اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125

دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپی‌جی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سی‌وسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همان‌جا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانه‌اش در کوچه‌ای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی می‌کرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همان‌جا در گودالی دفن کردند.

خاطرات منیره ارمغان؛ همسر شهید مهدی زین‌الدین

گفت: «دیگه جنوب نیستیم، داریم می‌رم غرب. اونجا ناامنه. شما رو نمی‌تونم با خودم ببرم. باید برگردی قم.» قم خانه و زندگی نداشتیم، رفتم خانۀ پدرم. چند وقت بعد، تماس گرفت و گفت: «توی راهم. برو خونۀ بابام، منم میام.» آن شب را خوب یادم هست. مادرش فسنجان درست کرده بود؛ غذای مورد علاقۀ مهدی. پدرش هم انار خریده بود. مهدی از میان میوه‌ها انار خیلی دوست داشت. بعد شام، نشسته بودیم دور هم. داشتم انارها را توی کاسه دانه‌دانه می‌کردم. سکوت سردی سایه انداخته بود. کسی حرف نمی‌زد. حاج‌خانم فضای سنگین خانه را شکست. خیلی سؤال پرسید و مهدی هم جواب داد.

خاطرات ‌حبیب‌الله بوربور

حبیب‌الله بوربور، مبارز انقلابی و عضو کمیته استقبال از امام در بهمن ۱۳۵۷، مهمان دویست‌وسی‌وسومین برنامه شب خاطره (اسفند 1391) بود. بوربور در حال حاضر، دبیرکل جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی است. او درباره شب 22 بهمن خاطره گفت. او گفت: «بعد از شب 22 بهمن امام خمینی اعلام کردند حکوت نظامی را بشکنید و به خیابان‌ها بریزید. من و آقای قمی، نزدیک مدرسه علوی پاس می‌دادیم. از یک همسایه خواهش کردیم فولکس واگن خود را از کوچه بردارد و در خیابان اصلی، پارک کند.

دبیر علمی «چهارمین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس»:

آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود

سایت تاریخ شفاهی – فراخوان «چهارمین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس و مقاومت» در حالی منتشر شده که بیش از 30 سال از تجربه نشر تاریخ شفاهی جنگ می‌گذرد. حال با توجه به حجم قابل توجه کمی و کیفی این آثار، وقت آسیب‌شناسی فرا رسیده است. در گفت‌وگوی پیشِ رو با «دکتر غلامرضا عزیزی» دبیر علمی این همایش، به بررسی وضعیت کنونی نقد و آسیب‌‌شناسی کتاب‌های تاریخ شفاهی جنگ پرداخته‌ایم.

سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3

یکی از چیزهایی که همیشه برای من معجزه عجیب پزشکی است در دوران اسارت تجربه کردم. اولین باری که دانشجو بودم و به اتاق عمل رفتم یکی از استادهایم گفت: «پسرجان! ۱۵ دقیقه می‌ایستی و دستت را می‌شویی.»‌ و من به ساعت نگاه کردم و دستانم را با برس و بتادین ۱۵ دقیقه شستم تا دکتر اجازه دهد کنار تخت اتاق عمل بایستم و کمک کنم. جراحی برای یک دختر ۱۵ ساله بود که ضربه مغزی شده بود...

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124

شبِ عملیات فتح‌المبین فرا رسید. حمله ساعت دوازده آغاز شد. مزدوران اردنی، مصری، سودانی و... را جایگزین واحد ما کردند و ما بلافاصله به خط مقدم آمدیم. این مزدورها کینه عجیبی از نیروهای شما داشتند. امکان نداشت اسیری را زنده بگذارند. تا ساعت سه بعد از نیمه‌شب حمله‌ای روی موضع ما نبود ولی از موضع دیگر صدای توپ و خمپاره به شدت شنیده می‌شد. ساعت سه صدای تیراندازی و الله‌اکبر بلند شد.

آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟

رشد فناوری و دسترسی مردم به امکانات ارتباطی در بخش‌های گوناگون و گسترش استفاده از هوش مصنوعی آیندۀ برخی مشاغل و رشته‌های علمی را با ابهام و تردید‌ مواجه کرده است. آیا تاریخ شفاهی هم به این سرنوشت دچار خواهد شد و به جرگۀ رشته‌هایی خواهد پیوست که رفته‌رفته کم‌رنگ خواهند شد و از اهمیت آن‌ها کاسته می‌شود؟ برای پاسخ به این پرسش باید دید محورِ تاریخ شفاهی که این رشته، حول آن شکل گرفته چیست و در آینده چه جایگاهی دارد؟

خاطرات‌ حسین نجات

سردار حسین نجات، دوستِ شهید علی‌اکبر وهاج، مهمان دویست‌وسی‌ودومین برنامه شب خاطره (دی 1391) بود. او درباره شهید وهاج خاطره گفت. او گفت: «آشنایی ما با شهید وهاج به 1354 باز می‌گردد. ما دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بودیم. وقتی بیانیه تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق منتشر شد، این اعلامیه تغییر مواضع در دانشگاه‌ها تأثیر گذاشت. دانشجویان 3 گرایش داشتند؛ یا به دکتر شریعتی گرایش داشتند، یا درس شهید مطهری گوش می‌کردند...

سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2

راوی دوم شب خاطره، امیر سرتیپ دوم آزاده حسین یاسینی، متولد ۸ تیر ۱۳۳۸ از شیرودِ رامسر بود. او دوست‌دار فوتبال نیز است. در دوره اسارتش 14 دوره مسابقه برگزار ‌کرد که همه افراد در هر دوره، 1 الی 2 ماه درگیر بودند. وی در اسارت تیم‌های حرفه‌ای دسته 1، 2، 3 و 4 راه می‌انداخت. این اتفاقات، سبب ‌شد دوستانش او را رئیس فدراسیون فوتبال در دوره اسارت بدانند. وقتی به ایران بازمی‌گردد داوطلبانه 23 سال به مناطق مرزی می‌رود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125

دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپی‌جی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سی‌وسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همان‌جا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانه‌اش در کوچه‌ای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی می‌کرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همان‌جا در گودالی دفن کردند.