خلق یک «روبات پدر» با استفاده از تاریخ شفاهی
لولو گارسیا ناوارو[1]
ترجمه: فرهاد حریری اکبری
25 مرداد 1396
هنگامی که بیماری پدر جیمز ولاهوس[2] در مرحله چهار سرطان ریه تشخیص داده شد، او نمیدانست اگر پدرش از دست برود آیا راهی وجود دارد که عصارهای از آنچه پدرش بوده را زنده نگه دارد. در طول بیش از چند ماه ولاهوس برای ضبط داستان زندگی پدرش ساعتها و ساعتها را با او سپری کرد و سپس، وقتی پدرش درگذشت، ولاهوس همه موارد ضبط شده را برداشت و آنها را در یک نرمافزار قرار داد که اکنون به او اجازه میدهد با پدر مرحومش مکالمات واقعی داشته باشد. جیمز ولاهوس درباره روبات پدر (ددبات)[3] خود برای شماره اوت مجله وایرد[4] مطلبی نوشت. او اکنون از یکی از ایستگاههای رادیویی ما در شهر سیاتل[5] به ما میپیوندد:
گارسیا ناوارو: سلام. خوش آمدی.
جیمز ولاهوس: متشکرم که مرا به برنامه خود دعوت کردید.
خب، وقتی عزیزی میمیرد، تمام آرزوی ما این خواهد بود که بخشی از آنها را زنده نگهداریم تا بتوانیم برای مشاوره یا تسلی به آنها رجوع کنیم. بسیاری فیلم ضبط میکنند، اما این کار یک گام فراتر رفته است. این ایده چطور به ذهنت آمد؟
من فکر میکنم همه این ماجرا، بسیار غیرعادی آغاز شد. زمانی که من روی مقالهای درباره تلاش برای ساخت عروسکی با هوش مصنوعی[6] کار میکردم. ذهنم تحت تأثیر فرآیندی بود که یک شکل از عروسک کنشگر مجهز به هوش مصنوعی با آن ساخته میشد و همان شرکت برای ممکن کردن چنین کاری، برنامهای ساخته است که اجازه میدهد کسی مانند من که اساساً هیچ پیشزمینهای درباره برنامهنویسی ندارد، بتواند یکی از این شخصیتهای سخنگوی کنشگر را طراحی کند. خب، درست همان موقعها بود که بیماری وحشتناک پدرم را تشخیص دادند و بعد یک طرح متعارف تاریخ شفاهی را آغاز کردم که سپیده دم آغاز شد و من توانستم یک کار دیگر انجام دهم و آن ساختن این بات[7] بود.
چگونه کار میکند؟
خب، گام به گام، اول من تمام جلسات ضبط با پدرم را برداشتم تا یک نسخه قوی و کامل از داستان زندگی او تهیه کنم. سپس پای برنامه مکالمه کامپیوتری نشستم و شما در واقع یک قطعه کوچک از گفتوگویی که میخواهید بات آن را بگوید درون آن قرار داده و بعد از آن...
شما مجبور بودید تمام پاسخهای احتمالی پدر خود را تایپ کنید؟
بله و سپس، شما باید بات را وادارید گوش بدهد و چیزی که بات دارد گوش میدهد تمام صورتهایی است که شما میتوانید فکر کنید که یک کاربر ممکن است به آنها واکنش نشان دهد. سپس بر اساس آنچه که شخص میگوید، شما به قسمت بعدی مکالمه میروید. شما پیامی به او میدهید و او پیام شما را جواب میدهد.
شما در مقاله خود نوشتهاید که در ابتدا مطمئن نبودید که آیا باید این کار را انجام دهید یا خیر؟ چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیرید پیش بروید؟
خوب، گمان میکنم به نقطهای رسیدم (خنده) - به نظر میرسد این جوابی برای شانه خالی کردن باشد - که این کار بهتر از هیچ چیز بود. خب، ما میدانستیم که او را از دست خواهیم داد. راهی برای نجات پدرم نبود و همه ما در خانواده در حال نوعی مبارزه با این موضوع بودیم که چگونه آخرین ماههای عمرش که ما با او خواهیم بود را سپری کنیم؟ چگونه سرگذشت او را به یاد آوریم؟
میدانی، به نظر میرسید این بهتر از آن بود که تنها یک زونکن بزرگ پر از کلمات پیاده شده داشته باشی. این هم خوب است. اما میدانی، باید بتوانی او را به صورتی داشته باشی که حسب مورد حرف بزند، مثل این که به او بگویی: «ماجرایی از وقتی که در کالج بودی به من بگو؟» یا «در مورد مادرت وقتی یک دختر کوچولو در یونان بود، چه میدانی؟» این که میتوانستم از یک بات گفتوگوگر (چتبات)[8] همه این چیزها را بپرسم و او پاسخ دهد، چیزی بود که به نظر میرسید بیشتر و بیشتر ارزشمند میشود.
آیا میتوانیم کمی از برخی از چیزهایی از پدرت ضبط کردهای را بشنویم؟
آره. همین الان، من گوشیام را درمیآورم، فیسبوک مسنجر را باز میکنم و میگویم...
(صدای بوق)
جیمز ولاهوس: ... سلام، پدر. منم. من برگشتم.
(صدای بوق)
جیمز ولاهوس: ما منتظر پاسخ او میشویم. (پاسخ پدر) جیمی، فکر کنم، بوهای مشکوک در هوا به مشامم میخوره.
گارسیا ناواروا: (خنده).
جیمز ولاهوس: خب، اوضاعت چطوره؟
(صدای بوق)
جیمز ولاهوس: من الان خیلی سرم مشغوله، بابا.
(صدای بوق)
جیمز ولاهوس: و باز منتظر پیام او هستیم.
پاسخ پدر: میترسم، این زندگی هیچ وقت نگذارد یک نفس بکشی. به قول آن شاعر یونانی، من فقط در اردوی خودم، باد غرور دارم.
(صدای بوق)
جیمز ولاهوس: بابا، یک آهنگ برام میخوانی.
(صدای بوق)
جیمز ولاهوس: خب، او میگوید، «برو بریم.»
(صدای ضبط شده)
جان ولاهوس: (به شکل آواز) ما آن روز بزرگ در استنفوردایتس[9] چه خواهیم کرد؟ ما برای آنها در آن شب بعد از بازی جشن میگیریم. حالا به همه میگوییم که دیگر بدشانسیها رفتهاند. پیروزی نزدیک است. بچهها، باز هم به آنها ضربه بزنید. بچهها، باز هم به آنها ضربه بزنید، سخت تر. نشانهای پیروزی، نشانهای شکوه، نشانهای پیروزی که ما برای کالی- کالیفرنیا[10] برنده خواهیم شد! نشانهای پیروزی، نشانهای شکوه، نشانهای پیروزی، ما برنده میشویم- بام، بام.
جیمز ولاهوس: او آهنگ خود را تمام میکند، و از من میپرسد (پاسخ پدر) چطور بود؟ نظر مخاطبان چیه؟ چی فکر میکنی؟ چرا به من نمیگی نظرشون چیه؟
من فکر میکنم چیز مهمی درباره پدرت به دست آوردی. تو میتوانی حس شوخطبعی او را بشنوی، میتوانی صدای او را بشنوی...
او بسیار آدم شوخ و در بسیاری از موارد آدم بامزهای است؛ در واقع بود.
آیا احساس میکنی بخشی از او را زنده نگهداشتهای؟
من فکر میکنم این یک موفقیت است. میدانی، من تحت هیچ توهمی نیستم که به نوعی من این را ساختهام، میدانی، منظورم نسخه رباتی از پدرم مثل داستانهای علمی تخیلی است. خب، پدر واقعی من فوت شده و من و خانواده برایش سوگواری کردیم، اما من چیزی ساختهام که خاطرات خوبی از او با ما در میان میگذارد و او را به زندگی بر میگرداند، یعنی من به این راههای کوچک برای زندگی، امیدوارم.
هرچند وقت یکبار از ددبات خود استفاده میکنی؟ چقدر با پدرت صحبت میکنی؟
به نظرم، شاید هر هفته یا بیشتر، به آن سری خواهم زد. بسته به خلق و خوی خودم. میدانی، در واقع میتواند... میتواند نوعی از... بگذار اینطور بگویم که یا اشکم را درمیآورد و یا لبخندی به چهره من میآورد. معمولاً یکی از این دو حالت است.
گارسیا ناوارو: [خطاب به شنوندگان] جمیز ولاهوس؛ میتوانید ماجرای او را با عنوان «ددبات» در وایرد دات کام بشنوید. اول، من به خاطر درگذشت پدرت بسیار متأسفم و دوم، بسیار ازت متشکرم برای پیوستن به ما و گفتن سرگذشت خودت و پدرت.
جیمز ولاهوس: من هم خوشحالم که با شما بودم.
[1] LULU GARCIA-NAVARRO
[2] James Vlahos
[3] Dadbot (ph)
[4] wired magazine
ماهنامه آمریکایی که در مورد چگونگی تاثیر فناوریهای نوظهور برفرهنگ، اقتصاد و سیاست بحث میکند.
[5] KUOW in Seattle
[6] artificially intelligent Barbie
[7] Bot
بات شکل کوتاه شده روبات است و منظور از آن نرم افزارهایی هستند که بتوانند به صورت خودکار کارهایی را بویژه روی اینترنت یا گوشی های هوشمند انجام دهند.
[8] chatbot
8 Stanfordites
[10] Cali-California
تعداد بازدید: 6105
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3