تاریخ شفاهی بازماندگانِ نسل‌کشی

ترجمه:‌ سهیلا حیدری

01 خرداد 1396


آلبرت چِنگ[1] در کودکی در جنگل‌های سرسبز  بزرگ شد، با خرگوش‌ها بازی می‌کرد و آنها را با تیر و کمان شکار می‌کرد. در آرامش، با خانواده‌اش دست در دست یکدیگر  در جنگل‌ها قدم می‌زدند. درس‌هایی که او در جنگل یادگرفت و عشق به خانواده، سال‌ها بعد او را نجات داد.

وقتی در دهه‌ هفتاد میلادی در دوران دانشجویی دور از خانه بود، جزء افرادی بود که توسط خمر روژ[2]  مجبور شدند پنوم پن[3] را خالی کنند و آنجا را ترک گویند. ولی او از زندانی و بازجویی شدن در امان ماند و با چند تن دیگر به جنگلی که آن را خوب می‌شناخت گریخت و با شکار میمون و مار کبرا  و خوردن آنها خود را زنده نگه داشت. چنگ در یک مصاحبه ویدیویی گفت: «واقعیت زندگی ‌کردن در جنگل مانند این است که فکر کنی اینجا خانه تو است، یاد تارزان[4] می‌افتید؟ زندگی بدون جنگل ممکن نیست و اینجاست که فکر می‌کنی جنگلِ من آزادیِ من است.»

یک ویدیو و یک آوانوشت[5] که شرح می‌دهد چگونه در نهایت به ایالات متحده گریخت و زندگی جدیدی را شروع کرد از گزارش‌های دست اولی است که در طرح «بازماندگان نسل‌کشی» به سرپرستی موسسه تاریخ شفاهی دانشگاه بیلور از آن استفاده شده است. محققان همراه با موسسه، یک نمایشگاه برخط درست کرده‌اند که در آن مصاحبه‌ با 14 نفر انجام می‌شود که ظلم و قساوت را در کامبوج[6]، رواندا[7]، بوسنی[8]، دارفور[9] و بوروندی[10] تجربه کردند، ولی موفق به فرار و مهاجرت به ایالات متحده شدند.

شغل‌های این بازماندگان از مزرعه‌داری برنج بود تا مهندسی برق و روزنامه‌نگاری، ولی زندانبان‌های آنها در گرسنگی دادن و شکنجه دادن و انجام کار اجباری هیچ تمایزی بین آنها نمی‌گذاشتند. برخی مانند چِنگ به جنگل‌ها یا کوه‌ها گریختند، ولی برخی دیگر تا قبل از این که نسل‌کشی همه‌ دنیای اطراف را نابود کند، کارهای واگذارشده را انجام  می‌دادند. امروزه آنها در تگزاس پراکنده شده‌اند.

دکتر اِستفن اِسلون[11] مدیر موسسه تاریخ شفاهی و دانشیار دانشگاه در کالج هنر و علوم[12] بیلور اظهار داشت: «اینها مطالبی حیرت‌انگیز از غلبه بر مرگ، رویارویی با فقدان و فرار به ایالات متحده است. بهترین راه درک این قبیل تجربه‌های هولناکِ انسانی شنیدن خاطرات از زبان کسانی است که شخصاً  اتفاقات را لمس کرده‌اند و تاریخ شفاهی رویکردی موثر برای اجرای این هدف ارائه می‌کند.»

از  میان کسانی که خاطرات‌شان را با این مجموعه در میان گذاشتند به این افراد اشاره شده است: یک زندانی سابق در اردوی کار اهل کامبوج که حالا در دالاس در دفتر پلیس کار می‌کند. یک ساکنِ فُرت وُرث[13] که برادر و پدرش را در کشتار دسته‌جمعی در جنگ بوسنی از دست داده است. او در پشت صحنه به عنوان اپراتور رادیو کار می‌کرد و در حال حاضر به سازمان ملل متحد در جمع‌آوری اطلاعاتِ درگیری‌ها کمک می‌کند. یک زن مسلمان در بوسنی که از خشونت علیه مسلمانان جان سالم به‌در برده است. او در بازار سبزی‌فروش‌ها کار می‌کرد و با اتکا به هوش و زکاوتش توانست زنده بماند. سرانجام دخترش را که در پی جنگ گم کرده بود، پیدا کرد و با هم فرار کردند، آنها امروز در بورلسون زندگی می‌کنند. یک نویسنده و روزنامه‌نگار از دارفور که در هوستون زندگی می‌کند. او خشونت‌هایی که در پی حملات شبه‌نظامی اتفاق افتاده را مستند کرده است. او با آوارگان و مجروحان مصاحبه می‌کند و توجه بین المللی را به خشونت‌های در حال اتفاق فرا می‌خواند. یک ساکن سن آنتونیو[14] که از جراحت، تجاوز و کار اجباری به دست خمر روژ، قبل از این که از کامبوج فرار کند و نماینده رسمی آمریکا در سازمان ملل شود، رنج‌ها کشیده است.

چِنگ پس‌نگاه‌هایی به نگرانی و اضطراب‌هایی که تجربه کرده است می‌اندازد و برای خواهری که اعدام شده است اندوهگین می‌شود. ولی خود را خوشبخت می‌داند که از همه مصیبت‌ها دور شده است و با برادر و خواهر دیگرش در یک‌جا گرد هم آمده‌اند. او همچنین خود را مدیون اعتقاد و ایمان می‌داند، احساسی که در میان خطرها، راهنمای او بوده و او را آرام می‌کرده است. او می‌گوید: «بدون آن اعتقاد و ایمان، چیزی که الان هستم، نمی‌توانستم باشم. آرامشی که الان دارم را نمی‌توانستم داشته باشم. هنوز نمی‌فهمم، ولی فراتر از زندگی خودمان در اینجا، زندگی  ماورایی دیگری در همه‌جا در جریان است. وقتی بدنم خسته می‌شد، یادم می‌آید صدایی خیلی واضح با من صحبت می‌کرد: «بلندشو و همین‌‌ حالا اینجا را ترک کن.» برمی‌گشتم و می‌گفتم: «کیست؟» حتی در میان همه بدبختی‌ها زندگی ماورایی دیگری در جایی وجود دارد.»

برای دسترسی به خاطرات نجات‌یافتگان، وبگاه «بازماندگان نسل‌کشی» را ببینید. علاوه بر طرح نسل‌کشی نجات‌یافتگان[15] موسسه تاریخ شفاهی، همچنین نمایشگاه برخطی با عنوان «رهایی‌بخشان تگزاس در جنگ جهانی دوم»[16] راه‌اندازی کرده‌ است؛ شامل خاطرات ‌19 سرباز قدیمی که به آزادی از اردگاه‌های نازی در جنگ جهانی دوم کمک کردند. این طرح، با ویدیوها و آوانوشت‌ها، داستان یک کشیش که مسئول برگزاری مراسم عبادت برای نجات‌یافتگان آزاد شده در بوچنوالد[17] است را پوشش می‌دهد و همچنین خاطرات یک مهندس جنگی که گورهای دسته‌جمعی قربانیان ماتوسن[18] را صاف کرده است و خاطرات مهندسی که شاهد آزادی برده‌های یک کارخانه مخفیانه بمب‌سازی آلمانی بوده است. هر کدام از این طرح‌ها با کمک‌هزینه‌ای که یک کارگروه نسل‌کشی در تگزاس اختصاص داده بودند انجام شد.

دانشگاه بیلور[19] یک دانشگاه مسیحی خصوصی و یک موسسه تحقیقاتی ملی و قدیمی‌ترین دانشگاه اجرایی در تگزاس است. در واکو[20] واقع شده است و دانشجویانی از 50 ایالت و بیش از 80 کشور جهان را برای مطالعه در درجات مختلف دانشگاهی و در میان 12 تقسیم‌بندی دانشگاهی و شناخته‌شده ملی می‌پذیرد. مؤسسه تاریخ شفاهی دانشگاه از طریق مصاحبه‌های ضبط‌شده و پویا، خاطرات افرادی را که به خلق داستان‌ها کمک کرده‌اند و داستان زندگی کسانی را که به‌واسطه این افراد، مکان‌ها و وقایع آن روزها شکل گرفته‌اند، حفظ می‌کند. این موسسه، تاریخ‌های شفاهی را از سال 1970 ثبت و نگهداری کرده است. برای اطلاعات بیشتر از وبگاه تاریخ شفاهی دانشگاه بیلور دیدن فرمایید.

 


[1] Albert Cheng

[2] Khmer Rouge

[3] Phnom Penh

[4] Tarzan

[5]- معادل پیشنهادی فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای «متن پیاده شده».

[6] Cambodia

[7] Rwanda

[8] Bosnia

[9] DArfur

[10] Burundi

[11] Stephen Sloan

[12] Baylor’s College of Arts & Sciences

[13] Fort Worth

[14]  San Antonio

[15] Survivors of Genocide

[16] Texas Liberators of World War II

[17] Buchenwald

[18] Mauthausen

[19] Baylor University

[20] Waco



 
تعداد بازدید: 5669


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 126

من در خرمشهر اسیر شدم. شب حمله تمام نیروهای ما با وحشت و اضطراب در بندرِ این شهر مچاله شدند. از ترس و وحشت، رمق حرکت کردن نداشتند و منتظر رسیدنِ نیروهای شما بودند. حدود دو شبانه‌روز هیچ غذا و جیره‌ای نداشتیم. نیروهای شما که آمدند دسته‌دسته افراد به اسارت آنان در آمدند و من هم با پشت سر گذاشتن حوادث بسیار عجیب و حیرت‌آور سوار کامیون شدم و از شهر ویران شده خرمشهر خداحافظی کردم.