آموزش تاریخ شفاهی در ایران،شکافی دو سویه

سید قاسم یا حسینی


                                  

 

                                                                    

تذکر لازم:

 مطالب و مطالعات من در این مقاله صرفاً بر اساس داده های تجربی و شخصی تدوین و تئوریزه شده و هدفش نیز نه نظریه پردازی صرف، بلکه قدم برداشتن در میدان عمل است. به عمد لحن سخنم را ژورنالیستی و تا اندازه زیادی انتقادی انتخاب کرده ام. بسیاری از افراد و مراکزی که در این مقاله مخاطب من بوده اند، از دوستان صمیمی هستند. از این رو پیشاپیش از همه آن عزیزان به خاطر زبان گزنده ام پوزش می خواهم. باید همه آستین همت بالا بزنیم و به این وضع آشفته و در هم ریخته، سر و سامان بدهیم.

 

 ترجمه های فرهنگی از مدرنیته

تاریخ شفاهی یک رشته، روش و نگرش مدرن و تا اندازه ای برآمده از تکنولوژی است که زادگاه امروزی آن مغرب زمین می باشد. این پدیده تاریخی دنیای مدرن نیز بسان بسیاری دیگر از مقولات فرهنگی مرتبط با مدرنیته، از طریق ترجمه، وارد فضای فرهنگی و دانشی ایران شده است.

اما یک اتفاق شگفت، این پدیده غربی را با دیگر موارد مشابه آن در ایران متمایز کرده است و آن سبقت گرفتن موارد تجربی و عملی تاریخ شفاهی نسبت به مبانی نظری و تئوریک آن است. فکر می کنم ادعای من نیاز به موشکافی و توضیح بیشتری داشته باشد.

مقوله «هرمنوتیک» را در نظر بگیرید. اگر چه ما درسنت فرهنگی خودمان در ایران و اسلام، مفاهیمی چون «تأویل» و «تفسیر» داشته ایم، اما حقیقت آن است که نظریه هرمنوتیک از بطن آنها زائیده نشد. ما هرمنوتیک را از فرهنگ مدرن غرب به فارسی ترجمه کردیم. اکنون در باره تاریخچه، مبانی نظری، اصول، و شخصیت های بزرگ هرمنوتیست، از دیلتای گرفته تا هایدگر و گادامر، به زبان فارسی ده ها مقاله و چندین کتاب مستقل ترجمه و حتی تألیف شده است. این در حالی است که تا امروز، اندیشمندان و روشنفکران ایرانی در کاربیست عملی هرمنوتیک در ادب و فرهنگ فارسی، کار چندانی نکرده اند و صرفاً در تکرار حرف های دیگران و به فارسی در آوردن آنها، اکتفا کرده اند. ما تا امروز، یک متن متقن هرمنوتیکی در باره یکی از متون عرفانی یا شاعران بزرگی چون خیام، سعدی، مولوی و حافظ نداریم. شاید حافظ یکی از هرمنوتیکی ترین اشعار را در تاریخ زبان فارسی سروده باشد.

و یا فرضاً نقد ادبی را در نظر بگیرید. سال های نسبتاً زیادی است که ایرانی ها با انواع مکتب های نقد ادبی به طور عمیق و همه جانبه آشنا شده اند. تا امروز، کتاب ها و آثار زیادی در این باب از زبان های مختلف اروپایی به فارسی ترجمه شده است. امروزه برای یک روشنفکر ایرانی مطالبی چون نقد ساختاری، نقد روان شناسانه، نقد جامعه شناختی، نقد درون و برون متنی، نقد مارکسیستی، نقد فرمالیستی، نقدساختارشکنانه، نقد پسامدرن، و... مقولات و مفاهیم کاملاً آشنایی هستند. هر تازه واردی به فضای روشنفکری و ادبی ایران، با آراء ریچارد بارت، میشل فوکو، یورگن هابرماس، ریچار رورتی، نابکوف، اشلوفسکی، یاختن، مایوکوفسکی و حتی ادوارد سعید آشنا است، یا دست کم چیزی از نظریات و افکار آنها به گوشش خورده است. این در حالی است که روشنفکران ایرانی کمتر به سراغ کاربرد عملی نقد مدرن در فرهنگ کلاسیک فارسی رفته اند. شما چند مقاله یا کتاب نقد ادبی را سراغ دارید که با دید نقد مارکسیستی به سراغ ابوسعید ابوالخیر رفته باشد، یا با نگاهی جامعه شناختی کتاب «تذکره اولیاء» عطار نیشابوری را تحلیل کرده باشد؟ با دید فرمالیستی «کلستان» سعدی را تحلیل کرده باشد؟ یا با نقد ساختارشکنانه، «شاهنامه» فردوسی را واکاویده باشد؟

بنابر این می بینیم که در همه موارد، میزان متون نظری و ترجمه ای مدرن به زبان فارسی خیلی زیادتر از متونی است که همان نظریات را به شکل عملی و کاربردی، به کار برده باشند. غلبیت مطلق با متون ترجمه ای و تئوریک است.

 

یک اتفاق شگفت

اما در باب پدیده تازه و مدرنی به نام «تاریخ شفاهی» و نسبت متون تئوریک آن در ایران، وضع کاملاً فرق می کند. تا نیمه اول دهه هشتاد شمسی، هنوز یک کتاب در باره تاریخ شفاهی به زبان فارسی، ترجمه یا تألیف نشده بود. این بار این عملست که از نظر، سبق برده است!

حال سوال این است که چرا چنین شده و کجای کار می لنگد؟ چرا با وجودی که در حال حاضر ما صدها کتاب در قالب تاریخ و خاطرات شفاهی به زبان فارسی داریم، هنوز یک کتاب پایه و پرمایه در باره مبانی نظری و موارد عملی تاریخ شفاهی و قلمروهای فلسفی از هیچ زبان غربی به فارسی ترجمه نشده و صد البته تألیفی هم در این باره نداریم؟ اساتید دانشگاه های ما و مترجمان فرهیخته ما مشغول چه کاری های مهم تری هستند، که فرصت نمی کنند این خلاء شگفت آور را با ترجمه چند متن پایه، پر کنند؟

 پاسخ به این سوال ها کمی به شرح و تفصیل نیاز دارد.

 

خلاء کتاب به زبان فارسی در باب تاریخ شفاهی

من قبل از نوشتن این مقاله برای آگاهی از پیشینه کار و تحقیقات انجام شده در دنیا و ایران، به اینترنت مراجعه کردم. کلید واژه «تاریخ شفاهی» را در موتورهای معروف جستجو نوشتم. سری هم به سایت معرفی و فروش کتاب «آمازون» زدم. متوجه شدم که به زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسه و اسپانیایی، صدها کتاب، مقاله، سایت و وبلاک در باره تاریخ شفاهی وجود دارد. هچنین در دانشگاه های معتبر جهان این رشته تدریس می شود. انتشارات دانشگاهی معروفی چون «اکسفورد» و »کیمبریج» نیز ده ها عنوان کتاب در باره ابعاد مختلف تاریخ شفاهی منتشر کرده اند.

اما با کمال تأسف به زبان هزار و چند صد ساله فارسی، تعداد کتاب های ترجمه و تالیف شده از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر است. تازه همین چند اثر معدود نیز غالباً مجموعه مقاله های سمینارهای مختلف هستند.

 چرا باید چنین باشد؟

در یک جمله می توان گفت که تا امروز در ایران امر آموزش تاریخ شفاهی به کلی نادیده گرفته شده و نه مراکز دانشگاهی و نه حتی مراکز تجربی تولید تاریخ شفاهی، هیچ عنایتی به این مهم نکرده اند.

اکنون چند دهه است که در ایران تاریخ شفاهی کاربرد عملی و پراتیک پیدا کرده است. به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی، روند تولید تاریخ شفاهی و به خصوص خاطرات شفاهی آغاز شد و خیلی زود شتاب گرفت. می توان گفت که انقلاب و جنگ بسان یک «کاتالیزور» در این باب عمل کردند. در این راستا حدود چهل هزار ساعت نوار کاست از خاطرات افراد مختلف درگیر در انقلاب و جنگ، توسط مراکز دولتی و رسمی ضبط شد. اکنون حدود بیست مرکز دولتی و چندین مرکز خصوصی در حال تولید انواع گونه های مختلف تاریخ شفاهی در این مملکت هستند. کافی است نگاهی به کلید واژه تاریخ شفاهی به زبان فارسی در اینترنت بکنید، تا روشن شود چه تعداد مراکز دولتی مشغول تولید در این زمینه هستند. مراکز خصوصی نیز اگر چه عنایتی به تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ندارند، اما در دیگر زمینه ها، با توجه به فضای فرهنگی ایران، کارنامه قابل قبولی دارند. از تاریخ شفاهی ادبیات کودکان گرفته تا تاریخ شفاهی مشاهیر، موسیقی، تأتر، سینما، انتشارات، چاپخانه ها، مطبوعات و نشریات، آموزش و پرورش و ده ها موضوع دیگر، در ایران عده ای مشغول تولید هستند. تاریخ شفاهی بومی و محلی نیز در شهرستان ها رونق گرفته و برخی شهرها و حتی روستاها وارد این عرصه شده اند.

با وجود این همه مرکز تولید تاریخ شفاهی در ایران، یک چیز خیلی عجیب و حتی می توان گفت غیر قابل باور وجود دارد و آن نبود جزوات آموزش تاریخ شفاهی و عدم چاپ کتاب های نظری و عملی در این زمینه است. هنوز هیچ مرکز دولتی و خصوصی در ایران موفق نشده یک کتاب آموزشی که اصول کار تاریخ شفاهی را به تازه واردها تعلیم بدهد، ترجمه یا تولید کند. تنها در یکی دو سال اخیر است که کارهایی در این زمینه شروع شده که هنوز به سامان چندانی نرسیده اند.

 

تجربه شخصی من در زمینه تاریخ شفاهی

برای درک بیشتر مسئله، اجازه بدهید از تجربه شخصی خودم در همین باره بگویم.

من حدود بیست سال است که دست کم با شش ـ هفت مرکز مهم دولتی و خصوصی تولید تاریخ و خاطرات شفاهی در تهران و برخی از شهرستان ها همکاری مستقیم و مستمر دارم. خودم نیز یک مرکز خصوصی تاریخ شفاهی مشاهیر بوشهر را اداره می کنم. با این وجود اعتراف می کنم و گواهی می دهم که تا همین امروز، یکی از این مراکز، در صدد تولید یک جزوه آموزشی برای آشنایی با اصول اولیه کار تاریخ شفاهی و فوت و فن های کار خاطره نگاری شفاهی، بر نیامده است.

به عنوان نمونه، از مرکز تاریخ شفاهی »دفتر ادبیات و هنر مقاومت» و «دفتر ادبیات انقلاب اسلامی» وابسته به حوزه هنری مثال می آورم. من خودم بیش از ده سال است که عضو پیوسته دفتر اول و همکار پاره وقت دفتر دوم هستم. این دو دفتر در زمینه ضبط، تدوین و انتشار خاطرات شفاهی انقلاب اسلامی و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در ایران پیشتاز هستند. تاکنون صدها عنوان کتاب توسط «انتشارات سوره مهر»منتشر کرده اند.

اما جالب است بدانید که همه کارشناسان و حتی مدیران ارشد این دفترها، در هیچ مرکز آکادمیکی درس تاریخ شفاهی نخوانده اند. همچنین یک ساعت نیز در هیچ کلاس آموزش تاریخ شفاهی حضور نداشته اند. هر چه می دانند و می کنند، بر پایه تجربه های شخصی خودشان است. جالب تر آن است که در این دو دفتر، با وجود آن همه کارشناس خاطره نگاری شفاهی، هیچ کتاب و جزوه آموزشی تدوین و تألیف نشده است. نسل دوم و سوم آنها نیز بسان نسل اولی های آن، ناچارند کارشان را با تجربه شخصی خودشان و یا مشورت با پیشکسوتان، آغاز کنند. وضع در واحد تاریخ شفاهی دیگر مراکز تولید تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ در ایران نیز چنین است.

فقر تئوریکی شدیدی بر این گونه مراکز حاکم است. همه تجربی کار هستند. یکی از آنها خودم هستم. تا امروز و با وجود تدوین یا انتشار حدود سی عنوان کتاب در زمینه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و تاریخ روشنفکری ایران، در هیچ نهاد و مرکزی حتی یک ساعت آموزش رسمی تاریخ شفاهی ندیده ام. دیگر همکارانم نیز چنین هستند. همه ما تجربی کار هستیم.

 البته چند سالی است در قالب سمینارهای سالانه تاریخ شفاهی، برخی ارتباط ها با یکی دو مرکز دانشگاهی ایجاد شده، اما این ارتباط هنوز ماحصلی نداشته و بیشتر رفت و آمدهای شخصی و فردی بوده تا کاری هماهنگ و همکاری همه جانبه.

انتظار می رود که فقر سوال بر انگیز در زمینه ادبیات و متون تاریخ شفاهی، توسط مترجمان ورزیده  و یا اساتید دانشگاهی برطرف شود؛ اما این سودای خامی است که تا اکنون و امروز نیز جامه عمل به خودش نپوشیده است. مدتی است یکی دو دانشگاه در تهران و اصفهان تکاپوهایی برای راه اندازی واحد یا رشته تاریخ شفاهی کرده اند یا می کنند، اما هنوز در ابتدای راه می باشند.

واقعیت تلخ و درد آور این است که مراکز نشر و انتشاراتی ها، مترجمان و دانشگاه های ایران در زمینه ترجمه و تألیف کتاب های تاریخ شفاهی، اهمال و سستی غیر قابل توجیهی کرده و هنوز هم می کنند. به جز چند استاد دانشگاه، که مقالاتی از متون انگلیسی ترجمه یا اقتباس کرده اند، مراکز دانشگاهی ایران نیز فاقد متون پایه ای در این زمینه هستند. کدام استاد دانشگاه ایران می تواند هشت یا ده کتاب به زبان فارسی در باره اصول نظری یا مراحل عملی تاریخ شفاهی به دانشجویانش معرفی کند؟ فقر و خلاء چنین متونی تا به آنجا است که تا سال 1385 حتی یک کتاب مستقل در ایران در باره تاریخ شفاهی منتشر نشده بود. پیشتاز این راه پر فراز و نشیب آقای ابولفضل حسن آبادی بود که با انتشار کتاب«تاریخ شفاهی در ایران» گام نخست را برداشت و اولین اثر مکتوب و مستقل را منتشر کرد. البته مساعی و تلاش های ستودنی جناب دکتر مرتضی نورایی استاد محترم دانشگاه اصفهان را نیز نباید نادیده گرفت. ایشان هم چند مقاله علمی و پرمایه را ترجمه و تألیف کرده اند که از ارزش خاصی برخوردار می باشند، اما ایشان هم هنوز فرصت ترجمه یا تألیف کتاب مستقلی در باب تاریخ شفاهی پیدا نکرده اند.

 

پرسش از اساتید دانشگاه های ایران

به عنوان یک دانشجوی مباجث فلسفه تاریخ و اصول نظری تاریخ، حق دارم از اساتید بزرگوار دانشگاه های ایران بپرسم که شما به دانشجویان خودتان در واحد تاریخ شفاهی، چه متونی را می خواهید معرفی کنید؟ آیا در این درس هم بسان بسیاری از دروس دیگر، ناچار به دادن جزوه هستید؟ این جزوه ها تا چه اندازه می توانند جای کتاب های اصلی را پر کنند و به دانشجو فنون محوری و عملی کار را آموزش بدهند؟

چرا تاکنون دانشگاه های ایران و اساتید محترم آن، این همه در ترجمه و تولید آثاری در زمینه تاریخچه، اصول و مبانی، فلسفه و روش های عملی تاریخ شفاهی از خود اهمال نشان داده اند؟ مقصر کیست؟ فضای دانشگاهی؟ مدیرگروه های تاریخ؟ دولت یا فرهنگ کلی حاکم بر بافت آکادمیکی و مراکز دانشگاهی؟ باید اعتراف کنم که همه مقصریم. هم تجربی کارها و هم اساتید دانشگاه ها و هم مراکز تصمیم گیری دولتی. من اکنون در پی شناخت و معرفی مقصر نیستم. فقط می خواهم درد را خوب توصیف کنم تا شاید بتوان با هم اندیشی در چنین سمینارها و نشست های علمی مبارک و میمونی، درمانی برای آن یافت.

 

شکاف دو سویه

در اینجا می خواهم به شکاف دو سویه ای اشاره کنم که بر مراکز تولید تجربی خاطرات و تاریخ شفاهی از یک طرف و دانشگاه های ایران و اساتید دانشور آن از طرف دیگر حاکم است. متأسفانه بین این دو، هیچ ارتباط ارگانیک و معنی داری وجود ندارد.

مراکز تولیدتجربی، بی دغدعه مباجث تئوریک و اصول نظری، مشغول کار و تولید می باشند. مراکز دانشگاهی نیز بدون کمترین تجربه عملی در زمینه ضبط و تولید خاطرات شفاهی، صرفاً سرگرم ترجمه و اقتباس متون از غرب هستند. بسیاری از دانشوران دانشگاهی که در باب فلسفه و مبانی نظری تاریخ شفاهی مقاله به زبان فارسی می نوبسند، تجربه عملی لازم در وادی خاطره نگاری شفاهی یا ضبط تاریخ شفاهی را ندارند.

در این میان جای فرد، نهاد و مرکزی که هم با معیارهای نظری و تئوریک تاریخ شفاهی در مغرب زمین و چالش ها و فرصت های نوین آن آگاه بلکه مسلط باشد و هم دستی عملی و تجربی در خاطره گیری، خاطره نگاری و کار میدانی در وادی خاطرات شفاهی داشته باشد، واقعاً خالی است.

 شکاف دو سویه ای بین مراکز تجربی کار و دانشگاهیان تئوری کار وجود دارد. همین شکاف دو سویه باعث شده که تا امروز، کسی به فکر تدوین فلسفه تاریخ شفاهی و موانع و مشکلات نظری و عملی این رشته در ایران زمین نیفتد. مراکز تجربی، کار خودشان را ادامه می دهند و اساتید محترم دانشگاه نیز بدون در نظر گرفتن بومی کردن و کشف اصول ایرانی تاریخ شفاهی، مشغول ترجمه و یا حداکثر اقتباس از متون خارجی هستند. تأسف بار آن که هیچ کدام هم احساس نیاز به دیگری نمی کنند. اگر بخواهم صریح تر سخن بگویم، غالباً همدیگر را قبول هم ندارند.

 

چند راه حل برای برون رفت از وضعیت موجود

حال راه حل چیست؟ باید مثل گذشته دست روی دست گذاشت؟ یا باید خطر کرد و پا در وادی نزدیکی این دو مرکز و پر کردن شکاف موصوف برآمد؟

فکر می کنم در خلال بیان مشکل، راه حل نیز مطرح شد. باید بین مراکز تولید تجربی تاریخ شفاهی و استادان دانشگاه و مراکز آکادمیکی ایران همکاری و ارتباط ارگانیک و معنا داری ایجاد شود. برای ایجاد این ارتباط، فکر می کنم چند پیشنهاد می تواند کارساز و راهگشا باشد:

1ـ ترجمه نظام مند و هدف مند چند کتاب پایه ای در باره تاریخ شفاهی که توسط اساتید خبره دانشگاه های معتبر جهان یا صاحبان تجربه های بین المللی، نوشته شده است. فکر می کنم انتشارات سوره مهر با همکاری دانشگاه های اصفهان و تهران، بتواند کارگروهی را برای این کار تدارک ببینند.

در گام اول بهتر است که ده کتاب وزین برای ترجمه انتخاب شود. کتبی که هم دارای اطلاعات و آگاهی های نظری باشند و هم روش های عملی تولید تاریخ شفاهی را آموزش بدهند. این کتاب ها باید به طور زمان بندی شده حداکثر ظرف دو سال راهی بازار کتاب ایران شوند.

2ـ تدوین تاریخچه تاریخ شفاهی در ایران از آغاز تا امروز با نگاه انتقادی و آسیب شناسانه..

3ـ تألیف چند جزوه و کتاب آموزشی در باره اصول عملی و کاربردی تاریخ شفاهی در ایران با تکیه بر تجربیات موجود و به دست آمده در دو سه دهه اخیر در ایران.

4ـ تدوین یک شیوه نامه رسمی و همه جانبه که مورد قبول اکثریت جامعه تاریخ شفاهی کاران ایران باشد.

5ـ برپایی منظم کلاس های آموزشی در قالب های فشرده و مفصل در مراکز تولید تجربی تاریخ و خاطرات شفاهی.

6ـ جدی گرفتن آموزش تاریخ شفاهی در دانشگاه های کشور و به خصوص برنامه ریزی برای ارائه پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری در زمینه و قلمرو تاریخ شفاهی در گونه های مختلف..

7ـ تقویت سمینار سالانه تاریخ شفاهی و هر چه کاربردی تر و عملی کردن آن، همچنین انتشار مرتب، منظم و به موقع مقالات و مباجث ارائه شده در این نشست ها. شاید این تذکر بی فایده نباشد که هنوز علارغم گدشت سال ها از برپایی سمینار سالانه اول تا سوم تاریخ شفاهی در ایران، مقالات و مذاکرات مفید ارائه شده به آن سه نشست، مجال نشر نیافته است. تنها گزارش فشرده ای از آنها توسط نویسنده و پژوهشگر ارجمند آقای محسن کاظمی منتشر شده است. این اهمال چه توجیهی می تواند داشته باشد؟

8 ـ تقویت سایت تاریخ شفاهی و دیگر سایت های مشابه، با ارائه مقالات وزین و به روز به آنها.

9ـ همکاری همه جانبه با مراکز خارجی و دانشگاهی تاریخ شفاهی مغرب زمین و استفاده از تجربیات آنان. ضرورت دارد مراکز دولتی و خصوصی با عضویت در «انجمن تاریخ شفاهی جهانی»، به طور فعال و پر شور و نشاطی در نشست های آن شرکت کند تا از این راه، هم تبادل اطلاعات صورت گیرد و هم دستاوردهای عملی ایران در زمینه تاریخ شفاهی به دنیا شناسانده شود.

10ـ تأسیس انجمن تاریخ شفاهی ایران. در حال حاضر اغلب مراکز تولید تاریخ شفاهی در کشور به صورت جزیره ای عمل می کنند و با دیگر مراکز مشابه، ارتباط و همکاری ارگانیک ندارند. برای تقویت همبستگی در این زمینه، علاوه بر این که می توان دست به همکاری های چند جانبه زد، باید یک انجمن صنفی نیز به وجود بیاید تا تجربیات پراکنده را یک کاسه و سامان دهی کند.

11ـ تأسیس انجمن تاریخ شفاهی فارسی زبانان در دنیا با مشارکت کشورهای فارسی زبان ایران، افغانستان، تاجیکستان و دیگر مراگز تولید تاریخ شفاهی به زبان فارسی در سطح دنیا.

12ـ انتشار یک فصلنامه یا ماهنامه چاپی یا الکترونیکی در باب تاریخ شفاهی. این نشریه می تواند سر پل و پاتوق خوبی برای خبرگیری، تبادل نظر و روزآمد کردن اطلاعات دست اندرکاران تاریخ شفاهی در سطح ایران باشد.

13ـ تهیه یک کتاب شناسی توصیفی از تاریخ شفاهی و خاطرات شفاهی در ایران.

14ـ تهیه یک فهرست راهنمای توصیفی از مراکز تولید تاریخ و خاطرات شفاهی دولتی و خصوصی و لیست آثار منتشر شده آنها در ایران.

 

  در باب تاریخ شفاهی ایرانی

 حقیقت این است که تاریخ شفاهی در ایران در حال حاضر دوران چنینی خودش را سپری می کند. هنوز پدیده ای به نام «تاریخ شفاهی ایرانی» در قلمرو واقعیت، زائیده نشده است. این ایده در حال حاضر فقط در ساحت فکری پدید آمده، ولی مجال زایش و پرورش نیافته است.

 بر این باورم که تنها با همفکری همه جانبه و داشتن نگاهی انتقادی ولی سازنده، می توان به وضعیت اسفبار کنونی در زمینه نابسامانی امر آموزش تاریخ شفاهی و خلاء کتاب های قابل استناد در این زمینه در ایران، پایان داد و عصری پر رونق و پویا را آغاز کرد. تجربه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی می تواند دست مایه چندین کتاب تألیفی نفیس باشد. باید منتظر ماند و دید چه فرد یا افرادی می توانند نظریه پرداز تاریخ شفاهی ایرانی باشند.

 

                                                                 بندر بوشهر، 31 شهریور ماه ۱۳۸۸



 
تعداد بازدید: 5423


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98

آن روز صبح که از سنگر بیرون آمدم جنازه آن افسر و گروهبان راکه به خاطر نماز خواندن گزارش کرده بودند دیدم: ستوان یکم عبدالرضا و گروهبان حسن. این گروهبان خبرچین بود که خبرها را به ستوان عبدالرضا می‌داد. من واقعه آن شب را نتوانستم برای کسی بیان کنم. خیلی دلم می‌خواست به آن پاسدار موتورسوار بگویم ولی فارسی نمی‌دانستم. متأسفانه نام آن پاسدار را نمی‌دانم اما می‌توانم هر دو پاسدار را از صورتشان بشناسم. آنها واقعاً انسان بودند. برای همین رفتار آنها خیلی به دلم نشست.