هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-18

مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه

05 مرداد 1398


عملیات حساب نشده

 

در اواخر سال 1980/ 1359 اصلی‌ترین عملیات نظامی نیروهای عراقی خاتمه یافت و نیروهای مدافع ایرانی به دستاوردهای زیر نایل شدند:

 - جلوگیری از پیشروی و خنثی کردن تأثیر نخستین حمله نیروهای ما.
 - متوقف کردن عملیات تهاجمی و مجبور ساختن نیروهای ما به گرفتن موضع دفاعی در بسیاری از جبهه‌های مهم.

این مرحله از جنگ برای انقلاب اسلامی ایران، خطرناک و سرنوشت‌ساز بود. چرا که این کشور از نظر نظامی، سیاسی و اقتصادی آمادگی ورود به صحنه پیکار را نداشت؛ ضمن این‌که ضربه نظامی که عراق به‌طور ناگهانی بر ایران وارد ساخت، نسبتاً شدید بود. با وجود این‌که ایران تعدادی از شهرها و روستاهای خود را از دست داد و مناطق وسیعی از خاک کشورش به اشغال نیروهای عراقی درآمد، ولی مدافعان ایرانی توانستند از سقوط شهرهای مهمی چون اهواز، آبادان، دزفول و شوش جلوگیری کنند. نتیجه این مقاومت، عراق را از تحقق اهداف نظامی و خطرناک خود بازداشت. این هدف‌ها که مدت کوتاهی پس از شروع جنگ از سوی رژیم عراق اعلام شد،‌ در براندازی نظام انقلابی و تجزیه ایران به مناطق کوچک‌تر خلاصه می‌شد.

منطقه عملیاتی ما از جنوب شرقی اهواز تا غرب شهر هویزه کشیده شده بود. مدافعان ایرانی در این منطقه با بهره‌گیری از موانع طبیعی همانند رودها و جنگل‌ها، راه هر گونه پیشروی را به روی نیروهای مهاجم سد کردند. نیروهای ایرانی این منطقه را از آب کارون و کرخه که آن روزها تحت کنترل خود داشتند، لبریز ساختند. جریان شدید آب‌های این دو رودخانه نقش موثری در جلوگیری از پیشروی نیروهای ما به سمت اهواز، سوسنگرد و حمیدیه داشت، به‌طوری‌که در اکثر مواقع آنها را به عقب‌نشینی وامی‌داشت. این مانع آبی آنچنان تاثیری در بین نظامیان برجای گذاشت که نتوانستند به اهداف از پیش تعیین شده خود دست یابند. همین امر به نیروهای ایرانی فرصت داد سیستم دفاعی خود را تقویت کنند و نیروهای ما را به ساختن سدهای خاکی و راه‌ها سرگرم کنند. این مسئله آنها را متحمل تلاش و صرف زمان زیادی کرد. ارتش عراق موسسات غیر نظامی را برای ایجاد راه‌ها و سدها و نیز نیروهای مهندسی ـ رزمی را برای جلوگیری از جاری شدن آب به سوی نیروها به کار گماشت.

در اینجا برای ورود به تیتر این بخش از کتاب (عملیات حساب نشده) موقتاً محیط جبهه را ترک می‌گویم و به دنیای سیاست و انقلاب باز می‌گردم.

انقلاب اسلامی شاهد تنش‌های سیاسی و عقیدتی بین گروه‌های انقلابی و رقبای آن بود؛ چیزی که معمولاً در جریان هر انقلاب مردمی رخ می‌دهد. مهم‌ترین این برخوردها بین هواداران امام خمینی و عناصر لیبرالیست به سرکردگی بنی‌صدر و سازمان مجاهدین خلق بود. طرفین در مورد بسیاری از مسائل جاری کشور از جمله روابط خارجی و به‌ویژه مسئله جنگ و نحوه برخورد با آن در سطح داخل و خارج، با یکدیگر اختلاف نظر داشتند.

عوامل متعددی باعث گردید که عراق در نخستین روزهای جنگ به یک‌سری امتیازات سیاسی و نظامی دست یابد. مهم‌ترین این عوامل عبارت بودند از: درگیری حکومت انقلابی با اوضاع آشفته داخلی خود، ضعف ارتش ایران به علت تحولات و رخدادهای انقلاب، سوء‌مدیریت بنی‌صدر به عنوان رئیس‌جمهور کشور و بالاخره بروز درگیری‌های داخلی.

با اعلام نتایج اولیه جنگ، شخصیت بنی‌صدر تدریجاً زیر سؤال رفت و شک و تردیدهایی در مورد او پیدا شد. به همین دلیل بود که وی ضمن تلاش برای زدودن هرگونه شک و شبهه از خود، سعی کرد به یک‌سری دستاوردهای سیاسی از طریق جنگ نایل شود. از شاخص‌ترین نظریات و ایده‌های وی در این موضوع اتکای صرف بر ارتش، دفاع از انقلاب و ایران و تکیه نکردن به نیروهای مردمی وانقلابی، به‌ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. بنی‌صدر در صدد برآمد تا با استفاده از موقعیت خویش به عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح، نظریات و اهدافش را تحقق بخشد. در مقابل، هواداران امام خمینی و اطرافیان ایشان در مورد بهره‌گیری از کلیه امکانات ارتش، مردم و ارگان‌های انقلابی پافشاری می‌کردند. صحت و کاربرد نظریه این گروه در مراحل بعدی جنگ به اثبات رسید و اتحاد و هماهنگی ارتش، سپاه پاسداران و نیروهای مردمی موجب تحقق پیروزی‌های مهم و چشمگیر در جبهه‌های عملیاتی شد.

همچنین یک‌سری از مسائل مبتلابه ارتش، ضعف بینش بنی‌صدر را بنا به دلایل منطقی که ذیلاً درج می‌گردد به اثبات رسانید:

 - ضعف و عدم آمادگی ارتش آن روز ایران برای مقابله با ارتش مجرب و تا دندان مسلح عراق و و نیاز نیروهای منظم ایران به زمانی طولانی جهت سازماندهی و تقویت امکانات رزمی خودشان.

 - عدم بازدهی و معطل ماندن امکانات مردم و ارگان‌های انقلابی که قیام مردمی را به ثمر نشاندند و شاه را سرنگون کردند. واقعیت این است که ارسال این امکانات و نیروهای خلاق به صحنه نبرد، نیاز به زمانی طولانی نداشت. هرچند این مسئله برای شخصی همانند بنی‌صدر پوشیده نبود، اما از آنجایی که او اسیر تمایلات شخصی و اعمال فشارهای اطرافیان خود یعنی مجاهدین خلق و دیگر لیبرالیست‌ها بود، از ارسال به‌موقع امکانات و تجهیزات به جبهه طفره می‌رفت.

بنی‌صدر از آنجایی که سعی می‌کرد حرف خود را به کرسی بنشاند، چند لشکر از نیروهای ارتش ایران را خیلی سریع جمع‌آوری کرده و آنها را برای انجام حملات حساب نشده و شتاب‌زده علیه نیروهای عراقی روانه ساخت. ماحصل تمامی این اقدامات، وارد آمدن شکست سریع و خسارات سنگین به ارتشیان ایرانی در منطقه سوسنگرد، اهواز و دزفول بود. همچنین اتلاف نیروها و امکانات مورد نیاز جمهوری اسلامی در آن شرایط زمانی، تقویت روحیه نیروهای عراقی، ازدیاد طمع آنها به خاک ایران و تحکیم موقعیت نظامی ـ سیاسی آنان از دیگر نتایج این اقدام بنی‌صدر بود. در حقیقت شرایط آن روز ایجاب می‌کرد که علاوه بر دولت و ارتش تحت فرمان بنی‌صدر، تمامی نیروهای انقلابی در برابر تجاوز عراق به‌پا خیزند؛ و این همان چیزی بود که امام و پیروان ایشان بر آن تکیه می‌کردند.

سیاست و پیچ و خم‌های آن را رها کرده به خطوط جبهه که آکنده از دود و باروت بود، بازمی‌گردم.

در یک صبح آفتابی زمستان سال 1981 و دقیقاً روز پنجم ژانویه/ 15 دی 1359 در ستاد تخلیه مصدومین واقع در منطقه جفیر حضور داشتم. با روشن شدن هوا، درجه حرارت نیز افزایش یافت. آرامش و امنیت، در سرتاسر جبهه حکمفرما بود. این وضعیت دلپذیر تا ساعت 8 بامداد ادامه داشت تا این‌که ناگهان صدای شلیک توپ‌ها و تانک‌هایی که از طرف سوسنگرد به سمت ما در حرکت بودند، به گوش رسید. با گذشت زمان بر شدت صداها افزوده شد، به‌طوری‌که آتش گلوله‌های توپ با چشم معمولی قابل رؤیت بود.

از آن فضای رعب‌انگیز احساس می‌شد که حمله بزرگی آغاز شده و کابوس مرگ از هر سو ما را احاطه کرده است. ما تعدادی پزشک بودیم که نمی‌دانستیم برای رویارویی با حوادثی که در اطراف‌مان رخ خواهد داد، چه کاری باید انجام دهیم. به هر حال خطر را احساس می‌کردیم و می‌بایستی خود را از قبل آماده کنیم. دستور آماده‌باش کامل داده شد. منتظر بودیم اولین نفر که از صحنه پیکار برمی‌گردد، خبر امیدبخشی با خود بیاورد. ناگهان یک نفر سرهنگ دوم مجروح که فرماندهی یکی از گردان‌های تانک تیپ 43 زرهی را بر عهده داشت از راه رسید. او از ناحیه پشت پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و در وضعیت روحی خفت‌باری قرار داشت. پس از معاینه دقیق متوجه شدم که هنگام فرار مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. او به وسیله یک دستگاه ماشین راهسازی به ستاد مجروحین انتقال داده شده بود. به او گفتم: «قربان چه خبر؟»

گفت: «نیروهای ایرانی سپیده‌دم حمله گسترده و غافل‌گیرانه‌ای از محور سوسنگرد ـ هویزه یعنی محل استقرار لشکر 9 زرهی آغاز کردند و پیشرفت قابل توجهی کردند.»

پس از مدتی کوتاه عده‌ای از سربازان فراری با سر و وضع گلی که اکثراً از تیپ 14 مکانیزه بودند وارد شدند. انبوه فراریان،‌ گلوله‌باران پیاپی و سیل مجروحین، ترس و وحشت شدیدی را به دل افراد ما سرازیر کرد. این افراد وحشت‌زده تمام وسایل و لوازم‌شان را جمع کرده و آماده فرار شدند. هرج‌ومرج بر اوضاع حاکم شد. من از این بابت خوشحال بودم، زیرا انتظار چنین روزی را داشتم که جمهوری اسلامی بتواند پاسخ مناسبی به تجاوز بعثی‌ها بدهد.

ادامه دارد...

هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی- 17

 



 
تعداد بازدید: 4137


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125

دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپی‌جی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سی‌وسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همان‌جا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانه‌اش در کوچه‌ای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی می‌کرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همان‌جا در گودالی دفن کردند.