آخرین ستاره


متن کامل یادداشت‌های روزانه‌ دیده‌بان لشکر 14امام حسین (ع) شهید «حسین کهتری» در کتاب «آخرین ستاره» به اهتمام جانمراد احمدی گردآمده و از سوی نشر ستارگان درخشان منتشر شده است.

«آخرین ستاره» نخستین اثر بازنگری شده پس از ادغام موسسات حفظ آثار لشکر امام حسین (ع) و لشکر 8 نجف اشرف و مرکز حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس سپاه صاحب الزمان (عج) استان اصفهان است.

این کتاب پیش از این با عنوان «س‍ف‍ر: یادداشت‌های روزان‍ه‌ ش‍ه‍ی‍د ح‍س‍ی‍ن‌ ک‍ه‍ت‍ری‌» در سال 1375 از سوی دف‍ت‍ر ادب‍ی‍ات‌ و ه‍ن‍ر م‍ق‍اوم‍ت‌ منتشر شده است. چاپ جدید این کتاب با عنوان «آخرین ستاره» حاصل یادداشت‌های شهید کهتری و پنج دفترچه خاطرات او است که با کمک خانواده وی جمع آوری و به مرکز حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس سپاه صاحب الزمان (عج) استان اصفهان سپرده شد.

این کتاب به همراه 95 عکس، یک اثر خودنگاشته از رزمنده‌ای است که علاوه بر حضور در مناطق جنگی و مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی، سعی دارد دغدغه‌های نسل جوان دوره خود و دهه اول انقلاب اسلامی را در نوشته‌هایش منعکس و با دقت اتفاقات اجتماعی، سیاسی و نظامی پیرامون خود را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد.

نخستین خاطره شهید کهتری با عنوان «اولین خبر» روایت تشییع جنازه‌ شهیدی از روستاهای اطراف کاشان و آخرین یادداشت مربوط به 10 روز قبل از شهادت وی است.

جانمراد احمدی یادداشت‌های شهید کهتری را در هشت فصل «آغاز جنگ تا عملیات شیاکوه»، ‌«از آزادی خرمشهر تا پاسگاه زید»،‌ «از والفجر 4 تا عملیات بدر»،‌ «از بمباران شهر‌ها تا عملیات ایذایی»، «از ارتفاعات غرب تا عملیات والفجر 9»، «از کارخانه نمک تا کربلای 4»، «از شیمیایی شدن تا حمله ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران»، «از پذیرش قطعنامه تا...» به اضافه ضمایم زندگی‌نامه و عکس‌ها و اسناد و فهرست اعلام گرآوری کرده است.

کتاب «آخرین ستاره» در قطع رقعی و 500 صفحه با شمارگان 3 هزار نسخه و بهای 110 هزار ریال از سوی نشر ستارگان درخشان وابسته به سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه و بسیج استان اصفهان منتشر شده است.



 
تعداد بازدید: 4377


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98

آن روز صبح که از سنگر بیرون آمدم جنازه آن افسر و گروهبان راکه به خاطر نماز خواندن گزارش کرده بودند دیدم: ستوان یکم عبدالرضا و گروهبان حسن. این گروهبان خبرچین بود که خبرها را به ستوان عبدالرضا می‌داد. من واقعه آن شب را نتوانستم برای کسی بیان کنم. خیلی دلم می‌خواست به آن پاسدار موتورسوار بگویم ولی فارسی نمی‌دانستم. متأسفانه نام آن پاسدار را نمی‌دانم اما می‌توانم هر دو پاسدار را از صورتشان بشناسم. آنها واقعاً انسان بودند. برای همین رفتار آنها خیلی به دلم نشست.