خاطراتی از دنیای ورزش و ورزشکاران

الهام صالح

16 تیر 1397


علاقه به ورزشکاران، یکی از علایقی است که در دوره‌های مختلف وجود داشته، پدران ما ورزشکارانی را دوست می‌داشته‌اند و ما هم همین‌طور هستیم. این علاقه، ورای نسل‌ها و سن و سال است. در سال‌های اخیر انتشارات گلگشت با شناختن این روحیه به ترجمه کتاب‌هایی درباره زندگی ورزشکاران خارجی و انتشار آن‌ها پرداخته است.

«دیوید بکام»، «من زلاتان هستم»، «ترس و نفرت در لالیگا» و «روح یک پروانه»[1] عناوین برخی از این کتاب‌ها را تشکیل می‌دهند. ابتدا بهتر است تک تک این کتاب‌ها را بررسی کنیم.

دیوید بکام

«دیوید بکام»، این عنوان فقط نام یک ورزشکار نیست، بلکه نام کتابی درباره اوست. کتابی که بر خلاف سه کتاب دیگر، عکس‌محور است و کلمات بخش کوچکی از آن را تشکیل می‌دهند.

خیلی عجیب نیست که ستاره‌ای مانند دیوید بکام به جای این‌که یک زندگینامه خودنوشت، یا دیگر نوشت داشته باشد، مجموعه‌ای از عکس‌های دوران ورزشی خود را در قالب کتاب منتشر کند. دیوید بکام با خودروهای گران‌قیمتی که دارد، با موتورسیکلت‌های گران‌قیمتی که سوار می‌شود و با اشتیاقی که در همراهی با دنیای مد و تبلیغات با اوست، طبیعی است که در مجموعه‌ای از عکس‌ها خود را معرفی کند.

کتاب «دیوید بکام» با جلدی که عکس این فوتبالیست بریتانیایی را دارد، بازتابی از بخشی از روحیات این فرد است. کتاب در سه بخش «انگلستان»، «لندن» و «منچستر یونایتد» منتشر شده است و صرف نظر از این‌که در چه شکل و شمایلی منتشر شده، مترجمان و ناشر کتاب باید به چند نکته توجه می‌کردند. حتی اگر این کتاب، مجموعه‌ای از عکس‌ها را شامل بشود و حتی اگر درباره ستاره شناخته شده‌ای مانند بکام باشد، لازم است در مقدمه‌ای این ورزشکار به مخاطب معرفی شود. این معرفی کوتاه، جزو «باید» های یک کتاب است که مترجمان کتاب از کنار آن به سادگی عبور کرده‌اند.

کتاب «دیوید بکام»، صرفنظر از ترجمه یکدستی که دارد و عکس‌هایی که از دوران مختلف ورزشی بکام در آن منتشر شده، نقطه ضعف بزرگی را داراست؛ بر عکس‌های این کتاب، شرح‌هایی نوشته شده که در واقع توضیحاتی احساسی از بکام هستند، اما یکی از الزامات هر عکس، معرفی افراد داخل آن است. کتاب «دیوید بکام» این «باید بزرگ» را دارا نیست. ضمن این‌که کتاب باید مقدمه‌ای به قلم ناشر یا مترجمان داشته باشد که اهداف انتشار آن را توضیح بدهد که این ویژگی هم در کتاب «دیوید بکام» وجود ندارد.

در این کتاب در مقدمه کوتاهی از بکام چنین نوشته شده:«دلم یک زندگی‌نامه دیگر نمی‌خواست، در عوض ترجیح می‌دادم به تصاویری از دوران ورزشی‌ام بنگرم و بگویم چه احساسی در آن لحظات داشته‌ام. از جمع‌آوری این کتاب لذت بردم، امیدوارم شما هم ببرید. در طی این کتاب یک چیز را فهمیدم؛ هرگز شغلم خسته‌کننده نبوده است!»

روح یک پروانه

«روح یک پروانه»، کتابی درباره محمدعلی کلی، بوکسور مسلمان آمریکایی است که توسط خودش و دخترش نوشته شده. کلمات ابتدایی مقدمه این کتاب که به قلم «هانا یاسمین‌علی» است، هر مخاطبی را به سوی مطالعه ادامه آن ترغیب می‌کند. این کلمات، عمق احساس این دختر را نسبت به پدرش نشان می‌دهد: «اسطوره‌ها راجع به خدایان‌اند، افسانه‌ها راجع به قهرمانان و قصه‌های پریان راوی سرزمین‌های جادو و دریا. این کتاب نه اسطوره است و نه قصه پریان، بلکه قصه افسانه‌ای بااراده تزلزل‌ناپذیر.»

این افسانه با اراده‌ای تزلزل‌ناپذیر، محمدعلی کلی است و در مقدمه درباره او و کتاب توضیحاتی ارائه شده: «درباره «محمدعلی» از هر انسان زنده‌ای بیشتر گفته و نوشته شده است. وقتی قلبی به وسعت دنیا دارید، دنیا هم درباره‌اش می‌نویسد. فرق این کتاب با دیگر نوشته‌ها ساده است، این متون از قلب خود او – محمد علی – برخاسته است. در صفحات آتی دنیا را از چشمان پدرم خواهید دید. درباره رویاهایش می‌آموزید، موانع بین راهش، قلب شکسته‌اش، پیروزی‌هایش از بدو جوانی تا زمان حال.»

این کلمات بخشی از مقدمه یکی از نویسندگان کتاب «روح یک پروانه» است، مقدمه‌ای که از آن با عنوان مقدمه یاد نشده، مقدمه اصلی کتاب را «محمدعلی کلی» نوشته: «این کتاب بازتاب زندگی‌ام است. توصیفی از خاطره‌انگیزترین لحظاتم و قصه‌ این‌که چطور تبدیل به مردی شدم که امروز هستم. از روزی که بوکس را شروع کردم، راهی طولانی آمده‌ام. به همه جای دنیا سفر کرده‌ام و آدم‌های مختلفی را دیده‌ام. به نظرم خدا مردم را در جهان پخش کرده و همه را با دیگری متفاوت آفریده و این‌گونه دنیا را زیباتر ساخته است.»

از همین جملات هم به سادگی می‌توان فهمید که «روح یک پروانه» فقط درباره موفقیت‌های ورزشی این بوکسور سنگین‌وزن جهان نیست، بلکه تفکر و اعتقادات او را هم شامل می‌شود. در این زندگی‌نامه که بازتابی از زندگی محمدعلی کلی است، مذهب نقش مهمی را بازی می‌کند. گاهی این بخش از زندگی‌اش با جملاتی تکان‌دهنده بیان شده: «او مذهب، ایمان و باور را در رگ‌های بوکس تزریق کرد. و این حتی مادربزرگ‌ها و مادر مادربزرگ‌ها را تحت تاثیر قرار داد. با وجود مسلمان بودنش او کلیسا و مردم آن را تحت تاثیر قرار داد.» گاهی هم بخش مذهبی او با کلماتی ملایم‌تر توضیح داده شده: «وقتی به همه دنیا اعلام کردم مسلمان شده‌ام، مالکوم ایکس کنارم ایستاده بود...»

در این زندگینامه، احساس او درباره تبعیض نژادی هم به خوبی دیده می‌شود: «یک روز، هالووین، دختر سیاهی کوچکی با لباس یک سوپرقهرمان در حال قاشق‌زنی در محل بود، اما صورتش را به رنگ سفید نقاشی کرده بود. از او پرسیدم: «چرا؟» و او جواب داد خواهر بزرگش گفته سوپرقهرمان سیاه نداریم. او درست می‌گفت. وقتی تلویزیون را روشن می‌کردیم همه سفید بودند، سوپرمن سفید بود، بابانوئل سفید بود.» وی ادامه می‌دهد: «آن‌ها حتی تارزان، پادشاه یک جنگل در آفریقا را سفید ساخته بودند. فهمیدم بانوی سال آمریکا هم همیشه سفید است. رئیس‌جمهور در خانه‌ای زندگی می‌کرد که کاخ سفید نام داشت. هیچ چیز خوبی نماینده سیاه‌ها نبود. حتی در آن سن و سال کم می‌توانستم بفهمم یک جای کار بدجوری می‌لنگد.»

«روح یک پروانه» با تصویری از محمدعلی کلی روی جلد کتاب در حالی که لبخند می‌زند، دربردارنده زندگی شخصی شامل ورزش، اعتقادات و روحیات اوست. در این کتاب، دختری، پدرش را توصیف می‌کند و پدری از خودش می‌گوید. عکس‌هایی که پایان‌بخش کتاب‌اند، آن را تکمیل می‌کنند. ترجمه کتاب، روان است.

«روح یک پروانه»، عنوان زیبایی دارد و با وجود برخی غلط‌های تایپی (به عنوان مثال در صفحه 158، نام همسر کلی یک بار «لوفی» و بار دیگر «لونی» تایپ شده) یک زندگینامه کامل است. سال‌های اول، سال‌های میانی، این سال‌ها و سال‌های سخت، عناوین فصل‌های این کتاب را تشکیل می‌دهند.

ترس و نفرت در لالیگا

«ترس و نفرت در لالیگا»، یک عنوان کاملا جذاب و حرفه‌ای برای مقابله دو باشگاه «بارسلونا» و «رئال مادرید» است.

با مطالعه فصل‌های مختلف «ترس و نفرت در لالیگا» فقط می‌توان به یک نتیجه رسید؛ این کتاب، مجموعه‌ای از گزارش‌های ژورنالیستی درباره مسابقات این دو باشگاه فوتبال اسپانیایی است. «رئیس فراموش شده»، «دون سانتیاگو»، «بهترین سفیری که داشتیم»، «دسته کرکس‌ها»، «تیم رویایی»، «سی‌ودو سال بعد» و «توپ جمع‌کن و مترجم»، عناوین برخی از فصل‌های این کتاب را شامل می‌شوند.

آنچه جالب توجه است این‌که این کتاب صرفا درباره رویدادهای ورزشی نیست، بلکه در آن تاثیر اتفاقات سیاسی و اجتماعی بر اتفاقات ورزشی نیز مورد توجه قرار گرفته: «به آن جنبش مادرید می‌گفتند. مرگ فرانکو و ورود دموکراسی فرهنگی انقلابی را به وجود آورد. جامعه متفاوتی پدیدار شد و نسلی جدید متولد. سرکوب‌ها ادامه داشت و هیچ جا بیشتر از مادرید درگیر آن نبود. «فقط یک بار زندگی می‌کنید» که یک شعار غیر رسمی بود، ناگهان تبدیل به شعار انقلابی شد و فرهنگ سرکوب شده دهه 60، فوران خلاقیت و تخیل در دهه 80 به مادرید رسید. مانند یک انفجار موسیقی، ادبیات، سینما و هنر را دگرگون کرد. و البته «فوتبال» را.»

«ترس و نفرت در لالیگا»، یک شروع خوب دارد و در میانه، روندی خوب را در پیش گرفته است. نقطه اوج این کتاب شاید در واقع پایان خوب آن باشد: «رئال مادرید و بارسلونا دوباره با هم روبه‌رو می‌شوند و زمانی که این اتفاق بیفتد، بلیت‌ها در چند ساعت تمام می‌شوند، میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا در مقابل تلویزیون می‌نشینند، بیشتر از هر مسابقه‌ای در هر جای دنیا. فردای بازی آنها هنوز همان‌جا هستند؛ گل‌ها به آسمان پرتاب می‌کنند و برای پیروزی پای زمین می‌کوبند بار دیگر درون هیاهو و زندگی در 90 دقیقه.»

پس از متن کتاب هم با تصاویری از بازی‌های این دو تیم روبه‌رو می‌شویم، تصاویری که بازیکنان داخل آن‌ها به مخاطب کتاب معرفی می‌شوند.

سید لو، مقاله‌نویس و روزنامه‌نگار انگلیسی است که مسابقات فوتبال باشگاه‌های اسپانیا را برای رادیو و تلویزیون و بسیاری از نشریات پوشش می‌دهد و قاعدتا گزارش‌های این کتاب هم مجموعه‌ای از گزارش‌هایی است که او تهیه کرده، بهتر بود در مقدمه‌ای به این موضوع اشاره می‌شد. این مقدمه را باید مترجمان کتاب به آن اضافه می‌کردند تا مخاطب حتی اگر شده در مقدمه‌ای کوتاه به هدف انتشار این کتاب و آنچه در آن ارائه می‌شود، پی ببرد. یک موضوع هم مورد غفلت قرار گرفته. روی جلد این کتاب، عنوان پدیدآورنده «سید لو» است، اما در سرشناسه کتاب از وی با «سید لاو» نام برده شده است.

من زلاتان هستم

«من زلاتان هستم»، این عنوان برای طرفداران فوتبال کافی است تا بفهمند با زندگی «زلاتان ابراهیموویچ» مواجه خواهند شد. طرح روی جلد هم که عکسی از زلاتان است، این موضوع را اثبات می‌کند.

کتاب، عنوان جالبی دارد. قرار گرفتن این عنوان روی تیشرت مشکی یقه هفت زلاتان و رنگ زرد کلمه «زلاتان» که درشت‌تر از دو کلمه دیگر است، به خوبی بر «زلاتان» تاکید دارد. حتی اگر این طرح جلد به صورت اتفاقی انتخاب شده باشد، باز هم یک ویژگی مثبت است. زلاتان در این زندگینامه که به قلم خودش و «دیوید لاگر کرنتز» نوشته شده، بر این «زلاتان» تاکید دارد. او به خوبی خود را باور دارد و تا حد یک خودشیفته واقعی از خود تعریف می‌کند. این طرح جلد، کاملا متناسب با شخصیت او انتخاب شده. جملات پشت جلد هم در عین کوتاه بودن، در جذب مخاطب تاثیر دارد. و این مجذوب شدن فقط مختص یک عشق فوتبال نیست، بلکه مخاطبی هم که به فوتبال علاقه‌مند نیست به این کتاب علاقه‌مند می‌شود: «قوطی نوشیدنی بود و موسیقی یوگسلاو، یخچال خالی و جنگ بالکان. گاهی اوقات پدرم کمی وقت می‌گذاشت و درباره فوتبال صحبت می‌کردیم. هر بار انگار روی ماه راه می‌رفتم؛ خب پدرم بود! یک روز گفت: زلاتان الان وقتشه برای یک باشگاه بزرگ بازی کنی.»

در پشت جلد کتاب و در کنار این متن، تصویری از زلاتان پس از شوت یک توپ دیده می‌شود و بالای این عکس، نوشته‌ای به انگلیسی: I AM ZLATAN باز هم یک تاکید دیگر بر فوتبالیستی که به شدت به خود باور دارد: «مسئله بزرگی نبود که تنها زندگی کنم. اگر یک چیز در زندگی یاد گرفته باشم، روی پای خود ایستادن است. همچنان فکر می‌کردم باحال‌ترین پسر اروپا هستم. حالا حرفه‌ای شده بودم و مبلغی دیوانه‌وار برایم پرداخت شده بود.»

باحال‌ترین پسر اروپا در بخش‌هایی از کتابش به این موضوع اعتراف می‌کند که همیشه آن‌قدرها خوب نبوده: «کم‌کم فهمیدم همیشه آن‌قدرها هم خوب نبوده‌ام. همیشه حرف درست را نزده‌ام و البته که مسئولیتش را به عهده می‌گیرم، قرار نیست کس دیگری را هم مقصر کنم.»

بر خلاف متن و عکس جلد و پشت جلد کتاب که با دقت انتخاب شده، داخل کتاب این‌طور نیست. بزرگ‌ترین مشکل، فهرست کتاب است؛ فهرستی شامل 28 فصل که عناوین فصل‌ها فقط با یک عدد مشخص شده‌اند، بدون این‌که به موضوع فصل‌ها اشاره شود: فصل اول، فصل دوم، فصل سوم... فصل بیست‌و‌هشتم... نقطه ضعف دیگر، عدم ارائه مقدمه‌ای کوتاه درباره هدف انتشار کتاب است، از معرفی کوتاه زلاتان هم که خبری نیست.

اما بخش تصاویر، یکی از ویژگی‌های مثبت کتاب به شمار می‌رود که عکس‌های آن از کودکی زلاتان تا بزرگسالی و مسابقات فوتبال ادامه دارد. همه عکس‌ها هم شرح عکس دارند و افراد داخل عکس‌ها به مخاطب معرفی می‌شوند.

زلاتان در این کتاب، پدر، مادر و محله‌ای را که در کودکی در آن سکونت داشته، معرفی می‌کند. در بخش‌هایی از این زندگینامه، به زندگی او در محله روزنگارد هم اشاره می‌شود. او از فوتبال و مربی‌هایش می‌گوید که «فایبو کاپلو» یکی از آن‌هاست: «وقتی کاپلو عصبانی می‌شود، کسی جرات ندارد به چشمانش نگاه کند، اگر به شما موقعیت و شانسی را می‌دهد و از آن استفاده نکنید، می‌توانید بیرون استادیوم هات‌داگ بفروشید. مشکلات‌تان را پیش کاپلو نمی‌برید. او رفیق‌تان نیست. با بازیکن‌ها اصلا گپ نمی‌زند. او سرجنته دی فررو است. گروهبان آهنی! وقتی صدایتان می‌کند، علامت خوبی نیست! او بازیکن‌ها را خرد می‌کند و از اول می‌سازد.»

«من زلاتان هستم»، بیشتر درباره زلاتان است و زندگی خصوصی و ورزشی او را نشان می‌دهد.

کوتاه درباره مقایسه کتاب‌ها

بین این چهار کتاب، فقط کتاب «دیوید بکام» به نام او نامگذاری شده. در کتاب «دیوید بکام» ما فقط زندگی ورزشی بکام را می‌بینیم. در «روح یک پروانه»، محمدعلی کلی را مشاهده می‌کنیم همان‌طور که بوده، با خوبی‌ها و نقاط ضعفش. در «من زلاتان هستم»، بیشتر بر شخصیت زلاتان تاکید شده و در «ترس و نفرت در لالیگا»، تاثیر رویدادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر ورزشی نیز مورد بررسی قرار گرفته است.

به طور کلی هر چهار عنوان کتاب، ترجمه‌ای یکدست دارند و نثرشان به گونه‌ای است که می‌توان آن‌ها را به عنوان نمونه‌هایی خوب از کتاب‌های زندگینامه معرفی کرد. این کتاب‌ها همچنین این قابلیت را دارند که به عنوان منابعی برای روزنامه‌نگاران در رشته گزارش‌نویسی مورد تدریس قرار گیرند.

 

[1]  روح یک پروانه/ محمدعلی، هانا یاسمین‌علی، عکاس: هوارد.ال بینگهام/ مترجمان: ماشاءالله و طاها صفری/ تهران: گلگشت، چاپ اول 1392

دیوید بکام/ مترجمان: ماشاءالله و طاها صفری/ تهران: گلگشت، چاپ اول 1393

ترس و نفرت در لالیگا/ سید لاو/ مترجمان: ماشاءالله و طاها صفری/ تهران: گلگشت، چاپ اول 1393

من زلاتان هستم/ زلاتان ابراهیموویچ و دیوید لاگر کرنتز/ مترجمان: ماشاءالله و طاها صفری/ تهران: گلگشت، چاپ اول 1393



 
تعداد بازدید: 4681


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125

دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپی‌جی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سی‌وسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همان‌جا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانه‌اش در کوچه‌ای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی می‌کرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همان‌جا در گودالی دفن کردند.