برشی از خاطرات معصومه رسولی درباره پشتیبانی دفاع مقدس

به انتخاب: فائزه ساسانی‌خواه

20 اسفند 1402


اولین شهید روستا

خبر شهادتش که آمد، می‌خواستیم سنگ‌تمام بگذاریم. ملارد گل‌فروشی نداشت. به ذهنم رسید خودمان یک سبد گل درست کنیم. مادرم چون قبلاً تهران زندگی کرده بود، گل‌سازی بلد بود و وسایلش را هم داشت.

با بچه‌های گروه، منزل مادرم جمع شدیم. مفتول‌های دسته‌چوبی مخصوص گل‌سازی را می‌گذاشتیم روی علاءالدین و منتظر می‌ماندیم تا داغ شوند و آماده حالت دادن. روی پارچه ساتن ژلاتین می‌مالیدیم و منتظر می‌ماندیم تا آهار بگیرد. بعد مادرم شکل گل لاله را رویش می‌کشید و با مسایل مخصوص حالت می‌داد و دانه‌دانه گل درست می‌کرد.

آن روز از صبح تا غروب کارمان طول کشید تا اینکه به‌ زحمت توانستیم یک سبد گل لاله زیبا درست کنیم.

سبد گل را در دست گرفته بودیم و آماده شدیم که برویم منزل شهید که یک آن ذهنم رفت به سال‌های اول انقلاب:

سال ۵۸ بود و هنوز جنگ شروع نشده بود. آن زمان پسر بزرگ فاطمه سلطان که بعدها شد برادر شوهرم، قسمتی از خانه‌شان را تبدیل به باشگاه کرده بود.[1] گفته بودند قرار است تئاتر برگزار کنیم؛ برای همین هم جمع‌ شده بودیم خانه‌ فاطمه سلطان.

اسم تئاتر بود «مبارزه[2]». آخرش این‌ طوری تمام شد: علی‌اصغر شفیعی که نقش شهید را بازی می‌کرد، گلوله خورد و افتاد روی زمین. ما هم شروع کردیم به گریه‌زاری.

گذشت تا اینکه مسئله‌ جنگ جدی‌تر شد.

حالا علی‌اصغر شفیعی به جبهه رفته بود و این‌بار واقعاً شده بود اولین شهر ملارد![3]

وقتی رسیدیم، با سرود وارد منزل شهید شدیم و دسته‌گل را تقدیم مادر شهید کردیم.[4]

 

[1]. برای اطلاع از چگونگی شکل‌گیری و فعالیت این باشگاه فرهنگی‌رزمی، مراجعه کنید به کتاب پرورش‌یافتگان توحید، نوشته زینب خزائی که توسط انتشارات عصر صادق در سال ۱۳۹۶ به چاپ رسیده‌ است. همچنین در عکس‌نوشت این کتاب، اطلاعاتی در این‌باره موجود است.

[2]. تئاتر «مبارزه» در دهه فجر ۱۳۵۹ به کارگردانی سیدمحمد رفیق اجرا شد. موضوع این تئاتر درباره ساواک و مبارزه با رژیم پهلوی بود. شهید علی‌اصغر شفیعی، شهید اکبر طحانی، شهید سیدحسین رفیعی و حسین شعبان‌پور از بازیگران تئاتر مبارزه بودند.

[3]. منظور راوی از اولین شهید، اولین شهید بسیجی دفاع مقدس است. ایشان در تاریخ است ۳۰/۴/1360 شهید شدند. قبل از این شهید بزرگوار نیز سیدحسن عقیلی که فرمانده بسیج و مسئول تأمین امنیت ملارد بود، حین انجام مأموریت به شهادت رسیده بود و بعد از آن شهید مصیب‌زاده در جبهه شهید شد و در تاریخ 7/۸/1359در گلزار شهدای ملارد خاکسپاری شد.

3 منبع: توکلی، لشگاجانی، نرجس، پژوهش و مصاحبه، رحیمی، محمدمهدی، ما هم جنگیدیم، روایت زنان ملارد از پشتیبانی دفاع مقدس، انتشارات راه‌یار، چ اول، 1401، ص 143 تا 144.



 
تعداد بازدید: 325


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»