تاریخی گری و شناخت انتقادی

مسعود رضوی


... بی‌گمان تاریخ‌نویس می‌تواند رویدادها را به ‌گونه‌ای تألیف کند که خواننده چنان پندارد که وقایع در پیش دیدگانش می‌گذرد. ولی حتی در این حال، پیوند میان رویدادها را باید درنظر گیرد تا آنچه را «پراگماتیک» نام دارد، روشن کند. یعنی علل و دلایل رویدادها را نشان دهد. لیکن چنان که تصور نیز می‌توان کرد، این کار به یاری صورت معقول نیاز دارد بی‌آنکه بدین‌سان اندیشه‌ی عقلی با خود دچار تناقض شود. با این وصف در چنین روشی، رویدادها همچنان جوهر و اساس تاریخ‌اند... (هگل، عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت، تهران 1379، ص 25)

*      *       *
علم تاریخ، شاید همزمان با تاریخ‌نگاری متولد شده باشد. زیرا رویکرد مورخ به وقایع، لزوماً بر گزینش استوار است و این گزینش، حتماً حکمت و علتی دارد. براهین و قضایایی که به تبیین این حکمت و علّت می‌پردازد، نطفه‌های اولیه علم تاریخ، روش‌شناسی تاریخ، فلسفه‌ی تاریخ، نقد تاریخ و تاریخ‌پژوهی را ایجاد می‌کند. بنابراین نباید تفکیک بسیاری قائل شد میان تاریخ و تاریخ‌نگاری با این علوم و حکمت‌های مضاف. تواریخ و مورخان سبب ظهور این دانش‌ها شده و این دانش‌ها دلیل تکامل و ژرفابخشی به تاریخ‌نگاری بوده است. این تعامل مهم‌ترین علّت بقا و اعتبار علم تاریخ تا روزگار ماست.
در جهان اسلام، کتب تاریخی از نخستین دستاوردهای فرهنگ اسلامی محسوب می‌شود. اصلاً اسلام یک دین کتاب محور است و بسیاری از قواعد شریعت و نصوص دیانت را تنها با مستندات تاریخی می‌توان فهمید. هریک از دانش‌‌های مرتبط با قرآن یا سنت، بر درک مفسّر یا فقیه از شأن نزول یا سیره و اقلیم رخداد و شرایط مکانی و زمانی روایت استوار است. اگر جز این می‌بود، دروازه‌های تأویل و تفسیر به رأی چنان گشوده می‌شد که چیزی برای تفاهم مسلمانان بر سر موضوعات، شرایع، مفاهیم و قواعد دینی باقی نمی‌ماند.
با این اوصاف، باید توجه داشت که مورخان مسلمان چه خدمت کلانی به اسلام کرده‌اند. آنان ماهیت واقعی و تاریخی ظهور پیامبر اسلام و گسترش شریعت و تحولات مرتبط با آن را تا حد امکان ثبت و ضبط کردند و اگر خرده‌ای بر برخی از آنان بتوان گرفت، این نکته است که گاهی در علاقه‌ی به موضوعات، اشخاص و مسائلی خاص افراط ورزیده یا در بغض برخی دیگر دچار لغزش و یا امساک بیان شده‌اند. البته همین مسائل هم برکات زیادی داشته و نوعی جدل کلامی ـ تاریخی را دامن زده است. این جدل، بن مایه‌ی تکامل علوم و انگاره‌های نظری تاریخ نیز بوده و تا آنجا که وارد منازعات بیهوده و خانمان برانداز فرقه‌ای نمی‌شده، مفید و مغتنم بوده است.
کتاب «نقد تاریخ پژوهی اسلامی» اثر محموداسماعیل، به ترجمه‌ی حجت‌الله جودکی، نوعی نقد و بازنگری در این میراث است و نویسنده با آگاهی وسیع از حوزه‌های مختلف تاریخ‌نگاری در تمدن اسلامی، کوشیده است سنجیداری علمی و دقیق به دست خواننده دهد. این کتاب با مقدمه‌ای به قلم آقای دکتر علی رجبلو، عضو هیئت علمی رسمی دانشگاه الزهرا، در باب «سیر تطور روش و نظریه در علم تاریخ» آغاز شده است. وی دیدگاه‌های مألوف و مضمر در کتب علم و فلسفه و روش‌شناسی تاریخ در غرب را تلخیص نموده و حقیقتاً با نکته‌سنجی خاصی بازگو کرده است. سپس به نقد کتاب و دیدگاه‌های محموداسماعیل پرداخته که ماحصل آن را می‌توان چنین دانست:
 محموداسماعیل با تکیه بر روش‌های علوم اجتماعی و انسانی و اتخاذ رویکرد جامعه‌شناختی، با بهره‌گیری از نوعی تفسیر مارکسیستی از تاریخ اسلام، و نیز تطبیق نابجای مصطلحات و مفاهیم نوین و قابل فهم در حوزه‌های متفاوت، به مسائل و نکاتی اشاره می‌کند که خواننده را به نتایج نامناسبی سوق می‌دهد. به عبارت مقدمه‌ی مذکور:
«محموداسماعیل اسیر قواعد و بنیان‌های روش نئومارکسیستی است و از انطباق این قواعد با دوره‌های آغازین اسلامی، بی‌آنکه به نتایج مخّرب‌اش بیندیشد، ابایی ندارد. مثلاً در ص 29 از کلماتی مانند: لیبرالیستی و لیبرالی درباره گروه اخوان الصفا یا مفاهیمی نظیر فئودالیزم و بورژوازی برای شرح دوره‌ای متحول از قرون اولیه اسلامی روی برنمی‌تابد... در سرتاسر کتاب، محموداسماعیل کوشیده است با استفاده‌ی ابزاری از روش‌ها و نظریه‌های معاصر، بسیاری از مناسبات تاریخی در حوزه‌ی تاریخ‌پژوهی اسلامی را توضیح دهد. لیکن، اصول و قواعد این روش‌ها را مدّنظر قرار نداده و در شرح و بسط بسیاری از حوزه‌های تاریخی دچار تناقص و تضاد شده است...» (ص 29)
خوب، با این نقد، هرچند نویسنده مدعی است «قصد ما قضاوت در محتوای کتاب نیست، بلکه اشکال انطباق آن با روش و نظریه و به کارگیری درست آن را مدنظر قرار دادیم»، تکلیف خواننده چیست؟
این مقاله که با عنوان «مقدمه» در صدر کتاب آمده، قضاوتی تند درباره‌ی کتاب است و بهتر می‌بود به عنوان مؤخره‌ای تکمیلی در انتهای کتاب درج می‌شد. امّا اگرچه سخن منتقد در اساس درست است، معهذا نمی‌توان این نکته را نادیده گرفت که ما هنوز جامعه‌شناسی بومی یا به طور کلی علوم انسانی بومی و پیشرفته‌ای که دارای فرهنگ اصطلاحات غنی و قوی برای تبیین مسائل میان رشته‌ای باشد، نداریم. نوعی جامعه‌شناسی در آثار قدمای ما نظیر ابن خلدون هست، امّا پاسخگوی روش‌ها و پرسش‌های جدید در حوزه‌ی تاریخ‌نگاری نیست. لذا تجربه‌ی همپوشانی مفاهیم نوین برای رسیدن به یک تحلیل جامعه‌شناختی یا اقتصادی از تاریخ اسلام یا تاریخ‌پژوهی در جهان اسلام، چه اشکالی می‌تواند داشته باشد؟ به گمان ما، توازی دیدگاه‌ها در این عرصه، می‌تواند موجب تولید اصطلاحات، روش‌ها و تئوری‌های متعدد و مناسب شود. محموداسماعیل صاحب یکی از این طرق و روش‌های نظریه پردازی و نقد در عرصه‌ی تاریخ‌نگاری، تاریخ‌پژوهی و فهم تاریخی از جوامع اسلامی است. کتاب وی نیز مجموعه‌ای از چند مقاله است که در همایش‌های مختلف عرضه شده و نویسنده در مقدمه نظرگاه خود را چنین بیان می‌کند:
«موضوع و روش علم تاریخ در خلال نیم قرن گذشته شاهد جهش بزرگی بود؛ زیرا تحول این موضوع و روزآمدکردن فعالیت آن، تحقیق گذشته را شامل شد. از این رو تاریخ سیاسی و نظامی ـ که همان موضوع سنتی است ـ را هم نسیم تحوّل فراگرفت و تفسیر تاریخی، از اقتصاد؛ جامعه‌شناسی و روانشناسی بهره‌مند گردید. همان‌گونه که تاریخ نظامی با تحقیقات و دانش جغرافیا و سیاست پیوند زده شد. بدیهی است که تحول موضوع تاریخ، به دگرگونی موازی در بخش روش هم بینجامد. لذا روش‌های علوم اجتماعی و انسانی در مطالعه‌ی تاریخی به میزانی که این دانش‌ها از روش تاریخی استفاده نمودند؛ به کار گرفته شد» (ص 31)
«نقد تاریخ‌پژوهی اسلامی»، مجموعه‌ای متشکل از هفت مقاله است.برخی موضوعات آن محدوده‌ی زمانی و اقلیمی مشخصی دارند و برخی کلّی‌تر و شامل موضوعات آشنای عرصه‌ی فکر و فرهنگ معاصر است. عناوین این مقاله‌ها به ترتیب تدوین در این کتاب چنین است: 1ـ ابن حزم و مکتبش،ستیز فقه و تاریخ/ 2ـ نگاهی انتقادی به طرح از نقل تا ابداع حسن حنفی /  3ـ نقد تفسیر تاریخ در میان نخستین مورخان مسلمان / 4ـ سیاست حکومت آل‌بویه در مورد وضعیت زمین کشاورزی (334-448هجری) / 5ـ مقدمه ابن‌خلدون، از ارسطو تا اخوان‌الصفا / 6 ـ غرب و اسلام / 7ـ تأثیر متقابل تمدنی در مرزهای غربی مصر، بنیان‌ها و ساختارها
علی رغم تنوع در این موضوعات، یک نکته در همه‌ی مقاله‌ها مشترک است و  آن بهره گیری محمود اسماعیل از «جهش معرفت‌شناسی و روش‌شناسی» در حیطه‌ی تاریخ‌پژوهی اسلامی است. این کار، جسارتی می‌خواهد و بسیار دشوار است. برای فهم مسأله باید گفت یک گستره‌ی عظیم تاریخ‌نگاری اسلامی وجود دارد که هنوز کاملاً پالایش نشده و مقدمات تحلیل آن فراهم نیامده است. نوعی گرایش اورینتالیستی (شرق-شناسانه) در تحلیل متون تاریخی و طبقه‌بندی آن ها و تحلیل محتوایشان غلبه دارد، اما ضمنا گرایشی سنتی هم هست که قدرت تحلیل براساس گفتمان‌ها و پرسمان‌های نوین را فاقد است، ولی قدرت بازخوانی، تصحیح و رفع مبهمات متنی و حاشیه‌ای و تأیید صحت متون تاریخی، به مثابه مواد اصلی در فهم تاریخی،  از آنِ همین گروه است.
تحولات اخیر جهان اسلام نیز سبب شده تا باب تازه‌ای در فهم مجدد تاریخ و اجتماعات و مسائل سرزمین‌های اسلامی گشوده شود. در مورد تاریخ‌پژوهی می‌توان گفت که پژوهش در این مورد نه تنها به جهت شناخت روش‌ها و آرای تاریخی مورخان این دوره ضرورت دارد، بلکه به دلیل تحولاتی که امروزه در تحقیقات و دیدگاه تاریخی رخ داده، مسیری برای سنجش نقادانه منابع تاریخی و مورخان اسلامی به شمار می‌رود.
«تحقیق درباره‌ی تاریخ‌نگاری عصر اسلامی، خاصه در قرون نخستین آن، هنوز مسأله‌ی پیچیده‌ای است. گرچه انبوه آثاری که مورخان دوره‌ی اسلامی پدید آورده‌اند ـ و جز آنچه اکنون در دست است، نام و نشان بسیاری از آن ها را می‌توان در فهرست‌های کهن یا مطاوی آثار مورخان و نویسندگان متأخرتر یافت ـ حاکی از توجه کم‌نظیر مسلمانان به تاریخ‌نگاری است، از آنجا که این بنای عظیم را بر بنیادهای گوناگونی برآوردند که هنوز همه آن به درستی شناخته نشده و آنچه از آن می‌دانیم، گاه ناقص و پراکنده است، ارائه‌ی طرحی جامع از تاریخ‌نگاری، خالی از دشواری‌هایی نیست. با این همه، بدون چنین پژوهشی بی‌گمان نمی‌توان منابع را به درستی ارزیابی کرد، روایاتش را به محک نقد زد، داستان را از تاریخ بازشناخت، انگیزه‌های تدوین تاریخی را دریافت و وجهه نظرهای مورخان را درک کرد، نیز نمی‌توان تأثیر عواملی چون دین و فرقه‌گرایی مذهبی و گرایش‌های قبیله‌ای ـ قومی و سیاست و تحولات اجتماعی را که خود عین تاریخ‌اند، در تاریخ‌نگاری نشان داد و از تکامل آن و معیارهایی که مورخان برای ضبط و نقل تاریخ وضع کرده‌اند؛ سخن راند و بالاخره حدود و حوزه‌ی «تاریخ» را که مسلمانان به درستی از وقایع نویسی به مخزن تجارب سیاسی و فرهنگی‌اش بدل کردند، تعیین کرد» (سجادی و عالم زاده، 1386، مقدمه)
سوای این مقدمات باید توجه داشت که تاریخ‌نگاری اسلامی چه حوزه‌ی غنی و وسیعی، به لحاظ منشاء و خاستگاه، روش‌ها و مکاتب، شیوه‌های تدوین و تنظیم و سرانجام تطور موضوعات و تنوع شاخه‌های تاریخ‌نگاری را دربرمی‌گیرد. برای مثال، تاریخ‌نگاری اسلامی، ترکیبی از میراث عربی، ایرانی، یونانی، یهودی و مسیحی (بیزانسی ـ  سریانی) است که بر بستر قرآن و سنت و سیره‌ی پیامبر اسلام (ص) بالیده و تکامل یافته است.
 این گرایش‌ها، به لحاظ روش نیز از تنوع خاصی برخوردارند. روش برخی روایی و مبتنی بر توصیفِ صرف است، برخی تحلیلی، برخی ریشه‌شناختی و تبارشناسانه و برخی نیز ترکیبی از همه‌ی این روش‌هاست. مورخان مسلمان، شیوه‌های تدوین متنوع و متفاوتی را بر مبنای انگیزه‌ی نگارش و سنتی که در آن پرورش یافته بودند، دنبال می‌کردند. از جمله: شیوه‌ی حدیثی ـ خبری، شیوه‌ی سال شماری، تاریخ‌نگاری دودمانی، تدوین تاریخی برحسب طبقات، تدوین فرهنگنامه‌ای و شیوه‌ی تبارشناختی.
برمبنای این شیوه‌ها، انبوهی از کتب و منابع درجه اول و درجه دوم از قرون اولیه‌ی اسلامی تاکنون تولید شده که بزرگ ترین زمینه‌ی پیوستگی تمدنی مسلمانان نیز مربوط به همین زنجیره‌ی گزارشی ـ پژوهشی ـ تفسیری از تاریخ اسلام و جوامع اسلامی است. اما تنوع موضوعات هم در این عرصه کم نیست و در طبقه‌بندی آثار تاریخی مسلمانان، می‌توان به بدایع و ابداعات کم نظیری برخورد.
 برخی از این موضوعات که آشناترند، چنین است: 1- سیره‌ها، 2- مغازی، 3- مقاتل، 4- فتن و حروب، 5- فتوح، 6- خراج، 7- تواریخ عمومی، 8- دودمان‌ها، 9- اخبار خلفا و سلاطین، 10- تواریخ محلی، 11- انساب، 12- وزارت و دیوان‌سالاری، 13- طبقات، 14- جغرافیای تاریخی، 15- فرهنگنامه‌های تاریخی، 16- فرق و مذاهب، 17- تک‌نگاری‌های ویژه و موضوعی، 18- کتابشناسی‌ها و... (در این زمینه‌ها افزون بر منبع پیش گفته، رجوع کنید به روزنتال، 1366، و حضرتی، 1380 و آئینه وند، 1377)
محمود اسماعیل را می‌توان در زمره‌ی روشنفکران نوگرای عرب قلمداد کرد که در غرب تحصیل کرده و در پسِ رخدادهای نیم قرن اخیر، از ناسیونالیسم عریان عربی تا بنیادگرایی سلفی‌های یکسونگر را پیش‌رو دارند، اما وجهی برای دفاع از این ها یا گرایش بدان ها نمی‌یابند، لذا به نقد روی آورده‌اند. کاری که محمد ارکون در «نقد عقل عربی» و محمدعابد الجابری در «تحلیل فرهنگ اسلامی در انگاره‌ی تمدنی» و نصر حامد ابوزید در «مفهوم النص» و «نگاه نقاد تاریخی به متن» دنبال کرده است.
در تکمیل و توازی با این جریان، محمود اسماعیل بر تاریخ به مثابه یک علم متمرکز شده و از تحول علم تاریخ به مثابه «روایت»، به تاریخ تحت عنوان «درایت» سخن می‌گوید. او خود، به تکوین تاریخی این دیدگاه‌ها بر بستر وقایع معاصر در کشورهای عربی اذعان دارد و شکست‌های متعدد آنان، در برخورد با قدرت‌ها و کشورهای غربی (مسیحی ـ یهودی ـ کمونیستی) و عدم موفقیت در مبادی جهان مدرن و درک و هضم یا نقد آن را برهانی بر صحت نظریات خود قلمداد می‌کند. «در دوران معاصر؛ جهان عرب شاهد تجربه‌ی همانندی بود که گروهی از نخبگان اندیشمند عرب، در پاسخ به چالشی همانند و در پی شکست 1967 میلادی آن را بنا نهادند. بنابراین برای جمع‌آوری علل و تلاش جهت پشت سر نهادن آن؛ گروهی از پژوهشگران عرب به تحقیق در میراث عربی اسلامی پرداختند و طرح‌های تاریخی مهمی پدید آمد که موجب بحث و گفت وگو و شناخت مثبت درباره‌ی تشخیص هویت عربی در دو دهه‌ی آخر قرن گذشته شد و علی‌رغم اختلاف و تنوع انگیزه‌ها؛ روش‌ها و نگرش اصحاب آن ـ و سپس نتایج تحقیقات آن ها ـ یک هدف واحد همه‌ی آن ها را دور هم جمع کرده بود و آن شناخت و علت‌یابی شکست و زمینه چینی و تلاش برای پشت سر نهادن آن بود. در این چارچوب می‌توان ادونیس، طیب تیزینی، حسین مروه، محمدعابد الجابری، حسن حنفی و  نویسنده‌ی این سطور را نام برد» (ص 61 و 62)
محمود اسماعیل از موضع تاریخی گری که بستر تئوریک محبوب برای نخبگان چپ و مارکسیست است به نقد اندیشه‌ها می‌پردازد. او در نقد حسن حنفی یکسره همین بستر تاریخی را دنبال می‌کند و به گمان ما به نتیجه یا نتایج صحیح و گاه درخشانی می‌رسد. او فارغ از تعصبات قومی و ملاحظات عربی، معتقد است: «... کارهای حسن حنفی نشانگر «بحران اندیشه»‌ای است که از آن متأثر شده ـ چه بسا بیش از دیگران ـ و برای مقابله با آن، همه‌ی وسایل را به کار گرفته و گاهی اوقات اصول و قواعد تحقیق علمی را هم برای رسیدن به اهدافش زیر پا گذاشته و در پرتگاه «ایدئولوژیک‌گرایی» افتاده است. به باور ما این لغزش در مرحله‌ی نخست به نادیده گرفتن «شرایط تاریخی» در بررسی مسائل و تناقض‌های میراث برمی‌گردد... درست است که میراث اسلامی دچار جعل و تحریف شده؛ اما درست کردن این خطاها و به رسمیت شناختنِ خطاهای ضد آن مجاز نیست» (ص66)
بن مایه‌ی اندیشه‌ی محمود اسماعیل سخن درستی است: «ما بر این باوریم که بزرگی «هدف» و «مقصد» به پژوهشگر مشروعیت تحقیق خارج از روش را نمی‌دهد» (همان) او نقد، تسامح و آزادی را لازمه‌ی اعتلا و پیشرفت علم تاریخ و تاریخ‌نگاری می‌داند و یک دوره‌ی بزرگ تاریخی را مثال می‌زند. دوره‌ای که «... آثار مکتوب مورد نقد قرار گرفت و کتاب های ویژه‌ای در نقد روایات و راویان تدوین گردید و اخباری که از مشاهده‌ی عینی اخذ شده بود، زیربنای مواد تاریخی قرار گرفت و از آن ها استفاده شد.
فضای تسامح و آزادی حاکم بر آن دوران به نفی خشونت و خطرهایی منجر شد که دست مورخ را در نگارش تاریخ می‌بست و میان او و پایبندی به صداقت و واقعیت فاصله می‌انداخت. همان‌گونه که کینه‌های تعصب و درگیری‌های مذهبی و جنجال‌های منطقه‌ای فروکش کرد یا از بین رفت. لذا می‌بینیم که مورخ ایرانی ـ به عنوان مثال حمزه اصفهانی ـ به عرب انصاف روا می‌دارد و علی‌رغم اینکه شیعه است واقع‌گرایانه در مورد اهل سنت می‌نویسد و یا وقتی ابن ندیم «الفهرست» را می‌نگارد، آنچه را از نوشته‌ها «از همه‌ی ملت‌ها اعم از عرب و عجم به دست آورده در کتابش جای می‌دهد» (صص 98 و99)
   این انگاره‌ی لیبرال البته هیچگاه جانشین قطعی نظرگاه تاریخی گری به مفهوم مارکسیستی نمی‌شود، امّا حضور قاطع در نوشته‌های اسماعیل دارد. او معتقد است «که فهم و احاطه، تفسیر و نظریه‌پردازی تاریخ اسلام به دور از فهم دو کلید اساسی امکان‌پذیر نیست، یکی بررسی حرکت تجارت جهانی در شرق و غرب، شمال و جنوب و دیگری احاطه بر تحول وضعیت زمین کشاورزی، انواع مالکیت، راه‌های بهره‌برداری و دگرگونی اشکال مختلف آن در دوران تاریخ اسلامی» (ص 111)
   این دیدگاه و نظریه، در مقاله‌ی چهارم؛ «سیاست حکومت آل بویه در مورد وضعیت زمین کشاورزی» به وضوح دیده می‌شود و تحلیلی اقتصادی یا تحلیلی در پرتو نوعی اقتصاد سیاسی مربوط به سنوات 334 تا 448 هجری قمری، جانشین نگاه سیاسی ـ نظامی ـ اجتماعی و دینی می‌شود. این کار البته قبلاً توسط محققان مارکسیست نظیر داندامایف، بارتولد و پطروشفسکی انجام گرفته بود (1)؛ امّا آنچه دغدغه‌ی محمود اسماعیل است، تأثیر تحولات شرق اسلامی در حکومت‌های ایرانی بر خلافت و تعیین نسبت آن در این شرایط است. او از اصطلاح «فئودالیزم» در رابطه با نظام حکومتی و اقتصادی آل بویه استفاده می‌کند و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که: «شکوفایی کشاورزی در دوران آل بویه نتیجه‌ی سیاست رشدیافته‌ی آنان بود که شیوه‌ی تولید فئودالی را از بین برد تا شیوه‌ی دیگری را جانشین آن نماید که نشانه‌های زیادی از شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری را دارا می‌باشد» (ص 124)
در مقاله یا فصل پنجم کتاب، به نام «مقدمه‌ی ابن خلدون، از ارسطو تا اخوان الصفا» نقدهای تند و صریحی بر دیدگاه‌های برخی متفکران عرب وارد می‌کند و به رابطه‌ی مستقیم و در عین حال پیچیده‌ی میان «رسائل اخوان الصفا» و «مقدمه‌ی ابن خلدون» می‌پردازد. نهایت آنکه می‌نویسد: «ما مخالفتی با این سخن نداریم که بسیاری از افکار ارسطو به مقدمه ابن خلدون راه یافته است، اما تأکید می‌کنیم که این اندیشه‌ها از طریق واسطه‌هایی به ابن خلدون رسیده که مهم ترین آن ها، رسائل اخوان الصفا است؛ به ویژه وقتی حمله‌ی سختی را مورد توجه قرار دهیم که ابن خلدون به ارسطو و مسلمانان «مشائی» متأثر از او می‌کند. یعنی آنچه را که ابن خلدون در کتاب مقدمه در برخی فصل‌ها در مورد «باطل بودن فلسفه و فساد تقلیدهای آن» نوشته است» (ص134)
در مقاله‌ی «غرب و اسلام»، محمود اسماعیل تلاش می‌کند تا با «اتکا بر بینش تاریخی، چشم‌انداز نگرش غرب به اسلام و مسلمانان را ارائه» نماید (ص 139) از این رهگذر، نگاهی تاریخی به فهم ـ و بلکه سوء تفاهم غرب مسیحی و مستشرقان ـ در قبال بلاد اسلامی و جوامع مسلمان می‌افکند. این مقاله بسیار درخشان و خواندنی است؛ زیرا از موضع تقابل نژادی یا ایدئولوژیکی یا واکنش جهان سوّمی تحریر نشده و شائبه‌ی بنیادگرایی و ناب‌گرایی هم از آن به دور است. وی بر بستری تاریخی این موضوع را بررسی می‌کند؛ «زیرا که تاریخ همان ظرف اندیشه‌ها و دادخواه امینی است که به تصورات مختلف در این نگرش پایان می‌دهد» (ص 139)
نقدهای محمود اسماعیل بر حرکت و دستاوردها و دیدگاه‌های شرق‌شناسی بسیار خواندنی، عبرت‌آموز و پویاست. ما این مقاله را به تلخیص این موضوع به قلم وی به پایان می‌بریم، ولی قبل از آن ذکر چند نکته ضروری است:
1ـ کتاب «نقد تاریخ پژوهی اسلامی، کتاب مهمی است و مترجم هم به نثر روشن و روان فارسی آن را تحریر کرده، اما بی‌شک نمی‌توان با همه‌ی نظرگاه‌ها، استدلال‌ها و نتایج مؤلف موافق بود.
2ـ اغلب موضوعات مطرح شده در آن نوآورانه است و شجاعت مؤلف در طرح نظرگاه‌های مستقل در تحلیل تاریخی ستایش انگیز و آموزنده است.
3ـ جانب انصاف را در اغلب موارد نگاه داشته است.
5ـ دیدگاه‌های تئوریک خود را به روشنی و بدون پرده‌پوشی در بدو هر مقاله مطرح کرده و این مزیت اوست.
6ـ تاریخ را برای حل مسائل معاصر، براساس روش‌ها و داده‌های معاصر مورد توجه قرار می‌دهد.
7ـ نقدهای او، معاصران و متقدمان هر دو را شامل می شود.

*    *    *
اما پایان بخش کلام از محمود اسماعیل که نمونه‌ای ویژه از سبک نگارش و نقد تحلیلی اوست:
  «ما نیازی نمی‌بینیم که حرکت شرق شناسی را بررسی کنیم، پیشتر در این خصوص نوشته‌ایم و فقط در اینجا به چند ملاحظه‌ی مهم اشاره می‌کنیم:
اول: پیروی از روش‌های سترون در تحقیق میراث اسلامی و پیوند دادن دست‌آوردهای تمدن اسلامی با میراث یونانی، همان گونه که در روش‌ «تأثیر و تأثر» وجود دارد.
دوم: توجه به تحقیقات قوم‌شناسی؛ زبان‌شناسی و مذهبی با هدف شکاف در وحدت جهان اسلام و زمینه‌چینی برای اشغال و استعمار آن. به عنوان مثال تحقیقات «گوتیه» و «آلفردبل» در این زمینه چشمگیر هستند.
سوم: تلاش برای زدودن جوانب شرقی از میراث اسلامی ـ مثل نوشته‌های ابن سینا (2)، بیرونی، رازی و فارابی ـ و اصرار بر برجسته کردن نقاط تاریک این میراث. مثل نوشته‌های آنان درباره‌ی «ابن خلدون» که بر عرب ستم کرد و به فرصت‌طلبی در رفتار شخصی‌اش مشهور است.
چهارم: علاقه به تجزیه و قطعه قطعه کردن تاریخ اسلام در  تلاش برای ممانعت از احیای «بیداری» و جایگزین کردن آن با «بیداری دروغین».
پنجم: ارائه نظریه‌ها و تفسیرهای مغایر با میراث و تاریخ اسلام، مثل آنچه که «لیگ» انجام داد و بر «تفسیر آماری» تأکید کرد، همچنین نوشته‌های «گوتیه» درباره «تفسیر نژادی و منطقه‌ای» و حتی مورخی مثل «گرونباوم» بر این باور بود که میراث عربی اسلامی بیانگر «ذهنیت پست سامی» است و برخی دیگر گفتند که تاریخ مسلمانان چیزی به غیر از آمیزه‌ای نژادی نیست که دین، تاروپود آن را تشکیل داده است» (صص 146 و147)


(۱)رجوع کنید به: داندامایف، محمد (1352)؛ ایران در دوران نخستین شاهان هخامنشی؛ ترجمه ی روحی ارباب، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ (1362)؛ اسلام در ایران از هجرت تا پایان قرن نهم هجری؛ ترجمه ی کریم کشاورز، تهران.
بارتولد، واسیلی (1366) ترکستان نامه؛ ترجمه ی کریم کشاورز؛ تهران.

(۲)در متن کتاب به جای ابن سینا نوشته ابن رشد، که بی شک غلط و سهو است زیرا نویسنده از «جوانب شرقی میراث اسلامی» سخن می‌گوید ابن رشد در منتهی الیه غرب اسلامی زیسته است. از این دست اغلاط و خطاها در کتاب فراوان است و با این اوصاف و اسف باید از اشتباهات صفحه آرایی هم یاد کرد که غباری است بر دامان این کتاب و هر کتاب...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
سجادی، سیدصادق و هادی عالم زاده (1386)؛ تاریخ‌نگاری در اسلام، تهران، سمت، چاپ نهم.
روزنتال، فرانتس (1366)؛ تاریخ‌نگاری در اسلام، ترجمه ی اسدالله آزاد، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
حضرتی، حسن (1380)؛ تأملاتی در علم تاریخ و تاریخ‌نگاری اسلامی، حسن حضرتی، تهران، نقش جهان.
آئینه وند، صادق (1377)؛ علم تاریخ در گستره‌ی تمدن اسلامی،  تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.


کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 143 فروردین 89


 
تعداد بازدید: 4590


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»