گزارش همراهی و مصاحبه با خانم جومای احمد کاروفی
خاطرهنگاری در حوزه شیعیان نیجریه
فاطمه دوستکامی
07 شهریور 1397
خانم «جومای احمد کاروفی» معلم، نویسنده، کارگردان و از اعضای فعال جنبش مقاومت اسلامی نیجریه است. او دانشآموخته دو گرایش زبان انگلیسی و اطلاعات و کتابداری از دانشگاه احمد بلّو است. با ایشان شش سال پیش در تیر سال 1391 در تهران آشنا شدم. او به همراه 1200 مهمان از 86 کشور دنیا جزو زنان مسلمان، انقلابی و فعالی بود که برای شرکت در اجلاس «بیداری اسلامی و زنان» به تهران آمده بودند. او به همراه تعدادی از زنان فعال در جنبش اسلامی نیجریه، خانم «زینت مالما ابراهیم» همسر شیخ ابراهیم زکزاکی، دختران و پسران و همچنین خود جناب شیخ میهمانان عزیزی از «جنبش مقاومت اسلامی نیجریه» بودند.
برحسب شناخت و علاقه قبلی که به جریان جنبش مقاومت اسلامی نیجریه داشتم، با اینکه حوزه فعالیت و مسئولیتم در اجلاس همراهی 12مهمان از آفریقای جنوبی، تانزانیا و سومالی بود، اما علیرغم محدودیتها و سختگیریهای موجود از هر فرصت کوتاه پیشآمده برای برقراری ارتباط و آشنایی با عزیزان محور مقاومت، استفاده میکردم. جدای دیدار با خانم کاروفی، دیدار و گفتوگو با خانم سیدهبتول موسوی (دختر شهید سید عباس موسوی، دبیر کل سابق حزبالله لبنان)، خانم حورا راغب حرب (دختر شهید راغبحرب، شیخالشهدای لبنان)، خانم نسرین سنگ وینگ (از فعالین محور مقاومت در تایلند) و... بخشی از فعالیتهای انجام شده و بر اساس علاقه و دغدغههای شخصیام بود.
بعد از بازگشت مهمانان، در حد امکان سعی بر حفظ و تداوم ارتباطات داشتم. این دوستیهای شکل گرفته با توجه به خصوصیات فردی افراد، گاه صمیمی و در عمق و گاه در حد جویا شدن از احوال افراد بود. در این بین خانم کاروفی از جمله افرادی بود که علاقهمند به حفظ این رابطه بود. بعدها ضمن پژوهشی که درباره «چیستی و خاستگاه گروهک تروریستی بوکوحرام» داشتم، او بسیار به کمکم آمد و اطلاعات بکر و دستاول ارزشمندی از کشورش برایم جمعآوری کرد.
حدود یکسال بعد در جریان حمله ناجوانمردانه ارتش نیجریه به راهپیمایان روز قدس، «شیخ ابراهیم زکزاکی» سه پسر رشید و تحصیلکرده خود را تقدیم اسلام کرد. دورادور با عکسهایی که خانم کاروفی از مراسم تشییع پیکر این سه شهید عزیز برایم میفرستاد، در جریان مراسمها، رویکرد بزرگوارانه و درسآموز جناب شیخ و همسرش در این امتحان الهی قرار گرفته و خود را در کنار این عزیزان حس میکردم.
چند وقت بعد از خانم جومای احمد کاروفی خواستم تا من را به خانم «زینت ابراهیم» معرفی کرده و از او برای یک گفتوگو با محوریت فاجعه روز قدس و فرزندان شهیدش، کسب اجازه کند. همسر شیخ زودتر از آنچه فکر میکردم، با این درخواست موافقت کرد. آشناییها و صحبتهای اولیه انجام شد و ضمن هماهنگی زمان به وقت گرینویچ، در یک گفتوگوی تلفنی یکساعته لحظات بسیار خوبی را از مصاحبت با ایشان داشتم.
نکته قابل تامل در این گفتوگو، اصرار خانم زینت ابراهیم بر پرداختن به مسئله جنبش مقاومت اسلامی نیجریه به جای صحبت درباره فرزندان شهیدش بود. ایشان با بزرگمنشی سعی بر استفاده از فرصت به وجود آمده برای معرفی جنبش و دستاوردهایش داشت و تنها برای دقایقی از ماجرای شهادت سه فرزند رشیدش گفت.
آن روز و در لحظاتی که با او صحبت میکردم، هیچگاه تصور نمیکردم که این مصاحبه در شرایطی تنظیم و منتشر خواهد شد که خانم زینت ابراهیم به همراه همسرشان در اسارت دولت ظالم نیجریه هستند. متن این مصاحبه تحت عنوان «مادری از نسل امالبنین(س)» در روزنامه کیهان منتشر شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
بعد از مدتی در حدود دو سالونیم پیش و در آستانه ماه ربیعالاول، ارتش ظالم و دستنشانده نیجریه دست به اقدامی عجیب زد. آنها که زخم و عقده راهپیمایی باشکوه روز اربعین در نیجریه را به دل داشتند با حمله به جماعتی که برای تعویض پرچم حسینیه بقیهالله(عج) دور هم جمع شده بودند، دست به یک کشتار عظیم زدند. آنها چنان رگبار اسلحههایشان را به روی زنان و مردان و کودکان بیدفاع حاضر گرفتند که آمار شهدا و مفقودین کربلای زاریا در بعضی تخمینها نزدیک به دو هزار نفر رسید.
با خانم کاروفی که او را به نام کوچکش جومای صدا میکردم، تماس گرفتم و او را در بیمارستان پیدا کردم؛ در حالی که یک گلوله در سینه و نزدیک قلب داشت، یک گلوله در کمر و نزدیکی نخاع و یک گلوله در ران پا. واقعاً زنده ماندن او در این شرایط و در حالی که 31 ترکش نیز میهمان کمر، ریه و بازوانش شده بود، چیزی جز یک معجزه نبود.
وضعیت نگرانکننده جومای در برابر خبری که از او شنیدم، هیچ بود. او در حالی که به دلیل جراحات موجود به سختی و بریده بریده تکلم میکرد، گفت که سه پسر (خالد، محمود و عبدالرحمن) و دو پسرخواندهاش (فیصل و علی) که همگی جوانانی قوی و تحصیلکرده بودند، در جریان حمله به زاریا مفقودالاثر شده و احتمال زنده بودنشان بسیار کم است.
جومای از جمله افرادی بود که تا آخرین لحظات هوشیاری به همراه صدها نفر دیگر از اعضای جنبش مقاومت اسلامی در حصاری انسانی به مراقبت از منزل شیخ ابراهیم زکزاکی پرداخته بود. او حرفهای زیادی برای گفتن داشت. گفت که خواهر شیخ را در مقابل چشمان برادر و دیگر اعضای خانوادهاش زنده زنده سوزاندند. گفت که سه فرزند شیخ را مقابل او و همسرش به شهادت رسانده و بعد از ضرب و شتم و مجروح کردن جناب شیخ، تن بیرمق او را کشانکشان از روی پیکر فرزندانش عبور داده و در نهایت بیاحترامی او را داخل یک فرغون گذاشته، از خانه خارج و به مکان نامعلومی منتقل کردند. جومای به عنوان یک شاهد عینی از فاجعه زاریا ناگفتههای زیادی در سینه دردمندش داشت، اما شرایط وخیمش اجازه صحبت بیشتر به او نمیداد.
نزدیک دوسال از ماجرا گذشت. در این مدت مرتب با او در تماس بودم و میدانستم که پزشکان نیجریهای نتوانستند برای جومای کاری کنند. درد امانش را بریده بود و مرتباً در بیمارستان بستری میشد. در تلاش فراهم کردن شرایطی برای دعوت از او برای مداوا به ایران بودم که مطلع شدم از طریق پیگیری اعضای جنبش مقاومت اسلامی نیجریه، امور بین الملل دفتر مقام معظم رهبری عهدهدار درمان او و چند نفر دیگر از مجروحین فاجعه زاریا در ایران شده است.
خرداد سال گذشته او به همراه جمع کوچکی که وضعیتی مشابه جومای داشتند به تهران آمده و تحت درمان قرار گرفتند. ماحصل این درمان تنها خارج کردن 9 ترکش بود. در دیداری که با او در بیمارستان بقیهالله(عج) داشتم، جویای روند درمانش شدم. همانجا مطلع شدم که به دلیل قرار گرفتن سه گلوله در مواضع حساس بدنش، امکان خارج کردن آنها نبوده و در این صورت جانش به خطر میافتاد.
همان روز جومای با شور و شوق فراوان از دیداری که سردار حاجقاسم سلیمانی از آنها در بیمارستان داشتند برایم حرف زد. گفت که او از ما پرسیده که درخواستی از من ندارید؟ من هم در جواب گفتم که از شما میخواهیم ما را به زیارت حرم امام رضا(ع) بفرستید. او گفت که ایشان دست روی چشمانشان گذاشته و گفتهاند به روی چشم. صبح فردا آنها راهی زیارت شمسالشموس بودند.
در همان سفر، بحث نگارش خاطرات ارزشمند جومای را مطرح کردم. او بسیار استقبال کرد. یکی از دلایل پذیرش و اعلام آمادگی سریع او، دیداری بود که روز سوم خرداد سال گذشته همراه دوستان نویسنده و راوی مجموعه شب خاطره با رهبر انقلاب داشتیم. با هماهنگیهای انجام شده و تلاش و پیگیریهای سرکار خانم اعظم حسینی، امکان حضور خانم جومای و دختر و پسرشان در این دیدار فراهم شد. زمانی که بیانات حضرت آقا را درباره لزوم ثبت و ضبط خاطرات راویان محور مقاومت برای او ترجمه میکردم، جومای به دقت گوش کرده و گویی خود را برای جهادی دیگر آماده میکرد.
با او درباره اهمیت کار و همچنین سختیهای پیش رو صحبت کردم. خوشبختانه او خود نویسنده و با بسیاری از مشکلات موجود در این مسیر آشنا بود. از طرفی هم مادر پنج شهید بود و با پشت سر گذاشتن روزها و شبهایی دشوار، روحیهای جهادی، منعطف و آماده خدمت به اسلام پیدا کرده بود.
تلاش زیادی کردم تا در مدتی که او در ایران است این کار را شروع کنم، اما با توجه به فشردگی زمان حضور او و بحث درمان این اتفاق نیفتاد. با این وجود از او قول گرفتم تا بعد از رفتن به کشورش من را در ضبط مصاحبهها همراهی کند. اگرچه انجام این کار با تمام سختیهایش قدری دور از ذهن به نظر میرسید اما به عنوان اولین اثر خاطرهنگاری در حوزه شیعیان نیجریه بسیار باارزش و قابل اعتنا بود. اثری که میتوانست با یک روایتگری نرم به مقوله صدور و رویشهای انقلاب اسلامی بپردازد و الگویی باشد برای سایر ملتهای مظلوم و حقطلب.
در کنار این، جومای شاهد عینی فاجعه زاریا بود. بانویی که حرفهای زیادی از ظلمی که به شیعیان نیجریه رفته بود داشت. حضور او در فعالیتهای مختلف جنبش مقاومت اسلامی و ارتباط تنگاتنگ او با همسر شیخ در تمام این سالها، او را به جایگاهی رسانده بود که میشد به حرفهایش اعتنا و استناد کرد. شاهد این ادعا تماس تلفنی شیخ از اسارت با او بود. شیخ در یکی از فرصتهایی که در حصر برای برقراری تماس تلفنی با نزدیکانش داشت، با خانم کاروفی تماس گرفته و شهادت فرزندانش را به او تبریک و تسلیت میگوید. شیخ به او میگوید که هروقت یاد فرزندانت افتادی و غمگین شدی، این مصیبت را با مصیبتی که بر اباعبدالله(ع) وارد شد، مقیاسه کن و ببین کدام دشوارتر است؟!
مصاحبهها در مرحله اول به زبان انگلیسی، به صورت آنلاین و از طریق فضای مجازی انجام گرفت. حدود 9 جلسه مصاحبه به همین شیوه برگزار شد. صوت این گفتوگوها برای پیادهسازی به خانم «فاطیما بتولا گیلیما» که دختر خانم کاروفی و دانشجوی پرستاری است، تحویل و پس از پیادهسازی جهت ترجمه ارجاع داده شد.
با توجه به وضعیت نامناسب جسمانی خانم کاروفی و حضور گاه و بیگاه او در بیمارستان، همچنین وجود اختلاف ساعتی در حدود چهار ساعت، برای هماهنگی انجام مصاحبه دچار مشکلات عدیدهای میشدیم. برای ادامه مصاحبهها به صورت حضوری، با مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری حوزه هنری درخواست دعوت از ایشان به ایران را مطرح کردم که الحمدلله با موافقت روبهرو شدم.
در پیشفرض اولیه، ثبت خاطرات خانم کاروفی چیزی در حدود پنجاه ساعت مصاحبه تخمین زده شد، اما زمانی که ایشان به ایران تشریف آورده و پای ضبط صوتم نشستند، متوجه شدم که با حجمی از خاطرات، بیش از آنچه انتظارش را داشتم، روبهرو هستم.
در این بین آنچه باعث شگفتیام شد، فعالیتهای نظاممند جنبش مقاومت اسلامی نیجریه به رهبری شیخ زکزاکی بود. آنچه تا امروز از طرق مختلف در اینباره شنیده، خوانده و در اثر مراوده با دخترخواندههای شیخ (بدیعه و زکیه) و همسر شیخ در نیجریه دریافته بودم، بدون اغراق یک از صد بود. شیخ ابراهیم زکزاکی شاگرد برحق امام خمینی(ره) بود که با الگو برداری از انقلاب اسلامی و سیره امام، به مدلی کارآمد و عملی رسیده و آن را در کشورش به اجرا درآورده بود.
تا قبل از نشستن پای صحبتهای خانم کاروفی از جنبش مقاومت اسلامی نیجریه تصور جماعتی شیعه، کُنشگر، ضد استبداد، حامی ضعفا و انقلاب اسلامی داشتم که با برپایی راهپیماییهای مختلف و میلیونی نسبت به جریانات جهان اسلام حساس بوده و مواضع خوبی اتخاذ میکردند. دیگر نمیدانستم این تنها یک برگ از دفتر فعالیتهای جنبش از حدود چهل سال پیش تاکنون است!
در بخش اول مصاحبههایی که در ایران انجام شد، 73 ساعت صوت در 46 جلسه مستقل تولید شد. گفتوگوها از کودکی او شروع شد و ادامه پیدا کرد. خاطرات کودکی و نوجوانی خانم جومای با توجه به جدید بودن بسیاری از موضوعات فرهنگی و اجتماعی و همچنین آداب و رسوم مردم نیجریه، دارای نقاط قوت و جذابی برای مخاطب است.
او در سن نوزده سالگی و پس از ازدواج با همسرش آقای «یحیی گلیما» اولین بانویی است که در حلقات اولیه گردهماییهای پنهانی جنبش مقاومت اسلامی نیجریه به رهبری شیخ جوان شرکت میکند. تشرف او از مذهب صوفی به تشیع، تحمل مرارتهای فراوان در دورانی که همسرش توسط دولت در حدود یکسال در اسارت به سر میبرد، دست و پنجه نرم کردن با فقر مالی و خلاقیتهای این مادر جوان برای نگهداری از فرزندانش در دوران غیبت پدر، لحظههای بهیادماندنی و پندآموزی را برای خوانندگان کتاب خاطرات او پدید خواهد آورد؛ انشاءالله.
آنچه شنیدن صحبتهای او را دلنشینتر میکرد، شنیدن از فعالیتهای مختلف اعضای جنبش مقاومت اسلامی نیجریه است. تاسیس صدها مدرسه اسلامی، دهها بیمارستان اسلامی، گردهماییهای مختلفی چون هفته امام خمینی(ره) که در ایام رحلت امام برگزار میشود و در آن بسیار مدوّن به تبیین شخصیت و مکتب حضرت امام میپردازند، برگزاری هفته تعطیلات اسلامی برای کودکان و نوجوانان با برنامههای سرگرمکننده مفید و... تنها بخشی از شنیدههایم است.
اگر ادعا کنم بسیاری از توضیحات و خاطراتی که در طول این ساعات در اینباره از خانم کاروفی شنیدم، برای اولین بار در ایران مطرح میشد، گزاف نگفتهام. چرا که با توجه به علاقه شخصیام به جریان مقاومت اسلامی در نیجریه همواره به دنبال یافتن منبعی نو برای دریافت اطلاعات نو بودهام، اما هیچگاه تا به این لحظه با چنین ناگفتههایی با این جزئیات دقیق مواجه نشده بودم. نکته قابل تأمل و استناد، حضور پررنگ خانم کاروفی به عنوان عضوی فعال در بیش از نود درصد آن فعالیتهاست. فیلمهای ویدئویی و عکسهای ناب و بکری که درباره موارد و مراسمات یاد شده از خانم کاروفی دریافت کرده و همچنان میکنم، یکی دیگر از ثمرات این همنشینی بود.
شیرینی و جذابیت این خاطرات و همچنین مسئولیتی که از سمت مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری بر عهدهام گذاشته شده بود، من را به همراهی با خانم جومای در اکثر ساعات حضورشان در ایران کشاند تا جایی که در سفرهایی که به قم و مشهد داشتند، به امید حُسناستفاده و ضبط ساعتی بیشتر از مصاحبه در کنارشان بوده و از کوچکترین فرصت پیشآمده برای پیشبرد پروژه چشمپوشی نمیکردم. با این وجود گفتوگوهای ما تا پایان فاجعه زاریا انجام شد و به دلیل فرارسیدن زمان بازگشت ایشان، مجبور به توقف مصاحبه در این مرحله شدیم.
یکی از مواردی که از ایشان در روزهای آخر حضورشان در ایران خواستم، دریافت پاسخ سوالات مهمی بود که از اعضای اصلی جنبش و برگزار کنندگان برخی از این برنامهها داشتم. این افراد از خانم سهیلا زکزاکی، دختر جناب شیخ و تنها شاهد عینی سبوعیت دولت نیجریه در منزل شیخ در ماجرای فاجعه زاریا تا افراد مهم و برجسته دیگر را شامل میشود.
بعد از پیادهسازی و ترجمه مصاحبهها، به حول و قوه الهی، وارد فاز نگارش خاطرات این بانوی بزرگوار میشویم و در نهایت امیدواریم اثری در خور شان مجاهدین جنبش مقاومت اسلامی نیجریه که گویای مظلومیت آنها باشد، تولید و به مخاطب عرضه شود. همچنین امیدوارم به اندازه خود سهم کوچکی در معرفی یکی از زنان مؤثر در جنبش اسلامی نیجریه داشته باشم.
29 خرداد 1397
تعداد بازدید: 4722
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125
- خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زینالدین
- خاطرات حبیبالله بوربور
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- خاطرات حسین نجات
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3