گفتوگو با اعظم پشتمشهدی درباره تازهترین کتابهایش
آدمها میروند و خاطراتشان را میبرند
فائزه ساسانیخواه
19 مهر 1396
اعظم پشتمشهدی، یکی از نویسندگان و خاطرهنگاران موضوع دفاع مقدس و متولد سال 1360 است. تاکنون 23 عنوان کتاب را به رشته تحریر درآورده و در حال حاضر مسئول دفتر پایداری حوزه هنری استان هرمزگان است. انتشار کتابهایی از اعظم پشتمشهدی با عنوانهای «آدمها توی قاب من نمیمیرند» و «بادگیرها چشمبهراهند» بهانهای شد تا سایت تاریخ شفاهی با او به گفتوگو بنشیند.
■
خاطرهنگاری در حوزه دفاع مقدس را از چه زمانی شروع کردید؟
از سن دوازده، سیزده سالگی خبرنگاری میکردم و در نوزده سالگی موفق به اخذ مدرک روزنامهنگاری از دورههای آموزشی وزارت ارشاد شدم. همیشه یک حس کنجکاوی نسبت به کسانی که در جنگ شرکت کرده بودند در من بود و دلم میخواست بدانم این آدمها چه تفاوتی با بقیه آدمها دارند؟ همزمان در شاخه پژوهشگری رشته علوم اجتماعی مشغول به تحصیل شدم و همان حس کنجکاوی باعث شد این کار را دنبال کنم. مهمترین دلیل آن هم ارتباط مستمر و مرتبط با فضاهای اجتماعی مختلف چون بنیاد شهید بود. خاطرهنگاری را از سال 1381شروع و از خاطرات شهدا و رزمندگان یادداشتبرداری کردم. اولین کتابی که از من منتشر شد مجموعه خاطرات شهدای ترور استان هرمزگان بود. پرستوهای عاشق شامل خاطرات 23 شهید استان هرمزگان بود که یکی از آنها شهید غلامحسین حقانی از شهدای گرانقدر مجلس شورای اسلامی بود و همراه شهید دکتر بهشتی در حزب جمهوری به شهادت رسید. این کتاب در واقع بررسی خاطرات افرادی بود که سالهای اول انقلاب توسط گروه فرقان و منافقین شناسایی شده و به شهادت رسیده بودند. در انتهای کتاب هم به حادثه پرواز 655 و معرفی شهدای آن پرداخته میشود. تا سال 1386 که در بنیاد شهید کار میکردم، با استفاده از فضا و امکان دسترسی به اطلاعات شهدا و ایثارگران و همچنین بهره بردن از خاطرات شفاهی افرادی که با آنها در ارتباط و تعامل بودم، شش عنوان کار ارائه کردم که شامل چهار مجموعه خاطره و دو مجموعه شعر بود.
رشته پژوهشگری علوم اجتماعی در این رابطه چه کمکی به شما کرد؟
با این که این رشته درحال حاضر ارتباط مستقیم با کارم ندارد، ولی شاخصهها و علمی که پژوهشگر در حوزههای اجتماعی، فرهنگی و روانشناسی جهت بررسی جامعه به آن نیاز دارد باعث شد تا مسیر بهتری را در پیش بگیرم.
کتاب «آدمها توی قاب من نمیمیرند» چقدر مبتنی بر خاطرهنگاری و چقدر مبتنی بر تاریخ شفاهی است؟
بخش مهم کارهای انجام شدهام مستندنگاری است. همانطور که میدانید خاطره درگیری یک واقعه اجتماعی و تاریخی با عواطف انسانی است و تاریخ شفاهی بخش عمدهای از یک برش زمانی است. کار «آدمهای توی قاب من نمیمیرند» خاطرات و زیست انسانی است در یک برهه تاریخی، در دوران جنگ بر اساس تجربیات حسی و انسانی. خاطرات از نگاه تجربی آدمهایی که با شهید مورد نظر اثر زیستهاند روایت شده است. پس شاید بتوانم بگویم یک سوم کار تاریخ و دو سوم آن روایت تجربهگونه انسانها از یک انسان دیگر است. این کتاب 24 راوی دارد و سفارش مؤسسه روایت فتح بود. مصاحبهها و اطلاعات توسط این مجموعه جمعآوری شده بود و سال 1394 این کار را به من تحویل دادند. مواردی نیاز به مصاحبه تکمیلی داشت که برای مؤسسه ارسال کردم و آنها به راویها مراجعه و اطلاعات را تکمیل و برای من ارسال کردند.
کتاب «بادگیرها چشمبهراهند» چطور؟
آن کتاب هم بیشتر روایت زندگی یک انسان است که خاطراتی از زبان دوستان و همرزمان وی مطرح شده.
برای این کار افراد صاحب خاطره را چطور پیدا کردید؟
بخش عمده این کار بر عهده محققینی بود که در شهرستان بندرلنگه زندگی میکردند. کار به لحاظ حرفهای و استاندارد، آن طور که باید در حوزه تاریخ شفاهی و خاطرهنگاری نبود و من طی سه، چهار جلسه به شهرستان بندرلنگه رفتم و حدود دوازده ساعت مصاحبه تکمیلی گرفته شد.
اطلاعات را چطور گزینش و غربال کردید؟
در نگارش کار، مهمترین ویژگی، مستند بودن موضوع بود. در مورد شهدا یک موضوعی هست و آن این که دیگران درباره او صحبت میکنند و راوی بین روایت کنندههای متعدد پنهان میشود. گاهی یک خاطره را چندین نفر نقل میکنند که کاملترین آن باید انتخاب شود یا آن خاطرهای که فرد از شهید دیده یا شنیده اهمیت بیشتری دارد. در این میان خاطرهنگار باید هوشیار باشد و آن روایتی را قبول کند که به واقعه نزدیکتر است. نکته مهم این است که کسی که خاطره را نقل میکند یا خودش در واقعه حضور داشته یا حداقل آن را از منبع موثقی شنیده باشد.
چه تجربه جدیدی را در این دو کتاب کسب کردید؟
زندگی سعید جانبزرگی در میان کتابهایی که در حوزه دفاع مقدس کار کرده بودم یک ویژگی خاص داشت. احساس کردم با شناخت شهید و تأثیر از روش و منش زندگی او بخشی از کارهایی که در گذشته نمیتوانستم انجام بدهم حالا میتوانم انجام بدهم، مثلاً تجربه ریسک کردن و پذیرش اتفاقات نابههنگام را در خودم به وجود آوردم. به لحاظ نگارش از روزی که پروژه را قبول کردم ترس زیادی داشتم، چون اطلاعاتم از عکاسی محدود بود و در مقایسه با یک عکاس چیزی نمیدانستم. ضمن این که نوشتن درباره این هنرمند شهید آن هم به لحاظ ویژگیهای شخصیتیاش، کار را برایم سخت کرده بود. باید راجع به هنرمندی مینوشتم که هنر او هیچ شباهتی از نظر ساختاری و علمی به هنر من نداشت. هر چند سعید جانبزرگی یک هنر ذاتی داشت و آن انسانیتی بود که در معنا و عمق عکسهایش به یادگار مانده است. مجبور بودم جایی در کار، خودم باشم و جای دیگر راوی. به طور کلی این کار در حوزه خاطرهنگاری یکی از کارهای خوبم بود و میتوانم به جرأت بگویم یک تغییر اساسی در نثر و زبان من ایجاد کرد. درمورد کتاب «بادگیرها چشم به راهند» که بعد از کار «آدمها توی قاب من نمیمیرند» با فاصله دو سه ماه منتشر شد، روایتها ساده و بازگویی خاطرات آدمهایی بود که خیلی ساده و صمیمی ارتباط برقرار میکردند. وقتی برای رونمایی کتاب به بندرلنگه رفتیم، آیتالله محمدجواد رکنی، امام جمعه و نماینده ولیفقیه در شهرستان بندرلنگه که خاطرهای هم از ایشان در کتاب نقل شده بود، گفت: «من از سادگی زبان شما خوشم آمده، میدانستید از زبان من چطور خاطرات را انتقال دهید و از زبان خانواده و فرزندان چطور.» در واقع سعی کردم لحن آدمها توی اثر حفظ شود.
تحقیقات میدانی و کتابخانهای در کارتان چه جایگاهی دارد؟
خیلی برایم مهماند. اگر خاطرهنگار خودش را فقط به روایت راوی محدود کند پس نسبت به این موضوع که گذر زمان فراموشی میآورد بیتوجه است. تاریخ، بزرگترین وقایع را دقیق و با جزئیات ثبت میکند و خاطرهنگار باید این را جستوجو کند. در واقع اثر من، من را معرفی میکند که با تحقیق و پژوهش کار کردهام یا فقط براساس گفتهها و شنیدههای راوی متن را نوشتهام.
کار جدیدی در دست نگارش یا انتشار دارید؟
چند کار دارم؛ زندگینامه داستانی یکی از شهدای استان هرمزگان به نام موسی درویشی نخل ابراهیمی که توسط نشر فاتحان چاپ خواهد شد و کار دیگری که در دست بازنویسی دارم خاطرات شهید احمد خرمیشاد، یکی از فرماندهان گردان عمار لشکر 27 محمد رسولالله(ص) است. کاری هم در دست نگارش دارم که بر اساس نود ساعت مصاحبه با یک جانباز شیمیایی است. از چهارده سالگی به جبهه رفته و تا پایان جنگ تجربههای بسیاری به دست آورده و راوی اتفاقهای بسیاری است. محمد میری، شاهد عینی سقوط هواپیمای ایرباس با شماره پرواز 655 است. آن موقع در مأموریت دریایی سپاه بوده است. خبر انفجار هواپیما را از طریق بیسیم به شناورهای دریایی در خلیج فارس اطلاع داده و خود در جمعآوری اجساد شهدا کمک کرده است.
سال 1395 به عنوان هنرمند شاخص انقلاب در استان هرمزگان معرفی شدید. علت این انتخاب چه بود؟
این را باید از مسئولان حوزه هنری پرسید، امّا فکر میکنم به خاطر رزومه و فعالیتهایم در حوزههای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به این نتیجه رسیده بودند. از سال 1388 هم مسئول دفتر پایداری حوزه هنری هرمزگان هستم و در حوزههای تاریخ شفاهی و خاطرهنگاری علاوه بر استانمان با دیگر استانهای کشور هم همکاری میکنم.
به عنوان مسئول دفتر پایداری حوزه هنری استان هرمزگان چقدر به جمعآوری خاطرات فعالیت زنان در دفاع مقدس اهمیت میدهید؟
در این دفتر پژوهشی در حوزه زنان مبارز انقلاب اسلامی داشتهایم که در حال حاضر مراحل پایانی راستیآزمایی را سپری میکند. خانم انسیه بهبودی، پژوهشگر و نویسنده آن است. سال 1395 هم کاری از من با عنوان «خورشید آفتابگردانها» چاپ شد که مربوط به خاطرات پنج نفر از زنان فعال در ستاد پشتیبانی جنگ بود. این خانمها همسران فرماندهان و سرداران سپاه بودند و از زمان انقلاب و دوران دفاع مقدس و حتی امروز در صحنههای فرهنگی و اجتماعی فعال بوده و هستند.
در مورد فعالیت بانوان گمنام هرمزگان که در دفاع مقدس، فعالیتهای پشت جبهه یا حتی در خود جبهه حضور داشتهاند، اقدامی کردهاید؟
درباره حضور زنان در پشتیبانی دفاع مقدس با همسران شهیدان، مصاحبه کردهام و فرد دیگری آنها را مینویسد. درمورد خانمهایی که در پشت جبهه فعالیت میکردند هم کارهایی انجام دادهام. من یک شخصیت اداری و یک شخصیت غیر اداری دارم. به عنوان کسی که در حوزه زنان کار فرهنگی انجام میدهد هر هفته بین هفت تا هشت ساعت زمان میگذارم و با زنهایی که در حوزه پشتیبانی خدماتی داشتهاند، گمنام هستند، هیچ نسبتی با خانواده شهدا و ایثارگران ندارند و الان هم زندگی معمولیشان را دارند مصاحبه میکنم. خانههای آنها در زمان جنگ مرکز جمعآوری لباس، پارچه، مواد غذایی و همه وسایلی بود که در جبهه به درد میخورد؛ از دوختن پیراهن و لباس برای رزمندهها گرفته تا درست کردن مربا و ترشی که در نهایت همه آنها را آماده و به جهاد سازندگی میبردند و به جبهه میفرستادند. افرادی را میشناسم که قبضهای کوچکی تهیه کرده و از مردم پول و طلا میگرفتند و به ستاد پشتیبانی دفاع مقدس تحویل میدادند.
یکی از موضوعهای مطرح در حوزه جنگ در جنوب کشور، بحث مهاجران جنگ تحمیلی است. پیرامون این موضوع کاری انجام دادهاید؟
بله. درباره مهاجران جنگ تحمیلی یک مجموعه دارم که پژوهش آن یک سال و نیم طول کشید و به خاطرات روزهای اول جنگ اشاره دارد. در واقع این کار روایت آسیبهای جنگ است. کار پیادهسازی مصاحبهها انجام شده و در مرحله تدوین قرار دارد. بخشی از آن به زنانی مربوط میشود که با شروع جنگ تحمیلی مجبور شدند خانه را رها کنند و از شهرشان بروند، این افراد فراموش شدهاند. در واقع، کار ما بررسی سه روز اول جنگ در آبادان و خرمشهر و روایت مردم از خروج از شهر و آمدن به استان هرمزگان و اتفاقاتی است که برایشان افتاده و مشقتهایی که در راه تحمل کردهاند. مهاجران جنگ تحمیلی، زندگیشان را در گرما و هوای شرجی استان هرمزگان، بدون هیچ امکاناتی مثل کولر شروع کردند و متأسفانه آنچه از دیروز به عنوان خاطرات بد از آن یاد میکنند، نداشتن امکانات رفاهی و خانه و زندگی نیست، بلکه نگاه تلخ جامعه به ترک سرزمینشان و آواره شدن در شهرهای دیگر است. یکی از خاطراتی که مرا تکان داد و به گریه انداخت، مربوط به خانمی بود که با شروع جنگ شوهرش را گم کرده و در آن شلوغی و آشفتگی با یک بچه دو ساله و فرزندی در شکم آواره شده بود. با آن اوضاع، بدون هیچ وسیلهای ساعتها راه رفته بود تا به یک پمپ بنزین رسیده بود. تا چند روز به امید پیدا کردن یک ماشین یا وسیلهای آنجا منتظر مانده بود تا کسی به آنها کمک کند. وقتی با سختی زیاد به شیراز میرسد بدون هیچ سرپناه و امکانی با فرزندش در پیادهروها و کوچهها میخوابد. یک روز حالش بد میشود به خاطر گرسنگی با پول کمی که همراه داشته، یک تخممرغ از یک مغازه میخرد. در یک خانه را میزند و از صاحبخانه خواهش میکند تخممرغ را آبپز کند. خانم صاحبخانه پنج دقیقه بعد تخممرغ را میآورد و به او میدهد، امّا شُل بوده و حتی در حد عسلی هم سفت نشده بوده است. آن خانم همان موقع آنجا نشسته و گریه کرده بود.»
البته نمیشود این خاطره را به کل جامعه تعمیم داد، ولی عدهای فکر میکردند خوزستانیها از شهرهایشان فرار کردهاند. در حالی که امکان ماندن برایشان فراهم نبود، چند روز بعد از شروع جنگ به خاطر امنیت و اسیر نشدن مردم اعلام کردند زنها و بچهها باید از خوزستان بروند. این روایتها باید مطرح شوند تا این عده از اشتباه بیرون بیایند. من در این سه، چهار سال اخیر چند شب خاطره با موضوع خاطرات مهاجران جنگ تحمیلی برگزار کردم. آنها میگفتند: «مردم به ما میگفتند جنگزده»، ولی من به آنها گفتم: «شما همسایه آفتاب و دریا هستید.» همین، جرقه جمعآوری خاطرات مهاجران جنگ تحمیلی شد.
تجربه زیست شما و آشنایی نزدیک با این افراد نظرتان را نسبت به مهاجران جلب کرد؟
من متولد سال 1360 هستم. پدر و مادرم بعد از آشنایی و ازدواج، به خاطر شغل پدرم که ارتشی بود به بندرعباس آمدند. پدرم تهرانی و مادرم خوزستانی است. سالی که جنگ شروع شد پدربزرگ و مادربزرگم همراه خاله کوچکم از خوزستان به بندرعباس آمدند. بله، شاید یکی از جرقههایی که من را وادار کرد به سمت جمعآوری خاطرات مهاجران بروم، خاطراتم از بازدید از آبادان و خرمشهر، بعد از جنگ بود. آن موقع هشت سالم بود. با این که گفتند: «شهر هنوز امن نیست»، ولی پدرم از طریق یکی از دوستانش نامهای گرفت و به آنجا رفتیم. وقتی رفتیم بعضی از قسمتهای شهر هنوز پاکسازی نشده بود و به راحتی اجازه رفت و آمد نمیدادند. هیچ مغازهای، حتی یک نانوایی باز نبود. منزل پدربزرگ و داییام سوراخسوراخ شده بود و دیوار خانهشان حتی به اندازه یک وجب سالم نبود. گلوله توپ به سقفش خورده و از دیوارش بیرون زده بود. یک تصویری که توی ذهنم مانده، این است که من تشنه بودم و خانمی به من آب داد. به مادرم گفت: «رفته بودیم ماهشهر و از آنجا برگشتیم. خانهمان با خاک یکسان شده و به این مدرسه آمدیم.» آن خانم باردار بود و هفت پسر داشت و به مادرم میگفت: «دعا کن بچهام دختر باشه.» همه آنها یادم هست. هر بار که از مهاجران خاطره میگرفتم یاد آن خانهها میافتادم.
الان که به سوال شما فکر میکنم میبینم درست است؛ ذهنیت من در انتخاب و پرداختن به این موضوع بیتأثیر نبوده و در توجه به جمعآوری خاطرات مهاجران نقش داشته است.
چه تعداد از نویسندههایی که با شما همکاری میکنند، خانم هستند؟
همه خانم هستند. خانمها در نگارش آثار نکتهبینتر هستند و جزئیاتی را میبینند که برای بازنگری و بازبینی زیست یک انسان و نشان دادن آن به عنوان یک الگوی انسانی خیلی مؤثر است.
درحال حاضر، در حال برگزاری کارگاه آموزشی هستید، لطفاً در مورد اهداف برگزاری کارگاه توضیح دهید.
من هنوز دارم در این عرصه یاد میگیرم، ولی تجربیاتی که در حوزه خاطرهنگاری آموختم به هنرجوها انتقال میدهم و از تجربیات هنرجوها استقبال میکنم. از آنها میخواهم یک خاطره بنویسند، آن را در کلاس میشنویم و راجع به آن صحبت میکنیم که چقدر عناصر، در کار درآمدهاند؟ چقدر لحن رعایت شده؟ در واقع همه عناصری که در اثر تاریخی و خاطره به آنها نیاز داریم را در کلاس مطرح میکنیم.
وضعیت ثبت تاریخ شفاهی و خاطرهنگاری در استان هرمزگان چگونه است؟
نمیخواهم نگاهی منفی را به شما منتقل کنم، ولی غیر از حوزه هنری هیچ دستگاه فرهنگی دیگری در خصوص جمعآوری و ثبت خاطرات بهطور جدی و حرفهای کار نمیکند.
شما در حوزه هنری و در واحدی که کار میکنید، چه اهداف کوتاه مدت و بلند مدتی را در این حوزه دنبال میکنید؟
در حوزه خاطرهنگاری، یکی از مسئولیتهای ما ثبت اتفاقات و خاطراتی است که جزو ویژگیهای خاطرات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هستند. در حوزه انقلاب اسلامی پروژه کلانِ هفت، هشت سالهای داریم و تا الان نزدیک به 120 ساعت مصاحبه صوتی و تصویری از فعالین و مبارزین انقلاب گرفتهایم. در حوزه دفاع مقدس هم معرفی سازمانی و تشکیلاتی گردان 422 لشکر 41 ثارالله و خاطرات رزمندگان گردان را در دست داریم که کار گستردهای است و امیدوارم به زودی کار جمعآوری اطلاعات آن تمام شود. از کارهای کلان دیگر، خاطرات همسران آزادگان و جانبازان اعصاب و روان است که اینها جزو برنامههای بلند مدت دفتر پایداری حوزه هنری هرمزگان محسوب میشود. برنامههای کوتاه مدت و زودبازده دفتر شامل جمعآوری خاطرات شخصیتهایی است که در حوادث مهم استان نقش داشتهاند. مثلاً یکی از پروژهها جمعآوری خاطرات یکی از بازماندگان ناوچه سهند است که سال 1367 در درگیری مستقیم با آمریکاییها حضور داشته است. امسال هم به امید خدا پنج، شش عنوان کتاب در حوزههای مختلف چون خاطرات تکاوران نیروی دریایی، خاطرات مادران شهید و آزادگان استان و مهاجران جنگ تحمیلی را ارائه میکنیم.
چه دغدغههایی در عرصه خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی دارید؟
کارهای من نامزد جایزه کتاب سال دفاع مقدس شده و جوایز زیادی هم گرفتهاند، امّا با وجود این که در کشور مرا میشناسند، متأسفانه در استان خودم شناخته شده نیستم. سعی میکنم این اتفاق برای خاطرهنگاران جوان دیگر نیفتد و مسئولین فرهنگی استان دلسوزی بیشتری داشته باشند. شاید بعضی از مسئولین در ظاهر دغدغه جمعآوری خاطرات را داشته باشند، امّا باید در عمل دید چقدر موفق بودهایم. در زمان کشف حجاب تعداد زیادی از مردم این استان برای حفظ حجاب و عقایدشان به قطر و امارات مهاجرت کردند، این خاطرات نباید به دست فراموشی سپرده شود. آدمها میروند و خاطراتشان را با خود میبرند، این دغدغه من است که تا زمانی که هستند باید به سراغشان رفت. آنقدر که امروز دغدغه جمعآوری خاطرات را دارم، دغدغه نوشتن ندارم. همه میگویند مصاحبههایی که گرفتی را پیاده کن و بنویس، امّا میگویم این را دیگران هم میتوانند بنویسند، الان وقت مصاحبه است. این جزو آرزوهای من است که مسئولین فرهنگی استان به معنای واقعی کلمه، دغدغه حفظ و ثبت خاطرات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را داشته باشند. اگر خاطرهای غنی و بکر باشد، حتی یک نویسنده مبتدی هم میتواند آن را بنویسد، چون کار غنی است.
این حوزه با وجود اقبالی که از نگاه مخاطبین در کشور دارد، امّا بعضی از مسئولین فرهنگی توجه لازم را نسبت به آن ندارند. در جمعآوری اطلاعات یک مسئله را ندیده میگیرند و آن مستند بودن قضیه است و به سطحی نگاریهای عادی توجه دارند. خیلی برایشان مهم نیست کاری که بیرون میآید چقدر قابل استناد است و تبعات آن تا چه حد میتواند جامعه را در صد سال آینده دچار تناقضگویی کند. مثلاً میگویند خاطرات یک شهید را بر اساس همان چند مستندی که از وصیتنامه، خاطرات خانواده و دوستان وجود دارد بنویس و انتظار دارند اثر در حد یک بروشور دربیاید. به این فکر نمیکنند که خیلی از زوایای زندگی فرد مورد نظر باید مطرح شود. برای کتاب شهید موسی درویشی نخل ابراهیمی وقتی کار را به من تحویل دادند در حد سه، چهار بروشور بود که قبلاً خانواده شهید یا پایگاه مقاومت بسیج جزیره هرمز آن را جمع آوری کرده بودند. از من خواسته شد تا آن را تبدیل به کتاب کنم، که قبول نکردم و گفتم: «باید با آدمهایی که با شهید زندگی کردند مصاحبه کنم.» حاصل کار هم 59 ساعت مصاحبه شد که الان تعدادی از همان مصاحبه شوندگان از دنیا رفتهاند. ما هنرمندان نباید اجازه دهیم بعضی از تحمیلها، آن هم براساس اقتضائات سیاسی بعضی از دستگاهها در برنامهریزیهای فرهنگی باعث شود از حقیقت و واقعه کنارهگیری کنیم و نباید بگذاریم آن واقعیت به دست فراموشی سپرده شود. با همه این حرفها از این که در این مسیر قرار گرفتهام خیلی خوشحالم. در نخستین سالهای کارم، وقتی کتابهای مجموعه زیر نظر آقای مرتضی سرهنگی را میخواندم از خودم میپرسیدم یعنی میشود من نویسنده دفاع مقدس شوم؟ و امروز از این که رشته و هنرم به واسطه حوزه هنری در مسیر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس قرار گرفته است، خدا را شکر میکنم.
از این که وقتتان را در اختیار سایت تاریخ شفاهی ایران قرار دادید سپاسگزارم.
تعداد بازدید: 7323