اسراری از درون ارتش عراق-21
ترجمه: حمید محمدی
22 دی 1397
اعدام تنها حربه صدام
قبلاً اشاره شد که یکی از مهمترین حربههایی که صدام برای به اطاعت واداشتن ارتش به کار میبست، ایجاد رعب و وحشت در دل آنان بود. اعدامهایی پیدرپی و به زندان انداختنهایی که پس از شکست در هر عملیاتی انجام میشد، دیگر واقعهای عجیب و غیرمنتظره نبود. صدام برای حفظ این رعب و هراس از کشتن افراد ردهبالا نیز دریغ نمیکرد. به عنوان نمونه در جریان عملیات شوش ـ دزفول، صدام به «جبار طارش» مسئول جیشالشعبی منطقه «العماره» که در حال فرار بوده است، برمیخورد و با فریاد به او میگوید:
ـ چرا فرار میکنی ترسوی بزدل؟!
و او هم در جواب میگوید:
ـ اولاً من فرار نکردهام، در ثانی ترسو کسی است که با یک هنگ محافظ به جبهه میآید!
صدام با دیدن این حاضرجوابی گستاخانه! معطل نمیکند و از آجودانش «ارشد یاسین» میخواهد که پاسخ او را بدهد. ارشد هم با نشاندن چند گلوله در سینه او جسم خونینش را روی زمین میافکند!
صدام در همان لحظه، حکم اعدام هر افسر یا سربازی را که موضعش را ترک کرده، به عقب میآید را صادر میکند. افراد جوخههای اعدام هم از همان لحظه کارشان را شروع کردند و تمامی افرادی را که در حال عقب آمدن بودند، به گلوله بستند، بدون این که زحمت کمترین تحقیق در مورد علت عقبکشیدنشان را به خود بدهند. آنها به هیچکس رحم نمیکردند و چه بسا افرادی را که اصلاً قصد فرار و عقبنشینی هم نداشتند نیز اعدام میکردند. به عنوان مثال افسری از یکی از واحدهایی که هنوز در مقابل ایرانیها مقاومت میکرد و عقب نکشیده بود، طبق دستور فرماندهش راهی منطقه پشتیبانی شده بود تا آذوقه و مهمات مورد نیاز را سریع به واحدش برساند، اما افراد جوخههای اعدام او را هم گرفتند و بدون توجه به داد و فریاد و عجز و نالهاش ـ با شلیک رگباری ـ صدایش را برای همیشه خفه کردند.
شاید سران رژیم فکر میکردند با چنین جو رعب و وحشتی که در دل مردم عراق به ویژه افراد ارتش انداخته بودند، زودتر و آسانتر به اهدافشان میرسیدند، ولی تجربه نشان داد که نتیجه درست بر عکس آن بود. وقتی افراد در مقابل خود آتش مرگباری را میدیدند که گریز از آن محال بود و در پشت سرشان مسلسلهای آماده شلیک جوخههای اعدام را، چگونه میتوانستند برای صدام بجنگند. این وضع جز متزلزل کردن روحیه افراد و بینای و رمق کردن آنان سود دیگری نداشت.
واقعاً میدان جنگی که صدام بهپا کرده بود، شاهد جنایات و ظلمهایی بود که به طور یقین، قوای مسلح عراق، در طول تاریخ حیاتش کمتر مانند آن را دیده بود. افراد واحدها گاه به صرف یک اتهام واهی بدون کمترین دلیل و شواهدی و بدون وجود دادگاهی ـ حتی ظالمانه ـ چون برق و باد اعدام میشدند. به طور حتم برای جلوگیری از فرار افرادی که دچار ترس و وحشت میشدند، راههای دیگری غیر از اعدام بیچون و چرا نیز وجود داشت، ولی هرگز سران رژیم تن به آنها نمیدادند. زیرا در آن صورت از شدت جو رعب و وحشتی که اینک به خوبی در دل افراد منزل کرده بود، کاسته میشد.
بسیار اتفاق میافتاد که فرماندهان لشکرها و یا تیپها کلیه فراریها ـ که تا آن موقع شانس آورده بودند و از چنگ جوخههای اعدام نیز جان سالم به در برده بودند ـ را جمع میکردند و همگی را همزمان به رگبار میبستند. گاه مجموع افرادی که همزمان به کام مرگ فرستاده میشدند، از یک گروهان و حتی یک هنگ نیز تجاوز میکرد!
مسلماً در این اوضاع وانفسا و مملکت بیقانونی که حرف اول را گلولههای برخاسته از لوله تفنگهای مزدوران صدام میزدند، افراد جوخههای اعدام، جنایت و قساوت را به حد اعلا میرسانده، گوی سبقت را از سایر رقبای خود، یعنی افراد سازمان امنیت و افراد دژبانی و اعضای جیشالشعبی ربوده بودند. چون آنها مجبور بودند برای به دام انداختن افراد به هر حال از چند کانال بگذرند، اما اینها با خیال راحت و بدون دغدغه خاطر انگشتان خود را روی ماشه تفنگ میفشردند و کار را به همین سادگی تمام میکردند!
کار جوخههای اعدام زمانی بالا گرفت که فرمانده کل نیروهای مسلح حکم جدیدی صادر کرد، مبنی بر اعدام هر فردی که سه روز از واحدش غیبت کرده باشد. با این حساب کار جوخههای اعدام که تا به آن موقع به فراریهای از میدان نبرد منحصر میگشت تا حد زیادی گستردهتر شد. این فرمان خیلی سریع صدها نفر را طعمه آتش مسلسلهای افراد جوخه اعدام کرد. اجرای حکم اعدام محدود به جبهه نبود، بلکه افراد جوخهها مجاز بودند در هر جا که فراری را مییافتند، او را اعدام کنند، حتی در مراکز استانها.
در اوایل سال 1987 (اواخر سال 1365) هنگامی که نبرد سختی در جنوب منطقه «شلمچه» درگرفته بود، بخش عظیمی از افراد جیشالشعبی با محاصره یکی از مناطق بزرگ شهر «کربلا» برای دستگیری سربازان فراری شروع به تفتیش خانه به خانه آن منطقه کردند. تمامی راههای ورودی و خروجی این منطقه را بسته، هر حرکتی را به شدت تحت کنترل داشتند. این عملیات که توأم با خشونت و ضرب و شتم افراد بازداشت شده بود، رعب و وحشتی عظیم در دل مردم مظلوم شهر انداخته بود و افراد جیش در حین تفتیش از هیچ چیز ابا نمیکردند، حتی از اهانت به ناموس مردم. بالاخره پس از چند ساعت جستوجوی خانه به خانه، افراد جیشالشعبی موفق شدند چهارصد سرباز فراری را دستگیر کنند و با بیرحمی هرچه تمامتر همه چهارصد نفر را یکجا اعدام کنند. البته این عملیات، منحصر به کربلا نبود و در شهرهای دیگر عراق بویژه مناطقی که احتمال وجود فراریانش زیاد بود، حتی وسیعتر از مورد کربلا اجرا شد.
ادامه دارد
تعداد بازدید: 3935
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3