده اند.
یک مشکل، سن است. اگر سن شما بین فاصله اندک 36 تا 39 نباشد دچار مشکل خواهید شد.
گیبسون روز سه شنبه گفت: «کسانی که بیشتر از 40 سال سن دارند، می گویند چون خیلی پیر هستند، کسی به آنها توجهی ندارد. و کسانی که کمتر از این سن دارند می گویند کسی به آنها کار نمی دهد چون می گویند آنها تجربه کافی برای کار کردن را ندارند."
اویدون بسیار تحت تأثیر تبعات از دست دادن کار بر عزت نفس قرار گرفته است. «بیکاری و تأثیر آن بر افراد و حس انزوایی که در آنها به وجود می آورد باورنکردنی است. حتی اگر چیزی از آن به زبان نیاورند می توانید به راحتی آنرا در سیمایشان ببینید.»

تیم به سرعت پیچیدگی های مشکل بیکاری پی برده اند.
بیکاری داستانهای ناگواری را در پی داشته است. برای مثال، آنها در کلیسایی در فرسنو با یک زن  لائوسی آشنا شدند که از کار بیکار شده بود و حالا داوطلبانه به مهاجران لائوسی دیگر مشاوره می داد.
گیبسون می گوید: «چه مبارزه سختی است!»
در وینموکای نوادا Winnemucca, Nevada  پدری به طعنه از کارفرمای خود خواسته او را اخراج کند؛ چون با مزایای بیکاری بهتر می توانست از پس هزینه های خانواده نوپای خود بر آید تا با فیش  حقوقش!
روایت هایی نیز وجود دارند که نشان می دهند چگونه افراد در پی مواجهه با یک چالش به فرصتی مناسب دست یافتند. سیبر با دیدن جوانان کمتر از 25 سال که با وجود درآمدشان ناکافی، توانایی معجزه گونه ای برای ادامه زندگی خود در این شرایط دارند، لب به تحسین می گشاید.
«زندگی جاری است.»
همه این روایت ها در طول یک هفته در این مسافرت اکتشافی بدست آمد که در ادامه به چیین Cheyenne در وایومینگ Wyoming و بعد از آن هم به اوماهاOmaha در نبراسکا Nebraska خواهد رفت.
گیبسون در توصیف بلای چموشی که به گریبانگیرمردم شده و بخشی از هویتشان را از آن ها گرفته می گوید: «توضیح حبابی که در آن زندگی می کنیم دشوار است. این بلا خاموش نمی شود. بسیار سخت و بی رحم است.»
این کنش و واکنش ها می تواند ایده آل آنهایی باشد که معتاد دلهره هستند و به دنبال چیزهای تازه و متفاوت. همانطور که روز بعد سیبر از گیبسون پرسید: «آیا تاکنون این قدر برای مردم احساسات تحریک شده بود؟»

• این اثر با نام روزگار سخت نیز در منابع فارسی معرفی شده است.

به قلم: مایک گورل (Mike Gorrell)
ترجمه عباس حاجی هاشمی


سالت لیک تریبیون (Salt Lake Tribune)


 
تعداد بازدید: 3491


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»