هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-4
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
24 فروردین 1398
3ـ استخدام کارگران مصری و خارجی
رژیم عراق به بهانه اجرای طرحهای عمرانی و رشد و توسعه در کشور، نزدیک به سه میلیون تبعه مصری را به همراه چند هزار تبعه هندی و فیلیپینی به عراق دعوت کرد. ظاهراً این افراد به عنوان کارگر و تکنسین برای شرکت در سازندگی عراق وارد کشور شدند. در آغاز تعداد آنها در حد قابل قبولی بود، ولی در اواخر سال 1979/ 1358 و اوایل سال 1980/ 1359 تعداد مصریها به چندین برابر خود رسید و این امر توجه و کنجکاوی ملت را برانگیخت. به دنبال تزریق غیرعادی نیروهای خارجی، یک سری مشکلات اجتماعی پیدا شد که برخوردهایی را بین مردم عراق و اتباع مصری به دنبال داشت. گرچه بسیاری از آنها افرادی پاکطینت بودند و برای کسب روزی به این کشور قدم میگذاشتند، ولی در بین آنها اشخاص زیادی نیز بودند که فساد را با خود به همراه آورده و مشکلات اجتماعی متعددی در سطح جامعه ایجاد میکردند. به طور مثال دهها اکیپ رقص و آواز و صدها زن روسپی خارجی در اماکن بدنام مشغول به کار شدند. علاوه بر این بعثیها از وجود عده کثیری از مصریها در مأموریتهای تجسسی و امنیتی بهرهبرداری کرده و قانوناً آنها را مورد حمایت قرار دادند. قانونی از سوی صدام منتشر گردید که هر شهروند عراقی کوچکترین گزندی به حقوق یک فرد مصری وارد سازد، به شش ماه زندان محکوم خواهد شد.
اتباع مصری، رژیم عراق را در قبل و حین جنگ به خوبی یاری کردند؛ وگرنه استخدام سه میلیون مصری با وجود 12 میلیون شهروند عراقی چه مفهومی میتوانست داشته باشد؟ قصد حکومت از آوردن این عده چه بود و از آنها چه میخواست؟ اینها سوالاتی است که تحولات جنگ به آنها پاسخ داد. به عبارتی روشنتر، هنگامی که صدام فرزندان عراق را روانه کوره جنگ کرد، از وجود مصریها در جبهه نظامی و مهمتر از همه در اداره امور داخلی کشور بهرهبرداری نمود؛ و به این ترتیب آنها خلاء ناشی از عزیمت اقشار مختلف جامعه به جبهههای نبرد را پر کردند. بنابراین ورود این اتباع خارجی، نه امری طبیعی و پیشپا افتاده، بلکه مطابق طرح و برنامه بود که از قبل جهت آمادگی برای جنگ پیریزی شده بود. دلیل دیگر این که این عده پس از خاتمه جنگ و بعد از رفع نیاز رژیم به وجود آنان، با وضعی خفتبار از عراق اخراج شدند.
4ـ فرود ناموفق نیروهای نظامی آمریکا در طبس
این تجاوز آشکار به خاک ایران اسلامی، به خاطر تحقق یک سری اهداف از پیش تعیین شده صورت گرفت. یکی از اهداف، ظاهراً نجات گروگانهای آمریکایی بازداشت شده در تهران بود. اما در حقیقت دولت آمریکا میخواست چراغ سبزی به عمال و دستنشاندگان خود بدهد تا حریم ایران را مورد تجاوز قرار دهند؛ وگرنه چه تفسیر و توجیهی میتوان برای سکوت بینالمللی و منطقهای در مقابل این تجاوز آشکار آمریکا پیدا کرد. این تجاوز در حقیقت زمینهسازی برای یورش گسترده رژیم صدام به خاک ایران بود. حتی یک سال پس از شروع جنگ، کارتر هنگام ترک کاخ سفید، صراحتاً گفت: «هدف از شروع جنگ عراق و ایران آزادی گروگانهای آمریکایی بود.»
معلوم میشود که جنگ صدام علیه انقلاب اسلامی، جنگی بود دارای ابعاد بینالمللی و استعماری، و نه جنگی به خاطر زمین و آب ـ آنگونه که صدام ادعا میکرد.
5ـ جنگ خانمان برانداز علیه جنبش اسلامی و مرجعیت دینی در عراق
رژیم صدام به منظور خالی کردن صحنه از وجود انقلابیون مسلمان هوادار امام خمینی و انقلاب اسلامی، موج وسیعی از اعدامها و دستگیری و حبس را در صفوف مذهبیون و علما به راه انداخت که بهترین و با اخلاصترین فرزندان عراق آماج این حمله قرار گرفتند. توحش بعثیها به حدی رسید که قانونی در مورد اعدام هواداران جنبش اسلامی و مبلغین افکار و اندیشههای آن ـ که از نظر بعثیها ارتجاعی تلقی میشدند ـ صادر شد. این قانون حتی کسانی که فعالیت سیاسی ـ اسلامی را کنار گذاشته بودند را نیز شامل میشد. البته رژیم به این تمهید بسنده نکرد و اموال منقول و غیرمنقول معدومین و حتی اثاثیه منزل آنها و همسران و فرزندان آنان را مصادره کرد و نزدیکان درجه یک و دو آنها را از کلیه حقوق مدنی، اعم از مسافرت و یا اشتغال به کار محروم نمود. هدف در واقع ا یجاد رعب وحشت در بین مردم بود و چون هیچ یک از این اقدامات در پایان بخشیدن به درگیری بین رژیم حاکم و جنبش اسلامی مؤثر واقع نشد، ایادی جنایتکار، مرجع عالیقدر آیتالله «محمدباقر صدر» را به شهادت رساندند. این شهید بزرگوار که نسبت به امام خمینی و انقلاب اسلامی عشق میورزید، در یکی از سخنرانیهایش خطاب به ملت عراق گفته بود: «در امام ذوب شوید، همانگونه که ایشان در اسلام ذوب شدند.»
این مسئله موجبات وحشت و نگرانی غرب و رژیم بعث را فراهم ساخت تا اینکه صدام او و خواهر مکرمهاش «بنتالهدی» را دستگیر و در روز 8 آوریل 1980/ 19 فروردین 1359 به شهادت رسانید. این خبر برای جنبش اسلامی و ملت مسلمان عراق ضربه تکاندهندهای بود. رژیم، خبر اعدام ایشان را چند ماه بعد، زمانی که یارانش تارومار گردیدند، اعلام کرد. صدام در یکی از سخنرانیهایش که در آن ایران، امام خمینی و جنبش اسلامی را مورد هجوم قرار داده و شاه را به خاطر ترک ایران ملامت میکرد، با تعبیر «صدر معدوم» خبر اعدام آیتالله صدر را به اطلاع مردم رسانید. معلوم میشود که غرب در فکر و عمل، نمیخواست تجربه شاه و امام در هیچ کشور اسلامی تکرار شود، لذا اعدام شهید صدر میتوانست اقدامی پیشگیرانه باشد.
به دنبال این جنایت، برخورد بین رژیم حاکم و تودههای مسلمان شدت یافته و به صورت درگیری مسلحانه بین طرفین درآمد. از بارزترین این درگیریها سوءقصد به جان «طارق عزیز»، فرد برجسته حزب و حکومت، هنگام بازدید از دانشگاه «مستنصریه» بغداد بود. در جریان این سوءقصد، نامبرده و عدهای از بعثیها مجروح و 9 نفر دیگر کشته شدند. صدام مسئولیت این سوءقصد را متوجه ایران و انقلاب آن کشور دانست و در یک سخنرانی که به همین مناسبت ایراد کرد، گروههای اسلامی و ایران را مورد تهدید قرار داد. رژیم حادثهای ساختگی خلق کرد. به این صورت که هنگام تشییع کشتههای دانشگاه از مقابل مدرسه ایرانیها در بغداد، از سوی شخص ناشناسی یک بمب دستی پرتاب شد که عدهای را مجروح کرد. رژیم صدام قصد داشت حامیان انقلاب اسلامی را مسبب این حادثه قلمداد کند. از طرفی صدام هنگام دیدار از مجروحین حادثه دانشگاه در بیمارستان، جنجالی بزرگ پیرامون این قضیه به راه انداخت و رسانههای تبلیغاتی رژیم با برپایی نمایشی، وقوع این انفجار را به کسانی که آنها را عوامل دولت ایران و انقلاب این کشور مینامیدند، نسبت دادند. متأسفانه مردم سادهلوح نیز این بازی را باور کردند و از آن به بعد هر اقدامی که در عراق علیه مصالح رژیم صورت میگرفت، مجاهدین [عراقی] و مشوق آنان یعنی ایران، مورد اتهام واقع میشدند. خوب است نمونهای را یادآور شوم. روزی در دبیرستان دخترانه «کرخ» در جریان برق، اتصالی رخ داد و به دنبال آن فریادی بلند شد. بعثیها از این فرصت استفاده کرده و فریاد زدند: «عوامل حزبالدعوه بمب دستی به مدرسه پرتاب کردند.»
این امر موجب وحشت دانشآموزان دختر شد. به طوری که هنگام فرار نقش بر زمین شدند و دهها نفر از آنها که دچار هیستری شده بودند به بیمارستان عمومی «کرامه» انتقال یافتند. من که در آن موقع در بخش جراحی فعالیت میکردم، هنگام معاینه مجروحین، بهجز زخمهای سطحی ناشی از زمینخوردگی آنها بر اثر ترس، جراحات عمدهای بر روی بدنشان مشاهده نکردم. متأسفانه وقوع این حوادث به نفع رژیم تمام شد و آنها ضمن سعی بیشتر در متلاشی ساختن جنبش اسلامی، یک حس بدبینی در نظر مردم نسبت به افراد متدین و انقلاب اسلامی ایران به وجود آوردند.
ادامه دارد
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-3
تعداد بازدید: 4740
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3