برگزاری شب خاطره دفاع مقدس در حضور رهبر انقلاب

همان که اتّفاق افتاده، همان را باید بگویند


06 خرداد 1396


به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، در سی‌وپنجمین سالروز آزادسازی خرمشهر، سومین ویژه‌برنامه شب خاطره دفاع مقدس در محضر رهبر معظم انقلاب، عصر سوم خرداد 1396 در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد.

در ابتدای این برنامه مرتضی سرهنگی، مؤسس دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه‌ هنری، ابوالفضل کاظمی، نویسنده‌ کتاب «کوچه‌ نقاش‌ها»، اصغر نقی‌زاده، رزمنده و بازیگر فیلم‌های دفاع مقدس، مهدی طحانیان، رزمنده و راوی کتاب‌های «سرباز کوچک امام(ره)» و «همه سیزده‌سالگی‌ام»، ماشاءالله شاهمرادی، رزمنده و کارگردان مجموعه‌ تلویزیونی «روژان»، ماموستا ملاقادر قادری، امام جمعه‌ پاوه، علی خوش‌لفظ، رزمنده و راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد»، علیرضا مرادی، سرهنگ بازنشسته‌ ارتش، ابراهیم حاتمی‌کیا، کارگردان فیلم‌های دفاع مقدس‌ و مریم کاتبی، از امدادگران دوران دفاع مقدس و هم‌رزم جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان به بیان خاطرات پرداختند. همچنین در این برنامه، نوجوانان گروه سرود نسیم قدر، سرود «ارغوان» را درخصوص مدافعان حرم اجرا کردند.

 

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب، در ادامه سومین ویژه‌برنامه شب خاطره دفاع مقدس در محضر رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع فرماندهان، رزمندگان و هنرمندان و دست‌اندرکاران برنامه‌های شب‌های خاطره‌ دفاع مقدس فرمودند:

بسم‌ الله الرّحمن‌ الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین، سیّما بقیّة الله فی الارضین.

خیلی جلسه‌ شیرین و شیوا و پُرمغز و پُرفایده‌ای است این جلسه؛ منظورم شخص این جلسه نیست، [بلکه] جریان این جلسات است که شماها همّت گماشتید و جلسات شب خاطره را به عنوان یک حرکت ماندگار به وجود آوردید و خب بحمدالله امروز این حقیر هم توفیق پیدا کردم که بنشینم و بشنوم و استفاده کنم. بسیار خوب بود، خیلی استفاده کردیم، بهره بردیم؛ البتّه خاطرات امثال حقیر، خاطرات مهمّی نیست، چون همان‌طور که ایشان۱ گفتند که وقتی خرّمشهر فتح شد ایشان در کرمانشاه خبرش را شنفتند۲ ما هم در تهران خبرش را شنفتیم. البتّه بد نیست این را عرض بکنم که - حالا یادم نیست که خبر از رادیو اعلام شده بود یا نه، شهید صیّاد تماس گرفت با من در دفتر ریاست جمهوری و گفت و بعضی از تفصیلات را هم گفت؛ از جمله گفت «الان که من دارم با شما حرف میزنم، عراقی‌ها صف کشیده‌اند برای این که اسیر بشوند»، خیلی تعبیر جالبی بود - من سوار شدم، بلافاصله همان بعدازظهر، رفتم خدمت امام که البتّه دیگر مردم در خیابان‌ها پُر بودند و اظهار محبّت می‌کردند و اظهار شادی می‌کردند؛ رفتم همین تعبیر را به امام گفتم. گفتم آقای صیّاد می‌گوید که عراقی‌ها صف کشیده‌اند که بیایند اسیر بشوند؛ یک صف طولانی، ده پانزده هزار نفر! خاطرات ما خاطرات مهمّی نیست، [بلکه] خاطرات برادران و خواهرانی که مدّت‌های طولانی در جنگ بودند و حوادث را دیدند، آنها مهم است.

به اعتقاد بنده، این جنگ - این دفاع مقدّس - در کنار خساراتی که برای ما داشت، فوائد و منافع بزرگی هم داشت؛ این منافع، به مراتب بزرگ‌تر و بیشتر از آن خسارات است. خسارت‌های ما در آنجا عبارت بود از خسارت‌های انسانی و مادّی، یعنی جوان‌هایی را از دست دادیم، خانواده‌هایی عزیزان‌شان را از دست دادند، همه‌مان برای جوان‌ها داغدار شدیم و خسارات مادّی پیش آمد، کشور از لحاظ ظواهر سازندگی یک مقداری در یک برهه‌ای عقب افتادگی پیدا کرد؛ اینها خسارات جنگ بود. همه‌ جنگ‌ها این‌جور خساراتی دارد. لکن منافع جنگ، منافع بلند مدّت بود؛ منافع ماندگار بود. البتّه منافع کوتاه مدّت و منافع نزدیک هم داشت.

یکی از بزرگ‌ترین فوائد این جنگ هشت ساله و دفاع هشت‌ساله، حفظ و تقویت روحیه‌ انقلاب و حرکت، در نسل جوان ما و در جامعه‌ ما بود. اگرچنانچه این حرکت جهادی و فداکارانه به وجود نمی‌آمد، روحیه‌ انقلابی در آن اوایل که هنوز عمق زیادی هم پیدا نکرده بود، در معرض تطاول۳ قرار می‌گرفت. بله، امام  بزرگوار حضور داشت و شخصیّت ایشان یک شخصیّتی بود که خیلی از چیزها را تضمین می‌کرد؛ لکن خطرات، خطرات سنگینی بود؛ روحیه‌ انقلابی قطعاً در معرض تهدید قرار می‌گرفت. انقلاب با حضور در صحنه‌ دفاع مقدّس، ماندگار شد.

یک فایده‌ دیگر این بود که ما این فکر و اندیشه‌ دفاعِ از هویّت ملّی و هویّت دینی و انقلابی را - که بارها گفته‌ایم و شنیده‌ایم و نقل کرده‌ایم که خدای متعال کمک می‌کند و انسان‌ها را در [برابر] عوائق۴ و موانعی که در راه حق وجود دارد، پیروز می‌کند ــ یک‌بار دیگر خودمان تجربه کردیم؛ این خیلی مهم است. یک جامعه‌ای که در جهت پیشرفت به سمت اهداف والا دارد حرکت می‌کند، به‌طور طبیعی مواجه می‌شود با موانع بسیاری؛ به‌خصوص در دنیای مادّی امروز؛ و اگر آن آرمان‌ها، آرمان‌های معنوی  و ضدّ قدرت‌طلبی و ضدّ دنیا‌طلبی و مانند اینها باشد، بدیهی است که موانعی به وجود می‌آید. این که یک ملّتی احساس بکند که می‌تواند بر موانع پیروز بشود، خیلی چیز مهمّی است. بله، در روایات و آیات، توکّل به خدا و «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسبُه»۵ و مانند اینها را می‌خوانیم و می‌گوییم و عقیده هم داریم، لکن این که در عمل «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسبُه» را آدم ببیند، خیلی فرق می‌کند. حضرت ابراهیمِ با آن عظمت، به خدای متعال عرض می‌کند که می‌خواهم زنده شدن مرده‌ها را ببینم. خداوند می‌فرماید: اَ وَلَم تُؤمِن؛ مگر قبول نداری؟ جواب می‌دهد: قالَ بَلىٰ؛‌ چرا، قبول دارم؛ ‌وَ لٰکِن لِیَطمَئِنَّ قَلبی.۶ این آرامش دل، این پذیرشِ از اعماق باور و جان انسان نسبت به یک حقیقت، خیلی چیز مهمّی است؛ این را جنگ - دفاع هشت‌ساله - به ما نشان داد. ما الان می‌توانیم با همه‌ توان ادّعا بکنیم که جمهوری اسلامی با همه‌ چالش‌هایی که در مقابل او به وجود می‌آورند، می‌تواند پنجه بیندازد و بر همه‌ آنها می‌تواند غالب بشود؛ چون این را تجربه کرده‌ایم. وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین۷ اگر ایمان در دل و در عمل وجود داشته باشد، کوه‌ها در مقابل یک جامعه، یک مجموعه، یک انسان قوی، هموار خواهد شد و قدرت مقاومت نخواهد داشت. یکی از فواید جنگ برای ما این بود. خب، اینها حقایقی است.

البتّه فواید جنگ بیش از اینهاست؛ حالا اینها حرف‌های تحلیلی و مانند اینهاست که نمی‌خواهیم وقت را به این‌چیزها بگذرانیم. این حادثه‌ پُربرکت، این حادثه‌ عظیم و در شکل معمولی ما آدم‌های ساده و سطحی‌نگر، واقعاً باورنکردنی، در کشور ما اتّفاق افتاد؛ یعنی ما اوّلِ جنگ هیچ چیز نداشتیم؛ من به شما عرض بکنم، ما هیچ چیز نداشتیم؛ دست خالی؛ سلاح‌مان، هم کم بود، هم ناقص بود، هم خارج از دسترس بود؛ برخی از اقلام موجود را [هم] که در انبارهای ما وجود داشت، تا مدّت‌ها بعد از شروع جنگ به معرض استفاده نیاورده بودند. بنده اینجا در ستاد کل، در دفتر مشاورت بودم و در معرض رفت و آمد نظامی‌ها قرار داشتم؛ خب جوان‌های متعهّد و مؤمنی در ارتش بودند و می‌آمدند به ما گزارش می‌دادند؛ بنده هم به‌عنوان نماینده‌ امام دنبال می‌کردم. آمدند گفتند که ما یک توپ‌هایی داریم به نام توپ ۲۰۳ که سنگین‌ترین توپّ ماست و این [به میدان] نیامده، اصلاً مطرح نشده. حالا ما در یک چنین جنگی با این‌همه ابزارهایی که دشمن دارد، یک وسیله‌ای را داریم که می‌توانیم استفاده کنیم و نکردیم. من در جلسه‌ خودمان، جلسه‌ای که با همین آقایان - بنی‌صدر و دیگران - داشتیم، مطرح کردم؛ بنی‌صدر که اصلاً خبر هم نداشت، بعضی‌های دیگر هم دل‌شان نمی‌خواست این‌چیزها مطرح بشود؛ بعد یکی از فرماندهان شهید که در جلسه بود - خدا رحمت کند ــ گفت: بله، ما این را داریم، این چیز بسیار مهمّی است. گفتیم: خب چرا استفاده نمی‌کنید؟ یعنی چیزهایی وجود داشت که بود و استفاده نمی‌کردیم. در اهواز یک ارتشیِ جوانی آمد به ما اطّلاع داد که در پادگان لشکر ۹۲، ما از این نفربرهای جدید - به‌اصطلاح «بی‌ام‌پی‌تو» که بعد در اختیار قرار گرفت - داریم. ما مکرّر می‌گفتیم که مثلاً فلان وسیله نیاز است؛ می‌گفتند نداریم. ما یک روز صبح بلند شدیم و با همان شخص - همان برادر ارتشی ــ چون از درِ معمولی پادگان نمی‌شد داخل رفت، از یک راه دیگری و از یک محلّ دیگری وارد پادگان شدیم و رفتیم وسط پادگان؛ بنده دیدم بله! شاید تعداد مثلاً نه‌تا، ده‌تا از این «بی‌ام‌پی»ها آکبند - یعنی هنوز در آن تخته‌های بسته‌شده - آنجا بود؛ که اینها البتّه یک ‌مقداری هوا و باد و باران خورده بود؛ زیر آسمان [بود]! اوّل جنگ ما این‌جوری بودیم. ابزارهای جنگی نداشتیم، نیروی مرتّب و منظّم آماده‌به‌کار و پای‌کار نداشتیم یا خیلی کم داشتیم؛ یک‌مقدار چیزهایی هم داشتیم ازاین‌قبیل که از اینها استفاده نمی‌شد؛ به‌ خاطر این که در رأس کار کسی یا کسانی بودند که دلسوزی نداشتند؛ با این وضعیّت ما جلو رفتیم. این مطالبی که گفتم، مربوط به نیمه‌ دوّم سال ۵۹ است؛ یعنی شش ماه اوّلِ شروع جنگ.

خب از شش ماه اوّلِ شروع جنگ، یعنی نیمه‌ دوّم سال ۵۹ تا شش ماه اوّل سال ۶١ چقدر فاصله‌ است؟ در این فاصله، حرکت ملّت ایران و نیروهای مسلّح ما آن‌چنان شد که دو عملیّات بزرگ و مهم در همان دو سه ماه اوّل سال ۶١ به وجود آمد؛ یعنی فتح‌المبین در اوّل [سال] در فروردین، و بیت‌المقدّس و فتح خرّمشهر در اردیبهشت و اوّل خرداد؛ یعنی این‌جور پیش رفت، این‌جور حرکت سریع بود! یعنی ما همان ماهی که از ده کیلومتری اهواز را با خمپاره می‌زدند - یعنی از دُبّ‌حردان که تا اهواز به نظرم حدود ده کیلومتر است، اهواز زیر آتش خمپاره بود - از آن وضعیّت رسیدیم به این وضعیّت که چند هزار اسیر در فتح‌المبین و چند هزار اسیر در بیت‌المقدّس [گرفتیم] و گرفتن سرزمین‌های بسیار و گرفتن خرّمشهر و استحکام نیروها و مسائل دیگر [اتّفاق افتاد]. تا آخر جنگ همین حالت ادامه داشته؛ یعنی روزبه‌روز ما توانستیم به هویّت خودمان، به قدرت خودمان آشنا بشویم، معرفت پیدا کنیم و پیش برویم و خودمان را بشناسیم؛ و این اتّفاق افتاد.

هشت سال همه‌ دنیا متّفق شدند علیه ما و با ما جنگیدند؛ این یک واقعیّتی است، همه‌ دنیا! یعنی آمریکا علیه ما بود در عمل، ناتو علیه ما بود در عمل، شورویِ آن روز علیه ما بود در عمل، مرتجعین منطقه - همین سعودی و کویت و بقیّه - همه علیه ما بودند در عمل! یعنی همه‌ آنها علیه ما [در جنگ] شرکت داشتند؛ ما هم یک نهال تازه‌روییده با تجربه‌های کم، توانستیم بر همه‌ اینها فائق بیاییم؛ این تجربه‌ ماست؛ این برای «لِیَطمَئِنَّ قَلبی» کافی نیست؟ این مثل همان زنده شدن مرغ‌هایی است که جناب ابراهیم (علیه‌‌السّلام) از خدای متعال خواست، خدا گفت این‌جوری عمل بکن برای این که قلبت آرامش پیدا کند. این آرامش قلبی را ما باید داشته باشیم؛ هر کسی ندارد، معیوب است؛ یعنی تعبیر بهترش این است که بگوییم معیوب است، اگر خوش‌بینانه نگاه کنیم باید بگوییم معیوب است؛ [اگر هم] بدبینانه نگاه کنیم، خب جور دیگری باید قضاوت کنیم.

ما بر همه‌ سختی‌ها و بر همه‌ چالش‌ها می‌توانیم مؤمنانه فائق بیاییم؛ این نتیجه‌ نگه‌داشت و پاسداشت خاطره‌هاست. من می‌خواهم اهمّیّت کار را توجّه بکنید؛ خاطره‌ این هشت سال دفاع مقدّس را نگذارید فراموش بشود. همین جزئیّات، همین چیزهایی که دوستان گفتند، همه‌ اینها مهمّ است. این کتاب‌هایی که نوشته می‌شود مهم است، اینها ارزشمند است؛ صرفاً یک کار هنری نیست. البتّه خوشبختانه کار هنری خوبی هم دارد انجام می‌گیرد؛ هم در نگارش و ادبیّات، هم در سینما و این‌طور کارها؛ کارهای خوبی خوشبختانه دارد انجام می‌گیرد. البتّه در بعضی جلوتریم، در بعضی عقب‌تریم؛ باید جلو برویم. از لحاظ هنری و از لحاظ جنبه‌های ادبی، کارهای باارزشی است؛ امّا مسئله‌ اینها بالاتر از این کار هنری است. این فیلمی که این آقا می‌سازد، این کتابی که آن آقا می‌نویسد، در واقع یک تزریق سیمان به این پایه‌‌هایی است که می‌خواهیم اینها را مستحکم کنیم، می‌خواهیم اینها را ماندگارتر کنیم؛ تقویت پایه‌های انقلاب است، تقویت پایه‌های پیشرفت کشور است، تقویت هویّت ملّی است؛ خیلی باارزش است.

و من عرض بکنم حقیقتاً این خاطرات، یک ثروت ملّی است؛ این خاطرات، ثروت ملّی است؛ متعلّق به آن شخص خاطره‌گو و راوی هم نیست، مال همه است؛ باید بگویند، باید بنویسند. البتّه معلوم است - بارها هم گفته‌ایم، ظاهراً هم همین‌جور است - از مبالغه و اغراق و مانند اینها باید به‌کلّی صرفِ‌ نظر کرد؛ متنِ واقع - همان که اتّفاق افتاده – این‌قدر فاخر و این‌قدر زیبا و این‌قدر معجزنشان است که احتیاج به هیچ اغراقی ندارد؛ آن اتّفاقی که افتاده، این‌جوری است. همان که اتّفاق افتاده، همان را باید بگویند، باید زنده کنند، باید شیوه‌های هنری را استخدام کنند برای بهتر بیان کردن آن.

و اینها حسنه است، اینها صدقه است. این کسانی که این کارها را می‌کنند، این برادرهایی که اینجا حضور دارند، چه آنهایی که در کار نگارش و ادبیّات و مانند اینها هستند، چه آنهایی که در کار فیلم و سینما و مانند اینها هستند، بدانند این کاری که انجام می‌دهند یک حسنه است، یک انفاق بزرگ معنوی است؛ رزق این ملّت را، این جمعیّت را، این کشور را، شما دارید به آنها می‌رسانید؛ واسطه‌ [رساندن] رزق الهی و رزق معنوی به آنها هستید. این را قدر بدانید، این خیلی خوب است. راهیان نور از جمله‌ همین کارهاست؛ راهیان نور از جمله‌ همین صدقات و حسنات است. نوشتن خاطره‌ها همین‌جور، گفتن خاطره‌ها همین‌جور، این جلسه همین‌جور.

نگذارید این حادثه‌ معجزنشان ضعیف بشود. عزیزان من! انگیزه وجود دارد برای ضعیف کردن این حقیقت، در واقعیّت زندگی ما و در واقعیّت ذهن ما. کسانی انگیزه دارند؛ همان کسانی که برنامه‌ریزی می‌کنند برای کشورهای اسلامی و به آنها ابلاغ می‌کنند و آنها هم قبول می‌کنند که مسئله‌ جهاد را یا مسئله‌ شهادت را از مجموعه‌ معارف دینی کتاب‌های مدرسه‌ای و دانشگاهی و بقیّه‌ کتاب‌ها خارج کنند و حذف کنند - این ابلاغ شده به بعضی از کشورها؛ گفته‌اند مسئله‌ جهاد و مسئله‌ شهادت و مانند اینها را حذف کنید و آنها هم قبول کردند و حذف کردند؛ این انگیزه‌ها این‌جوری است - همان انگیزه‌ها در داخل استمرار پیدا می‌کند، ادامه پیدا می‌کند و به شکل برخی از خرده‌سیاست‌های فرهنگی، اینجا و آنجا دیده می‌شود؛ غفلت نباید کرد. جنگ را، دفاع مقدّس را، شهادت را، جهاد را، زنده نگه داریم؛ این خاطره‌ها را قدر بدانیم؛ اینها بسیار باارزش است.

البتّه ما در این زمینه هنوز خیلی حرف برای گفتن داریم - «ما» یعنی شماها و آنهایی که در جنگ بودند - و اینها می‌تواند نسل امروز را به‌معنای  واقعی کلمه متّصل کند و ملحق کند به همان نسلی که آن اوج دفاع مقدّس را  آفرید و این اوج تاریخی ما را خلق کرد. مکرّر، خیلی زیاد، افرادی می‌آیند، نامه می‌نویسند به ما، اصرار، التماس، گریه، برای این که اجازه داده بشود بروند دفاع از حرم و جزو مدافعین حرم [بشوند]؛ یعنی همان چیزهایی که ما در آن روزهای دهه‌ ۶۰ می‌دیدیم - که جوان‌ها، بچّه‌های کوچک، آنهایی که نمیشد بروند به یک جهتی و به یک دلیلی، می‌آمدند التماس می‌کردند برای اینکه بروند- حالا هم همان وضعیّت در خیلی از اینها هست؛ اَلحِقنی بِالصّٰلِحین۸ این الحاق به صالحین است. این بر اثر همین تلاش و زحماتی است که شما‌ها دارید انجام می‌دهید. ان‌شاء‌الله خداوند برکت بدهد به این تلاش شما، به این کار شما و روزبه‌روز تأثیرات آن را ان‌شاء‌الله افزایش بدهد.

من از حوزه‌ هنری و از برادر عزیزمان آقای سرهنگی و دیگر برادران دست‌اندرکار واقعاً تشکّر می‌کنم؛ کارشان خیلی کار باارزشی است. دنبال کنند؛ هم این‌ کار را یعنی شب خاطره را، و هم تنظیم این خاطرات و یادداشت‌ها را؛ چقدر باارزش است. و همه‌‌جا [هم] هستند؛ ما یک تعداد معدودی از شخصیّت‌های جنگ را می‌شناختیم، از اینها خاطراتی شنفته بودیم، بعد یواش‌یواش اینها رفتند در آذربایجان، در همدان، در لرستان، در خراسان، در اصفهان، اینجا و آنجا رزمندگان را پیدا کردند، خاطرات اینها را به رشته‌ تحریر کشیدند، [خاطرات] زنده شد؛ دیدیم چه دنیایی است، چه دریایی است از حرف، از منطق، از روحیّه و روحیّه‌بخشی. این بسیار کار باارزشی است و همین‌طور ادامه بدهید این کار را. من بارها گفته‌ام ما تا پنجاه سال دیگر هم اگر درباره‌ این هشت سال دفاع مقدّس حرف بزنیم و کار کنیم و کارهای نو انجام بدهیم، زیاد نیست؛ و گمان می‌کنم تا پنجاه سال دیگر هم به آن انتها نرسیم. البتّه از شیوه‌های خوب بایست استفاده کرد، از شیوه‌های هنری باید استفاده کرد.

خیلی متشکّریم. امروز خیلی جلسه‌ خوبی بود؛ بهره‌مند شدیم از بیانات آقایان، و بعضی از دوستان عزیزی را هم که مدّت‌ها بود زیارت نکرده بودیم، زیارت کردیم. ان‌شاءالله که خداوند شماها را موفّق بدارد. والسّلام‌ علیکم‌ و رحمة الله و برکاته.


۱. آقای ماشااللّه شاهمرادی

۲. خنده‌ معظّمٌ‌له و حضّار

۳. تعدّی، دست‌درازی

۴. موانع، مصائب

۵. سوره‌ طلاق، بخشی از آیه‌ ۳؛ «و هرکس بر خدا اعتماد کند، او برای وی بس است»

۶. سوره‌ بقره، بخشی از آیه‌ ۲۶۰؛ «مگر ایمان نیاورده‌ای؟ گفت: چرا، ولی تا دلم آرامش یابد.»

۷. سوره‌ آل‌عمران، آیه‌ ۱۳۹؛ «و اگر مؤمنید، سستی مکنید و غمگین مشوید، که شما برترید.»

۸. سوره‌ یوسف، بخشی از آیه‌ ۱۰۱؛ «و مرا به شایستگان ملحق فرما.»



 
تعداد بازدید: 5608


نظر شما


11 خرداد 1396   11:17:35
سیدولی هاشمی
سلام.شب خاطرۀ به یادماندنی بود.خصوصاًاین که حضرت آقاازخاطرات خودشان گفتند وباسعۀ صدر به خاطرات راویان گوش دادند.ازطرفی توصیه شان برای جمع آوری خاطرات،وتدوین بسیارکاربردی بود.امیدواریم خداوندسایۀ ایشان رامستدام وعمربابرکت شان را طولانی فرمایدتابتوانیم ازاین نوع جلسات درمحضرشان داشته باشیم.
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 126

من در خرمشهر اسیر شدم. شب حمله تمام نیروهای ما با وحشت و اضطراب در بندرِ این شهر مچاله شدند. از ترس و وحشت، رمق حرکت کردن نداشتند و منتظر رسیدنِ نیروهای شما بودند. حدود دو شبانه‌روز هیچ غذا و جیره‌ای نداشتیم. نیروهای شما که آمدند دسته‌دسته افراد به اسارت آنان در آمدند و من هم با پشت سر گذاشتن حوادث بسیار عجیب و حیرت‌آور سوار کامیون شدم و از شهر ویران شده خرمشهر خداحافظی کردم.