مدیر انتشارات عطایی در نشست «تاریخ شفاهی کتاب» سخن گفت
ناشران زیاد شدند، ویترینها کم
مریم رجبی
17 مهر 1396
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، بیستوپنجمین و آخرین نشست از دوره دوم نشستهای «تاریخ شفاهی کتاب»، صبح سهشنبه چهارم مهر 1396 به همت نصرالله حدادی، نویسنده و پژوهشگر و با حضور بهروز عطاییفرد، مدیر انتشارات عطایی در سرای اهل قلم مؤسسه خانه کتاب برگزار شد.
انقلاب و عطش مردم برای خواندن کتاب
بهروز عطاییفرد گفت: «من هشتم مرداد سال 1331 در خیابان لرزاده در جنوب تهران به دنیا آمدم. فرزند سوم خانواده هستم و دو خواهر بزرگتر و دو برادر کوچکتر از خودم دارم. مادر من، اکرم رضوی، مانند تمام زنهای آن دوران، خانهدار بود و از آنجا که پدرم محافل ادبی بسیاری برگزار میکرد، پذیرایی از این محافل به عهده مادرم بود. او دوران ابتدایی را گذرانده بود و خودش نیز طبع شعر داشت و به اشعار فردوسی علاقه نشان میداد و آنها را زمزمه میکرد.»
وی ادامه داد: «ما در خیابان نیروی هوایی زندگی میکردیم و من دوران دبستان را به مدرسه فلاح رفتم. دبیرستان را در مروی گذراندم که در همانجا بیشتر با کار کتاب آشنا شدم، زیرا دفتر ما در خیابان ناصرخسرو بود و دبیرستان مروی نیز به آنجا نزدیک بود. زمانی که من از دبیرستان تعطیل میشدم، به دفتر میرفتم و با کارهای روزمره پدرم و همچنین با نویسندگان و مترجمان در آنجا آشنا میشدم. در سال 1350 دیپلمم را گرفتم و همان سال به سربازی رفتم. سال 1352 وارد دانشگاه شدم و سال 1356 از دانشگاه علم و صنعت در رشته مکانیک فارغالتحصیل شدم. از نیمه دوم سال 1356 زمینههای انقلاب آغاز شد و دانشگاهها دستخوش تحولاتی شدند. در آن زمان کتابهای پشت جلد سفید چاپ میشد. این کتابها در کوچه حاجنایب که محله ما بود، تکثیر میشد. با آن اوضاع کشور، کار چاپ کتاب ناگهان زیاد شد. من وقتی از دانشگاه بیرون آمدم، به خواست پدر برای کمکش به دفتر کارمان رفتم و در آنجا بود که فهمیدم عطش مردم به کتاب زیاد شده است و ما نیز تا آنجا که میتوانستیم، نیازهای مردم را برآورده میکردیم.»
مدیر انتشارات عطایی گفت: «اولین فرزند خانواده، فرخلقا، خواهرم است که مدرک کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی را دارد. فرحناز، دومین خواهرم نیز مدرک کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی را گرفته است. او طبع شعر خوبی دارد که بعضی از اشعارش به صورت تصنیف اجرا شده است. مجید، فرزند چهارم خانواده است که تا زمانی که پدرم زنده بود، ما سالیان سال در یک جا کار میکردیم و در سال 1386 مستقل شدیم. او مسئولیت انتشارات «آشیانه کتاب» را به عهده گرفت و انتشارات عطایی نیز به من سپرده شد. فرزند پنجم خانواده از نظر هوش، فراست و زمینههای ادبی به پدرم شباهت بسیار دارد. نام او امید است و اکنون دهها کتاب در زمینههای ایرانشناسی نوشته و تحقیقات مفصلی در این زمینه انجام داده است. کتابهایی که منتشر کرده، از جمله «پیامبر آریایی»، «عرفان آریایی»، «نبرد خدایان»، «آفرینش خدایان» و کتابهایی در مورد فردوسی هستند که بعضیها را به نثر درآورده و بسیار مورد استقبال قرار گرفته است.»
نشر کتاب،آرزوی دیرینه
بهروز عطاییفرد درباره زندگی پدرش، احمد عطایی و سابقه نشر و کار کتاب در خاندانش گفت: «پدرم در سال 1298 در یکی از محلات جنوبی تهران، حوالی میدان مولوی، به دنیا آمد. از هفده سالگی بهطور رسمی کار با کتاب و در کتابفروشی را آغاز کرد، اما قبل از آن در دکان خواربارفروشی و عطاری محقر پدربزرگم در همان محله کار میکرد. روزی دایی پدرم، غلامحسین مظفری، مدیر کتابفروشی مظفری که در کار نشر معروف بود، به دکان پدربزرگم آمد و از او خواست تا استعداد و تواناییهای پدرم را هدر نداده و اجازه دهد تا نزد او کار کند. از آنجا که پدربزرگم به آینده پدرم توجه و به حرفهای غلامحسین مظفری اطمینان داشت، با رفتن پدرم به کتابفروشی مظفری موافقت کرد. آن کتابفروشی در خیابان ناصرخسرو بود. در آن زمان ناصرخسرو محل فروش کتاب و اغلب محل رفت و آمد نویسندگان و شعرایی چون ملکالشعرای بهار، صادق هدایت و سعید نفیسی بود.
پدرم نزد غلامحسینخان مظفری ماندگار شد و با شور و شوق، رموز کار نشر و کتابفروشی را با کار و کوشش شبانهروزی فرا گرفت. پدرم سواد چندانی نداشت؛ ابتدا پدربزرگم او را به مکتبخانه فرستاد و او در آنجا خواندن و نوشتن را طی یک سال یاد گرفت، سپس حدود دو سال در مدارس جدید عصر رضاخانی به تحصیل مشغول شد و این تمام تحصیلات ابتدایی او بود، اما بعدها در اثر معاشرت با اهل فضل و کتاب و خواندن کتابهای متعدد، سطح دانش خود را بالا برد و محیط کار، اجتماع و نوع کارش، زمینههای تحصیل و معلمانش شدند. او پس از دو سالونیم کار در کتابفروشی مظفری، سیتومان پسانداز کرد و میخواست به تنهایی کتابفروشی راه بیندازد. وقتی موضوع را با غلامحسینخان مظفری درمیان گذاشت، او پذیرفت. پدرم پس از جستوجوی بسیار، توانست سرقفلی یک مغازه کوچک را در خیابان مولوی خریده و کتابهای پرفروشی مانند دیوان ایرج میرزا، حساب، هندسه و شرعیات را از کتابفروشی مظفری و کتابهایی مانند امیرارسلان نامدار، رستمنامه، حسین کرد شبستری، چهل طوطی و ملانصرالدین و... را از سایر کتابفروشیها خریده و شروع به فروختن آنها کند.
زمانی که بیست ساله شده بود، روزی دکتر محمدحسن ناصرالدین صاحبالزمانی به مغازهاش آمد و از این که او در آن محل کتابفروشی دارد، اظهار خوشحالی کرد. دکتر در پایهگذاری انتشارات عطایی به پدرم کمک فراوانی کرد. زمانی که جنگ جهانی دوم شروع شد، پدرم بیستویک ساله بود و به تشویق و راهنمایی دکتر، نمایندگی روزنامههای اطلاعات و کیهان را نیز گرفت. دکتر به پدرم پیشنهاد چاپ کتاب را داد که پدرم در ابتدا اندکی نگران شد، اما آرزوی دیرینهاش که نشر کتاب بود، او را از آن ترس و دلهره دور کرد. نخستین کتاب پدرم «تعلیمات دینی» و سپس کتاب «منطق» نام داشت که در سال 1316 منتشر شد و از آنجا که دکتر در نوشتن مطالب پیچیده، روشی بسیار ساده و سلیس را انتخاب کرده بود و از طرفی موضوع منطق برای همه موضوعی نو و جالب بود، مورد استقبال فراوان قرار گرفت. پس از آن پدرم به همراه دکتر صاحبالزمانی و کاظم معصومی که دوست مشترکشان بود، مجلهای به نام «زبده خواندنیها» منتشر کردند. این مجله، سه هزار نسخه تیراژ داشت. مطالب آن مجله از بین مطالب خواندنی روزنامهها و کتابهای آن روز استخراج میشد. حضور دکتر و به کار بستن کار و سرمایه پدرم موجب شد که گشایشی در کار و کسبشان پیدا شده و به خیابان ری نقل مکان کرده و کتابفروشی عطایی را دایر کنند. شاگردان مدارس پهلوی، انوشیروان، محمدی، سنایی و دانش از کتابفروشیشان خرید میکردند. در آن سالها علاوه بر چاپ مجدد کتابهای تعلیمات دینی و منطق، کتابهای دیگری نیز چاپ کردند. عموی من، محمود عطایی که سالها با پدرم همکاری داشت، راهش را جدا کرد و انتشارات آسیا را بنیاد کرد، اما در سال 1344 در اثر سانحهای درگذشت. اهل فن معتقد بودند که اگر او زنده میماند، نابغهای در کارش میشد. عموی دیگر من، ابوالقاسم عطایی، پس از مدتی همکاری با پدرم، مستقل شد و انتشارات کوروش کبیر را در بازار بینالحرمین بنا نهاد که در اثر ضرر و زیان از ادامه کار باز ماند و شغل دیگری را انتخاب کرد. پدرم در آن زمان، کار نویی که به پیشنهاد دکتر صاحبالزمانی انجام داد، اجاره کتاب بود که برای نخستین بار در ایران اتفاق افتاد. دختران و پسران بسیاری میآمدند و رمانهای معروف مانند «آشیانه عقاب» و «پاردایانها» را کرایه میکردند. پدرم در سال 1325 یا 1326 در خیابان ناصرخسرو یک مغازه خرید. در آن چاپخانه داشت و علاوه بر کارهای چاپی متعدد، روزنامه «باختر امروز» دکتر سید حسین فاطمی نیز در آن چاپ میشد. در سال 1332 پدرم انتشارات عطایی را به کوچه خراسانیها برد. پدرم کار نشر را با چاپ کتابهای گوناگون درسی از جمله «راهنمای نقاشی ارژنگ» ادامه داد که مورد استقبال معلمان و شاگردان قرار گرفت و میلیونها نسخه از آن چاپ شد. با چاپ آثار دکتر صاحبالزمانی، کار چاپ آثار جدی و مهم را آغاز کردند که نخستین آن «زن در حقوق ساسانی» بود. پدرم هرگز کتابهای غیر اخلاقی و مستهجن چاپ نکرد. او کتابهای مختلف از نویسندگان گوناگون چاپ میکرد. از آخرین کتابهای پدرم، «تاریخ معاصر ایران» در سه جلد از پیتر آوری بود. پدرم معتقد بود اگر عشق و اعتقاد در کاری نباشد، آن کار به سامان نخواهد رسید و او سالها با عشق و اعتقاد زندگی کرد و به کارش ادامه داد.»
وی در مورد روزهای پایانی حیات پدرش گفت: «پدرم کار تصحیح کتابهایی که چاپ میکردیم را با دقت و موشکافی بسیاری انجام میداد، طوری که نویسندگان ما از این دقت بسیار پدر، با آن سن و سال، شگفتزده میشدند. او حافظه تاریخی و ادبی بسیار خوبی داشت و غلطهایی که از دست نویسندگان رد میشد را اصلاح میکرد.»
مدیر انتشارات عطایی گفت: «ما هرگز کتابهای پشت جلد سفید چاپ نکردیم، با این که در اطرافمان افراد بسیاری بودند که این کار را انجام میدادند، اما کتابهای انقلابیای که بعد از انقلاب چاپشان شروع شد، مانند خاطرات آیتالله طالقانی را چاپ میکردیم. حدود سال 1350 بود که کتاب «زردهای سرخ» اثر هانری مارکانت که درباره انقلاب چین و مائو بود و دکتر هوشنگ منتصری آن را ترجمه کرده بود را منتشر کردیم. از طرف شهربانی آمدند و این کتاب را توقیف کرده و تمام موجودی آن را بردند. هوشنگ منتصری در آن زمان استاندار همدان بود و ما این ماجرا را به او اطلاع دادیم. پس از چند روز از طرف شهربانی آمدند و تمام کتابها را در انبار گذاشته و رفتند. هیچ وقت سر و کار پدرم به ساواک نیفتاد، زیرا تا آنجا که به خاطر دارم، ما برای چاپ کتابهایمان، نیاز به مجوز نداشتیم و تنها با رعایت کردن سه نکته، مشکلی برای چاپ کتابمان وجود نداشت: اول این که در کتابها علیه شاه، توهینی نوشته نشود، دوم این که به دین اسلام توهین نشود و چیزی خلاف آن نوشته نشود و سوم این که کتابهای کمونیستی و چپی چاپ نشود.»
بهروز عطاییفرد درباره عمویش، محمود عطایی گفت: «در خیابان ناصرخسرو سه برادر با هم کار میکردند که سپس مستقل شدند. او با هوش و فراستی که داشت، نویسندگان و مترجمان خوبی را جذب کرد، به عنوان مثال، کتاب جلال آلاحمد را در آن زمان چاپ کرد.»
کتابهایی که چاپ کردیم
وی افزود: «پدرم در تمام زمینهها کتاب چاپ میکرد؛ مانند: دستور زبان فارسی از محمد پروین گنابادی، منتخب کشفالآیات قرآن، رسمالخط، کتاب موسیقی، معلومات عمومی، کتاب شادی و امید از عزیزالله حاتمی. او نویسندگان جوان را رد نمیکرد و به آنها کمک و از آنان حمایت میکرد، یکی از آن نویسندگان جوان، دکتر پیروز مجتهدزاده بود که در آن زمان دانشجو بود و ما کتاب «شیخنشینهای خلیج فارس» او را در سال 1349 چاپ کردیم. ما در کارمان تنوع داشتیم؛ از کتابهای علمی و تاریخی گرفته تا هیپنوتیزم که موضوع ماوراءالطبیعی بود را نیز چاپ میکردیم.»
بهروز عطاییفرد گفت: «یکی از پرفروشترین و بهروزترین کتابهای ما، «جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل» از سرهنگ غلامرضا نجاتی بود. او برای این کتاب بسیار زحمت کشید. این کتاب در یک سال، به چاپهای متعددی رسید. به تشویق دکتر صاحبالزمانی که خودش مبدع زبان اسپرانتو در ایران بود، دهها کتاب در این زمینه چاپ کردیم؛ از جمله یک کتاب گرامر بسیار قوی با عنوان «زبان دوم»، دیکشنریهای اسپرانتو به فارسی، فارسی به اسپرانتو، اسپرانتو به اسپرانتو و حتی قرآنی که یک صفحه از آن به زبان عربی و صفحه دیگر به زبان اسپرانتو است را چاپ کردیم. کتابهای درسی نیز برای مبتدیان چاپ کردیم. از جمله دلایلی که میتوان برای رونق نگرفتن این زبان در ایران به آن اشاره کرد، این است که در آن زمان مانند امروز، وسایل ارتباط جمعی گسترش پیدا نکرده بود و دیگر این که نهادها آگاهی نداشتند و به همین دلیل مخالفتهایی میکردند و این موضوع باعث ایجاد سرخوردگی میشد.»
وی در مورد ماندگاری پدرش در خیابان ناصرخسرو و منتقل نکردن انتشارات عطایی به جلوی دانشگاه تهران گفت: «پدرم اهل ریسک نبود و به مسائل مادی فکر نمیکرد. او همیشه به همان چیزی که داشت، بسنده میکرد. من فکر میکنم که اگر این کار را میکرد و انتشارات را به خیابان انقلاب انتقال میداد، بهتر بود؛ از طرفی ناصرخسرو پاتوق و پایگاهی برای افرادی مانند بیژن ترقی، دکتر باستانی پاریزی، تورج نگهبان، احمد سروش، رهی معیری، دکتر صاحبالزمانی و... شده بود و به همین دلیل پدرم دلبستگی بسیاری به آنجا پیدا کرده بود.»
مدیر انتشارات عطایی گفت: «شرکت آشیانه در خیابان گاندی بود که در آن شرکت، بنگاه معاملات ملکی «تهیه مسکن آشیانه» قرار داشت؛ در سال 1361 یا 1362 من با 100 هزار تومان، یک سهم از آنجا را خریداری کردم و دو شریک دیگر نیز داشتم. پس از یک سال، من سهم آن دو نفر را برای برادرانم خریدم و تهیه مسکن آشیانه به «آشیانه کتاب» تبدیل شد. آشیانه کتاب به عنوان نشر دوممان بود. ما کتابهای زیادی در آشیانه کتاب چاپ کردیم که بیشتر شامل رمان میشد. از جمله کتابهایی که در آنجا چاپ کردیم «هنر آشپزی در گیلان» بود. پس از سالها، فرزندانمان بزرگ شدند و به صرافت افتادیم تا هر کدام مستقل شویم و با شرایطی، من انتشارات عطایی را برداشتم و برادرم مجید، آشیانه کتاب را برداشت. در سال 1386، انتشارات آشیانه کتاب در خیابان گاندی تخلیه شد و ما به خیابان انقلاب آمدیم. برادرم به دلیل کسالتی که داشت، سال گذشته کار کتابفروشی را کنار گذاشت و اکنون کتابهایی که در انبار موجود است را میفروشد. محل آشیانه کتاب قیمتگذاری شد و برادرم سهمش را به یکی از دوستان فروخت و من به همراه آن دوست، آنجا را ساخته و سپس فروختیم و امروز آنجا ساختمان پزشکان شده است.»
وی درباره معیارهای چاپ یک کتاب گفت: «برای انتشار کتاب، دو موضوع مهم وجود دارد؛ اول این که ناشر باید ببیند بازار چه چیزی را میطلبد؟ و خواننده به چه چیزی اشتیاق دارد و چه چیزی در بازار کم است که آن را منتشر کند، دوم این که جامعه چه چیزی را نیاز دارد؟ ممکن است که جامعه نداند که به چه چیزی احتیاج دارد و ناشر بتواند آن را به جامعه ارائه کند. خط مشی ما این دو مسئله بود و امروز نیز معیارها تغییر نکرده است، اما با احتیاط بیشتری عمل میکنیم؛ زیرا سطح مطالعه پایین آمده و نیز هزینهها بسیار زیاد شده است.»
عطاییفرد افزود: «کتاب «تست گرامر انگلیسی» یکی از پرفروشترین کتابهای ما بود که بیش از 50 بار تجدید چاپ شد. این کتاب را هنوز چاپ میکنیم، اما با افت تیراژ مواجه شده است، زیرا روش آموزش زبان انگلیسی بسیار فرق کرده است. من میتوانم به جرأت بگویم که یکی از معدود ناشرانی هستیم که کتاب طب سنتی را منتشر کردیم. ما 10 کتاب در این زمینه منتشر کردیم که اولی «طبالکبیر» بود. «طبالصادق(ع)» و «نسخه شفا» کتابهای دیگری در این زمینه بودند. تمام کتابهای دکتر صاحبالزمانی در انتشارت عطایی به چاپ میرسید. کتاب «نغمههای آسمانی، مناجات زمینی» از سید جواد ذبیحی، از پرفروشترین کتابهای ما بود که بعد از انقلاب اجازه چاپش را ندادند.»
این پدیدهها...
وی در مورد معیار قیمتگذاری کتابها گفت: «در گذشته قیمتگذاری کتابها بسیار سادهتر بود و با 15 تا 20 درصد سود، قیمتگذاری میکردیم. امروزه این کار بسیار پیچیده شده است، زیرا ممکن است امیدی به فروش کتاب نباشد و از طرفی کار پخش کتاب به دست ناشر نیست و باید به دست افردی که متخصص این کار هستند، بسپاریم. کسی که پخش میکند، 35 تا 40 درصد هزینه دریافت میکند. امروز چکهای مدتداری به ناشر میدهند که زمان پرداخت بعضی از یک سال نیز طولانیتر است. به طور متوسط، کتاب چاپ اول، صفحهای بین 70 تا 80 تومان محاسبه میشود. البته بین یک کتاب رمان صد صفحهای و یک کتاب فلسفه صد صفحهای، تفاوت قیمت وجود دارد، زیرا محتوا متفاوت است و از طرفی مقدار زحمتی که برای هر کدام از آنها کشیده شده است، فرق دارد.»
مدیر انتشارات عطایی درباره پیوستن به کنوانسیون جهانی کپیرایت گفت: «در دوره گذشته، سمت معاونت اتحادیه ناشران و کتابفروشان را داشتم و تمام هم و غم ما، پیوستن به این کنوانسیون بود. بعضی از افراد میگویند که ما جزو کشورهای جهان سومیم و باید واردات علمی و پزشکی و... داشته باشیم و پیوستن به این کنوانسیون برای ما بسیار گران تمام خواهد شد. من با این حرف موافق نیستم، زیرا من و همکارانم برای چاپ بعضی از کتابهای ترجمه شده، با نویسندگان آنها ارتباط برقرار کردیم و پذیرفتند، یا هیچ هزینهای دریافت نکردند و یا زیر صد یورو پرداخت کرده و رایت کتاب را خریداری کردیم. با این کار به آن شخص احترام گذاشته میشود تا حداقل از چاپ کتابش در ایران اطلاع داشته باشد. اگر این کار در کشور ما رعایت میشد، کتابسازی، کتابدزدی، ضایع شدن حق ناشر و مؤلف را نیز نداشتیم.»
وی در مورد جایگاه اتحادیه ناشران و کتابفروشان در دفاع از حقوق کتابهایی که به شکلهای مختلف سرقت میشوند، گفت: «تا آنجا که من اطلاع دارم، برای این مشکل در اتحادیه، کارگروه تشکیل شده است و پیگیر قضیه هستند، منتهی این کار تنها به اتحادیه مربوط نمیشود، به نیروی انتظامی و مراجع قضایی نیز مربوط میشود و آنها نیز باید همکاری داشته باشند.»
عطاییفرد درباره ناشران بخش دولتی گفت: «من مفهوم ناشر و نشر دولتی را متوجه نمیشوم. ناشر دولتی هیچگاه مانند ناشر خصوصی دلسوزی نمیکند. ناشر خصوصی تمام زوایا، مسائل و مشکلات را در نظر میگیرد، اگر کتابی در انبارش بماند، دلشکسته میشود، بنابراین سعی میکند کتابهایی را منتشر کند که بهطور حتم به فروش برسد. او بسیار سختی میکشد تا از بین دَهها کتابش، یک عنوان گل کند و به فروش برسد، ولی ناشر دولتی این دغدغهها را ندارد.»
وی در مورد کتابهای کمک درسی گفت: «ما در گذشته کتابهای کمک درسی منتشر کردهایم، اما باید بدانیم که کتاب کمک درسی با حلالمسائل فرق میکرد. کتابهای کمک درسی کتابهای مفهومیاند؛ به این معنی که مباحث کتاب درسی را شرح میدهند تا دانشآموزانی که مباحث را متوجه نشدهاند، با خواندن آن کتاب، درس را یاد بگیرند. من با کتابهای کمک درسی که به رشد و اعتلای دانشجو و دانشآموز بیفزاید، مخالف نیستم.»
مدیر انتشارات عطایی درباره پدیدههای جدیدی مانند باغ کتاب و شهر کتاب گفت: «در مورد این پدیدهها دو بحث وجود دارد، اول این که واگذاری این پدیدهها، باید از طریق اتحادیه ناشران انجام شود تا در حق هیچ ناشر و کتابفروشی اجحاف نشود و هیچ شخصی را خودشان انتخاب نکنند. اگر این پدیدهها از فروشگاه به نمایشگاه تبدیل شوند، بهتر خواهد بود. هر شخص، کتاب مورد نظرش را انتخاب کند، مسئولانِ آنجا کتابها را از کتابفروشیها تهیه کرده و به در منزلشان بفرستند تا کتابفروشیها بسته نشود. نمایشگاه بینالمللی نیز فروشگاه است. اگر بتوانیم سیستم توزیع کتاب را طوری سامان بدهیم که معضل چک و اسناد طولانیمدت از بین برود و ناشر بتواند اندکی درآمد نقدی داشته باشد که به مسائل و مشکلاتش بپردازد، به 10 روز نمایشگاه کتاب دل خوش نخواهد کرد. برای حل این مشکل، همه نهادها از جمله اتحادیه ناشران و کتابفروشان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهرداری و وزارت کشور باید دست به دست هم بدهند و ویترینهای کتاب و کتابفروشی را زیاد کنند. اگر نمایشگاههای استانی کتاب هم به نمایشگاه تبدیل شوند، برای کتابفروشان شهرستانی بهتر است و تشویق میشوند.»
وی درباره افت شمارگان کتاب گفت: «متأسفانه در زمانی سوبسیدهای کلان و غیرضروری در اختیار ناشران قرار گرفت و افراد بسیاری که شغلشان چیز دیگری بود، ناشر شدند که تحصیلات و تجربهای در این زمینه نداشتند؛ بنابراین ناشر رشد قارچگونهای داشتند. باید تحقیق کرد که آیا آن ناشران در طول سال حتی یک کتاب نیز چاپ میکنند؟! ناشران زیاد شدند، ویترین کم شد، کتابفروش نسبت به ناشر کم شد، فضای مجازی گسترش پیدا کرد، اعتماد مخاطب کم شد و سطح مطالعه پایین آمد. امروز تیراژ کتاب به 300 یا 400 نسخه رسیده است.»
بهروز عطاییفرد در پایان در مورد کتابهای مورد علاقهاش برای مطالعه گفت: «من به کتابهای حوزه ادبیات علاقه بسیاری داشتم. اولین کتابی که خواندم، کتاب «شورش» از پرویز قاضی سعید بود. امروز کتابهای سیاسی، میخوانم و هنوز نیز به رمانهای جذاب علاقه دارم. در گذشته وقتی میخواستم به کسی هدیه بدهم، کتاب میدادم، اما امروز نه، زیرا گمان میکردند که این کتابها برای من رایگان درآمده و اکنون آنها را هدیه آوردهام! اگر امروز بخواهم کتاب هدیه بدهم، به کسی میدهم که بدانم به کتاب علاقه بسیار دارد. باید از کتاب استفاده شود، نه این که به عنوان دکور از آن استفاده کنند!»
دوره جدید نشستهای «تاریخ شفاهی کتاب» به این ترتیب در سرای اهل قلم مؤسسه خانه کتاب برگزار شدهاند: نخستین نشست، چهارشنبه بیستوسوم فروردین 1396 با حضور حاج بیتالله رادخواه (مشمعچی)، مدیر انتشارات تهران _ تبریز، دومین نشست، چهارشنبه سیام فروردین با حضور جمشید اسماعیلیان، مدیر انتشارات پرتو، سومین نشست، چهارشنبه ششم اردیبهشت با حضور ابوالقاسم اشرف الکُتّابی، مدیر انتشارات اشرفی، چهارمین نشست، چهارشنبه بیستوهفتم اردیبهشت با حضور حجتالاسلام بیوک چیتچیان، مدیر انتشارات مرتضوی، پنجمین نشست، سهشنبه دوم خرداد با حضور سید جلال کتابچی، مدیر انتشارات اسلامیه و سید فرید کتابچی و سید محمدباقر کتابچی، مدیران انتشارات علمیه اسلامیه، ششمین نشست، سهشنبه نهم خرداد با حضور مجدد سیدجلال کتابچی، مدیر انتشارات اسلامیه، سید مجتبی کتابچی، سید فرید کتابچی و سید محمدباقر کتابچی، مدیران انتشارات علمیه اسلامیه، هفتمین نشست، سهشنبه شانزدهم خرداد با حضور مرتضی آخوندی، مدیر انتشارات دارالکتب الاسلامیه، هشتمین نشست، سهشنبه بیستوسوم خرداد با حضور مجدد مرتضی آخوندی، مدیر انتشارات دارالکتب الاسلامیه، نهمین نشست، سهشنبه سیام خرداد با حضور مهدیه مستغنی یزدی، صاحب امتیاز نشر کارنامه، ماکان و روزبه زهرایی فرزندان مرحوم محمد زهرایی، مدیر فقید انتشارات کارنامه، دهمین نشست، چهارشنبه هفتم تیر با حضور مجدد مهدیه مستغنی یزدی، صاحب امتیاز نشر کارنامه و روزبه زهرایی، فرزند مرحوم محمد زهرایی، مدیر فقید انتشارات کارنامه، یازدهمین نشست، سهشنبه بیستم تیر با حضور محمدرضا ناجیان اصل، مدیر انتشارات رسا، دوازدهمین نشست، یکشنبه بیستوپنجم تیر با حضور محمدرضا جعفری، مدیر نشر نو، سیزدهمین نشست، سهشنبه بیستوهفتم تیر با حضور مجدد محمدرضا ناجیان اصل، مدیر انتشارات رسا، چهاردهمین نشست، سهشنبه سوم مرداد با حضور مجدد محمدرضا جعفری، مدیر نشر نو، پانزدهمین نشست، شنبه هفتم مرداد با حضور محمد نیکدست، مدیر انتشارات پیام، شانزدهمین نشست، سهشنبه هفدهم مرداد با حضور سعید اقبال کتابچی، مدیر انتشارات اقبال، هفدهمین نشست، شنبه بیستویکم مرداد با حضور مجدد سعید اقبال کتابچی، مدیر انتشارات اقبال، هجدهمین نشست، سهشنبه بیستوچهارم مرداد با حضور داوود موسایی، مدیر انتشارات فرهنگ معاصر، نوزدهمین نشست، سهشنبه سیویکم مرداد با حضور مهرداد کاظمزاده، مدیر انتشارات مازیار، بیستمین نشست، دوشنبه ششم شهریور با حضور علی زوّار، مدیر انتشارات زوّار، بیستویکمین نشست، سهشنبه بیستویکم شهریور با حضور مجدد داوود موسایی، مدیر انتشارات فرهنگ معاصر، بیستودومین نشست، یکشنبه بیستوششم شهریور با حضور غلامرضا امامی، مدیر انتشارات موج، بیستوسومین نشست، دوشنبه بیستوهفتم شهریور با حضور مجدد غلامرضا امامی، مدیر انتشارات موج، بیستوچهارمین نشست، سهشنبه بیستوهشتم شهریور با حضور مجدد داوود موسایی، مدیر انتشارات فرهنگ معاصر.
همچنین اولین دوره نشستهای «تاریخ شفاهی کتاب» از نیمه دوم سال 1393 تا تابستان 1394 به همت نصرالله حدادی در سرای اهل قلم خانه کتاب برگزار شد. حاصل این نشستها در کتابی با عنوان «تاریخ شفاهی کتاب» و در 560 صفحه از سوی مؤسسه خانه کتاب منتشر شده است.
تعداد بازدید: 5459
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3