مصاحبه در تاریخ شفاهی

احمد نوروزی فرسنگی


چکیده

مقدمه شرح اجمالی است از نخستین مصاحبه‌ام در عرصه تاریخ شفاهی در روزهای پایانی دفاع مقدس و اشاره به اشتباه نخستین خود در این تجربه و بهره برداری از آن در مصاحبه‌های دیگری که تا امروز انجام داده‌ام.

مجموعه مطلب اظهار نظری است اجمالی پیرامون موضوعات مشخص شده از سوی دبیرخانه محترم مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری که این نظریات نیز مبتنی بر تجربیات و مطالعات مختصر خودم در این عرصه می‌باشد.

 

مقدمه

قبل از این‌که با چند جمله خبری یا توصیفی به شرح این مطلب بپردازم و جایگاه مصاحبه را در تاریخ شفاهی بیان کنم،به فکرم رسید اولین تجربه خود را در مصاحبه که به منظور ثبت و ضبط گوشه‌ای از تاریخ دفاع مقدس انجام داده ام، در این‌جا بیاورم. ذکر این تجربه هم ممکن است برای کسانی که می‌خواهند در این وادی قدم و قلم بگذارند مفید واقع شود و هم می‌تواند شرحی مستند باشد بر نقش مصاحبه در تاریخ شفاهی.

در اواخر خرداد ماه 1367 که این‌جانب مسئولیت روابط عمومی عقیدتی سیاسی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی را بر عهده داشتم، به اتفاق چند نفر از دوستانم برای انجام امور تبلیغی به یگان‌های مستقر در غرب کشور (سومار، گیلان‌غرب‌، اسلام‌آباد، سرپل ذهاب‌، میمک و صالح‌آباد) مأمور شدیم. مأموریت من در تیپ 55 هوابرد شیراز بود که در منطقه سومار استقرار داشت. روزهای قبل از پذیرش قطعنامه 598 توسط امام راحل (ره)، روزهایی که جبهه‌های پدافندی غرب در ظاهر آرام بود. بعداً متوجه شدیم آن حال و هوا، آرامش قبل از توفان بود. روزهایی که منطقه غرب آبستن حوادثی غیرقابل پیش‌بینی برای رزمندگان، حتی برای بعضی از فرماندهان بود. مقطعی حساس از دفاع مقدس که این طرف امام راحل (ره‌) بنا به مصلحت و حفظ اسلام قطعنامه 598 را پذیرفت و با آبروی خود با خدا معامله کرد و آن طرف دشمن با مکر معاویه گونه با حمایت حامیانش از شرق و غرب، درست 48 ساعت بعد از پذیرش قطعنامه بار دیگر میهن اسلامی ما را مورد تهاجم گسترده قرار داد. همچنین منافقین را با سلاح‌های پیشرفته مجهز کرد که همزمان با تجاوز ارتش عراق از قصر شیرین و سر پل ذهاب حمله خود را آغاز و تا اسلام آباد پیشروی کنند که در تنگه مرصاد سرکوب شدند. قصد من در اینجا پرداختن به این ماجرا نیست چون می خواهم به نقش مصاحبه در تا ریخ شفاهی بپردازم.

تهاجم دشمن در روز 31/4/1367 آغاز و حدودا تا روز پنجم مرداد ادامه داشت. از روز ششم مرداد ورق برگشت، هم نیرو های عراقی و هم منافقین که خواب پیروزی دیده بودند شکستی مفتضحانه را تحمل کرده، باقیمانده آن‌ها ناگزیر به هزیمت شدند. من که از نزدیک شاهد آن نبرد نابرابر بودم و استقامت و پایداری رزمندگان را مشاهده کرده بودم، خیلی دلم می خواست مشاهدات خود را از آن روزهای حساس بنویسم. چیز هایی نوشتم، اما احساس کردم با این مشاهدات سطحی، آن هم در منطقه‌ای محدود حق مطلب را ادا نمی‌کنم. به همین دلیل به فکر افتادم که با فرمانده تیپ 55 هوابرد که از نظر من در تنگه شیطان، کاری حماسی انجام داده بود مصاحبه کنم. نظرم را به ایشان گفتم، اعلام آمادگی کرد. با یک ضبط صوت معمولی مصاحبه را آغاز کردم. یادم می‌آید مصاحبه را با این آیه شریفه از قرآن مجید شروع کردم: «و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل‌الله والمستضعفین من الرجال و النساء والولدان ...»

ترجمه به مضمون این آیه این است که چرا در راه خداوند و مستضعفین، از مردان و زنان و کودکان که مورد ظلم واقع شده‌اند، نمی جنگید.1

پاسخ ایشان به اولین سؤال من در عین رعایت ادب ردّیه‌ای بود بر نامناسب بودن آیه ا نتخابی من. فحوای پاسخ ایشان چنین بود: شما که خودتان دور و نزدیک صحنه‌های نبرد را مشاهده کرده و مقاومت وپایداری همرزمان من را ملاحظه کردی، چرا سؤال خود را با چرا نجنگیدید، آغاز کردی؟ چنین شروعی از شما انتظار نداشتم. افراد مغرض که ما ارتشی‌ها را هیئت هفت نفره واگذاری زمین معرفی می کنند، توهم که ارتشی هستی و با قصد خدمت به همرزمان من این مصاحبه را ترتیب داده‌ای این‌گونه مصاحبه خود را آغاز کردی!

احساس کردم در آغاز مصاحبه قافیه را باخته‌ام و مصاحبه‌شونده را سخت مکدر کرده‌ام. در حالی‌که اصلا چنین قصدی نداشتم. بلافاصله در صدد توجیه برآمدم و تنها چیزی که باعث شد کار بیخ پیدا نکند و بتوانم سوء تفاهم را بر طرف کنم حسن نیتی بود که مصاحبه‌شونده نسبت به من داشت.

حاصل آن مصاحبه مطلب مکتوبی شد که در آن روزهای حساس در مجله صف ارتش چاپ شد و در حد خودش التیام بخش آلام روحی رزمندگان شد. نوار صوتی آن را هم به رادیو ایلام دادم، اگر چه از کیفیت خوبی بر خوردار نبود اما پخش سخنان دشمن‌کوب فرمانده تیپ 55 هوابرد موجبات تسلی خاطر مردم منطقه و عشایر نابسامان را فراهم کرد.

چند روزی از پخش این مصاحبه و درج مطلب در مجله صف نگذشته بود که در گوشه و کنار گفتند مصاحبه شما مراتب گله‌مندی رزمندگان و فرماندهان دیگر یگان‌ها را فراهم کرده است.

اکثر آن‌ها تلفن کرده و گفته‌اند، همه ما جنگیده‌ایم و شرایط سختی را پشت سر گذاشته‌ایم، شهدا و جانبازانی در سراسر منطقه تقدیم کرده‌ایم تا دشمن مجبور به فرار شده است، آن وقت این آقا فقط عملکرد تیپ 55 هوابرد را نوشته است. من اول مانده بودم که این چه انتظاری است که دوستان از من دارند، من که طی‌الارض نمی‌توانستم بکنم، در یک منطقه محدود مشاهداتی داشتم و آن مشاهدات را نوشتم، در تکمیل آن مشاهدات مصاحبه هم کردم.

این توجیه اگر چه به ظاهر منطقی بود. اما در آن شرایط حتی خودم را هم قانع نکرد، چاره کار را در این دیدم که کار ناقص و ناتمام را کامل کنم و با همین انگیزه بود که شروع کردم از اسلام‌آباد و گیلان‌غرب و سومار و سرپل‌ذهاب و قصرشیرین و میمک تا مهران و صالح‌آباد با رزمندگان مصاحبه کردم. شیوه انتخاب مصاحبه‌شونده‌ها هم این بود که بنا به توصیه و شهادت رزمندگان و فرماندهان سراغ کسی می‌رفتم که شجاعت و رشادتش در آن روزهازبانزد همه بود. برایم فرقی نمی‌کرد که در چه درجه‌ای باشند. از سرباز گرفته تا فرمانده گردان، تیپ و لشگر. شیوه کار هم این گونه بود که روزها چند مصاحبه انجام می‌شد، شب‌ها در قرارگاه همان یگان نوارها را پیاده می‌کردم، حاصل این کار حدوداً دویست ساعت مصاحبه شد که به فاصله یکی دو ماه همه آن‌ها را پیاده و ویرایش کردم.

ناگفته نماند که هر نوبت مصاحبه برای من تجربه‌ای بود که در مصاحبه بعدی از آن بهره می‌گرفتم.

مصاحبه اول هم که در ابتدا قافیه را باخته بودم درس بزرگی بود در تمام مصاحبه‌هایی که انجام دادم.

هر چند که بنا به دلائلی مدت 17 سال این مصاحبه‌ها در بوته فراموشی قرار گرفتند، سرانجام در سال 1384 در هیات معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در کتابی تحت عنوان «پسند جانان» به چاپ رسید. کتاب مختصری که بیانگر گوشه‌ای از نبرد نابرابر رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران است در روزهای پایانی دفاع مقدس در منطقه غرب کشور.

بعد از این مقدمه با توجه به تجربیات چند ساله‌ای که داشته‌ام نظر خود راپیرامون نقش و اهمیت مصاحبه در تاریخ شفاهی با لحاظ کردن موضوعات مورد نظر دبیرخانه محترم مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری می نویسم. ممکن است نظر در خور توجهی نباشد، اماادای تکلیف است، به قول معروف در این وادی «ماییم و نوای بی نوایی.»

 

ماهیت مصاحبه در تاریخ شفاهی

ابتدا نگاهی به نظر یکی از نویسندگان تاریخ شفاهی در تفاوت بین مورخ و محقق:

«بسیاری از آثار و نوشته‌های تاریخی صرفاً روایت ساده وقایع هستند. چنان که در ظاهر اتفاق افتاده‌اند و یا در اخبار رسمی منعکس گردیده‌اند، مانند قسمتی از کوه یخی هستند که بیرون از آب قراردارد و قسمت اعظم آن ناپیدا و نهفته است. بخش مهمی از وقایع و علل و انگیزه‌های آن‌ها معمولاً ناپیداست. و یا در اعماق ذهن و روان جامعه قرار دارد.

بدون این‌که قصد کاستن ارج کار مورخ را داشته باشم، شاید در تفاوت آن با کار یک محقق بتوان گفت که یک مورخ ظاهربین است و یک محقق باطنبین، مورخ در جست‌وجوی نقش‌ها وعوامل آشکار است، ولی وظیفه محقق آن است که پشت پرده حوادث را ببیند و بنمایاند، مورخ مو را می‌بیند ومحقق پیچش مو را نگاه می‌کند. مورخ در سطح می ماند ومحقق به عمق می‌رودو می‌کاود، این دو رویکرد مختص تاریخ نیست و قابل تعمیم به سایر علوم نیز هست.»2

این نظریه ضمن این‌که برای من درخور تامل و قابل توجه می‌باشد، اما اشکالاتی هم به آن وارد می‌بینم، خصوصاً در عرصه تاریخ اعتقاد دارم که مورخ واقعی همان محقق است.

فرقی که علم تاریخ با دیگر علوم به ویژه علوم آزمایشگاهی دارد این است که آزمایشگاه علم تاریخ تمامی جامعه است، در «گذشته و حال و آینده» و اهمیت کار مورخ از آن روست که تحقیق خود را در لابراتواری به وسعت جامعه در مقاطع زمانی گوناگونی انجام می‌دهد.

بنابراین بین مورخ واقعی و محقق فرقی وجود ندارد. هیچ مورخی با انجام کار سطحی قانع نمی‌شود و اصلاً کار سطحی به عنوان منبع و مأخذ قابل مراجعه فاقد اعتبار است و ماهیت مصاحبه در تاریخ در همین جا معنی می شود که مورخ را برای رسیدن از ظاهر یک اتفاق به باطن آن رهنمون شود تا بتواند علاوه بر مو، پیچش مو را هم ببیند و بنماید و تحلیل کند.

 

تنگناها و ناگزیرهای مصاحبه در مصاحبه تاریخی

بی‌تردید برای مصاحبه‌‌گر تنگناها و ناگزیر‌هایی وجود دارد، اما این تنگناها در عرصه‌های گوناگون متفاوت است. برای مثال تنگناهای مصاحبه‌گری که با مبارزان سیاسی شکنجه شده در دوران تباه ستم‌شاهی مصاحبه می‌کند در مقایسه تنگناها و ناگزیر‌هایش در مصاحبه‌گری که با یک رزمنده دفاع مقدس مصاحبه می‌کند، بسیار زیاد‌تر است. همچنین مصاحبه با شخصیت‌های منفی تنگناهای خاص خود را دارد‌.

برای مثال مصاحبه‌گر با یک نفر مبارز شکنجه دیده در پیچ و خم مصاحبه به نقطه‌ای می‌‌رسد که حقیقت را در ابهام می‌بیند. در حالی که حوادث فضای مبارزه هر کدام تلخ‌تر از دیگری است. اما وقتی بخواهد احتمال شکنجه جنسی را مورد بررسی قرار دهد که برای مصاحبه‌شونده حیثیت‌سوز است، با سخت‌ترین تنگناها مواجه می‌شود. مصاحبه‌گری که بتواند به ابن عرصه وارد شود در عین حال خاطر مصاحبه‌شونده را مکدر نکرده باشد، توفیق بزرگی به دست آورده است. یا مصاحبه‌شونده عرصه دفاع مقدس، چه آن‌جا که تواضع می‌کند و چه آن‌جایی که اظهارات او رنگ و رایحه غلو و مبالغه دارد، برای کشف حقیقت با تنگنای شدید مواجه می شود. ناگزیر است در این لحظه صبور باشد و خون دل بخورد. از تکذیب مصاحبه‌شونده خودداری و با طرح سؤالاتی در فضایی دیگر به حقیقت دسترسی پیدا کند. هر چند که این صبر و بردباری راه وصول به حقیقت را برای او طولانی‌تر کند.

 

شگردها و شیوه‌های مصاحبه در تاریخ شفاهی

تاکنون در زمینه شیوه و شگرد در مصاحبه دستور‌العمل راهگشایی ندیده‌ام، اما بی‌تردید هر مصاحبه شگرد مناسب خود را می‌طلبد. تا آن‌جاکه من تجربه کرده‌ام اتخاذ شیوه و شگرد در مصاحبه مانند یک معادله ریاضی (دو دوتا چهار تا) نبوده و از پیش تعیین نمی‌شود. بلکه نوع مصاحبه شیوه و شگرد را به مصاحبه‌گر دیکته می‌کند که این به مفهوم یک امر اجباری نیست. بلکه به تشخیص مصاحبه‌گر شیوه مناسب در آن مصاحبه به کار گرفته می‌شود. گاهی ایجاب می‌کند در یک مصاحبه شیوه‌های متفاوت اعمال شود. در مقطعی از مصاحبه، مصاحبه‌گر سعی می‌کند سنگ صبور مصاحبه‌شونده باشد تا به اصطلاح هر چه می‌خواهد دل تنگش بگوید و در نهایت از بیانات مصاحبه‌شونده که حتی ممکن است حال و هوای آسمان و ریسمان را داشته باشد، حقیقت مطلوب خود را به دست ‌آورد. این شیوه مصاحبه تاییدی است بر نظر عارف بزرگ ابو‌سعید ابوالخیر در زمینه پژوهش که چنین می‌گوید: «کسی را که دینارش گم شود در میان خاک، اگر زیرک باشد همه خاک را در آن حوالی جمع کند و به غربالی فروگذارد تا دینارش پدید آید.»3

ممکن است که مصاحبه‌گر، مصاحبه خود را لحظه به لحظه مدیریت کند و بر پایه نظم و نسق مشخصی پیش ببرد تا زمان زیاد و بیهوده صرف مصاحبه نشود.

گستره و ژرفای پرسش‌ها در موضوع مصاحبه

گستره و ژرفای پرسش‌ها در مصاحبه بستگی به عوامل گوناگون دارد، از جمله:

1ـ چگونگی ارتباط مصاحبه‌گر با مصاحبه‌شونده و میزان پیشرفت مصاحبه

2ـ ارضانشدن مصاحبه‌گر با سؤال‌های محدود برای رسیدن به حقیقت؛ به عبارتی لازمه شفاف‌سازی حقیقت بسط گستره پرسش‌ها و ژرف‌نگری در طرح سؤالات است. کار مصاحبه بی‌شباهت به شخم‌زدن نیست. گاهی مصاحبه‌گر خود را در زمینی نرم احساس می‌کند و گاهی نیز با زمینی سخت و سنگلاخ مواجه می‌شود که نیاز به حوصله، طرح سؤال بیشتر و کنکاش عمیق‌تری دارد.

3ـ پیچیدگی موضوع مصاحبه؛ برای مثال در مصاحبه با یک مبارز سیاسی، برای دسترسی به رگه‌های حقیقت در فضای خفقان که حتی گروه‌های زندانی همدیگر را قبول ندارند و گروه مسلط به بایکوت دیگر زندانیان می‌پردازد، در مواجهه با چنین فضایی مصاحبه‌گر ناگزیر از طرح سؤال‌های زیادتر می‌شود. در حالی‌که در مصاحبه با رزمنده دفاع مقدس و دوستان و بازماندگان یک شهید کافی است که مصاحبه‌گر با طرح سؤال‌های محدود، سنگ صبور مصاحبه‌شونده شده، نتیجه مطلوب را به دست آورد. البته در این عرصه فقط تدوین زندگی‌نامه و عملکرد فردی واجد چنین خصوصیتی است‌.

اما وقتی بخواهیم عملکرد جمعی نیرو‌‌ها را تبیین کنیم و عملیات‌های دفاع مقدس را مورد بررسی قرار دهیم ناگزیریم با طرح وسیع پرسش‌ها و غوص در ژرفای حادثه به حقیقت نزدیک شویم.

متاسفانه تا آن‌جا که من اطلاع دارم در حال حاضر دو یا چند گروه در حال تدوین تاریخ جنگ هستند.

حتی تاریخ‌هایی هم نوشته شده که مطالب آن‌ها با یکدیگر همخوانی ندارد و اگر چاره‌‌ای اندیشیده نشود نسل‌های آینده در دسترسی به حقیقت دفاع مقدس با ابهام مواجه خواهند شد و ممکن است حرف هیچ‌کدامشان را باور نکنند و حیف است که این فصل مشعشع از تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی ایران این چنین مبهم و متناقض ارائه شود.

 

تعامل در مصاحبه

تعامل منطقی در مصاحبه راه رسیدن به مقصد را کوتاه می کند. در فضای تعامل، مصاحبه به بار می‌نشیند. البته فرق است بین بده بستان و تعامل. همان‌طور که فرق است بین یک مصاحبه‌گر رئوف، دلسوز و متعهد با یک بازجو. من را به خاطر این قیاس مع‌الفارق ببخشید. چرا که به همان اندازه که یک زندانی سیاسی بازجو را دشمن و نقطه مقابل خود می‌داند، مصاحبه‌گر را یار و دوست صمیمی خود می‌داند. حداقل او را فردی مسئول و جویای حق می‌داند. هر چه فضای بین بازجو و بازجوشونده آکنده از شقاوت و لازمه‌اش عدم همکاری است، فضای سراسر عاطفه مصاحبه مستلزم تعامل است. تردید ندارم، مصاحبه‌گری که بنا دارد ارزش‌ها و ضدارزش‌های یک تاریخ را کشف و معرفی کند خود انسانی ارزشی و معنوی است و فرق است بین تاریخی که او می‌نویسد تا تاریخی که بیگانگان برای ما می‌نویسند.

البته مردم انتظار غلو و مبالغه از مورخین متعهد را ندارند. اما این‌قدر انتظار دارند که با قبول رنج و مرارت خود را به دنیای مصاحبه شوندگان نزدیک کنند. در چنین حال و هوایی است که تعامل بین مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده شکل می‌گیرد. نکته در خور توجه این‌که هیچ‌وقت نباید کار مصاحبه‌گر با مصاحبه‌شونده به محاجه و مجادله کشیده شود. حتی در آن‌جایی که پاسخ‌ها برایمان قانع‌کننده نباشد ضروری است که با بردباری و رعایت ادب به طرح سؤالات بیشتر بپردازیم. حتی اگر در فضای پرسش و پاسخ به نتیجه مطلوب نرسیدیم از راه‌های دیگر و مراجعه به منابع و مأخذ به حقیقت دسترسی پیدا کنیم. اما مصاحبه‌شونده را در تنگنای استدلال قرار ندهیم.

شایان ذکر است که سطح تعامل در مصاحبه‌های مربوط به تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی فراتر از باور عمومی است و اگر ادعا کنیم که گاهی این تعامل رنگ و رایحه امدادغیبی را به خود می‌گیرد گزافه نگفته‌ایم و اگر من یا مخاطبی این سطح از تعامل را باور نکنیم مشکل در باور ماست. برای این ادعا مصداقی مستند می‌آوریم.

در زندگی‌نامه شهید حاج یونس زنگی‌آبادی، نویسنده بعد از شروع حرکت خود از تهران به قصد رسیدن به زادگاه شهید (زنگی‌آبادی)، یکی از روستاهای توابع کرمان، چنین می‌نویسد: «در صدد پیداکردن آدرس منزل شهید بودم که ناگهان دوچرخه‌سواری جلوی پایم ایستاد و خیره نگاهم کرد، اگر در شهر غریب نبودم اعتراض می‌کردم که به چی نگاه می‌کنی؟ مگر آدم ندیده‌ای؟ خیلی مؤدب پرسید: «جناب آقای صفایی؟» با حیرت به او که با اشتیاق نگاهم می‌کرد و سر تکان می‌داد، گفتم: بله خودم هستم. از روی تنه دوچرخه پایین آمد و آن را روی جک گذاشت و دستش را به طرفم دراز کرد و با بغض گفت: «من مرتضی زنگی‌آبادی هستم.» و ناگهان در آغوشم کشید و سر بر شانه‌ام گذاشت و شروع کرد به گریه کردن. گفتم: ببخشید، شما؟ سر از روی شانه‌ام برداشت و گفت: «من برادر حاج یونس هستم.» و خود را کنار کشید. از جیب خود دستمالی درآورد و اشک‌هایش را پاک کرد. گفتم: مرا از کجا می‌شناسید؟ دستمال را در دست فشرد و گفت: «گریه‌ام برای همین است. حاجی دیشب آمد به خوابم و نشانی شما را داد، ساعت آمدنتان را هم گفت و تاکید کرد که سر قرار دیر نکنم.» ساکم را گرفت و گذاشت روی باربند دوچرخه، لبخند زد و گفت: «از فکر این‌ که نزدیک بود نیایم به خود می‌لرزم.» از آن‌چه شنیدم اشک به چشمانم آمد و دلیل گریه او را فهمیدم، که این حاج یونس حضور دارد، همه جا حضورش غیب را چنان عینیت می‌بخشد که پرده‌ها کنار می‌روند و آسمان و زمین یکی می‌شود و در می‌یابی که مرزی میان طبیعت و ماورای آن نیست و همین دریافت کافی بود تا رنگ قهوه‌ای سوخته روستا به رنگ سبز در آید و دلتنگی از میان برود و همه چیز دوستانه شود و مرا به شعفی برساند که دیگر خستگی را احساس نکنم.» 4

ملاحظه می‌کنید، قرار است دقایقی دیگر این برادر شهید و دیگر اعضای خانواده و این نویسنده بشوند مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده. در توصیف نقش این تعامل که فراتر از باور عمومی است و نویسنده را این‌گونه به وجد آورده است، چه می‌توانم بنویسم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 

نقش و تاثیر پیش‌داشته‌ها و پیش‌انگاشته‌های مصاحبه‌گر در مصاحبه

ظاهر امر نشان می‌دهد که پیش‌داشته‌ها به مصاحبه‌گر کمک می کند که زودتر به مطلوب خود برسد. البته در مواردی چنین است. اما در مواردی که مصاحبه‌گر با بیان متقن و استدلال مصاحبه‌شونده مواجه می‌شود ناگزیر است در پیش‌دانسته‌های خود تجدید نظر کند. حتی ممکن است بار دیگر به مقابله این دو حقیقت یعنی پیش دانسته‌های خود و اظهارات مصاحبه‌شونده بپردازد. اگرچه انتظار از یک مصاحبه‌گر در جایگاه یک محقق این است که ذهنیت‌های خود را در مصاحبه لحاظ نکند و پیش‌داشته‌های خود را مبنای گمانه زنی قرار ندهد.

اگر این انتظار عملی نباشد، حداقل اصرار نکردن بر پیش‌داشته‌‌ها و ذهنیت‌ها و در صورت لزوم، کم‌رنگ کردن یا قلم کشیدن روی آن‌ها بعد از یک مقابله و تعمق منصفانه دور از انتظار نیست.

 

نقش مکان و زمان در موقعیت مصاحبه

هر اندازه فضای مکانی مصاحبه با مکان وقوع حادثه همخوانی داشته باشد، زمینه تداعی معانی جزییات حادثه بهتر فراهم می شود. برای مثال شهید سپهبد علی صیاد شیرازی برای بازسازی و بازنگری عملیات‌های دفاع مقدس فرماندهان و رزمندگان مؤثر در آن عملیات را به محدوده مکانی و جغرافیایی وقوع عملیات می‌برد. بدیهی است اگر در آن فضا با فرمانده یا رزمنده‌ای مصاحبه‌ای انجام می‌شد حاصل مطلوبی به دست می‌آمد.

فرق است بین این فضا تا این‌که بخواهد در اتاق مبله یا فضای اداری کار آن فرمانده مصاحبه‌‌ای شکل بگیرد. در یکی از تاریخ‌های شفاهی که اخیرا به زیور چاپ آراسته شده است، ملاحظه می‌کنیم که مصاحبه‌گر از مصاحبه‌شونده که از مبارزان سیاسی قبل از انقلاب است می‌خواهد که بخشی از مصاحبه را در یکی از سلول‌های یکی از زندان‌ها انجام دهد. این خواسته عملی می‌شود و ظاهرا موجبات تاثر خاطر مصاحبه‌شونده فراهم می‌شود. اما فاصله زمانی نویسنده تا وقوع حادثه به اندازه‌ای نزدیک می‌شود که مصاحبه‌گر خود را در بطن حادثه احساس می‌کند. بی‌تردید چنین صحنه‌ای برای مخاطب هم‌جاذبه فراوانی خواهد داشت.5

زمان هم در کیفیت مصاحبه نقش موثری دارد. اما برای زمان کار زیادی نمی‌شود کرد. یعنی مبارز سیاسی که محدوده زمانی مبارزه او از سال 1342 تا 1357 هجری شمسی ادامه داشته است و امروز، سال 1386 بخواهیم با او مصاحبه کنیم، نزدیک به 30 تا 50 سال از تاریخ آن مبارزه می‌گذرد و مشکل مصاحبه‌گر زمانی شروع می‌شود که مبارز مورد نظر از دنیا رفته باشد، حتی دوستان، همرزمان نزدیک و اعضا خانواده او در قید حیات نباشند. این مشکلی بود که من در تدوین زندگی‌نامه شهید سپهبد محمدولی قرنی، با آن مواجه شدم که ناگزیر بودم یک قرن تاریخ را بدون هیچ منبع و مأخذ قابل اعتمادی بررسی کنم. حالت همان غریقی را داشتم که برای نجات خود در وادی پر پیچ و خم تحقیق به هر تخته پاره‌ای دست می‌زدم؛ از لوحه نگهبانی دانشکده افسری در هفتاد و پنج سال پیش تا اسناد ساواک. در نهایت گره‌گشای من مصاحبه‌ای بود که با معدود دوستان او انجام دادم. چون تنها آن‌ها بودند که در اظهاراتشان من را به زمان وقوع جزییات حادثه می‌بردند. تاریخ نامه‌های ساواک هم این فاصله زمانی را برای من کوتاه می‌کرد.

اما در عرصه نگارش تاریخ دفاع مقدس که مصاحبه‌گر خود آن زمان را درک کرده است و شاید در متن حادثه حضور داشته، همچنین دوستان و اعضای خانواده شهدا که در جامعه حضور دارند، به اندازه عرصه مبارزات سیاسی قبل از انقلاب مشکل وجود ندارد.

 

بررسی نسبت و حدود «مثل»، «تبیین» و «نقد واقعه» در مصاحبه از زبان مصاحبه‌شونده

مصاحبه‌شوندههااز نظر سطح دانش و قدرت تحلیل در سطوح مختلفی هستند.

یک مصاحبه‌شونده صرفا ماجرا را بازبانی ساده و صمیمی نقل می‌کند، مصاحبه‌شونده دیگری ممکن است ضمن نقل واقعه به نقد و تحلیل آن حادثه بپردازد. نوع برخورد مصاحبه‌گر با هر کدام از این مصاحبه‌شونده‌ها مبتنی بر این قصار عامیانه معروف است که: «شنونده باید عاقل باشد.» عقل هم در این عرصه قدرت تحلیل و تقابل اظهارات مصاحبه‌شونده است. برای کشف حقیقت یک مصاحبه‌گر توانمند در هرحال از به چالش کشیدن مصاحبه‌شونده اجتناب می‌کند و به جای این‌که در فضای مصاحبه نظری مخالف بر اظهارات مصاحبه‌شونده ابراز کند، سعی می‌کند از طریق دیگر به حقیقت برسد و با اظهارات خود ناراحتی خاطر مصاحبه‌شونده را فراهم نکند.

اصل در مصاحبه این است که مصاحبه‌گر با خون دل، تحمل رنج و مرارت به حقیقت برسد. اما مصاحبه‌شونده را در تناقض گفتار و نهایتا شرمساری قرار ندهد.

در انتها مناسب دیدم به عنوان حسن ختام مطلبی بیاورم در توضیح هدف ادبیات از نگاه نویسنده بزرگ، ماکسیم گورکی که شاید ظاهرا با مطلب بی‌ارتباط باشد، اما اگر تاریخ را خمیر مایه ادبیات هر ملت بدانیم، چندان هم بی‌ربط نیست.

«هدف ادبیات این است که به انسان کمک کند تا خود را بشناسد و ایمان به خودش را تقویت نماید، میل به حقیقت و مبارزه با پستی ها را در وجود مردم توسعه دهد، بتواند صفات نیک را در آن‌ها بیابد، در روح آن‌ها عفت و غرور و شهامت را بیدار کرده با آن‌ها کاری کند تا مردمی نجیب، بهروز و قوی شده بتوانند حیات خود را با روح مقدس زیبایی ملهم سازند.»6

وقتی که این نویسنده بزرگ که در بستر و فضای مارکسیسم رشد نموده است، چنین نگاه متعالی به هدف ادبیات دارد، بی‌تردید بزرگان مکتب توحیدی و انسان‌ساز اسلام برای ادبیات اهدافی فراتر از ارزش‌های ذکر شده در نظر دارند و یک نویسنده مسلمان و علاقه‌مند به ارزش‌های معنوی اهدافی والاتر از آن‌چه که در بیان این نویسنده ذکر شده است، دنبال می‌کند.

نقش مصاحبه در تاریخ زمانی برای ما روشن می‌شود که بدانیم جز از راه مصاحبه دسترسی به لایه‌های تودرتوی چنین ارزش‌هایی در تاریخ میسر نیست.

 

پی‌نوشت‌ها:

1ـ قرآن مجید، سوره مبارکه النساء، آیه 75.

2ـ کتاب تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، از انتشارات نشر تفکر، به کوشش ع. باقی، صص 21- 20.

3ـ اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی‌سعید ابی‌الخیر، ص 258؛ به نقل از کتاب مقالات و بررسی‌ها، نشریه گروه تحقیقاتی دانشکده الهیات و معارف اسلامی، ص 69، مقاله «کار پژوهش» نوشته دکتر امیرحسین آریان‌پور.

4ـ موذنی، علی، کتاب ظهور (زندگی‌نامه شهید حاج یونس زندگی آبادی)،  لشگر 41 ثارالله.

5ـ این مطلب را اخیرا در مطالعه گذرایی که در کتاب «خاطرات عزت شاهی» به قلم محسن کاظمی داشتم، دیدم. اما به علت ضیق وقت و عدم امکان مطالعه دقیق مجدد ارائه آدرس دقیق (صفحه کتاب) میسر نشد که مطلب را نقل به مضمون نوشتم.

6ـ گورکی، ماکسیم، ترجمه م. ه شفیعی‌ها، کتاب هدف ادبیات،چاپ ارژنگ، صفحه 12

 

 



 
تعداد بازدید: 6705


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»