مکتب تاریخ نگاری اسلامی
حسین حاتمی
یکی از موضوعاتی که همواره با بالندگی و شکوفایی یک تمدن بزرگ همراه بوده است، پیدایش مورخان و مکاتب و اسلوبهای تاریخنگاری است. چراکه تاریخنویسی معمولاً بهترین راه حفظ مواریث فکری، دینی، سیاسی و فرهنگی این تمدن هاست. مقایسه وضعیت تاریخ و تاریخنگاری در جامعه ی عرب شبه جزیرهی عربستان قبل و بعد از ظهور اسلام شاهدی بر این مدعاست. میراث تاریخی اعراب در دوران جاهلیت، بیش از هر چیز تحت عنوان «ایام العرب» مطرح میشد. در این اصطلاح مقصود از «یوم» روزی است که واقعهی مهمی در آن رخ داده و آن روز و حادثه، «تاریخی» شده بود. ایام العرب با تکیه بر روایات شفاهی به شرح جنگهای بزرگ و کوچک میان قبایل و تفاخر آنان بر یکدیگر اطلاق میشد که ادبیات منظوم عرب جلوه گاه حقیقی آن بود و در فرهنگ عمومی آنان قرار داشت، کسانی که در نبردها پیروز میشدند بر خود میبالیدند و آن را به اشکال گوناگون روایت میکردند، با این وجود به عنصر زمان توجهی نداشتند، از این رو تطور این داستانها و روایات از اَشکالِ صرفاً ادبی به روایات تاریخی غیر ممکن بود. با این وجود به سبب در برداشتن برخی عناصر تاریخی مورد توجه قرار گرفت(1) و جنبه ی ادیبانه ی آن در آثار نویسندگان و لغویان بعد از اسلام رسوخ نمود(2).
بدین ترتیب از دوران جاهلیت تقریباً هیچگونه تاریخنگاری مکتوب و مدون و آنچه که امروزه ما به عنوان تاریخ می-شناسیم، در دست نداریم و تنها اعراب جاهلی با حفظ شفاهی ایام العربها و انساب خود، تلاش میکردند شرافت و اصالت قبایل خود را اثبات کنند. اما پس از اسلام به کلی سرنوشت و سرگذشت اعراب شبه جزیره دگرگون شد. به صراحت میتوان گفت که اعراب شبه جزیره با اسلام بود که به طور جدی و اثر گذار وارد تاریخ شدند و نقش استوار و پایداری در تاریخ منطقهی بزرگی از جهان آن روز ایفا نمودند. مسلمانان در سایهی اسلام توحیدی و وحدت آفرین بود که به زودی یک امپراتوری بزرگ بنیاد نهادند و به کمک اقوام متمدن باستانی (و بیش از همه به کمک ایرانیان) و به یاری میراث فرهنگی اقوام مغلوب، تمدن بزرگی پدید آوردند. در این زمان، مسلمانان بیش از همه به تاریخ و تدوین و تنظیم روشمند و منضبط میراث فرهنگی و روایی پیشینیان اهتمام ورزیدند. این اهتمام معلول عوامل متعددی بود که مهمترین آن تأکید و توجه قرآن بود. قرآن خود اندیشه و تفکر تاریخی را طرح و توجه را بدان معطوف ساخته بود، اما این حرکت در گامهای نخستین خویش از انسجام و چارچوب کاملی بهره مند نبود بلکه رشد فکری اعراب و توجه به نیازهای روز افزون و بروز مسائل و موارد جدید، خطوط اولیه گام های بعدی را ترسیم نمود. عنایت قرآن به تجارب و سرگذشت امم و نیاز انسان به کسب معارف تاریخی برای راهیابی به اصول اساسی و صحیح زندگی، گرایش تاریخی را میان مسلمانان شکوفا کرد. از سوی دیگر تداوم حیات دینی، ضرورت پرداختن به امور دینی و شرعی را گسترش میداد. روشن نبودن شأن نزول آیات قرآن که مصدر احکام بسیاری بود، نیاز به تفسیر داشت و شناخت سیرهی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و سپس صحابه به عنوان رهبران دینی، برای حفظ و اشاعهی سنتهای ایشان، توانست مصدر و میزان تشخیص بسیاری از مجهولات باشد، بنابراین گردآوری و تدوین احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) از سویی و توجه به سیره و مغازی از سوی دیگر، این نیاز را پاسخگو بود. از طرفی تشکیلات حکومتی پیریزی شده توسط خلفا همانند هر ساختار سیاسی دیگر ابعاد بیشماری را در بر میگرفت. منازعات قبیلهای از دسته بندیهای سیاسی، اهتمام به انساب و مسایلی از این قبیل پیامدهایی را به دنبال داشت به طوری که حفظ و ثبت نسب را برای اعراب ضروری ساخت، بدین ترتیب با ظهور اسلام و پذیرش اندیشهی دینی در میان مسلمین و نیاز جامعه به ثبت حوادث سبب گردید تا مسلمانان با عنایت به سیره و مغازی پیامبر روش انتقال اطلاعات را از احادیث فرا گیرند و به روایات تاریخی توجه نمایند، بدین طریق اولین مکاتب تاریخنگار را پدید آوردند.
اما تاریخنگاری به مفهوم خاص آن از قرن دوم هجری آغاز شد و از همان ایام بر این آثار کم و بیش عنوان تاریخ اطلاق گردید، گرچه بسیاری از اینگونه کتابها را اخبار نیز نامیدندکه سابقهی قدیمیتری داشت، اما اخبار بیشتر منطبق بر تاریخ ویژه و مفردی بود که امروزه شاید بتوان آن را با تک نگاری مقایسه کرد، همچون اخبار زیاد بن بنی امیه از هیثم بن عدی (د.206 ه) و اخبار العباس از هشام کلبی (د. 206 ه). در حالی که تاریخ غالباً بر حوادث و رویدادهای عام تر مبتنی بر ذکر وقایع اطلاق میگردد، مانند کتاب التاریخ المبعث و المغازی واقدی. به هر حال تاریخنگاری در عصر اسلامی جزیی از تکامل عمومی فرهنگ به شمار می رود که به تبع سلف خویش، اخبارنگاری، با علم حدیث ارتباطی محکم و سزاوار پژوهش یافت. بهعلاوه تکوین و تکامل مفهوم حکومت، دیوانسالاری، تصادم آرا و سایر منقولاتی که در دگرگونیهای هر جامعه نقش دارند، عناصر زندهای هستند که برای درک تصورات تاریخنگاری در دورهی اسلامی باید بدان توجه نمود.
بر این اساس برخی از بزرگترین مورخان و مکتبهای تاریخنویسی از دل تمدن اسلامی ظهور کردند تا حافظ مواریث فکری، فرهنگی، سیاسی و دینی این تمدن باشند. با توجه به این نقش اساسی تواریخ عصر اسلامی، در دو قرن اخیر پس از آنکه خاورشناسان و اسلام شناسان، به هر دلیل و انگیزه به کاوشهای گسترده در حوزه تاریخ و تمدن شرقی و اسلامی و عربی و ایرانی دست زندند، متوجه منابع تاریخی اسلامی و تاریخنگاری مسلمانان در سده های نخست اسلامی شده و در اشکال مختلف کوشیدند اهمیت آنها را در انتقال مواریث پیشینیان نشان دهند. در این دو قرن تقریباً تمام منابع تاریخی کهن اسلامی عیناً و با شرح و تعلیق و تحقیقات ارزنده و انتقادی به چاپ رسیدند. اما با این وجود هنوز علی رغم انتشار تعداد معدوی پژوهشها پیرامون تاریخنگاری اسلامی در ایران، وسعت و گستردگی این حوزه تحقیقاتی، پژوهشهای بیشتری را می طلبد. در این راستا اخیراً کتاب «تاریخنگاران و مکتبهای تاریخنگاری در اسلام» توسط رمضان زین العابدینی به همت انتشارات چاپخش در سال 1388 منتشر شده است. کل مجموعه کتاب در ده فصل و 408 صفحه فراهم آمده است.
این کتاب با تقریظ ده صفحهای حسن یوسفی اشکوری در باب دانش تاریخ، معنا و مفهوم آن و اهمیت تاریخنگاری اسلامی، آغاز می شود. پس از آن نویسنده بحث خود را با «آگاهی تاریخی و عوامل پیدایش تاریخ» آغاز می کند و پس از اجمالی در خصوص ریشه شناسی واژه تاریخ و جایگاه آن در نزد اعراب جاهلی به عوامل پیدایش تاریخ اسلام می پردازد. این عوامل به چهار دسته فرهنگی، فکری، نیازهای عملی حیاتی و عوامل یاری دهنده تقسیم شده اند. وجود نوعی تفکر تاریخی در در قرآن و عقاید اسلامی، حوادث صدر اسلام و بعثت و هجرت پیامبر اسلام (ص)، فتوحات گسترده و گسترش حوزه ی جغرافیایی جهان اسلام، نیاز به شناخت شأن نزول آیات و سیره پیامبر اسلام (ص)، رقابتهای احزاب و گروههای سیاسی و دینی، تعصبات قبیله ای اعراب، تشویق خلفا و حکام، جنبش شعوبیه و سرانجام پیدایش کاغذ از مهمترین این عوامل و عناصر هستند. مباحث کتاب با «سرآغاز تدوین تاریخ» ادامه مییابد. در این قمست پس از اشاره به مشکلات تاریخ شفاهی و تدوین تاریخ اسلام تا اواسط قرن دوم هجری، به مشخصات اولین دوره تدوین تاریخ پرداخته شده است. مهمترین این مشخصات از نظرگاه نویسنده عبارتند از اینکه: بسیاری از آنها دربارهی مسائل اجتماعی، سیاسی، مذهبی، دینی و قبیله ای بر طبق نظر اصحاب بیان شده اند و تحت تأثیر موضعگیریهای سیاسی، دینی، قبیلهای و ملی بوده است. روایات تاریخی در این دوره از جهات فرقههای سیاسی و مذهبی و عمدتاً در متمرکز در شهرهای خاصی مانند مدینه، بصره، کوفه، دمشق و بعدها بغداد بود. همین مسئله موجب پدیدار شدن تواریخ محلی و قبیلهای گردید. همه تواریخ این دوره بر اساس و محور اسلام و تقویم اسلامی نوشته شده است. این تواریخ همچنین ارتباط نزدیکی با علوم حدیث، سیره، انساب، لغت و ادبیات داشت. بسیاری از مورخان قرون نخستین اسلامی ایرانیان مسلمان بودند مانند: طبری، یعقوبی، ابوحنیفه دینوری، شُرحبیل بن سعد، ابن اسحاق و مدائنی. از آغاز تاریخنگاری کار تفسیر تاریخی و تحلیل و تعلیل سیاسی هم به وجود آمد. فلسفه تاریخ بر این اساس گذاشته شد که ارادهی خداوند اساس همه چیز است. بهویژه جبر تاریخی در دورهی اموی نضج گرفت. (صص 38- 45)
در این فصل همچنین از سه مرحله تدوین و تکمیل تاریخنگاری نامبرده شده است. مرحله اول بیشتر مبتنی بر طبع شخصی افراد بود «تا از آن استفاده کنند و به خاطر منفعت دینی یا اجتماعی به طور عام بود». این مرحله همچنین عمدتاً بر اساس روایات شفاهی بود تا مکتوبات تاریخی. این مرحله تا قرن دوم هجری امتداد داشت تا اینکه با ورود تمدن اسلامی به عصر کتابت، مرحله ی دوم تاریخ نگاری هم آغاز شد. شاخصه عمده این مرحله گسترش سیره نویسی بود. در این دوره شاهد پیدایش تواریخ مکتوب هستیم. در این مرحله تاریخنگاران دهها کتاب و صدها رساله کوچک و بزرگ نوشتند که هر یک از آنها ماده اصلی تاریخنگاری محسوب گردید. سومین مرحله، مرحلهای است که تدوین تاریخ بر اساس زمان و جمع آوری موضوعات در طول زمان در یک کتاب صورت میگیرد که عمدتاً بر اساس دو اصل وحدت تاریخ اسلامی و اهمیت تجربههای امت اسلامی از یک سو و وحدت تاریخ بشری از خلال سلسله انبیاء از سوی دیگری استوار بود. (ص 52)
پس از این مباحث، نویسنده به یکی از موضوعات اساسی تاریخنگاری اسلامی یعنی مکتبهای تاریخنگاری میپردازد. در این قسمت از دو مکتب بزرگ مدینه و عراق و سه مکتب کوچکتر شام، یمن و فارس نام برده شده است. همانگونه که از نام این مکاتب هویدا است، ویژگیهای جغرافیایی و سیاسی از عمده ترین مشخصه های آنها می باشد. در این میان دو مکتب مدینه و عراق از سایر مکاتب شاخصترند. اما زمینههای شکلگیری مکتب مدینه، به موقعیت ممتاز این شهر در نیمه نخست سده یکم هجری بر میگردد. مدینه اقامتگاه پیامبر اسلام و پایتخت سیاسی و دینی سه تن از خلفای راشدین بود. این شهر هم چنین مرکز تجمع اصحاب و نقطه اوج گیری قدرت دینی و سیاسی اسلام بود. نخستین بارقههای اهتمام ویژه بهگفتار و کردار پیامبر (ص) در این شهر درخشید و به سرعت دامنهاش توسعه و نظم یافت و مغازی و سیرهی پیامبر و پس از آن تاریخ اسلام در مهد آن، محور اصلی این اهتمام گردید. نویسنده ی کتاب عبد الله بن عباس را به عنوان بنیانگذار علمی این مکتب در مدینه معرفی کرده است. ابن عباس یکی از بزرگ ترین فقهای مدینه بود که از نظر علمی بیشترین اطلاعات را داشت. وی نه فقط به خاطر فراوانی علمش در فقه بلکه کثرت آگاهی در اخبار گذشته و نیز انساب و شعر و تفسیر قرآن و حساب و فرائض به دریای علم شهرت یافته بود. (صص 1ـ102) به جز ابن عباس، اولین کسانی که در مدینه در زمینه تاریخنگاری پیشگام بودند، عمدتاً از فرزندان صحابه بودند مانند: سعید بن سعد بن عباده الخزرجی، سهل بن ابی خیثمه مدنی انصاری، ابان بن عثمان بن عفان، عروه بن الزبیر بن العوام، شرحبیل بن سعد، ابوفضاله عبد الله بن کعب بن مالک الانصاری، القاسم بن محمد بن ابی بکر. در میان مورخان برجسته دوره بعدی این مکتب محمد بن مسلم بن شهاب الزهری (50 ـ124 ه ـ ) بود. ابن شهاب الزهری مغاری پیامبر را نوشت و سیره نبوی را بر اساس همان هایی نوشتکه امروز می شناسیم. او دوره ی راشدین و آغاز دوره ی اموی را بر طبق آن چه که اصحابشان گفته اند تنظیم نمود و روایات را بررسی کرد و اسناد را جمع آوری نمود و آنها را بر اساس تسلسل تاریخی مرتب کرد و حوادث مهم را مشخص نمود. با وجودی که شعر و قصص را دوست می داشت از آن در نگارش تاریخ دوری نمود یعنی در واقع تاریخ نوشت. (ص 111)
دومین مکتب بزرگ تاریخی اسلامی، مکتب عراق است. در صدر اسلام در عراق سه اندیشه ی فرهنگی مهم شکل گرفت: ایرانی، عربی و یونانی. بعدها این سه فرهنگ در فرهنگ و تمدن بزرگ اسلامی حل شدند و البته موجب تقویت آن نیز گردیدند. مکتب تاریخنگاری عراق نیز از دل همین اختلاط و ترکیب فرهنگی و عمدتاً در دو شهر کوفه و بصره پدید آمد. تشویق حفظ و نگهداری انساب و اخبار عرب توسط امویان، پدیدار شدن جنبش شعوبیه و آثار ادبی ـ تاریخی آنان در عراق و انتقال مرکز سیاسی خلافت از شبه شام به بغداد از مهمترین زمینههای شکلگیری این مکتب بود. عبید الله بن ابی رافع کاتب امام علی (ع) که زمان خلافت وی در کوفه بود اولین مورخ و مؤلف در مکتب تاریخنگاری عراق است. (ص 126) او همراه امام علی (ع) در جنگ های صفین، جمل و نهروان شرکت داشت و آنچه را دیده بود، به رشته تحریر درآورد. در این زمینه هم چنین می توانیم کتاب مثالب را که زیاد بن ابیه تألیف کرد معتبر بدانیم. این کتاب اولین کتابی است که در مکتب تاریخنگاری عراق در آغازین زمان یعنی اواسط قرن اول دربارهی تاریخ به نگارش درآمد. از نگاه نویسنده کتاب مکتب تاریخنگاری مدینه و شام اختصاص به مغازی و فتوح داشت در حالیکه مکتب تاریخنگاری عراق غالباً بر محور اخبار و ایام و انساب قرار داشت. برخی از مهمترین مورخان و اخباریان مکتب عراق عبارتنداز: ابو عمرو بن نشارحیل الشعبی، یونس المغنی، قحذم بین سلیمان، ابو خالد یوسف بن خالد بن عمیر السمتی البصری، ابوالعباس وهب بن جریر، ابو مخنف لوط بن یحیی، عوانه بن الحکم، نصر بن مزاحم منقری، الهیثم بن عدی بن عبد الرحمن الثعلبی. در این میان ابو مخنف لوط بن یحیی از شاخصترین چهرههای مکتب عراق است. او از اخباریان در فتوح عراق و اخبار آن بود و در انساب نیز دستی داشت.
پس از بحث از مورخان و مکاتب نخستین، نوبت به «پیدایش مورخان بزرگ» می رسد. نویسنده کسانی را به عنوان مورخان بزرگ می نامد که طبقه کاملی از مورخان تا نیمه دوم قرن سوم هجری هستند و در خلال دو قرن باعث دگرگونی و تحول در تاریخنگاری شدند. از نظر نویسنده این مورخان بزرگ واحد مشخصات زیرند:
ـ آنان تاریخ را به معنای کلی و فراگیر فهمیدند و افق دیدشان جهانی و اسلامی و به صورت امت واحده بود. گرایش قبیلهای و مذهبی آنان در برابر قدرت عملی تاریخ ضعیف بود.
ـ آنان به طرف آگاهی و علم و کسب معلومات رفتند و به همین خاطر از روش محدثین در درستی سند روایت استفاده کردند.
ـ از سیره و انساب و شعر و اخبار و ادب به عنوان ابزار علم تاریخ استفاده کردند.
ـ رابطهی تاریخ و تاریخنگاران در جو فرهنگی عام باعث پدید آمدن علم تاریخ اسلامی گردید و به دست این تاریخنگاران و با تلاشهای آنان زمینه تاریخنگاری عربی اسلامی فراهم شد.
ـ انتقال از مرحله اخباریان و اخبار به مرحله مورخان و تاریخ یک باره نبود، بلکه بین دو مرحله، مرحلهای به وجود آمد که مرحله انتقال است. در این مرحله برخی از مورخان پدید آمدند که از طریق سیره و حدیث زمینهی ظهور تاریخنگاری را بر اساس علمی منظم یعنی بر پایه زمان و موضوع فراهم کردند. نویسنده در ادامهی فهرست نسبتاً مفصلی از این گروه از مورخان مرحله انتقال را تنظیم نموده است. (صص 159-157).
در انتهای فصل ششم، به موضوع اصلی فصل یعنی پیدایش مورخان بزرگ پرداخته شده است. خلیفه بن خیاط اللیثی العصفری (م 240 ه ـ) مؤلف کتاب الطبقات و کتاب التاریخ، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم البخاری الجعفی (256 ـ 194 ه ـ) مؤلف التاریخ الکبیر و صحیح بخاری، ابن قتیبه الدینوری (270 ـ 213 ه ـ) مؤلف عیون الاخبار و المعارف، احمد بن یحیی البلاذری (م 279 ه ـ) مؤلف فتوح البلدان و انساب الاشراف، ابوالفضل احمد بن ابی طاهر ابن طیفور (204 280 ه ـ) مؤلف کتاب بغداد و المعرفین من الانبیاء، ابوحنیفه الدینوری مؤلف اخبار الطوال، ابن واضح یعقوبی (م 292 هـ) مؤلف تاریخ یعقوبی، محمد بن جریر طبری (225 ـ 310 ه ـ) مؤلف کتاب بزرگ تاریخ طبری، مورخان بزرگی هستند که آثار و روش تاریخنگاری آنان در این فصل شرح داده شده است.
در فصل هفتم کتاب نویسنده دگرگونی تاریخنگاری را پس از قرن سوم هجری در سه حوزه یا دوره مورد بررسی قرار می دهد. در دوره ی اول مطالعات عمدتاً از مصر تا یمن و ماوراءالنهر از قرن چهارم تا سقوط بغداد در اواسط قرن هفتم (656 ه ـ) را در بر می گیرد. بعد از آن دوره ی آل بویه و سلجوقیان و خوارزمشاهیان عراق و ایران از جهتی و دوره ی فاطمی و سپس ایوبی در شام و مصر و یمن از سوی دیگر بررسی گردیده است. این دوره، دوره ی فاطمی ـ عباسی نامیده شده است. در دوره دوم دگرگونی تاریخنگاری در مشرق از اواسط قرن هفتم تا اواخر قرن دهم بررسی شده و این دوره ای است که از طرفی ایلخانان مغول سپس جلایریان در ایران و عراق و از سوی دیگر ممالیک در مصر و شام پدیدار شدند. بحث این دوره با صفویان و ترکمانان در ایران و عراق و تسلط عثمانیان بر سرزمین های عرب به پایان می رسد. این دوره، دورهی مملوکی (مغولی ـ ترکمانی) نامیده شده است. سومین حوزه به تاریخنگاری در اندلس اختصاص یافته است یعنی از دوره والیان اموی و خلافت امویان و ادریسیان سپس ملوک الطوایف تا دورهی مرابطون و موحدون و بنی مرین تا ظهور حسنیین در اواسط قرن درهم در مغرب. در ادامهی فصل و در خلال مباحث مطرح شده نویسنده اسامی بسیاری از مورخان و آثار آنان را فهرست وار ذکر نموده است.
«تحول ماده (موضوع) تاریخی» مبحث بعدی کتاب است. از نظر نویسنده ماده یا موضوع تاریخی بزرگترین تحول و دگرگونی را در قرون نخستین اسلامی پیدا نمود. مشرق خلافت اسلامی در قرن سوم با وسیعترین تحول مواجه گشت و همین وضعیت در قرن چهارم/ دهم میلادی نیز اتفاق افتاد. ما میتوانیم این تحول را با رشد و بالندگی تمدن اسلامی و نیازهای سیاسی و حکومتی و رشد علوم دیگر و پراکندگی سیاسی مشاهده نماییم. این تحول سبب شد تا انواع تواریخ مدنی و خاندانی و سیر و قصص به وجود آید. موضوع و ماده تاریخی ذیل عناوین فراوانی موضوع تاریخی از نظر کمیت، تنوع موضوعات تاریخی به همراه شکوفایی تمدن، پی آمد نیاز سیاسی و حکومتی، پیآمد موضوع علوم دیگر و رشد آن، پیدایش تواریخ محلی و خاص، تواریخ خاندانی و پدید آمدن سیر فردی و شخصی و خاطرات و قصص تاریخی، مورد بحث قرار گرفته است.
در فصل نهم نویسنده به «دگرگونی روشهای تاریخ نگاری» پرداخته است. از نظر او روشهای تاریخنگاری از لحاظ دگرگونی و تحول به دو عامل بستگی داشته است: یکی تدوین موضوع تاریخ و دیگری تنظیم و بررسی موضوعات تاریخی. برای بررسی موضوع تاریخ وی به چهارم مؤلفه بودن با نبودن سند، افزایش اعتماد بر آثار، تأثیر علوم دیگر بر تاریخ و تاریخنویسان، و تحول و دگرگونی در روش نگارش توجه کرده و هر کدام را به صورت مبسوط با نمونههای فراوان تاریخی تشریح نموده است. «در دگرگونی خط فکری» عنوان آخرین و دهمین فصل کتاب است. در این فصل نویسنده به مهمترین مشخصات فکری مورخانی «که در تاریخ اسلام تلاش کردند و مسیر علم تاریخ را به جلو بردند» اشاره نموده است. اگرچه این مشخصات بیشتر به ویژگیهای کلی تاریخ اسلام شبیه است، تا به ویژگیهای فکری مورخان مسلمان.
در یک نگاه کلی به کتاب می توان بیان نمود که نویسنده بر آن بوده است با تألیف این کتاب خوانندگان و جوانان و بهویژه دانشجویان را با اهمیت تاریخ و نقش آفرینی منابع تاریخی دست اول، آشنا کند و تلاشهای پیشینان را در این حوزه بازگوید. اگر چه این تلاشی است ارزنده، اما باید اذعان کرد این اثر تا حدودی فشرده است و گزارشهای بسیاری و اطلاعات متنوعی در آن به صورت کوتاه و مجمل بیان شده و کمتر به تحلیل و بازسازی و نقد علمی آنها توجه شده است. البته شاید این فشردگی نیز بدان دلیل بوده است که این اثر بیشتر برای دانشجویان و آشنایان با مسائل و موضوعات کلی و کلان تاریخ اسلام و به عنوان یک کتاب کمک آموزشی نوشته شده است. در هر صورت بر همین اساس برخی نقدها بر این کتاب وارد است که از نگاه یک خواننده دقیق نمیتواند دور بماند. در نگاه نخست خواننده با دیدن عنوان کتاب (تاریخنگاران و مکتبهای تاریخنگاری در اسلام) انتظار محتوایی نظری و تئوریک را خواهد داشت. اما بدون تردید مطالعه کل کتاب این انتظار را برآورده نخواهد ساخت. از این رو بهتر بود عنوان فرعی کتاب (شناخت منابع و مأخذ در اسلام)، عنوان اصلی کتاب انتخاب میگردید. در همین راستا میتوان به مسئلهی بعدی یعنی عدم تطابق عناوین فصول با محتوای آنها اشاره نمود. نمونه بارز این عدم تطابق، فصل نهم (دگرگونی روشهای تاریخنگاری) است. چرا که علی القاعده و بر اساس عنوان، این فصل میبایست به روشهای تاریخنگاری میپرداخت. اما محتوای این فصل نیز همانند بخش اعظم کتاب، فهرستی است از اسامی مورخان و منابع تاریخی. به نظر می رسد این مسئله از آنجا ناشی می گردد که معنای «روش» که امروزه تعریف و مفهوم مشخصی نزد نظریه پردازان تاریخ دارد، از نگاه نویسنده در این کتاب صرفاً در حد «سبکهای نگارش» (ص 349) و یا شیوههای مختلف نقل و گزارش روایات تاریخی، تقلیلِ مفهوم داده است. علاوه بر این حتی گاهی مفهوم روش و مفهوم موضوع در تاریخ یکی دانسته شده است. (ص 350) برای نمونه «وفیات نویسی» که یکی از موضوعات سنتی تاریخنویسی بوده است، جزو روشهای تاریخ قلمداد گردیده است. (ص 356) در همین زمینه تعریف «اندیشهی تاریخ» نزد نویسنده کتاب نیز روشن نیست. در حالیکه نویسنده در پایان فصل هفتم، موضوع فصول هشتم و بعد از آن را «به طور کلی اندیشه تاریخ اسلام در قرون سوم تا هفتم» (ص 255) بیان کرده است، بخش اعظم مطالب بعدی کتاب را فهرست طولانی اسامی مورخان و آثار تاریخی آنان تشکیل میدهد و خواننده اثری از «اندیشهی تاریخ اسلام» به جز چند صفحه معدود آن هم پیرامون جایگاه تاریخ در تفکر مورخان بزرگی همانند مسعودی، طبری و یعقوبی نمی بیند.
نحوهی دستهبندی مطالب هر فصل هم اغلب موجب سردرگمی خواننده میگردد. برای مثال نویسنده در فصل دهم کتاب برای دستهبندی مشخصات فکری مورخان از عناوین اول، دوم، سوم و ... استفاده نموده است. اما مباحث هر یک از این عناوین نیز خود به عناوین دیگری همانند اولاً، ثانیاً، ثالثاً و ... و یا 1، 2، 3 و ... یا الف، ب، پ و ... و یا اولاً، دوماً، سوماً و ... تقسیم شده است. به این ترتیب خواننده کتاب نمیداند که برای مثال بحث مربوط به قسمت الف مربوط به قسمت دوماً است یا مربوط به قسمت ثانیاً و یا قسمت دوم. تداخل این دسته بندیها و عدم تفکیک صحیح آنها در برخی فصول مانع از فهم دقیق مباحث مطرح شده خواهد گردید. چرا که خواننده بهویژه در فصل پایانی کتاب شاهد نوعی دستهبندی مغشوش مطالب است که تقریباً فهم درست محتوا را غیر ممکن میسازد.
به هر حال و با وجود این نقدها و نقائص کتاب تاریخ نگاران و مکتبهای تاریخنگاری در اسلام، برای دانشجویان و علاقمندان به تاریخ، اطلاعات گستردهی تاریخی در حوزهی منابع و مأخذ تاریخ اسلام و تا اندازهای ایران در بر دارد و آنان را از مراجعه مستقیم به بسیاری از منابع گسترده بهویژه منابع عربی، بی نیاز میکند. اما اثری با این عنوان به قول تقریظ نویس کتاب، میتوانست بسیار «معرفت بخشتر» باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ فرانتس روزنتال، تاریخنگاری اسلامی، ترجمه ی اسدالله آزاد، ج1، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1368، ص 33.
2 ـ برای نمونه ابن عبدربه: العقد الفرید، به کوشش احمد امینی و دیگران، ج5، بیروت، 1402، ه.ق، ص 132 و ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج5، قاهره: وزاره الثقافه و الارشاد القومی، (بی تا) ، ص64
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 147 مرداد 1389
تعداد بازدید: 18771