گفتوگو با سید رضا صفوی
سرگذشت و شرح دو تابلو
راضیه رفیعی
13 شهریور 1397
گفتوگوی پیش رو با استاد سید رضا صفوی، عضو انجمن خوشنویسان ایران و دارای درجه ممتاز در این رشته و همچنین استاد تذهیب و خط نقاشی و... است. در این مصاحبه به شرحی از زندگی و آثار او میپردازیم و همینطور به دو اثر که بهیاد شهدای حادثه منا و شهدای مدافع حرم توسط او و گروه هنری نقش در نقش تولید شده است.
■
از خودتان بگویید.
سیدرضا صفوی متولد سال ۱۳۳۷ در تهران هستم. تحصیلاتم در بیرجند و مشهد و تهران بوده و فارغالتحصیل رشته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی شریف هستم. کارهای هنری را از حدوداً شانزده یا هفده سالگی در بیرجند شروع کردم و نهایتاً سال1362 از انجمن خوشنویسان ایران فارغالتحصیل شدم. بیش از پانزده سال مدرس انجمن خوشنویسان در تهران و بیرجند بودم و بعد بنا به دلایلی همکاریام را قطع کردم. چیزی در حدود هفده یا هجده سال پیش کار تذهیب را شروع کردم و آخرین استادم، استاد اخویین بود. بعد خط شکسته نستعلیق و نسخ و ثلث را هم از اساتید خود انجمن و خط عرب را از اساتید عرب به صورت غیرمستقیم فرا گرفتم.
هنر تذهیب را نزد چه کسانی فرا گرفتید؟ و چند سال است که آموزش میدهید؟
اساتیدم، استاد آقامیری و استاد مهرگان و استاد تاکستانی بودند که عمدتاً برای تذهیب کارهای خودم از راهنمایی آنان استفاده کردهام. بعد هم خط و تذهیب را آموزش دادم؛ خط را بیش از بیست سال و تذهیب را ده تا پانزده سال. فعلاً هیچگونه آموزشی ندارم، فقط برای سفارش و خیلی هم به ندرت برای دلم کار میکنم. وقت و حال و حوصله مناسب نیست.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در این هفت، هشت سال اخیر به جای اجراهای کلاسیک به تلفیق چند هنر در هم پرداختم؛ خط را با نقاشی، نقاشی را با خط، خط را در هر دو. سبکهای مختلف هنری را هم به طور نظری مطالعه کردهام. سعی کردهام اینها را در هنر ایرانی یکجوری اجرا بکنم؛ برای نمونه، مثلاً کوبیسم در خطاطی ایران و خطاطی فارسی یا مثلاً اجراهای رنگی اکسپرسیونیسم با کارهای خطنقاشی. فکر میکنم این کار را خیلی دیر انجام دادهام، به واسطه اینکه هنر سنتی ما خیلی راحت و خودبهخود با تعداد خیلی زیادی از هنرمندها در حال پیگیری است .
چیزی که در هنر ایران لازم بود، بیان جسورانه جهانی و پیدا کردن زبان همگانی است، بهطوری که خط فارسی به شکل فقط وسیلهای برای بیان کردن اشعار یا متون استفاده نشود. کاری شبیه کاری که سیاهمشقنویسان اواخر قاجار انجام میدادند، مثل مرحوم میرزا غلامرضا. اینها از نستعلیق برای ساختن کمپوزیسیون استفاده میکردند و به نظر من شاهکارشان همان بوده و تا به امروز کمتر شبیه آن دیده شده است.
یک وقتی در مقایسه هنر ایران و خارج از ایران به نظرم اینطور میرسید که مثلاً آثار آقای میرزا غلامرضا اصفهانی را در سیاهمشق نستعلیق خیلی راحت میشد با کارهای نقاشی هنرمندی مثل جکسون پولاک مقایسه کرد. کمی وقت و حوصله و بینش و مطالعه و اطلاعات میخواست و این موضوع برایم جذابتر شد. به دنبال این موضوع رفتم. در تذهیب هم همینطور. به طراحی و اسکلتش خیلی بیشتر از رنگگذاری تکنیکهای اجرا فکر کردم و برایم جذابتر و جالبتر شد که در نهایت جنبه آموزشی کار را کنار گذاشتم و به تحقیق و مطالعه و اجراهای جدید پرداختم. حالا بعضی از کارهایی که اجرا میکنم جنبه تابلویی و سالنی و... دارند؛ منجمله ابعاد بزرگتر از یک متر در یک متر که دیگر معمولاً در فضای خانگی استفاده نمیشود. اخیراً با گروه نقش در نقش، با دوستانی که در زمینههای نقاشی، گرافیک، خط، معماری، تذهیب، نقاشی ایرانی و نگارگری مشغولاند، این سبک کار را اجرا میکنم. بهطوری که تلفیقی از این کارها در یک اثر شهری برای سالنهای اجتماعات هتلها یا اماکن عمومی قابل اجرا و مورد استفاده و بیانگر باشند.
چه ارتباطی بین رشته تحصیلی و زمینه هنریتان میبینید؟
خب بنده فردی درسخوانده در رشته ریاضی بودم و بعد فنی شدم و خیلی سخت هم فنی شدم. روحیات فنی کارها معمولاً خشک است، اما الحمدلله این باب هنری در کنارش بوده و باعث تلطیف روحیه من شده، ولی هرگز حال و هوا یا مدارج یا نتایج کار هنری خودم را قابل مقایسه با کار دانشگاهیام نمیدانم. تمام زندگی من هنر بوده و هست. از آن کار فنی هم به عنوان گذران زندگی، یکجوری استفاده کردهام. فرقی هم نمیکرده که بخواهد از رشته برق این زندگی بچرخد یا مثلاً از رشتههای هنری، ولی در رشتههای هنری، جوشش و حرارت و عشقی است که طبیعتاً در رشتههای فنی نیست، مگر کسی خیلی عمیق در بطن آن فرو برود و مثلاً بشود یک هنرمند در رشته مکانیک یا ساختمان یا برق که آن هم مقدور هست، شبیه آنچه که دانشمندان بزرگ میشوند. عجالتاً زندگی من آغشته با هنر، موسیقی و ادبیات است.
چه شد که احساس کردید به هنر خطاطی علاقه دارید؟
من در بیرجند استادی دارم که دستبوس و دعاگویشان هستم. ایشان در کلاس اول و دوم دبیرستان معلم نقاشی ما بود. جناب استاد قضایی، نقاش قوی و قابل و مرد بسیار بزرگواری است. شاگرد ایشان بودم، ضمن اینکه ایشان حدود سی سال معلم افتخاری مدرسه بود. شغلشان چیز دیگری بود، افتخاری نقاشی و هنر درس میداد. ایشان ظاهراً در من چیزهایی دیده بود که شروع به پروراندن آن کرد و تشویق فرمود؛ دیگر مابقی این شد که در خلوت، روزنامه کیهان و اطلاعات و... میداد که از روی خط درشت اینها نقاشی میکردم و علاقهای که شاید ریشه آن اکتسابی نبود، ولی ایشان آن را پروراند. بعد به مشهد رفتم و از محضر استاد مهدیزاده در آستان قدس بهره بردم. بعد آرامآرام جذبه خط من را گرفت. یک چیزی که خیلی به من اثر کرد این بود که وقتی به اولین سرمشقی که ایشان برایم نوشت نگاه کردم، همینطور که تماشا میکردم فکر کردم شش ماه فاصله دارم تا برسم به آن خط و میرسم. هرچه مینوشتم احساس میکردم که هی دارد از من فاصله میگیرد. یک جایی رسماً احساس کردم باید یک سال یا دو سه سال تمرین کنم. همین، انگار عطشی در من ایجاد کرد که نه، خیلی دور است و چقدر سطحی نگاه میکردم. مدتی هم تارک خط بودم، دو سه سالی کار نکردم. بعد دیدم نه، اصلاً نمیشود بدون نوشتن زندگی کرد. جذبه پنهان و بسیار عجیبی در خوشنویسی هست که من با نقاشی، موسیقی و هنرهای نمایشی نمیتوانم مقایسه کنم، به واسطه اینکه جنبه انتزاعی آن بسیار زیاد است.
آیا نوع خط آیات و اشعار با هم متفاوت است؟ در این رابطه قاعدهای وجود دارد؟
رسم شده در عالم خوشنویسی آیات قرآنی و احادیث را با خط کوفی و نسخ و ثلث مینویسیم و بعضاً با یکی دو خط دیگر عربی. شعر و متون ادبی که عادت تغزلی زیادی نداشته باشند را با نستعلیق اجرا میکنیم و کارهای تغزلی خیلی غلیظ را قطعاً با شکسته نستعلیق. این رسم شده و خیلی از خطاطان رعایت میکنند، مردم هم عادت کردهاند که این را ببینند. مثلاً شعر حافظ را اگر با نستعلیق اجرا کنی احساس میکنی شعر را خفه کردهای، اگر با نسخ بنویسی کلاً داری میکُشی آن را، اگر با ثلث بنویسی من که حال ندارم آن را بخوانم، اما وقتی با نستعلیق شکسته اجرا میشود انگار هارمونی باطنی و ظاهری با هم رعایت میشوند و یک خطاط خیلی راحت میتواند اینها را بیان کند. مثلاً برای کتیبههای مساجد، اماکنی که باید از دور، از ده متری دیده شوند، نیاز دارم که از الفهای بلند ایستاده ثلث استفاده کنم. ظاهراً درشت است، اما با یک قلم یک سانتیمتری باید روی کاغذ بنویسیم. اگر شکسته بنویسیم، کاغذ زیاد میآید، اگر نستعلیق بنویسیم، صفحه پر میشود، اگر نسخ بنویسیم، بستگی به این دارد که بتوانید فضا را مناسب کنیم یا نه، اگر با ثلث بنویسیم، کاغذ کم میآید. برای متون وزین، مثل آیات قرآن خط ثلث و نسخ استفاده میشود. یک خطاط نمیتواند با خط نستعلیق این متون را بنویسید، چون نستعلیق مثل یک آدم شستهرفته بزک شده است و شکسته نستعلیق همین آدم است که کمی هم در رقص است. این خط وزن و حالی دارد که با حال معنوی قرآن زیاد هماهنگ نیست. میشود اینطور استنباط کرد که دیر تأثیر میگذارد، برای همین سعی میکنیم از خطی استفاده کنیم که با موضوع هموزن و سازگار باشد؛ الا زمانی که حال ما حال خاصی است و داریم قرآن هم میخوانیم و آن آیه را با شکسته مینویسم، ولی آن دیگر مال خودم است و نمیتوانم از آن دفاع کنم. خلاصه، عرض کنم که یک مطلب خاص، یک اندازه قلم در سطوح مختلف میخواهد. باید تعریفی از آن خط داشت که سایز خط درشت یا ریز باشد، ولی منهای اینکه رسم چه بوده، در این ششصد هفتصد سال، خودِ خطاط که متن را نگاه میکند وزن مطلب را مترادف با وزن فلان خط میبیند، بعد فکر میکند که اگر خوب اجرا کند، تأثیر لازم را خواهد داشت.
ترجمه قرآن چطور؟
ترجمه قرآن باید خیلی واضح باشد. ضرورت وضوح ایجاب میکند که با واضحترین خطوط نوشته شود که یا نستعلیق است یا نسخ. البته این برای ما فارسی زبانهاست، اما برای عربها خط رقعی هم این حالت وضوح را دارد که خطی بسیار ساده و واضح است؛ حرفی با حرف دیگر اشتباه گرفته نمیشود، اما در شکسته نستعلیق گاه سه حرف را یکجور مینویسیم و وابسته به این است که شما وزن قلم را کدام طرف انداخته باشید. این دیگر متخصص میخواهد، ولی چون نباید شبهه و اشتباه پیش بیاید، خیلی بهتراست که واضحترین خطها را استفاده کنیم که نسخ است و نستعلیق. باز چون خود متن عربی است و نستعلیق ایرانی است، اگر با نسخ نوشته شود بهتر است. بشخصه برای من دلچسبتر و اثرش هم بیشتر است.
کمی از نمایشگاههایتان بگویید؟
چیزی حدود بیست تا بیستوپنج نمایشگاه انفرادی داشتهام و در حدود ده تا پانزده نمایشگاه جمعی. شاید چیزی در حدود هزار اثر رسمی قاب شده از دوران کاریام داشتهام. اکثرشان هم دستم نیست. بعضی از آنها را نمیدانم کجا هستند و حتی از بعضیها هم عکسی ندارم. آن زمان معمول نبود که عکس بگیریم و معمول هم نبود که بهیادگار نگه داریم. چون دورهای بود که مربوط به آموزش بود، به کمتر اثری با تعصب نگاه میشد؛ تعصب خوب را میگویم. نگهداری این آثار چیزی بوده که رخ نداده، ولی الحمدلله پخش شدهاند. حالا گاهی جاهایی میروم و مثلاً یک کاری را نشان میدهند و میگویند این را فلانجا انجام دادی، ما خریدیم یا کادو گرفتیم، همین بس است. انتهای کار هنری آنقدر دور است که فکر میکنم بدون تعارف، با اینکه بیش از سیوپنج سال است کار میکنم و سیوچهار سال است با مدرک هنری دارم کار میکنم، میتوانم بگویم که مثلاً فعلاً دبستان را شاید پشت سر گذاشتهام، بقیهاش منوط به این است که مدرکمان از آن طرف برسد یا نرسد.
شما نمایشگاه خارجی هم داشتهاید؟
بله آثارم را چندجا بردهاند.
استقبال از آنها چطور بود؟
گفتند خیلی خوب بوده، ولی فروش کم بوده.
شما اثری دارید به نام شهدای منا که بعد از حادثه دردناک برای زائران خانه خدا، این اثر به عنوان یادبودی برای این عزیزان به وجود آمد. تابلوی شهدای منا به سفارش خلق شده؟
بله، هفت یا هشت ماه بعد از حادثه منا این تابلو توسط مدیر کل سازمان فردوسهای خراسان رضوی سفارش داده شد. ابعاد این کار در حالت خالص دو متر در پنج متر و شامل سه قطعه است. بوم کار کامپوزیت است که روی آن یک رویه کار شده و بعد بر روی آن کار دست انجام شده است.
کمی از این اثر بگویید؟
از سمت راست تابلو کلمه بنیآدم با خط شکسته نستعلیق به علاوه یک سری نقطه میآید، یعنی شما در بطن کار شاهد یکسری نقطه هستید. بعد کمکم کلمه بنیآدم به صورت یک توده مشتاق شروع میشود؛ این اشتیاق را سعی کردهایم با رقص خط شکسته نستعلیق نشان بدهیم که یکجوری انگار سر از پا نشناخته دارند میآیند. بعد کمکم این پِلَن اولیه که با رنگهای تیره وارد پرده شد، آرامآرام به رنگهای روشن کمی سبز و آبی و زرد تبدیل میشود و هدف نشان دادن تغییر حال این افراد است که دارند به طواف کعبه میآیند و به کعبه که آرامآرام نزدیک میشوند، رنگهای روشن به خود میگیرند و خط به نستعلیق تبدیل میشود، تفاوت آن با شکسته این است که مرتبتر و منظمتر است و چهارچوب دارد؛ یعنی همینطور که وارد مراسم حج میشود از آن بیخیال و رها بودن خارج میشود و رسماً دارای کادر میشود. عالیترین انتخاب برای این بخش از کار، نستعلیق بود، چون معروف به این است که خط بسیار محکم و دارای کادر است. ما در نستعلیق اجازه بههم زدن اندازهها را نداریم، مانند قید و بندهایی که یک مُحرِم پیدا میکند و بایدها و نبایدهای زیادی دارد. ما در عالم خوشنویسی این را فقط در نستعلیق داریم، حتی در ثلث نداریم که از محکمترین خطوط اسلامی است. کنایه از مُحرِم شدن این است که رنگی روشن به خود گرفتهاند. حالا پِلَن اول تمام میشود و وارد پِلَن دوم میشویم که در مرکز آن خانه کعبه به شکل بُعددار با نمای شصت درجه قرار دارد. حالا همه کسانی که به دور خانه طواف میکنند شکل ظاهرشان یکی شده و همه الف ثلث شدهاند، منتهی با اندازههای متفاوت و رنگ همه هم سفید است. به عبارتی، شکل و ظاهر و فرم یکی شده است. این طواف یک نکته ظریفی دارد و آن هم این است که اندازه این الفها باهم فرق دارد، نازک و درشت هستند، پس و پیش هستند و این کنایه از یکسان بودن و همردیف بودن است، یعنی آن کس که به کعبه نزدیک است با آن کس که دور است هیچ فرقی نمیکند. میخواستیم بگوییم که محیط اقتضای استثنا نمیکرده است. این طواف که تمام شد، اینها آرامآرام وارد فرایند حاجی شدن شدهاند. از اینجا به بعد کلمه حاجی به آنها اطلاق شده و حاجی شدهاند. در تصویر کمکم «ح» جیمی و نشانههای کلمه «حاجی» را میبینیم. «الف» میبینیم و این هم به شکل سیاهمشق و متراکم است. «ی» حاجی را معکوس گرفتیم تا معنادار بشود. به این معنا که انگار کسی که حاجی شده، وسعتی در یک بُعد پیدا کرده و این را سعی کردیم نشان دهیم؛ یعنی «ح» و «الف» و «ج» سرجای خودشان هستند، ولی این «ی» که انتهای کار حاجی بودنش است، بلندتر شده و کش آمده و در این مسیر سر و ته بیشتری پیدا کرده؛ کنایهای بسیار ظریف از این است که از یکسر به ازل نزدیک شده و از یکسر به ابد و این «ی» را مختارانه دراز اجرا کردیم، در حالی که قاعده و نقطهگذاری مشخصی دارد، ولی در خط ثلث دستمان باز است و میتوان این کار را انجام داد. حادثه را در پِلَن سوم با یک جلوت و فشردگی نشان میدهیم و تلمباری از کلمه «حاجی» داریم که زمینهاش قرمز است، به نشانه خون. البته آنجا بیشتر، فوت به علت خفگی بوده و سعی کردیم با کلمه شهادت یک جوری عجین باشد که نشانش خون و رنگ قرمز است. در آخر کار هم رنگ پاشیده شده قرمز را داریم، مثل یک قطره خون، چون از دیدگاه ما این حادثه در اثر بیدقتی و عدم مدیریت و بیانضباطی مأمورین کنترلکننده آن مکان رخ داده است. به هر حال، تراکم که نشانهای است، به صورت دوار نشان داده شده و در نهایت ارواحی به شکل پرنده سفید به پرواز درمیآیند که بالای سر این حادثه نشان داده شده است. این ارواح دوباره به سمت مرکز تابلو برمیگردند که کعبه است و نورانی و با رنگ روشن نشان داده شده است. این برگشت هم نکته ظریفی دارد؛ از دیدگاه ما ارواح پاک به اصل خودشان برمیگردند و این بازگشت به اصل را با پرواز به سمت کعبه نشان دادیم. این اتفاق یک حادثه بوده، ولی از دیدگاه دیگری یک مشیت الهی و یک قضا و قدری بوده است. یکی از همشهریهای من که از دوستانم بودند نیز در این حادثه حضور داشت و خبر دارم که ایشان اعمالش تمام شده بود و فقط برای کمک برگشت و دیگر هرگز بازنگشت.
رنگگذاری این کار به صورت رنگهای زمینی و کدر است؛ هرچه به سمت بالا میرویم، در قسمت بالا و سمت راست، رنگ آسمانی دارد و در سمت چپ بالای تابلو به رنگ سبز و زرد منتهی میشود. فرق این دو ناحیه این است که قبل از سفر حج، آسمان تمام این آدمها همان آسمان آبی بوده که همه ما هم داریم میبینیم و بعد از آن نور به آن اضافه میشود. وقتی زرد را با آبی مخلوط کنید رنگ سبز ایجاد میشود و طیف سبز شروع میشود. عملاً آن بالا حالتی شبیه نورافشانی داشته و کبودی سمت چپ پایین تابلو که بیش از حد کبود است، نکته دارد و آن این است که نشان آدمهای نالایقی است که در آنجا کار میکنند. میخواستیم با این رنگ تیره آن حکومت و آن سیستم و آن نالایقی را نشان دهیم که کل حادثه هم بر اثر همین عدم مدیریت و عدم برنامهریزی پیش آمد. نمیخواستیم کعبهای هم که در تصویر رسم شده، کاملاً مطابق با کعبه فعلی باشد تا این قسمت از کار به رئال نزدیک نشود.
اثر دیگری با نام «شهدای مدافع حرم» از شما در بهشت رضای مشهد وجود دارد. لطفاً کمی از این اثر بگویید.
بعد از این اجرا در بهشت رضا(ع) پیشنهاد شد برای شهدای مدافع حرم هم که تقریباً در مجاورت با شهدای منا هستند تابلویی قرینه تابلوی «شهدای منا» کار شود. گفتند بعضی از شبهای خاص مراسمی در این مکان برگزار میشود و همه جمع میشوند، ما با نصب یک اثر یادبود میخواهیم به نحوی تسلی خاطر خانوادههای این عزیزان باشیم. خواستند با فرم اجرای تابلوی منا انجام شود، یعنی برجستهکاری و کامپوزیت و با مواد ضدآب باشد، چون آن مکان مرتب در معرض آفتاب و برف و باران و باد است و باید موادش مواد خاصی باشد که قابلیت ماندگاری داشته باشد.
آن تابلو هم در دو قطعه اجرا شده، به این دلیل که هم باید فضابندی موضوعی انجام میشد و هم باید تقطیع زمانی انجام میدادیم. پردههای مختلفی داشت که از نظر زمانی با هم همزمان نبودند و حتیالامکان باید به هم چسبیده و در یک خط نمیبودند، ضمن اینکه ایستایی و استحکام آن باید طوری میبود که در باد شدید، هوا از این تابلو عبور کند. ما هم این ویژگی را تعبیه کردیم که در نهایت در دو قطعه به ابعاد دو متر در پنج متر اجرا شد. سمت راست کار کلاً صحرای کربلا و حادثه کربلاست و البته عصر عاشورا؛ چادرهایی که آتش گرفتهاند یا در حال سوختن هستند و حالت گرد و خاک. بهعلاوه، دود را در سمت راست کار میبینید که نخلها و چادرها در رنگها فرورفتهاند و چادرهایی را مشاهده میکنید که در عین اینکه در حال سوختن هستند دو بال به علامت و نشانه پرواز روح از بالای آنها به پرواز درآمده است. در این قطعه نکته ظریفی وجود دارد؛ اینکه ما آسمان آن روز را کمی خونآلود و قرمز نشان دادیم و ابرکهای ظریف مینیاتوری هم اجرا شد. بارش ظریفی از این ابرکها را لابهلای این خیمهها داریم که حالت قرمز به خودشان گرفتهاند، انگار آسمان دارد گریه میکند. در همین قطعه پرچم «یاحسین(ع)» داریم و پرچم «یازینب(س)» که خواستند جفت پرچمها را به سمت راست تابلو در حالت اهتزاز نشان بدهیم.
وارد قطعه دوم که میشویم، صحن حرم حضرت زینب(س) را داریم و بعد شبستان و هر چه به سمت چپ تصویر میآییم به ورودی حرم نزدیک میشویم و به گنبد حرم حضرت و بعد از حرم که رد میشویم مقداری آتش افروخته و شعله و پرندههایی که نماد ارواح در حال عروج هستند. به پیشنهاد سفارشدهنده، شبستان را کمی حذف کردیم و به جایش چند مشت گرهکرده به نشانه مدافعان آنجا اجرا شد و در بالای قسمت حرم همان صحنه آسمان و ابرکها که یک نوع حرکت جهتدار را تا بالای گنبد حرم نشان میدهند. در نهایت کار با موادی که قبلاً ذکر شد، به اجرا درآمد. نقاشی کار به نسبت خط بسیار زیادتر است و در تابلو به صورت برجسته با خط معلی نوشته شده «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». ما سعی کردیم که «کل ارض کربلا» را نزدیک به زمین اجرا بکنیم که به زمین اشاره دارد و «کل یوم عاشورا» را به سمت آسمان، چون به زمان اشاره دارد. کتیبههایی هم در تابلو هست، منجمله کتیبه سردر حرم حضرت زینب(س). این کتیبه قابل توجه است، زیرا از امام شافعی است.
در پایان اگر نکتهای هست، بفرمایید؟
از جهتی فقط شاکریم و حقش را هم نمیتوانیم ادا کنیم و مطمئنم که بیشتر از آنچه لیاقت بنده است خداوند مرحمت فرموده و کرمش هم شامل است و هم غالب. اگر قرار بود که مطابق لیاقت ما مرحمت بفرماید که اوضاع بسیار بد میشد. اما مسائل ظاهری وجود دارند که گاهی جبراً اتفاق میافتند و گاهی با فضولیهای بشر، ولی در کل، با هر دیدگاهی که نگاه میکنم گلهای نیست و فقط شکر است. ولی در حد خلاصه بگویم که جماعت هنرمند بسیار کمتوقع و گوشهگیر و بیدردسر و بهدردبخور است. یک هنرمند گاهی وقتها کار یک وزارتخانه را میتواند انجام بدهد و مسئولین این مطلب را به کرات تجربه کردهاند. مراسمهای هنری جشنوارهها همگی یک روز تمام میشوند، اما تفکر و هنر هیچ وقت تمام نمیشوند. وقتی اثری از یک هنرمند اجرا میشود، آن اثر تا همیشه با مخاطبان و تماشاگران آن مشغول صحبت است و حرفهای خالق اثر را انتقال میدهد. هنرمند در اثر جاری است و کمخرجترین و بیخطرترین و پراثرترین مطلب در یک اثر هنری به نحو احسن قابل بیان است. جامعهای موفق است که از ایدههای هنرمندانش استفاده کند.
تعداد بازدید: 6733