هر کسی حرفی برای گفتن دارد
تاریخ شفاهی از دریچه چشمهای مردمی که اتفاقها را تجربه کردهاند
اریک هارتلی[1]
ترجمه: سهیلا حیدری
10 اردیبهشت 1396
شرح عکس: تاریخنگار محلی کرمیت هابز[2] روز شنبه 15 آوریل 2017 در کتابخانه یادبود مورگان[3] در سافولک سخنرانی میکند. این برنامه بخشی از طرح «سافولک سخن میگوید»[4] بود. این طرح تاریخ شفاهی، مقیمان منطقه سافولک را تشویق میکند که خاطراتشان را بگویند. (عکس از کریستین زایس، ویرجینین پایلوت[5])
روچلیا کایندرد[6] گمان نمیکرد حرفی برای گفتن داشته باشد. او یکی از اولین کسانی بود که در افتتاحیه طرح تاریخ شفاهی «سافولک سخن میگوید» حضور داشت. این طرح خاطرات هر کسی که از این شهر دیدن کرده و یا در آن زندگی و یا کار کرده است را جمعآوری میکند. کایندرد به تاریخ علاقهمند است و نسبت به این طرح کنجکاو بود، ولی نمیخواست حرفهای دلش را برای آیندگان بهجا بگذارد: «من واقعاً فکر نمیکنم حرفی برای در میان گذاشتن داشته باشم، من دوست دارم شنونده باشم.» اینها جملاتی هستند که کایندرد قبل از شروع برنامه در کتابخانه یادبود مورگان گفته بود، ولی وقتی که تاریخنگار محلی، کرمیت هابز برای صحبت کردن بلند شد و نام یک خانواده قدیمی از سافولک به نام هارل[7] را بر زبان آورد، خاطرهای جرقه خورد.
کمی بعد، کایندرد در زیرزمین، کنار میز یکی از کارمندان کتابخانه به نام اشلی رید[8] قرار گرفت و شروع کرد به گفتن خاطرات دوران کودکیاش که در تابستانها در مزرعه کوچک پدربزرگ و مادربزرگش در سافولک اتفاق افتاده بودند. کایندرد 61 ساله، تقریباً 10 دقیقه صحبت کرد و صدایش روی نوار ضبط شد. وقتی که پنج سالش بوده، یک روز پنبهچینی کرده و برای به دست آوردن یک پنی به بازار رفته است. او گفت که «بدترین کار دنیا» بود و آخرین باری بوده که این کار را انجام داده است. او از توتچینی برای درست کردن پای، از ترشیانداختن پوست هندوانه و خیارشور درستکردن، کنسروی کردن هلو و گلابی و کرههای تازه مادربزرگش گفت. از این گفت که خودش و برادرش و دوستانشان تا آنجا که میتوانستند از باغ، گوجه و هندوانه میخوردند و گاهی هم مخفیانه به اتاق پدربزرگشان میرفتند... کایندرد بیشتر از حس رهایی و آزادی آن تابستانها یاد کرد؛ دوچرخهسواریهای طولانی، پرسهزدن در جنگل و گاهی رفتن کنار دریاچه و آبتنی کردن.
شرح عکس: روچلیا کایندرد[9] در وسط و نوهاش مایا مکنایر[10] یازده ساله اهل سافولک، با تاریخنگار محلی، کرمیت هایز، بعد از سخنرانیاش در کتابخانه یادبود مورگان صحبت میکنند.
یکبار در ماه، خانواده به شهر میرفت. به او یک سکه 25 سنتی میدادند تا از وولورث[11] چیزهایی مثل توپ پادل[12] و جکس[13] بخرد. او گفت: «آن تابستانها بهترین تابستانهای جهان پهناور بود.» بعد از اینکه ضبط تمام شد، کایندرد لبخند زد و گفت: «من فکر نمیکردم چیزی برای گفتن داشته باشم.»
اینکه هر کسی خاطراتی برای گفتن دارد، ایده نهفته در پس طرح «سافولک سخن میگوید» است که حامی مالی آن یک کتابخانه است. هابز گفت تا آنجا که او میداند این طرح در نوع خود، اولین است. وی که خود اهل سافولک است، برنامه را با صحبت برای افراد زیادی که جمع شده بودند شروع کرد؛ او گفت: «خاطرات افراد واقعیِ مانندِ شماست که آگاهی از تاریخ را باارزش میسازد. تاریخ به عنوان مجموعهای خشک از اتفاقها و تاریخِ روزها، ارزش چندانی ندارد، نکته باارزش این است که از دریچه چشمهای مردمی که آن اتفاقها را تجربه کردهاند، به آن نگاه کرد. روزی میرسد، که مردم در نتیجه طرح «سافولک سخن میگوید» تصوری از زندگیای که در اینجا، در سال 2017 جریان داشته است، خواهند داشت.»
کتابخانه پشتیبان این طرح، حداقل تا سال آینده، تا آنجا که بتواند خاطرات زیادی را جمع خواهد کرد و در سایت کتابخانه عمومی سافولک در اختیار عموم قرار خواهد داد. خاطره کایندرد به زودی در این سایت منتشر خواهد شد. همچنین صدای نوه 11 سالهاش مایا مکنایر روی سایت خواهد رفت. او میگوید که چگونه یاد گرفت اسلایم[14] و پلی- دو[15] بسازد و از علاقهاش به خرچنگ قرمز و لباس خواب و انتخاب لباس در مراکز خرید به همراه دوستانش میگوید.
شرح عکس: بازدیدکنندگان به تکمیل شجرهنامههای سافولک، به عنوان بخشی از طرح «سافولک سخن میگوید» کمک میکنند.
جو مکلارن[16] که سالها بیخانمان بوده است و اکنون در یک خانه شبانهروزی زندگی میکند، به این برنامه آمد و خاطراتش را ضبط کرد. او تازه به سافولک آمده است، بنابراین مگان مولوِی[17] که برنامههای کتابخانه را اجرا میکند مجبور شد از طریق پرسیدن سؤالات متفاوت به خاطرات محلی او دست پیدا کند. سرانجام مک لارن گفت که دوست دارد در یک کلیسای نزدیک پیانو بنوازد و اینکه او گیتار مینوازد و آواز میخواند. مولوِی پرسید: آیا میخواهی برای ما بخوانی؟ مک لارن پاسخ داد: بله و بلافاصله قطعهای با این عبارات خواند: «چقدر هنر تو بزرگ است، ای خدای بزرگ من، وقتی با تعجب به همه جهانی که با دستانت آفریدهای مینگرم...»
هرگز نمیدانید مردم بعد از اینکه صحبتشان متوقف شد، چه خواهند گفت. هر کسی که صدایش برای طرح «سافولک سخن میگوید» ضبط میشود، اول از او میپرسند آیا میخواهد ناشناس بماند. کارمندان کتابخانه انتظار داشتند تعداد زیادی بخواهند نامشان گفته نشود؛ همانطور که رید با یک لبخند گفت: «سافولک کوچک است و وقتی شما شروع به گفتن این خاطرات میکنید... گویی که سخنانتان در یک استخر کوچک رها میشود.»
خیلیها مانند کایندرد فکر میکنند آنها خاطره باارزشی برای در میان گذاشتن ندارند و یا فکر میکنند خیلی در سافولک جدیدند و یا اینکه یک زندگی عادی داشتهاند. یکی از خانمهایی که رید ملاقات کرد، در آغاز نگفته بود که در دوران قبل و بعد از یکپارچگی مدارس، معلم بوده است و این جزء خاطراتی بود که ارزش داشت حفظ شود.
برای جستوجوی بیشتر در خاطرات، کارمندان کتابخانه به درون جوامع بازنشسته میروند، یک دستگاه ضبط روی کتابخانه سیار میگذارند و از داوطلبان برای شرکت در برنامههای سافولک اطلاعات جمعآوری میکنند. رید میگوید: «تجارب و خاطرات مختلفی وجود دارند و ما امیدواریم بتوانیم بخشهایی از همه آنها را ضبط کنیم.»
منبع: ویرجینین پایلوت
[1] Eric Hartley
[2] Kermit Hobbs
[3] Morgan Memorial Member
[4] Suffolk speaks
[5] Kristen Zeis, The Virginian Pilot
[6] Rochellia Kindred
[7] Harrell
[8] Ashley Reed
[9] Rochelia Kindred
[10] Mia McNair
[11] Woolworth
[12] Paddle-ball
[13] Jacks
یک بازی باستانی که معمولاً با پنج شیء کوچک که شبیه به جک هستند، بازی میشود. م
[14] Slime
نام ابزار یک بازی کودکانه که با ترکیبی از آب و چسب و پودری خاص تهیه میشود و حالت ژلهای دارد. م
[15] Play-Doh
نام ابزار یک بازی کودکانه که با ترکیبی از آب و آرد و مواد دیگر ساخته میشود. حالت خمیری دارد و بچهها میتوانند با آن اشکال مختلف بسازند. م
[16] Joe McLawhorn
[17] Megan Mulvey
تعداد بازدید: 4367
آخرین مطالب
پربازدیدها
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 2
- تاریخ شفاهی به دنیای ادبیات، تعلق ندارد
- آینده تاریخ شفاهی چگونه است؟
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 123
- خاطرات حسین نجات
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 124
- آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس را نقد کنیم تا اشتباهات گذشته، تکرار نشود
- سیصد و پنجاه و نهمین شب خاطره - 3