اسراری از درون ارتش عراق-23
ترجمه: حمید محمدی
06 بهمن 1397
ـ شکستن دستها: بعضی دیگر با گذاشتن یکی از دستهایشان روی شیئی بلند، یکی از دوستانشان را وامیداشتند تا ضربهای مستقیم بر آن وارد کند. این ضربه شدید، خیلی ساده استخوان دست را میشکست یا حداقل آن مفصل را جابهجا میکرد. سربازی که میخواست با فرار از جبهه، جان خود را از مرگ نجات دهد، بهناچار درد شدید شکسته شدن استخوان دستش را تحمل میکرد. چون این درد یک آرامش خاطر نسبتاً طولانی را در پی داشت.
ـ اصابت تیر از فاصله دور: گاه بعضی از سربازها برای این که به هیچوجه کارشان به کمیته تحقیق نکشد و ثابت کنند گلولهای که بر پایشان نشسته، از جبهه مقابل آمده است، یکی از دوستانشان را وادار میکردند تا از مسافتی دور پایشان را نشانه برود!
ـ انفجار نارنجک: تعداد دیگری از سربازها که از خیر داشتن چند تا از انگشتهای خود گذشته بودند، با در دست گرفتن یک نارنجک، به گونهای درون سنگر یا گودالی میخزیدند که بدنشان در معرض ترکشهای نارنجک نباشد. سپس ماشه را میکشیدند و پس از انفجار نارنجک دست بدون انگشت خود را برداشته و برای گرفتن مرخصی راهی واحد پزشکی میشدند!
ـ از کار انداختن تانک و نفربر: بعضی از سربازها و یا حتی افسرهای وظیفه که راههای دیگری به نظرشان نمیرسید، با ریختن شکر درون مخزن سوخت تانک یا نفربر، موتور آن را از کار میانداختند. به هر حال بردن تانک به پشت جبهه و تعمیر آن مدت زیادی طول میکشید و همین زمان هم برای خدمه تانک کافی بود که یا در پشت جبهه و یا حتی درون سنگرهایشان بدون وحشت از توپهای سنگینی که در کنارشان به زمین مینشست، نفسی چاق کنند. اما پس از آنکه این شیوه به سایر واحدها هم سرایت کرد، فرماندهی کل از موضوع باخبر شد و دوباره کمیتههای ویژهای را برای بررسی علت خرابی تانکها و نفربرها به واحدهایی که بیشتر با چنین مواردی روبهرو بودند، گسیل داشت. کمیتهها باز هم از سه عضو تشکیل میشد. یک نفر از واحد اطلاعات ارتش، یک نفر از دایره توجیه سیاسی و نفر سوم از رسته مهندسی مکانیک ارتش.
این کمیتهها موظف بودند تانکهای خراب را قبل از تعمیر به دقت معاینه کنند و اگر ضمن معاینه تشخیص میدادند که علت خرابی وجود شکر در باک آن بوده است، کار خدمهاش تمام بود!
تشدید مجازات فراریها
علیرغم تمام فشارها و سختگیریها و اعدامهایی که روزبهروز بیشتر نسبت به فراریها اعمال میشد، باز هم شمار فراریها نهتنها کم نمیشد، بلکه بیشتر نیز میشد. این موج فرار از ارتش نیز فراتر رفته، افراد جیشالشعبی را نیز به کام خود کشیده بود. به عنوان نمونه از جیشالشعبی منطقه بغداد که در فاو مستقر بود، یاد میکنیم. جیشالشعبی منطقه بغداد از چهارصد نفر به نامهای واحد ابوجعفر المنصور، واحد سعد، واحد صدام و واحد خالد تشکیل شده بود. تنها در مدت زمان کوتاهی یعنی از تاریخ 17/12/1985 (26/9/1364) تا 26/1/1986 (6/11/1364) ـ که از چهل روز تجاوز نمیکرد ـ حدود 21 نامه سری که بر فرار 187 نفر دلالت میکرد، از طرف فرمانده جیشالشعبی بغداد «فلاح مطر جبر» خطاب به فرمانده کل جیشالشعبی صادر شد. او در تمامی نامهها بر مجازات فراریان از جبهه بر طبق ماده 14 قانون جیشالشعبی تأکید کرده بود.
فراریهای از جبهه یا به کوههای سربه فلک کشیده کردستان میرفتند که به دلیل وجود نیروهای معارض کُرد از کنترل نیروهای دولتی خارج بود و یا به درون مردابهای مناطق میانی و جنوب عراق پناه میبردند که باز هم به دلیل شرایط خاص طبیعی آنجا، قوای ارتش نمیتوانستند برای مدت زیادی درون آنها باقی بمانند و آنجا را تحت سیطره خود درآورند. از آنجا که این فراریها اکثراً سلاحهای خود را هم همراه میبردند و تجمع آنها در یک منطقه خطری برای رژیم به حساب میآمد، صدام نیروی هوایی را وامیداشت تا با به پرواز درآوردن هلیکوپترهایش آنها را از بین ببرد. اما نیروی هوایی هم نتوانست از عهده انجام این مأموریت برآید. زیرا پیدا کردن آنها در داخل نیزارها و علفزارهای مردابها واقعاً کار بسیار مشکل و سختی بود.
چارهاندیشی دیگر
هنگامی که دامنه فرار، بویژه افسرها حتی فرماندهان را نیز در بر گرفت، رژیم بر آن شد تا برای جلوگیری از این حرکت سریع که چون آفتی کشنده به جان نیروهای مسلح افتاده بود، چارهای اساسی بیندیشد. اینبار صدام کمیتهای خاص را برای نظارت بر رسیدگی به کلیه فرارها و تخلفات تشکیل داد که مستقیماً زیر نظر خودش بود. از آنجا که سرشت این رژیم براساس قتل و جنایت بود، این چارهاندیشی هم نهایتاً به مجازات اعدام برای فراریها منجر شد. البته با یک تفاوت که کلیه فراریها میبایست تحت نظارت همین کمیته دستگیر شده و در درون بازداشت، سایر مجازاتها نیز بر آنان اعمال میشد و سپس حکم اعدام در موردشان به اجرا درمیآمد!
به عنوان نمونه، یکی از موارد فرار و فرمان دستگیری فراری را در ذیل میآورم:
در یکی از نامههای محرمانهای که از سوی «مدیریت اطلاعات ارتش»[1] خطاب به کلیه واحدها منتشر گشته، چنین آمده بود:
مأموریتی به همه واحدها
از آنها خواسته میشود تا به وسیله افراد تحت امر خود، »سروان داود سالم عبد» منسوب به هنگ سوم از تیپ 130 تابع لشکر سیام را که آدرسش «استان بابل، سده هندیه، داخل» میباشد، دستگیر کرده، او را سریع به این مدیریت بفرستند.
ادامه دارد
[1]. المدیریه الاستخبارات العسکریه.
تعداد بازدید: 3709
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3