در نشستی به مناسبت هفته پژوهش بررسی شد
خاطرهنویسی و پژوهش در خاطرات
مریم رجبی
22 آذر 1396
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، نشست تخصصی پژوهشی «خاطرهنویسی و پژوهش در خاطره» به مناسبت هفته پژوهش و هنر انقلاب اسلامی، نوزدهم آذر 1396 در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار شد. در این نشست حجتالاسلام سعید فخرزاده، محمد قاسمیپور و جواد کامور بخشایش حضور داشتند و سخن گفتند.
ابتدا جواد کامور بخشایش، نویسنده گفت: «هدف از برپایی این نشست، چند مبحث مهم است که کلیات آنها مربوط میشود به مسئلهشناسی پژوهش در حوزه فرهنگ و هنر، زوایای مغفولمانده در حوزه پژوهش در فرهنگ و هنر و این که هنر انقلاب اسلامی میتواند به عنوان پدیده جریانساز مطرح شود یا خیر؟ اما نشست تخصصی امروز به خاطرهنویسی و عمدتاً پژوهش در خاطره مربوط میشود. حوزه هنری هم به عنوان یکی از بانیان و پیشروان عرصه خاطرهنگاری سالهای سال است که با تولید آثار موفق درباره انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، خاطرهنگاری را ترویج میدهد.
ما اگر بخواهیم پژوهش را تعریف کنیم، میگوییم پژوهش یک حرکت نظاممند برای پیدا کردن مجهول است. در دنیای امروز، دانایی یکی از محورها و شاخصههای اصلی تعالی و پیشرفت هر جامعهای است و این تعالی و پیشرفت هم منوط به انجام پژوهشهای گوناگون است. پژوهش در جامعه ما از اهمیت و اعتبار بالایی برخوردار است. در عرصههای مختلف علوم انسانی که ما به صورت تخصصی پیگیر هستیم، هر جا که پژوهش حضور داشته، آن عرصه، عرصه موفقی بوده است. ما با پژوهش میتوانیم دانشهای بشری و دانشهای بومی خودمان را گسترش داده، مرزهای دانش را توسعه دهیم و انشاءلله روزی برسد که بتوانیم ادبیات دفاع مقدس را با این پژوهشهای عمیق و گسترده که پایهریزی و انجام میشود، جهانی کنیم.»
خاطره، مقولهای سهل و ممتنع
سپس کامور بخشایش از حجتالاسلام فخرزاده، مسئول واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی درباره چیستی خاطره و کارکرد پژوهش در حوزه خاطرهنویسی پرسید و او پاسخ داد: «خاطره از آن مقولههایی است که هم سهل است و هم ممتنع؛ یعنی وقتی ما نام خاطره را میآوریم، چیز بسیار سادهای است، اما در زمینه عمل و کاربرد، دامنه بسیار وسیعی دارد و تحقیقات بسیاری را میطلبد که بخش بسیاری از آن نیاز به پژوهش دارد. خاطره چه است و ما به چه چیزی خاطره میگوییم؟ آیا آنچه که بیان و نوشته میشود، خاطره است؟ اگر افراد چیزهای دروغی را گفتند و نوشتند، اگر تحریفی را در آنچه که در ذهنشان است، صورت بدهند، آیا باز به آن هم خاطره میگوییم؟ اگر ما تقسیم کنیم و به آنچه که تعریف شده، خاطره نگوییم، بلکه «بَرساخته» بگوییم، چگونه اینها را از هم تفکیک کنیم؟ چگونه به واقعیتها برسیم؟ ما که در ذهن افراد نیستیم تا بدانیم که حرفهایشان از واقعیت نشأت گرفته یا خیر؟
مقوله بسیار مهم دیگر این است که اساساً جنس خاطره چه است و ما به چه چیزی خاطره میگوییم؟ و دامنه این خاطرات چه چیزی است؟ اینها خودش یک مقوله پژوهشی است و بحث بزرگی است که سرفصلوار خدمتتان عرض میکنم. از نظر قالب، ما یکسری خاطرات مکتوب و یکسری خاطرات شفاهی داریم؛ آیا تفاوتی بین خاطرات مکتوب و شفاهی وجود دارد؟ اگر وجود دارد، در چه حوزههایی است؟ مصادیق خاطرات مکتوب کدام است؟ آیا گزارشنویسی یک خبرنگار یا گزارشگر از یک صحنه را خاطره میگوییم؟ آیا خاطرات صرفاً آن چیزهایی است که افراد با چشم و گوششان دیده و شنیدهاند؟ تنها آنها خاطرهاند؟ اینها مباحثی است که باید به آن پرداخته شود و خودشان یک دامنه وسیعی دارند. در حوزه علوم انسانی، جایگاه خاطره در ادبیات تعریف میشود یا در تاریخ و یا علوم اجتماعی؟ آیا آن خاطرهای که در حوزه ادبیات مورد توجه است با آن خاطرهای که در تاریخ مورد توجه است، متفاوت هستند؟ خاطرهای که ما در حوزه تاریخ از آن استفاه میکنیم، چه ویژگیهایی باید داشته باشد و آن خاطرهای که در ادبیات از آن استفاده میکنیم چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ بحث خاطره در فرهنگ عامه نیز مطرح است. اساساً مردم ما نگاهشان به خاطره چه چیزی است؟ خاطرات چه تأثیراتی در فرهنگ عامه و مسائل عمومی جامعه دارند؟ دامنه این تأثیرات چگونه میتواند باشد؟ و از آن طرف، آیا خاطرات انسانها متأثر از فرهنگ عامه است؟ اینها موضوعاتی است که باید در مورد آنها پژوهش شود؛ یعنی نقد و بررسی آثاری که تاکنون در حوزه خاطره جمعآوری شده است. بیش از ده هزار جلد کتاب تاکنون منتشر شده و انبوهی از اطلاعات جمعآوری شده است؛ اساساً در حوزه ادبیات، یک ژانر جدیدی را ایجاد کرده است؛ بررسی این سابقه و این حجم از نظر کمی، کیفی و فراوانی موضوع، بحثهایی دارد که باید در حوزه پژوهش صورت بگیرد. اینها شاخههای مختلفی از موضوع خاطره است که با ابزار پژوهش باید وارد آنها شد و تفکیکشان کرد.»
سه گام پژوهش
در ادامه کامور بخشایش گفت: «پژوهش فرایندی گام به گام است که هدف آن جمعآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات و هدف عمدهاش افزایش ادراک است. اگر بخواهیم روند پژوهش در حوزه خاطرهنویسی را بررسی کنیم، باید بگوییم یک حرکت گام به گام درباره پیدا کردن سوژه و بررسی ابعاد مختلف آن سوژه است که در حوزه پژوهش برای خودش تعریف دارد؛ در واقع در سه گام این فرایند پژوهشی تعریف میشود. در حوزه پژوهش گام اول طرح سؤال است؛ زمانی که میخواهیم از یک مجهول به یک معلوم برسیم، با طرح سؤال پیش میرویم. گام دوم بررسی داشتهها و دانستههای پیشین درباره این موضوع و سؤال است؛ ببینیم که دیگران، پیش از ما درباره این موضوع چه کارهایی را انجام دادهاند و چه اطلاعات علمی و پژوهشی در این زمینه گردآوری شده است. (یکی از روشهای بررسی وضعیت علمی ما و این که ما از نظر علمی چقدر در دنیا مورد توجه هستیم و جایگاه ما کجاست، میزان رفرنسهایی است که از مقالات ما داده میشود. در واقع با این حرف میخواهم جایگاه پژوهش در دنیا را عرض کنم که هر چقدر میزان رفرنسها از منابع و مقالات ما بیشتر باشد، مرتبه علمی ما در دنیا بالاتر میرود.) گام سوم جمعآوری دادهها و اطلاعات برای رسیدن به پاسخ است. هدف اصلی یک پژوهشگر هم گام سوم است؛ در واقع گامهای اول و دوم پایهای برای رسیدن به گام سوم است.
در حوزه خاطرهنویسی آن چیزی که میتواند به عنوان یک سؤال مطرح شود، چگونگی یافتن سوژه است. یکی از مهمترین نکات و موضوعات در خاطرهنگاری، پیدا کردن سوژهای است که ابعاد پنهان از تاریخ انقلاب و تاریخ دفاع مقدس را مد نظر داشته باشد؛ این سوژه باید یک ویژگیهایی داشته باشد. سؤال من از آقای محمد قاسمیپور این است که به چه شکلی میتوانیم در خاطرهنویسی سوژهیابی را تعریف کنیم و به لحاظ کارکردی چه سوژههایی میتوانند مد نظرمان باشند، با این رویکرد که اکنون زوایای مغفولمانده در حوزه تاریخنگاری انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در حوزه خاطرهنگاری، چه موضوعاتی میتوانند باشند؟»
موضوعیابی در خاطرهنگاری
محمد قاسمیپور، مدیر دفتر مطالعات و فرهنگ پایداری امور استانهای حوزه هنری در پاسخ به سؤال جواد کامور بخشایش گفت: «در بحث خاطرهنگاری، قدری با واژه «سوژه» مشکل دارم؛ هم با تلفظ حرف «ژ» در آن مشکل دارم، هم این که خاطرهنگاری و خاطرهپژوهشی یک امر انسانی است که ما روی ذهن و یاد یک انسان متمرکزیم و سوژه از آن کلمههایی است که بار معنایی آن مصادره شده است؛ به همان اندازه که ما از کلمه «تذکر» خوشمان نمیآید و با گفتن این موضوع که «میخواهم یک نکته را به تو تذکر بدهم» گارد میگیریم، اما با شنیدن این حرف که «میخواهم یک نکته را به تو یادآوری کنم» فضای ذهنمان تغییر میکند. من فکر میکنم لفظ «موضوع» بسیار بیحاشیهتر از «سوژه» است و اگر نگاهمان به مسئله، سوژهای نباشد و قدری اعتقادی، درونی و دلی به مسئله نگاه کنیم، بهتر باشد؛ البته از نگاه پژوهنده، جستوجوگر و محقق این موضوع را عرض میکنم. من احساسم این است که گاهی اوقات سهلانگاریهای زیادی در انتخاب موضوع رایج است؛ یعنی آن پیشزمینههای پژوهشی که تأمل، درنگ و تدبر لازم را میطلبد و باید مبتنی بر مشاهده و مطالعه باشد، اتفاق نمیافتد و آن مسیری که آقای کامور برای پایهها و استقرای کار شرح دادند، در امر انتخاب موضوع یا موضوعیابی و بحث خاطرات کاملاً صدق میکند.
ما دیدهایم که افراد بدون مطالعه و اطلاعات تاریخی راجع به دوره زمانی و بدون شناخت راجع به مکان و محدودهای که خاطره اتفاق افتاده است، دست به انتخاب میزنند. بعضی وقتها انگیزهها در انتخاب موضوع و انتخاب سوژه، انگیزههای اصیل و هدفمند نیستند؛ انگیزههایی گذرا، مربوط به موضوعات متداول انسانی و گاه رقابتها هستند. برای بحث انتخاب موضوع، باید یک مبانی اخلاقی رعایت شود. ما باید با یک مواظبتها و احتیاطهایی به طرف انتخاب موضوع برویم و مسیر را با همان متدی که برای پژوهش و تحقیق لازم است، حسابگرانه، گام به گام و دقیق پیش ببریم. موضوعات کارشناسینشده یا تدبیرنشدهای که در دستور کار قرار میگیرد و روی آنها کار گردآوری و ثبت و ضبط انجام میشود، در گوشه و کنار زیاد دیدهام و احساسم این است که تیمها و نفراتی که در عرصه خاطرهپژوهی کار میکنند، کسانی که عهدهدار کار ثبت و ضبط و گردآوری خاطرات هستند، باید تحت این آموزش قرار بگیرند که هم مبانی اخلاقی قضیه برایشان توصیف و تشریح شود و هم در نحوه انتخاب، راهنمایی و کمک شوند و این مسیر لازم برای نهایی شدن و انتخاب قطعی موضوع را دریابند. یافته و نقطهنظر خودم این است که در مسائل انسانی، باید ملاحظات، دقیق و انسانی باشند. موفقترین خاطرهپژوهیها، گردآوریها، ثبت و ضبطها و خاطرهنگاریهایی که در دو تا سه دهه اخیر در کشورمان اتفاق افتادهاند، برآمده از یک همدلی، اُنس و همدمایی بین صاحبخاطره و پژوهشگری است که این کار را ثبت و ضبط میکند؛ یعنی مصاحبهگرها و خاطرهنگاران قوی و محصولات خاطرهنگاری قوی که در دو تا سه دهه اخیر شاهد آنها بودهایم، حاصل یک اُنس و قرابت بین خاطرهپژوه و صاحبخاطره است. آنجایی که کار، قراردادی و سفارشی بوده است، معمولاً آن مختصات و ویژگیهای مطلوب را نمیتوان جستوجو کرد. احساسم این است که یک نوع سلوک و یک نوع روش فردی برای خاطرهپژوهی و ثبت و ضبط خاطرات را تا حد امکان باید مورد پژوهش قرار داد و آدمهای موفق در این زمینه بیایند و تجربیاتشان را بگویند. نحوه اعتمادسازی و نحوه غلبه بر امتناعها و نحوه ارتباطگیری و مهارتهای ارتباطی برای این کار، باید برآمده از فرهنگ، باورها و نگاههای خودمان باشد. عمدتاً روش و ابزار کار موجود در اجتماع ما و در این عرصه، ترجمهای و برآمده از منابع غربی است و سرفصلهایی که در آموزشها گفته میشود، بسیار کلی است و گاه بازخورد میدانیاش سنجیده نشده است. ما مثلاً ذیل مهارتهای ارتباطی، مباحثی را مطرح میکنیم، اما این مهارتها آنچنان آزموده نشده است که ببینیم در مواجهه یا موضوع کار ما در زمینه خاطرهگیری چقدر میتواند موفق و کارآمد باشد.»
سه روش
سپس کامور بخشایش گفت: «شیوههای پژوهشی، در حوزه روششناسی تقسیمبندیهای مختلفی از جمله روش تحقیق کاربردی و روش تحقیق بنیادین دارند. ما باید به سمت روش تحقیق بنیادین برویم، زیرا آن روش، بیشتر گسترش مرزهای دانش را مد نظر دارد. روش کاربردی برای مباحث زودگذر و روزمره استفاده میشود، اما آن چیزی که در حوزه خاطرهنگاری دغدغه من است، این است که در طول خاطرهنگاری، بر اساس اصول و روشهای تحقیق، چه شیوهای را باید اتخاذ کنیم؟ ما روش تحقیق توصیفی، توصیفی _ تحلیلی و تحلیلی داریم. روش تحقیق توصیفی _ تحلیلی به بیان چگونگیها در کنار بیان چراها و چراییها اشاره میکند که به نظر من بیان چراها و چراییها در حوزه تحقیق بسیار بسیار مهم است، مخصوصاً در حوزه خاطرهنگاری. این که باید خاطرهمان یک خاطره استاندارد باشد که بعدها انجام تحقیقات مختلف روی متن تولیدی ما امکانپذیر باشد، باید با یک پیشینه تحقیقی بسیار بسیار قوی همراه باشد. اگر ما در فرایند انجام پژوهش و تولید متن خاطرهمان به بیان چگونگی در کنار چراها و چراییها اشاره کنیم، روش تحقیق توصیفی _ تحلیلی و روش تحقیق توصیفی _ تحقیقی را پیش بردهایم. این فرایند مستلزم انجام پژوهشهای عمیق و گسترده، پیش از آغاز مصاحبه است؛ یعنی ما در فرایند کار تولید خاطره، در مراحل مختلف، با پژوهش رو به رو هستیم و گریزی از انجام پژوهش نیست. گام اول پیدا کردن موضوع و مسلط شدن فرد مصاحبهگر به پژوهش درباره ابعاد و زوایای موضوع است.»
خاطره و ادبیات
کامور از حجتالاسلام فخرزاده پرسید که نقش پژوهش در فرایند خاطرهنگاری، پیش از آغاز مصاحبه چه چیزی میتواند باشد و پژوهش تا چه حد میتواند در مسلط شدن مصاحبهگر یا تدوینکننده بر موضوع مورد نظر و رویارویی او با راوی نقش داشته باشد؟ فخرزاده در پاسخ گفت: «ما در ابتدا باید یک اصل را بپذیریم و آن این است که آیا لازم است خاطرات عین واقعیتهایی که اتفاق افتاده است باشند؟ یا نزدیک به واقعیت باشند؟ یا لزومی ندارد که راستیآزمایی شده و واقعیت داشته باشند و میتواند تخیل هم در آنها حضور داشته باشد؟ بیشترین رویکرد امروزی ما به بحث خاطره در حوزه ادبیات است و چون از منظر ادبیات به بحث خاطره نگاه میکنند، ممکن است این شبهه در ذهن افراد ایجاد شود که مثل داستان و شعر، اجازه داریم که از خلاقیتهای ذهنی که در واقع خودش یک موضوع ارزشی در ادبیات است، در خاطره استفاده کنیم؟ خلاقیتهای ذهنی، یعنی داستاننویس چیزی که وجود ندارد را خلق میکند و در کنار آن پیامی را به آیندگان منتقل میکند که این کار بسیار ارزشمند است. این هنر نویسنده است که یک پیامی را که یک شخصیت فرهنگی میخواهد به آینده منتقل کند و امکانش وجود ندارد را در یک کلام و به صورت صریح به آینده انتقال دهد؛ مانند ایمان، شجاعت و تعهد که اینها را در قالب داستانی معرفی میکند و بر جان و دل و روح مخاطب مینشیند. داستاننویس یک داستان ذهنی خلق کرده و به قدری این خلق زیباست که قابل باور است و مخاطب آن را میپذیرد و پیام نویسنده منتقل میشود. این هنر ارزشمند است و ما در دین مخالفتی با بحث خلق نداریم و اجازه داده شده است که در قصه و داستان از تخیل استفاده شود. اما آیا اکنون که خاطره هم ذیل ادبیات رفته است، اجازه هست که تخیل وارد آن شود؟ اگر قائل به این موضوع نباشیم و بگوییم که حتی اگر خاطرات در حوزه ادبیات هم مصرف دارد، نباید بگذاریم که در بحث ادبیات دفاع مقدس و انقلاب که موضوع مهم و ارزشمندی است، تخیل راه پیدا کند، آن موقع مسئله پژوهش در رابطه با راستیآزمایی و صحت شکل میگیرد.
کسی که میخواهد خاطرات یک فرد را جمعآوری کند، اگر به موضوع بیان شده توسط صاحبخاطره مسلط نباشد، خیلی راحت میتواند از کنار مسائل رد شود و واقعیتها را نبیند و تطبیق ندهد؛ مثلاً در نوع کاربرد سلاحها که رزمندگان آن روزها شوخی میکردند و میگفتند که ما اسلحه کلت را سمت دشمن گرفتیم و روی رگبار گذاشتیم! حداقل این است که کلت رگبار ندارد. این بدیهیترین خلاف واقعی است که به دلیل آشنا نبودن، مخاطب آن را باور میکند. وقتی مسائل و حوادث جنگ پیچیدهتر میشود، باید آن شخص حداقل تخصص را در شناخت نوع حرکت و نوع دشمن داشته باشد. بخش عظیمی از فیلمهایی که ساخته شده و در سینمای ما آمده است، واقعیت ندارد؛ در نوع حمله به دشمن، رفتار دشمن، حمله دشمن به ما و نوع دفاع دشمن. اینها در فضای سینما اجازه ظهور و بروز دارند، اما در خاطرات نباید اجازه این اشتباهات داده شود. بنابراین لازم است که درباره آن موضوع تحقیق صورت بگیرد. وقتی موضوع تعریف شود، منابع موجودی که فعلاً در جامعه ما درباره آن موضوع وجود دارد، مانند کتابهایی که منتشر شده، آدمهای صاحبنظری که وجود دارند، باید مورد استفاده قرار گیرند. بهطور مثال یکی از دوستانی که در حوزه خاطرهنگاری توانمند است، خاطرات پزشکان در جنگ را شروع کرده بود. وقتی که کتاب تمام شد، ما به پزشکی که در جنگ حضور داشت مراجعه کردیم، آن پزشک گفت که کتاب خیلی قشنگی است، اما چیزی از خاطرات پزشکی در آن نیست. علت چه بود؟ علت این بود که کسی که در حال مصاحبه بود، تسلطی بر موضوعات پزشکی نداشت تا با سؤالات تخصصی خودش، وارد مسائل عمیقتر در پزشکی شود و بحث، متفاوتتر از خاطرات عمومی شود. پس در اینجا ضرورت دارد که ما کتابها و منابع و افراد صاحبنظر در آن حوزه را پیدا کنیم تا قبل از ورود به کار، جزئیات، ابعاد و عمق کار را بدانیم. لازمه این موضوع این است که هم افرادی که میخواهند وارد کار خاطرهنگاری شوند، اهمیت موضوع را درک کنند و هم سازمانهای مربوطه بدانند که وقتی هزینهای برای انجام کاری میپردازند، تحقیقات مقدماتی باید انجام شود تا زمینه مصاحبه فراهم شود. اگر این اتفاق بیفتد، ما وارد لایههای عمیقتر، جدیتر و تخصصیتر خواهیم شد و نتایج خوبی هم به دست خواهیم آورد. چون وقتی تجربیات و اطلاعات جمعآوری میشوند، میتوان در پژوهشهای بعدی از آنها به عنوان تجربه و تئوری و بعد به عنوان یک دانش و علم جدید استفاده کرد.»
سپس کامور بخشایش ادامه داد: «تفاوت خاطره با تاریخ و ادبیات بحث گستردهای است و من اعتقاد دارم که خاطره، ژانر مستقلی است که هم از ادبیات و هم از تاریخ بهره فراوان میگیرد تا ماهیت خودش را شکل بدهد. با توجه به موضوع نشست، ما بُعدی از خاطره را بررسی میکنیم و آن پژوهش در خاطره است که به مسئله مستندنگاری و تاریخنگاری مربوط میشود. من با این رویکرد، سؤالم را از آقای قاسمیپور اینگونه میپرسم که به جایگاه مستندنگاری در خاطره اشاره بفرمایند. چون ما به هر حال در گونههای مختلفی که از کتابهای خاطره تولید میکنیم، برخی از آثار توجه بسیار به استناد در روایت دارند و برخی توجهشان کمتر است. به این اشاره کنند که آیا ما استاندارد، مؤلفه یا مشخصهای درباره مستندنگاری در حوزه خاطرهنویسی داریم یا خیر؟»
در این قسمت عباس رئیسی بیدگلی که یکی از افراد حاضر در نشست بود، گفت: «ما هنوز رزمندگانی از دوران دفاع مقدس داریم که میتوانند خاطرات خود و دوستانشان را در جنگ بهطور شفاف بیان کنند. فیلمهای ما با واقعیتهای اصیل دفاع مقدس فاصله دارند و اینجاست که بحث تخیل و راستیآزمایی مطرح میشود. دفاع مقدس ما آنقدر غنی است که نیازی به تخیل در آن نیست.»
کامور هم در اینباره گفت: «نکتهای که اشاره میفرمایید مبحث اصلی این نشست است که هر چه ما در موضوعات مختلف تاریخی پژوهش کنیم و پژوهش را جدیتر بگیریم، آثاری که در ادبیات ما منتشر میشوند، چه فیلمها و چه نمایشنامهها و کارهای دیگر در ژانرهای مختلف توان اصلاح بهتری پیدا خواهند یافت. مطالب هم آنقدر غنی است که نیازمند تخیل نیست. مبحث جدی ما هم این است که ما در تولید خاطره چگونه بتوانیم استناد را به حدی نظاممند و قوی دخالت بدهیم که خاطرات بر اساس یک پژوهش قوی شکل بگیرند و بعدها ماده خامی بشوند برای تولید آثار برتر و از فیلمها و سریالها و مجموعههای مختلف تلویزیونی گرفته تا نمایشنامهها را در بر گیرند.»
راویشناسی و مستندسازی
در ادامه قاسمیپور در پاسخ به سؤال مطرح شده گفت: «در صحبتهای آقای رئیسی اشارهای به تأثیر سینما بر بحث خاطرهنگاری بود. سینما به عنوان سینمای داستانی بر روند خاطرهگویی بسیار مؤثر بوده است و در جاهایی واقعاً میتوان رد پای سینما را در پارهای از خاطرات دید. نابهسامانی این تعاریف زیاد است. به عنوان مثال اثری مانند «دا» در حوزه خاطره مشخص شده است. من چندین پایاننامه دانشگاهی از دانشگاههای معتبر دیدهام که عنوانشان «نقد و بررسی رمان دا» است. استاد راهنما و دو استاد مشاور دارند و نمره های خوبی هم گرفتهاند، اما تمام کار به عنوان رمان مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. از این طرف هم در بسیاری از موارد، پژوهشگر، خاطرهگیر یا خاطرهپژوه رابطه تاریخ با خاطره را نمیداند.
در بحث استناد هیچ تردیدی نیست، حتی در سؤال قبلی که حاجآقا فخرزاده جواب دادند، ما باید بخش قابل توجهی حتی از بنیه مالی و بنیه وقتمان را صرف پژوهش، مطالعه و تحقیقات آغازین کنیم و قبل از این که با فرد صاحبخاطره مواجه شویم، باید اطلاعات خوب و دقیقی نسبت به موضوع، عمق خاطرات و محدوده و دادههای زمانی فرد راوی داشته باشیم. در اینجا میتوانیم از سینمای مستند کمک بگیریم. در سینمای مستند باب است که میگویند 80 درصد از بودجه تولیدت را برای تحقیق قبل از ساخت خرج کن و اگر خوب تحقیق کرده باشی و زیرساختها را شناخته باشی و موضوع را برای خودت آنالیز کرده باشی، با 20 درصد باقیمانده میتوانی اثر خوبی را خلق کنی. ما به هر حال در خاطره راوی داریم و راویشناسی اتفاق میافتد. راویشناسی قبل از کار خاطرهگیری، حین و بعدش باید اتفاق بیفتد. ما میخواهیم دست به خلق سند بزنیم. خاطره امر پیدایی نیست و عملاً ورود به روزن درونی آدمهاست و آدمها قرار است از اندرونشان بگویند، اندرونی که ما نمیدانیم چه چیزی در آن قرار دارد. ادعا و حرفی شده، شواهد و قراینی هست، ولی عملاً یک پژوهش آنلاین و لحظهای است که ما همراه با راوی وارد کالبد درونیاش میشویم.
این که عمدتاً فرد، خاطراتش را با بیرونیات طراز میکند، دائم گزارشهای بیرونی میدهد و به نقل آن چیزهایی میپردازد که ما در کتابها خوانده و یا در مطبوعات دیدهایم، نتیجه این است که ما راویشناسی دقیقی نداشتهایم و رمز و راز این که چگونه به درون فرد صاحبخاطره وارد شویم را نمیدانیم تا بتوانیم از عمق ذهن و یادش، آن برجایماندهها و نقشبستههای ذهنیاش را بگیریم. در نمونههای بسیاری این اتفاق افتاده است. حرفها به هر حال راوی دارد و ما تعبیر رایج «العهده علی الراوی» را مسلماً شنیدهایم. مسئولیت کلان موضوع با راوی است؛ اما در خاطرهگیری، اقدام کامل که از درستی و صحت آنچه که بیان میشود اطمینان داشته باشیم، ریشه در توانمندی، دانش و پیشتحقیق فرد خاطرهگیر دارد و او عامل تعیینکنندهای است. استناد در خاطرهنگاری جایگاه محکمی دارد و ما به هر حال بخش قابل توجهی از تاریخ گذشتهمان بر اساس مشاهده راویان ثبت شده است. سعدی بعد از 40 سال سیر آفاق و انفس، میآید و گلستان را مینویسد، در اینجا چون با یک فرد مصلح و حقیقتبین مواجهیم، کسی شک نمیکند که وقتی سعدی در یک حکایت بگوید شبی در کیش بوده است، او آن جزیره را با جزیره خارک یا یک جزیره دیگر اشتباه گرفته باشد. مختصات زمان و مکان را دقیق بیان میکند. من احساسم این است که اگر خاطرهگیران قوی و باسواد مقابل راویان قرار بگیرند و روایتگران ما در گفتوگوی دقیق و علمی واقع شوند و روند دقیقی را برای ثبت خاطرات طی کنند، میتوانیم امیدوار باشیم که خاطرات گردآوری شده جایگاه استنادی خوبی پیدا کنند و از لحاظ سند مورد استفاده قرار گیرند و به منابع علمی و پژوهشی ورود پیدا کنند. در رویدادهای معاصر و آنچه که در محدوده انقلاب اسلامی و سالهای پس از آن اتفاق افتاده است، این قضیه کار دشواری نمیتواند باشد.
علیرغم این که ما برخی از روایتها و تعاریف خلاف واقع را میبینیم که وارد تاریخ معاصر ما شده و جلوی چشممان آن روایتها در کتابها چاپ شدند، میتوانیم جلوی آنها را با مطالعه و تحقیق دقیق بگیریم. یکی از نمونههایی که علاقهمندان با جستوجو میتوانند آن را ببینند، این است که اغلب کسانی که میآیند از آغاز جنگ تحمیلی خاطره بگویند، برای سال 1359 استناد میکنند به این که چند روز قبل از شروع جنگ، صدام جلوی دوربینهای تلویزیونی قرار گرفت و قرارداد 1975 را پاره کرد و 31 شهریور هم جنگ آغاز شد. اگر شما از آنها بپرسید که این اتفاق را در کجا دیدید؟ چه زمانی بود؟ در کدام شبکه تلویزیونی بود؟ اغلب آن افراد کم میآورند و حرفی برای گفتن ندارند؛ چون هیچ صفحهای از تلویزیون در سال 1359 در داخل کشور چنین تصویری را نشان نداده است. از طرفی امکانات ماهوارهای و غیره نبوده است. یک نمونه راهیافته به حوزه خاطرهنگاریمان که با وجود تمهیداتش غلط است، این موضوع است. بعد از سقوط صدام، تیم جستوجوی صدا و سیمای ما رفتند تا در آرشیو تلویزیون عراق دنبال این فیلم بگردند که چنین فیلمی در آنجا نبود. در کتاب «من زندهام» راوی لحظات آغازین اسارتش را بیان میکند که آبان سال 1359 بود. تازه آنها را گرفته و دستهایشان را بسته بودند و منتظر بودند که ماشین بیاید و آنها را ببرد. او نوشته که به دکتر بیگدلی گفتم با توجه به آن فیلمی که من در آبادان دیدم و تلویزیون بصره نشان میداد، زمانی که صدام داشت قرارداد را پاره میکرد، من میدانستم که کار این جنگ بالا میگیرد؛ در صورتی که هیچگاه این فیلم پخش نشده است. در چند سال اخیر یک مستندساز داخلی در یک نمای بسته، دستی را نشان داده که کاغذی را پاره میکند و آن دست را به تصویر قدی صدام چسبانده است. بسیاری این مستند را دیدهاند و گمان کردهاند که صدام در حال انجام این کار است. قرارداد 1975 الجزایر الان در وزارت خارجه عراق است. در آن روز صدام سخنرانی شدید و غلیظی میکند و در آن سخنرانی دستش را مدام تکان میدهد، اما روایت پاره کردن قرارداد کاملاً اشتباه است. خاطرهگیران و افرادی که در مقابل مینشستند، توانمندیهای تاریخی، تسلط و اشرافشان بر منابع رسانهای و تصویری پایین بوده و یا در مرحله راستیآزمایی دنبال صحت آن حرفها نرفتهاند. نمونه داخلی این ماجرا پیام حضرت امام در روز بعد از آغاز جنگ تحمیلی بود. من خودم با یک عده گفتوگو کردم و همه آنها گفتند ما دیدیم که امام آمد و دشمن را تحقیر کرد و گفت که یک دیوانهای آمده و یک سنگی انداخته و رفته. این حرف، پیام قرائتشده از رادیو ایران در روز یکم مهر 1359 است و تصویری برایش وجود ندارد، ولی با فاصله زمانی، افراد این حرف را در ذهنشان فرض کردهاند. شاید آن افراد قصد گفتن خلاف واقع را ندارند، ولی از این تصورات که از رهگذر زمان در ذهنها نشسته است، زیاد میبینم. یک نمونه مشهورش که به لحاظ استنادی کار را مشکل میکند این است که روز 27 تیر سال 1367 پذیرش قطعنامه 598 ساعت دو بعدازظهر در اخبار سراسری اعلام شد. این خبر در جبههها پخش شد و عکسالعملهای بسیاری داشت. دو روز بعد اخبار ساعت دو، پیام امام و عبارت نوشیدن جام زهر را پخش کرد که بیشتر برای آرامشبخشی به رزمندگانی بود که تحلیل و هضم موضوع در جبههها برایشان دشوار بود. اگر امروز با آزادگان گرامی گفتوگو کنید که با محدودیتهای رسانهای در حبس، به آنها خبر رسیده بود، این دو واقعه را به صورت فشرده شده میگویند که ظهر 27 تیر اخبار آن خبر را گفت و نمیدانستیم چهکار کنیم و پیام حضرت امام آبی بر آتشمان بود؛ آنها آن 48 ساعت و آن فاصله دو روزه را نمیتوانند بگویند. در واقع این فاصله پریده و احساس میکنند که این اتفاقات در یک روز رخ داده است. ما به لحاظ استنادی، حرفهای ضبطشده یا پیادهشده بسیاری داریم و حتی رزمندگان بسیاری که در جبهه بودند نیز این حرف را میزنند و این فاصله برای آنها هم نبوده است، اما برای مورّخان با سند ثبت شده است که اولین اتفاق در دو بعدازظهر 27 تیر و دومین اتفاق در دو بعدازظهر 29 تیر رخ داده است. روزنامهها نیز سندی بر این اتفاق هستند.»
آسیبشناسی استناد
کامور بخشایش هم در ادامه گفت: «جناب آقای محسن مطلق، از نویسندگان خوب کشورمان، در جریان تدوین کتاب زندگینامه شهید محمدحسین نیری، از رزمندههای برونمرزی کشور ما، با مجموعه مصاحبههایی روبهرو شده بود که نشان میداد آقای نیری در افغانستان در یک آرامگاهی مانند بهشت زهرا دفن است و این نکته را تمام همرزمان او که در افغانستان با او بودند و به ایران برگشته بودند، روایت میکردند. این کتاب مراحل تدوین خودش را گذرانده بود و در حال منتشر شدن بود و اگر انتشار پیدا میکرد، یک مجهولی به همان صورت مجهول باقی میماند. همان ایام عدهای مستندنگار به افغانستان رفتند و کار استنادی بسیار قوی راجع به زندگی شهید نیری ساختند. آنجا به استناد روایت بسیاری از همرزمان نیری که افغان بودند، معلوم و مشخص شد که طالبان در بالای یک کوه، روی نیری نفت میریزند و او را آتش میزنند و همانجا هم او را دفن میکنند. با این حرف میخواهم جایگاه استناد و آسیبشناسی استناد در حوزه خاطرهنگاری را بگویم. هرچه استناد، پژوهش و پیشینه تحقیق ما در حوزه خاطرهنگاری قوی باشد، طبیعتاً از بروز اشتباهات تاریخی در کتابهای خاطره جلوگیری میشود. واقعیت امر این است که وقتی خاطرهنگاری از زاویه راوی مطرح میشود، چند آفت عمده در آن هویدا و آشکار است؛ یکی از آن آفتها، منِ محوری راوی است. چون راوی در جایگاهی قرار گرفته است که سؤال از او پرسیده میشود و او با منیتِ جایگاهی (منیت نه به معنی آن خصلت بد) که در واقع مخاطب، خود اوست، من محوری و راوی خاطرات میشود و این من محوری، در فرایند خاطرات جمعی افراد، پژوهشگر را دچار معضل و اشتباه میکند. برخی هم به دلیل مناعت طبعی که دارند، به تاریخ آسیب میزنند و دوست ندارند در روایتهایشان، اسم اشخاص را به کار ببرند و نقش واقعی افراد در خاطرات این راویها نامعلوم و نامکشوف باقی میماند و از مجموع کتابها وقتی منتشر میشوند، مجهولی بر مجهولات یک واقعه و یا یک حادثه افزوده میشود.»
دیدهها و ندیدههای خاطرات
کامور بخشایش از حجتالاسلام فخرزاده درباره آسیبشناسی آثار خاطره از منظر پژوهش پرسید و وی در پاسخ گفت: «قبل از این که به آسیبشناسی بپردازیم، من فکر میکنم حدود 12 هزار عنوان کتاب در حوزه دفاع مقدس و هفت یا هشت هزار عنوان کتاب در حوزه انقلاب اسلامی منتشر شده است و میتوان به جرأت گفت که 70 الی 80 درصد از آنها، گرایشششان خاطره است. ثقل زیادی از تاریخ جنگ و انقلاب ما بر پایه خاطرات است. در همین مقدار کتابی که تاکنون منتشر شده است، باید بررسی صورت بگیرد که آیا واقعاً ما به همه ابعاد دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در این خاطرات پرداختهایم؟ چیزی مفقود نیست؟ قسمتهایی نیست که به آن توجه نشده باشد؟ جواب این سؤالات با پژوهش به دست میآید. زمانی که ما در مورد یک بخش یا موضوعی مانند خاطرات دفاع مقدس، خوب کار کردهایم، جواب هم گرفتهایم. به عنوان مثال ما در حوزه نقش و ویژگیهای رزمندگان در جنگ، کتاب چاپ کردهایم. اگر بخواهیم تناسب ببندیم، بیش از 80 درصد از خاطراتی که ما چاپ کردهایم، در مورد نقش رزمندگان ما در جنگ است. یا دهها میلیون فیش، تنها از طریق نشریات در ارتباط با دفاع مقدس داریم که اگر بخواهیم این تعداد را شناسایی و دستهبندی کنیم، بیش از دهها میلیارد تومان هزینه تحقیق و پژوهش در این حوزه خواهد شد و بعد از گردآوری و دستهبندیشان، میببینیم که به چه موضوعاتی پرداختهاند، اما در حوزه کتاب این کارها انجام گرفته، هر چند که هنوز وارد ارزیابی محتوایی نشدهایم. من فکر میکنم که ما تنها آمارهای سطحی داریم و هنوز وارد محتوای کتابها نشدهایم، اما همین تعداد کتابی که تولید شده است، در جامعه اثر میگذارد. وقتی ما در جامعه از مردم سؤال میکنیم که شما نقش رزمندهها را چگونه میبینید؟ میبینیم که اکثر مردم نقش مثبت و ایدهآلی را برای رزمندهها در ذهن دارند و کسی شبههای نسبت به خلوص نیت، ایثار و گذشت رزمندهها ندارد؛ چرا ندارند؟ چون همین تعداد از خاطراتی که منتشر شده، توانسته است این باور را در جامعه ایجاد کند.
در حوزه خاطرات انقلاب هم بگویم که در جلسهای که خدمت مقام معظم رهبری بودیم، ایشان فرمودند که در کتابهایی که منتشر کردهاید، به موضوع شکنجه در رژیم پهلوی پرداخته شده است. شاید از کتابهایی که در مورد خاطرات انقلاب چاپ شده است، بیش از 70 درصد آنها به موضوع شکنجه پرداختهاند، این فراوانی پرداختن به موضوع شکنجه، باعث شده است، وقتی در جامعه از مردم سؤال میکنید که آیا درمورد شکنجه در رژیم پهلوی شبهه یا ابهامی دارید؟ همه میگوین قبول داریم که در رژیم پهلوی، شکنجه وجود داشته است. حضرت آقا گفتند کار کردید، خوب هم کار کردید و تأثیرگذار بوده، نشانش این است که در خارج از کشور عوامل ساواک (من فهمیدم که منظورشان پرویز ثابتی است) از مخفیگاهشان بیرون آمدند. پرویز ثابتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فرار کرد. او مدیر کلی در سازمان ساواک بود که تمام شکنجهها زیر نظر او بود. او بعد از فرار، مخفی شد و در هیچ جایی از او اثری پیدا نشد. خبرهایی از او به ما رساندند که با موساد همکاری میکند، اما آنقدر کتاب در مورد بحث شکنجه منتشر شد که او نه تنها در جامعه خودمان، بلکه در آنجا هم زیر سؤال رفت و مجبور شد که از مخفیگاهش بیرون بیاید و خودش را آشکار کند و کتاب «در دامگه حادثه» را در جواب جریانسازی که در خاطرات صورت گرفته، منتشر کند. سؤال من این است که آیا ما در بخشهای دیگر هم این فراوانی را ایجاد کردهایم؟ آیا ما با برنامه و فکر در حال اقدام برای خاطرهنگاری و جمعآوری خاطره هستیم؟ بر اساس نیازهایی که در جامعه وجود دارد و بر اساس اهداف و برنامههایی که داریم، پیش میرویم؟ ما بسیار دلی و هیئتی جلو میرویم، این روش و راه، برای خودش ارزش است، اما بهتر است که با برنامه باشد. من نمیگویم که دیگر در حوزه شکنجه در رژیم پهلوی و نقش رزمندگان در دفاع مقدس حرف نزنیم، اما چرا درباره مدیریت در جنگ فراوانی ایجاد نمیکنیم؟ کتابهایی که با موضوع مدیریت در جنگ وجود دارد، بسیار نادر و کم است. این تعداد کم، نتوانسته آن ذهنیت درست را در جامعه که ما در جنگ مدیریت داشتهایم یا نه، ایجاد کند. آیا ما در جنگ بیبرنامه عمل میکردیم و آقایان سواد علمی نداشتند، هیئتی وارد کار میشدند، تصمیم میگرفتند و تصمیمها آبکی بوده است؟ هیچ اصول علمی نبوده و هیچ کار نظامی صورت نگرفته است؟ یا با تدبیر و برنامه بوده است؟ اگر با تدیر و برنامه بوده است، نمونهاش کجاست؟ برای این کار لازم است که دوستان خاطرهنگار ما با شناخت موضوعاتی که نیاز است در جامعه گفته و جریانسازی شود، به سمت این کار پیش بروند. یکی از آسیبهای تحقیق و پژوهش در آثاری که تاکنون منتشر شده است، این است که به ما راهنمایی نداده است که قدمهای بعدی که میخواهیم برداریم، در چه حوزهای باشد و دنبال چه موضوعاتی برویم؟»
لزوم نقشه راه برای خاطرهنگاری
کامور بخشایش در تکمیل حرفهای حجتالاسلام فخرزاده گفت: «من فکر میکنم که این موضوع برمیگردد به ضرورت تعامل بین دانشگاهها و مراکز پژوهشی که موضوعات مربوط به آثار خاطره، محور پژوهشهای دانشگاهی هم قرار بگیرد و الحمدلله چند سالی است که این جریان تداوم پیدا کرده است و بسیاری از آثار تولید شده در حوزه خاطره، به روشهای آکادمیک مورد توجه و بررسی قرار گرفتهاند و موضوعات مختلف در پایاننامهها و رسالههای دانشگاهی بررسی میشوند. میخواستم این نکته را هم عرض کنم که پژوهش چه سهمی در بودجه فرهنگی کشور دارد و چقدر مورد توجه است؟ با توجه به این که پژوهش کار بسیار بسیار زمانبر و در عین حال بسیار بسیار پرهزینه است، به نظر من وجود نقشه راه برای کار پژوهش در حوزه خاطرهنویسی بسیار ضروری است؛ برای این که مراکز و نهادهای مختلف با عمق جان و بر اساس برنامه فردی و سازمانی خودشان به صورت جزیرهای در حال تداوم دادن به کار خاطرهنویسی هستند. همه اهداف، عالی و در خدمت دفاع مقدس هستند، اما در درازمدت با آفتهای بسیاری روبهرو خواهیم شد که در قاعده برخی از آفتهای کوتاهمدت، پیدا شدن موازیکاریهایی است که گاهی خود را نشان میدهند و مراکز و نهادها، موضوع، گزینه و یا سوژه خاصی را مد نظر قرار میدهند و بیارتباط با مرکز و نهاد دیگری، این پژوهش صورت میگیرد و دست آخر معلوم میشود که مرکز و نهاد دیگری هم درحال فعالیت در چنین فضایی است. یک نقشه راه برای کار خاطرهنگاری نظاممند در حوزه انقلاب و دفاع مقدس لازم است که امیدوارم در آستانه چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، این نقشه راه و نقشه علمی در این زمینه هم طراحی شود و آثار تولید شده در حوزه خاطرهنگاری مانند آثار دیگر، نظاممند شوند.»
در ادامه حجتالاسلام فخرزاده گفت: «ما در خصوص تأثیر این خاطرهنگاریها بر فرهنگ عامه و جامعهمان و حتی جوامع بیرونی بحث را باز نکردهایم. در حوزه ادبیات همایشی در ترکیه برگزار شده بود که آقای کامور مقالهای را به آن حوزه ارسال کردند. من برای این که اهمیت و ابعاد ژانر خاطره و ادبیات دفاع مقدس را بگویم، از آقای کامور خواهش میکنم که عکسالعمل پژوهشگران و محققینی که در همایش شرکت کرده بودند را بعد از ارائه مقالهتان بگویید.»
کامور بخشایش گفت: «همایشی با نام «جنگ و فرهنگ در ترکیه» برگزار شد که من بر اساس اطلاعاتی که داشتم، مقالهای برای این همایش ارسال کرده و در آن، 500 نامه مربوط به اسرا را به روش تحلیل محتوا بررسی کرده بودم. آنها طی تماسی که داشتند، هزینه اقامت را پرداخت کردند و ما سفری به آن کشور داشتیم. به هر حال این مسئله نشان میدهد که اهمیت پژوهش در ترکیه بالاتر و بهتر است. رایزنی فرهنگی ترکیه، نام یک سری از آثار که به دفاع مقدس و انقلاب اسلامی مربوط میشود، در لیستی به نام «تاپ لیست» مطرح کرده و به مرور در حال ترجمه این آثار است. یکی از آن آثار، «آن بیستوسه نفر» و دیگری «عباس دستطلا» و چند کتاب دیگر بودند که به زبان ترکی ترجمه شده بودند. افرادی از بیست کشور دنیا حضور پیدا کرده بودند. موضوع ادبیات دفاع مقدس برای آنها بسیار جذابیت داشت و با شور و شعف خاصی به مقاله من گوش میکردند و با توجه به شرایط آنجا که اگر مقالهای مورد توجه قرار بگیرد، در پنل بعدی هم باید اجرا شود و سؤالاتی پرسیده شود، مقاله من هم جزو آن مقالات قرار گرفت و در پنل بعدی سؤالات از من شروع شد. مترجم سؤالات را ترجمه میکرد و نکته این بود که در ایران چنین اتفاق بزرگی افتاده است و ایرانیها با درایت خودشان از فاجعهای به نام جنگ، ادبیات جدیدی را تولید کردهاند. آنها راغب بودند که آثار مربوط به ادبیات دفاع مقدس را بیشتر در اختیار داشته باشند. وقتی قصه بیستوسه نفر، داستانهای اسرایمان و آمار و ارقام را ارائه میدادم، شوق بسیاری از اساتید و اندیشمندان و صاحبنظران که در همایش حضور داشتند کاملاً پیدا بود و این نشان میداد که جامعه جهانی چقدر تشنه دانستن درباره ادبیات دفاع مقدس ماست و ما راهی طولانی داریم تا ادبیاتمان را جهانی کنیم. الان این توان و این ظرفیت را داریم که بسیاری از آثارمان را به سرعت به زبانهای دیگر ترجمه کنیم و فرایند انتشار و توزیع آنها را در کشورهای دیگر داشته باشیم، اما این عملیات و روش به کندی در حال صورت گرفتن است. تعداد کتابهایی که همراه خودم برده بودم، کم بود، اما تقاضاهای زیادی شد، به همین دلیل ارتباطات مکرری برقرار شد و اکنون من آرام آرام در حال ارسال آثار دفاع مقدس برای آن صاحبنظران در کشورهای مختلف هستم و امیدوارم روزی برسد که همه این کتابها به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شوند و حقانیت دفاع مقدس ما برای مردم جهان مشخص شود. در قسمت پایانی آن همایش فیلم شیار 143 پخش شد که به مفهوم انتظار در سینمای دفاع مقدس اشاره میکرد. همه افراد مشتاق بودند که این فیلم زیرنویس انگلیسی و ترکی داشته باشد تا بفهمند که کل موضوع فیلم چه چیزی است، اما متأسفانه این اتفاق نیفتاده بود و من فکر میکنم که ما در این زمینهها ضعیف عمل میکنیم.»
تعداد بازدید: 6522